واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: بيدارباش به جنبشدانشجويي
رحيم پور ازغدي
10. لابراتورهايي كه ايدئولوژي سمّي توليد مي كنند
درگير مسائل جزئي و سطحي به قيمت حذف مسائل اصلي نشويد. همه آنچه گفتيم درست، ولي اگر در جزئيات توقف كنيد، به مشكلات اصلي و تهديدها و فرصت هاي مهم تر نينديشيد، ممكن است بازي بخوريد. تاريخ در دو جهت، حركت مي كند: يا بالا يا هيچ!
و اين وسط، ما و شما مسئوليم تا نگذاريم كساني با افكار مادّي و شخصيت هاي ترسوي سابقاً انقلابي، به اتاق فرمان انقلاب راه يافته و آن را به دست بگيرند. بي شك چيزهايي در اين گفتگوهاي باطل سياسي مسخره است امّا آن چيز، طرز فكر آنهاست نه اصل مسئله.
افكار ترجمه شده نادرستي كه در لابراتورهاي فرهنگي ستم جهاني و آكادمي هايي كه منشأ ايدئولوژي هاي فاسد و توجيه گر نابرابري بودند، توليد شد. اين افكار، مواد سمّي اند
و نبايد در جامعه، به راحتي جابه جا شوند و همه چيز را آلوده كنند.
اما راه حل مقابله با آنها، بي شك راه حل علمي و فرهنگي است. كلمه را با كلمه، جواب دهيد. اين غذاها آلوده اند و قابل خوردن نيستند ولي قابل فروش هستند، آنان حتّي
آنچه را خود، مصرف نمي كنند، به شما مي فروشند!
وظيفه همه دولت ها از جمله، برقراري نظم و قانون است اما شماييد كه بايد محتواي اين نظم و قانون و جهت آن را همواره نظارت و اصلاح كنيد. كساني كه قصد استقبال رو به قبله غرب را دارند، دوباره مي كوشند وابستگي را در نظام، باب كنند، آنان پا به جاده اي گذاشته اند كه مقصد ندارد.
ولي شما برادران و خواهران! درگير شاخه ها نشويد. مدهوش عروسك ها نشويد. عروسك گردان ها را پشت پرده بگرديد و پيدا كنيد. مخاطب حقيقي، آنانند، آنها را بايد از پرده برون كشيد و شفاف سازي كرد. از يك طرف در اواخر دهه هفتاد و اوايل دهه هشتاد شعار مي دادند كه ايدئولوژيست ها
مي خواهند انسان را، جامعه و جهان را و حتي تاريخ را كنترل كنند، اما واقعيت چيست و چه بود؟ چه كساني خواسته اند حقيقتاً همه چيز را در جهان كنترل كنند؟ مصداق تعريفي كه از ايدئولوژي بسته و دگم مي كنند، دقيقاً خودِ ايشانند.
ايدئولوژي هاي مادّي به بشر و به جوامع جهاني، حتّي حقّ انتخاب نحوه پوشش و سبك زندگي و شيوه تفكر
نمي دهند. با استدلال، مخالف اند. براي تحميل و ديكتاتوري فرهنگي و اقتصادي و سياسي، نه استدلال مي كنند و نه از شما استدلال مي پذيرند. حال آنكه مكتب انقلاب اسلامي، خود، يك انتخاب، انتخاب يك ملّت بود و هست. آري انتخاب بود نه تحميل.
گفتند بنيادگرايي خاورميانه اسلامي كه از ايران و انقلاب اسلامي آغاز شد، بُن مايه چپ داشته و تحت تأثير ماركسيست ها بوده و ادامه ماركسيسم در قالب مذهب است! هابرماس در جايي تعبير كرد كه بنيادگرايي، هم مولود مُدرنيته و هم مولّد آن است؛ منظور اين بود كه محصول يك شكست و واكنش در برابر يك شكست تاريخي (شكست جهان اسلام در برابر غرب در صدسال گذشته) بود. آنان مي دانستند كه تاريخ اسلام، جدا از تاريخ جهان اسلام است، مي فهميدند كه ضرورت بازگشت به بنيادهاي تفكر و تمدن ديني، به چه دلايلي دوباره بيدار شده؛ امّا باز هم متهم مي كردند.
فوكوياما گفت بنيادگرايي اسلامي، گَرته برداري از دكترين هاي افراطي اروپا، چپ يا راست است. حسن البناء، بنيان گذار اخوان المسلمين را متهم كرد كه از ايده وفاداري موسوليني، الهام گرفته و يا مودودي را در پاكستان متهم كرد كه ماركسيسم زده بود. چنان كه در مورد انقلاب اسلامي هم شبيه اين سخنان گفته شد. اين در حالي بود كه غالباً اينان خود در چارچوب محاسبات ايدئولوژيك مادي، همه چيز را تعريف كرده اند كه بر اين اساس، ضدّ را مي پروراند و تحريك و تشديد مي كند، يعني چنان كه سرمايه داري، سوسياليسم را تشديد كرده، مدرنيته هم بنيادگرايي را تشديد كرد. البته اينها همه
گزاره هايي دوپهلو است كه در يك جهت مي تواند درست و در جهاتي غلط باشد و من اينجا نمي خواهم متعرّض محتواي اين گزاره هاي جامعه شناختي يا سياسي شوم. تنها اشاره اي كردم تا دوستان دانشجو بدانند با چه نوع گفتمان سازي ها و جبهه بندي هايي مواجه هستند.
11. فرد؛ رو به خود و پشت به همه؟
ادّعاء شده است كه اساساً از وقتي ايران، ابتدا در دوره مشروطه با چهره چپ مُدرنيته از طريق شمال و قفقاز و سپس با چهره راست مُدرنيته در قالب لشكركشي و استعمار، مواجه و ميان اين دو هجوم چپ و راست به اصطلاح مدرن و سكولار غرب، منگنه شد، نوعي بنيادگرايي جوانه زد و متولد شد. حال اگر با الفاظ بازي نكنيم و اگر از تاريخ انعقاد مقاومت در ايران و در جهان اسلام در مواجهه با استكبار چپ و راست سخن مي گوييم، اين سخنان بهره اي از واقعيت دارند. ولي اگر انفعال محض و گَرته برداري و كپي برداري جنبش هاي بيداري اسلامي و در رأس آنها انقلاب ايران از جريان هاي مهاجم چپ و راست غرب مي گويند، اين نيز از جمله تهمت هايي
بود كه ابتدا از سوي رسانه هاي غرب به انقلاب اسلامي زده شد و بعد متأسفانه كساني كه سابقه اي در مبارزه هم داشتند، همين را به امام نسبت دادند كه شعار مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل، تحت تأثير كمونيست ها بوده و ربطي به اسلام و انقلاب ندارد! اين طرز فكري بود كه زير سايه
تسليم طلبي رشد كرد.
دوستان توجه داشته باشند آنچه در تفكر سرمايه داري غرب، بنيادين است، يك تفكر مادي و سودمحور است. حقوق بشر نيست، حقوق مشتري است، حقوق مصرف كننده!
آنان كه اساساً ذات اين عالَم را سكولاريستي مي بينند و معتقدند هبوط آدم هم آغاز جبري سكولاريزاسيون بوده و رابطه بشر و تاريخ بشر با خداوند، قطع شده است، ادعا كردند ادبيات انتقادي و انسان مدار، مولّد و بستر مدرنيته بوده است، امّا واقعيت اين بود كه هرگاه از فرد سخن گفتند مراد ايشان، منافع فرد سرمايه دار غربي بود، فرد رو به خود و پشت به همه و قبل از آن، پشت به خدا، نه فرد اجتماعي!
شنبه 30 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]