محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832661679
خلبان ايراني در اتاق بريفينگ عراقي ها
واضح آرشیو وب فارسی:الف: خلبان ايراني در اتاق بريفينگ عراقي ها
روز دوم بود كه مرا از زندان بيرون آوردند. چشمانم را بستند، سوار ماشين كردند و بردند. حدوداً بيست دقيقه اي طول كشيد تا به محل مورد نظرشان رسيديم. پياده ام كردند و به داخل يك ساختمان بردند. وقتي چشمانم را باز كردند، خود را داخل يك اتاق «بريفينگ» (اتاقي مخصوص توضيح عمليات هاي هوايي) ديدم. يك نفر سرگرد و دو تا سروان خلبان آنجا بودند.
سرگرد، قدي بلند با چهره اي سوخته و تقريباً سياه و موهايي مجعد داشت. سروان ها، يكي معمولي و ديگري چشم آبي با موهاي بور بود.
با اشاره ي سرگرد، يكي از سروان ها برايم صندلي را عقب كشيد و به انگليسي گفت: «بفرماييد بنشينيد!» وقتي نشستم، بازجويي سرگرد شروع شد:
ـ اسم.
ـ احمد بيگي محمديوسف.
ـ چند فروند بوديد؟
ـ چهار فروند.
ـ مي داني كه هر چهار فروند را زده ايم؟
ـ خير، فقط من مورد اصابت قرار گرفتم.
ـ از كجا مي داني؟
ـ وقتي بيرون پريدم به آنها اطلاع دادم.
سرگرد خنده ي مرموزي كرد و گفت: «نه، همه را زديم.» سپس ادامه داد:
ـ كجا را مي خواستيد بزنيد؟
ـ اگر هر چهار فروند را زده ايد، پس بايد بداني كجا را مي خواستيم بزنيم!
سرگرد مكثي كرد و گفت:
ـ با چه ارتفاعي داخل خاك ما شديد؟
ـ پنج هزار پا.
يكدفعه عصباني شد و پرخاشگرانه گفت: «پنج هزار پا؟!» من هم شانه ام را بالا انداختم و ديگر چيزي نگفتم. ادامه داد:
ـ كجا دوره ديده اي؟
ـ آمريكا.
ـ چقدر پرواز داري؟
ـ حدود ۱۵۰۰ ساعت.
نگاهي به اطرافيان انداخت و گفت:
ـ ليدر است!
سپس در حالي كه به من خيره شده بود گفت:
ـ داود سلمان را مي شناسي؟ (داود سروان خلبان و از دوستان نزديك است كه قبل از من به اسارت درآمده بود.)
ـ بله.
ـ او كجاست؟
ـ پيش شما.
ـ نه، دست ما نيست. او مرده است!
ـ دست شماست و سالم است.
ـ از كجا مي داني سالم است؟
ـ صحبت هايش را از راديوي شما گوش كرده ام.
چند لحظه سكوت كرد و گفت:
ـ به هر حال مرده است.
ـ نه، نمرده.
ـ تو را هم مي كشيم.
ـ فرقي برايم نمي كند.
يك دفعه با ورود يك سرتيپ همه بلند شدند و احترام گذاشتند. احتمال مي دادم كه او فرمانده ي پايگاه باشد. من نشسته بودم و بلند نشدم. سرگرد با اشاره به من گفت كه بلند شوم؛ اما سرتيپ نگذاشت. به بقيه هم گفت كه بنشينند. سرتيپ، زيرچشمي به من نگاه كرد و به عربي با افرادي كه داخل اتاق بودند مقداري صحبت كرد. در اين حال سرگرد رو به من كرد و گفت:
ـ سروان! آنچه را از تو مي پرسم بايد درست جواب بدهي. ليست اسامي خلبانان «گردان ۳۱ و ۳۲ شاهرخي» را برايمان بنويس!
به او گفتم:
ـ در حد قانون ژنو من فقط اسم، درجه و محل خدمت ام را مي گويم. شما هم بيش از اين نمي توانيد از من بخواهيد.
سرگرد با عصبانيت گفت: «اگر ننويسي دست ات را قطع مي كنيم.»
دراين موقع سرگرد رو به سروان ها كرد و به عربي چيزي به آنها گفت. سپس به همراه سرتيپ از اتاق بيرون رفت. سروان ها مقداري با هم صحبت كردند، يكي از آنها اندامي لاغر و موهايي بور داشت، پيش من آمد و ديگري از اتاق بيرون رفت. سرواني كه نزد من مانده بود، صندلي اش را كمي جلوتر كشيد و به من نزديك شد. وانمود مي كرد كه دارد در حقم دلسوزي مي كند. لذا با صداي آهسته گفت:
ـ ببين سروان! اگر چيزهايي را كه از تو مي خواهند درست نگويي و يا اينكه اسامي خلبانان را ننويسي تو را اذيت مي كنند. من هم مثل شما خلبان هستم و شما را درك مي كنم.
من كه مي دانستم آنها برايم نقشه كشيده اند، در دل گفتم، احمق خودتان هستيد! و در جواب گفتم:
ـ سروان! اينكه مي گويي من دوست شما هستم، قبول. ولي مي داني كه ما چيزي نمي دانيم. فقط به ما ابلاغ مي شود كه فلان مأموريت را انجام بده و ما انجام مي دهيم، تصميم گيرنده رده هاي بالا هستند.
گفت:
ـ خب! حالا هرچه مي پرسم جواب بده. در پايگاه شاهرخي چند تا هواپيما داريد؟
ـ نمي دانم متغير است.
ـ چطور متغير است. مگر مي شود تو تعداد آنها را نداني!
ـ نه، نمي دانم. چون جنگ است و هر روز تغيير مي كند.
ـ با چه سرعتي وارد خاك عراق مي شويد؟
ـ ۳۰۰ نات.
ـ با چه ارتفاعي؟
ـ پنج هزار پا.
ـ پنج هزار پا؟!
ـ بله.
ـ چند تا دوست نزديك داري؟
ـ همه با هم دوستيم.
ـ فرماندهان پايگاه را مي شناسي؟
ـ خير.
ـ چرا؟
ـ براي اينكه آنها از ما قديمي تر هستند و من تماس با آنها ندارم.
ـ گلچين چطور؟ (گلچين فرمانده ي وقت پايگاه شاهرخي (نوژه) بود.)
ـ ايشان فرمانده ي من هستند. فقط همين.
ـ او به رژيم معتقد است؟
ـ مگر مي شود يك فرمانده به رژيم معتقد نباشد!
ـ چه ضعف هايي دارد؟
ـ نمي دانم.
ـ دوستان خاص تو چه كساني هستند؟
ـ دوست خاصي ندارم. گفتم كه همه با هم دوست و همكار هستيم.
دو برگ كاغذ به من داد و گفت: «سروان! من صلاح كار تو را مي خواهم، اسامي خلبانان شكاري گردان هاي پايگاه را برايشان بنويس! اگر ننويسي تو را اذيت مي كنند.» سپس بيرون رفت و پس از ده دقيقه برگشت و گفت: «چرا ننوشتي؟» گفتم:
ـ من مجاز نيستم اين كار را بكنم، اگر دستم را هم قطع كنيد، نخواهم نوشت.
شانه اش را بالا انداخت و گفت: «من به تو گفتم. خود داني.»
اشاره كرد كه بلند شو! بلند شدم. مرا به اتاق مجاور راهنمايي كرد. در اتاق مجاور، همان سرگرد كه قبلاً از من بازجويي كرده بود، پشت ميز چوبي بزرگي نشسته بود و ماكت هواپيمايي هم روي ميزش بود. به نظر مي آمد كه اتاق فرمانده ي گردان باشد. از جايش بلند شد و گوشه ي ميز نشست و در حالي كه يك تسبيح دانه درشت قرمز رنگ در دست داشت و با آن بازي مي كرد، نگاهي به من انداخت و گفت: «سروان مي داني كجا هستي؟» جواب دادم: «فكر مي كنم در يك گردان شكاري باشم.» او سري تكان داد و چيزي نگفت. سروان موبور يادداشت هايي را كه از صحبت هاي من برداشته بود به دست اش داد و او هم شروع به خواندن آنها كرد.
وقتي به اين سئوال كرد كه: «با چه سرعتي وارد خاك عراق مي شويد؟» رسيد، عصباني شد و گفت: «كذاب! كذاب!» (دروغگو)
در اين لحظه سرواني كه قبلاً از اتاق بيرون رفته بود، در حالي كه پرونده اي در دست داشت، وارد شد و كنار من روي مبل نشست. پوشه را روي مبل بين خودش و من گذاشت. جلد پوشه از طلق بود و زير چشمي به آن نگاهي انداختم. درون پوشه ليست اسامي خلبانان «خلبانان گردان ۳۲ پايگاه نوژه» نوشته شده بود. از اسامي معلوم بود كه مربوط به سال هاي انقلاب است؛ زيرا هنوز اسامي خلبانان در ليست موجود بود كه در جريان كشف كودتاي نوژه اعدام شده بودند.
سرگرد رو به من كرد و گفت:
ـ چرا اسامي خلبانان را ننوشتي؟ دستت را قطع مي كنيم!
چون ليست را ديدم بودم، با خونسردي تمام و حالتي آرام گفتم:
ـ سرگرد چرا عصبي هستيد؟ وقتي شما ليست گردان را داريد. چرا ديگر از من مي پرسيد؟ چرا مي خواهيد دست مرا قطع كنيد؟
ـ از كجا مي داني ما ليست گردان ۳۲ را داريم؟
به پوشه اي كه بين خودم و آن سروان عراقي بود اشاره كردم و گفتم:
ـ اينجاست.
سرواني كه در كنار من نشسته بود، يكه خورد. خودش را كمي جمع و جور كرد. سرگرد هم كه مانده بود جواب مرا چه بدهد با عصبانيت، كمي به عربي با سروان صحبت كرد و او هم مرتب مي گفت: «نعم سيدي.»(بله قربان) بعد هم بلند شد و رفت.
سرگرد ديگر چيزي نگفت. پس از چند لحظه با آن سروان لاغر اندام مو بور صحبت هايي كرد. او نيز درِ اتاق را باز كرد و سربازي را كه در بيرون ايستاده بود صدا زد. سرباز آمد، چشمان مرا بست و دوباره به همان اتاق در وزارت دفاع نزد حاج آقا ابوترابي و ديگر دوستان برد.
آنجا بودم تا اينكه چند روز بعد يك درجه دار آمد و به من اشاره كرد؛ بيا. چشمانم را بستند و سوار يك اتومبيل سواري كردند. وقتي داخل اتومبيل شدم، نفري كه وسط نشسته بود، سرم را با دست گرفت و روي زانويش قرار داد. احساس كردم از طرف ديگر كس ديگري را هم وارد اتومبيل كردند. سر او را هم روي زانوي نگهباني كه در كنارم نشسته بود قرار دادند. حدس زدم كه بايد حسين نژادي باشد؛ لذا گفتم:
ـ ايوب! تويي؟
با صداي «اسكت» نگهبان سكوت كرديم.
اتومبيل به راه افتاد و حدود ۱۵ تا ۲۰ دقيقه در راه بوديم. به نظر مي آمد كه جاده ناهموار است. وقتي اتومبيل توقف كرد، ما را پياده كردند و داخل ساختمان بردند. حس كردم وارد آسانسور شديم. داخل آسانسور چشمان ما را باز كردند و من در آنجا حسين نژادي را دوباره ديدم. سرگردي كه در شب اول اسارت ام از من بازجويي كرده بود و مي گفت كه مي خواهيم سمتي از ايران را بگيريم، آنجا بود. وي در حالي كه لبخند مي زد رو به من كرد و گفت:
ـ هلو (hello)
آسانسور بالا رفت. در آسانسور كه باز شد، سالني را ديدم كه در دو طرف آن دو راهرو قرار داشت و تعدادي كتاب هم در وسط سالن در قفسه هاي آهني چيده شده بود. سالن با موكتي مغز پسته اي و خيلي تميز فرش شده بود. ما را داخل اتاقي بردند كه داراي مبل هاي مغزپسته اي بود. احساس كردم كه اتاق را قبلاً ديده ام و به چشم ام آشنا مي آمد! به نظرم آن اتاق جايي بود كه «شهيد تندگويان» (وزير نفت جمهوري اسلامي ايران كه به دست دژخيمان صدامي اسير و سپس به شهادت نايل شد.) را نيز آنجا آورده بودند. زيرا من مصاحبه ي ايشان را در تلويزيون ابوظبي، زماني كه در بندرعباس خدمت مي كردم، ديده بودم. به هر حال ما را نشاندند و يك نفر مترجم كه فرسي را به خوبي صحبت مي كرد در آنجا حضور داشت.
يکشنبه 1 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 64]
صفحات پیشنهادی
كربلا امروز اربعين حسيني را به سوگ مينشيند / ايرانيان در صدر زائران غيرعراقي
كربلا امروز اربعين حسيني را به سوگ مينشيند ايرانيان در صدر زائران غيرعراقي گروه بينالملل مراسم اربعين حسيني امروز سوم دي در حالي در كربلاي معلي آغاز ميشود كه امسال هزاران زائر ايراني از راههاي هوايي و زميني براي حضور در اين مراسم وارد عراق شدهاند به گزارش خبرگزاري بينطي يك حمله تروريستي؛ ۱۸ كارگر ايراني و عراقي كشته شدند
طي يك حمله تروريستي ۱۸ كارگر ايراني و عراقي كشته شدند چكيده ۱۵ ايراني و ۳ عراقي هنگامي كه در حال خاكبرداري براي كشيدن لولههاي گاز بودند مورد حمله افراد مسلح ناشناس قرار گرفتند هنوز گروهي مسئوليت اين حادثه را بر عهده نگرفته است طي يك حمله تروريستي ۱۸ كارگر ايراني و عراقي2 روز پس از شهادت 15تكنسين و كارگر ايراني در عراق صورت گرفتاعتراف فرمانده عراقي به كوتاهي وتضمين مالكي براي ا
2 روز پس از شهادت 15تكنسين و كارگر ايراني در عراق صورت گرفتاعتراف فرمانده عراقي به كوتاهي وتضمين مالكي براي امنيت اتباع ايراني باگذشت 2روز از شهادت تعدادي از تكنسين ها و كارگران ايراني در يك حمله تروريستي در بعقوبه عراق فرمانده نيروي زميني ارتش عراق با اعتراف به كوتاهي در تامينيك كارشناس برندسازي در دومين همايش آشنايي با الگوهاي برندسازي دراتاق بازرگاني اصفهان مطرح كرد: تنها 10 درصد شر
يك كارشناس برندسازي در دومين همايش آشنايي با الگوهاي برندسازي دراتاق بازرگاني اصفهان مطرح كرد تنها 10 درصد شركتهاي ايراني استراتژي مكتوب برند دارند دومين همايش آشنايي با الگوهاي كاربردي برندسازي در ايران كه به همت كميسيون نام و نشان تجاري اتاق بازرگاني اصفهان برگزار شده بود ك4/ فجر انقلابسرباز ايراني 50 خودروي مهمات عراقي را به غنميت گرفت
4 فجر انقلابسرباز ايراني 50 خودروي مهمات عراقي را به غنميت گرفت پيشكسوت نيروهاي مسلح در گيلان گفت سرباز ايراني در عمليات بستان به تنهايي توانست 50 خودروي مهمات عراق را به غنيمت بگيرد به گزارش خبرگزاري فارس از رشت يوسف صحراپيما ظهر امروز در نشست كاروان خبري دهه فجر گيلان باتوفيق عراقيها با سرمربي ايراني
توفيق عراقيها با سرمربي ايراني تيمهاي عراق لبنان و كويت با گذشتن از سد حريفان از مرحله مقدماتي جام ملتهاي آسيا صعود كردند به گزارش خبرنگار ورزشي باشگاه خبرنگاران با انجام رقابتهاي مقدماتي جام ملتهاي آسيا در منطقه غرب تيمهاي عراق لبنان و كويت از گروه خود صعود كردند اين دمسئولان ايراني پاسخگوي مشكلات زائران كربلا نيستند زائران ايراني سردرگم؛ مسئولان عراقي بيتوجه
مسئولان ايراني پاسخگوي مشكلات زائران كربلا نيستند زائران ايراني سردرگم مسئولان عراقي بيتوجه در حالي كه صدها هزار زائر ايراني براي شركت در مراسم عزاداري اربعين عازم عراق و عتبات عاليات شدهاند بيبرنامگي كشور ميزبان و عدم پاسخگويي مسئولان ايراني مستقر در كربلا مشكلات زيادي رافعاليت اتاق بازرگاني محور برنامه تجارت جهاني ايران
فعاليت اتاق بازرگاني محور برنامه تجارت جهاني ايران تهيهكننده برنامه تجارت جهاني ايران گفت اين برنامه امشب با موضوع فعاليت اتاق بازرگاني از شبكه جام جم به روي آنتن ميرود محمدعلي عابديني تهيهكننده برنامه تجارت جهاني ايران در گفتگو با خبرنگار حوزه راديو و تلويزيون باشگاهرقابت 36 «يارمهربان» ايراني در مسابقه انتخاب زيباترينهاي جهان
رقابت 36 يارمهربان ايراني در مسابقه انتخاب زيباترينهاي جهان فريده خلعتبري مدير نشر شباويز گفت نه تنها ناشران بسياري كتابهاي خود را براي حضور در اين مسابقه جهاني ارسال كردهاند كه نويسندگان طراحان و صحافان نيز هركدام به طور جداگانه و مستقل آثار برگزيده خود را به آلمان فرسكدورت پيشآمده براي ليونل مسي را رفع ميكنيم/ معرفي چهره فرهنگي ايرانيان به دنيا
كدورت پيشآمده براي ليونل مسي را رفع ميكنيم معرفي چهره فرهنگي ايرانيان به دنيا استاد جمشيد مشايخي سفير صلح و دوستي ايرانيان كه قرار است با ليونل مسي ستاره فوتبال آرژانتين ديدار كند معتقد است كه بايد ديد اين بازيكن فوتبال نسبت به ايرانيها عوض شود و وي بداند كه با ملتي فهيم و بامناظره استاد ايراني با استاد دانشگاه سنگاپور، فردا درباره علوم اجتماعي و متفكران مسلمان
مناظره استاد ايراني با استاد دانشگاه سنگاپور فردا درباره علوم اجتماعي و متفكران مسلمان همچنين در اين برنامه از شماره دوم نشريه علمي- پژوهشي نظريه اجتماعي متفكران مسلمان رونمايي مي شود سه شنبه 26 آذر 1392افخم در نشست هفتگي با خبرنگاران ۲ و پايانياحضار كاردار يمن به وزارت خارجه/ تاكيد بر مسئوليت صنعا در حفاظت از ج
افخم در نشست هفتگي با خبرنگاران ۲ و پايانياحضار كاردار يمن به وزارت خارجه تاكيد بر مسئوليت صنعا در حفاظت از جان ديپلمات ايراني سخنگوي وزارت خارجه از احضار كاردار يمن به وزارت خارجه و تاكيد بر مسئوليت صنعا در حفاظت از جان ديپلمات ايراني ربوده شده در اين كشور خبر داد به گزارش خبرانفرادي عذاب آور براي ايرانيان زنداني در مالزي
انفرادي عذاب آور براي ايرانيان زنداني در مالزي وضعيت ايراني هاي زنداني در زندان هاي مالزي هر روز بغرنج تر مي شود زنداني هايي كه به جرم حمل مواد مخدر در زندان به سر مي برند و البته تعدادشان مرتب بيشتر هم مي شود خبرها از شرايط سخت ايراني ها در زندان هاي مالزي حكايت مي كند براساس-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها