واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: فصاحت و بلاغت حضرت زينب (س)
كامران شرفشاهي
پس از واقعه عاشورا و به وقوع پيوستن آن فاجعه عظيم و جانگداز و به اسارت در آمدن خاندان حضرت سيدالشهدا (ع)، رسالت پيامبر گونه حضرت زينب(س) آغاز شد.
در حالي كه دشمن ميپنداشت كه آن همه مصائب و جسارتها، شخصيت و روحيه اين بانوي بزرگوار را درهم شكسته است اما به شهادت تاريخ هر كجا كه آن حضرت لب به سخن گشوده با كلام آتشين خويش قيامتي به پا كرده است، تا آنجا كه دشمن از شرم سر به زير افكنده و فضا را بهت و حيرت حزنآلودي فرا گرفته است.
سرعت انتقال و حاضر جوابي، خرد و آگاهي، قدرت ربط و تجزيه و تحليل اوضاع و شرايط، به همراه فصاحت و بلاغت آن بانوي گرامي موجب ميشد تا در برابر منطق و استدلالهاي آن حضرت، دشمنان چارهاي جز تسليم و سكوت نداشته باشد. در حالي كه دشمنان چنين تبليغ و وانمود كرده بودند كه اين اسيران، گروهي خارج از دين هستند كه عليه خليفه و حكومت اسلامي خروج كردهاند، حضرت زينب(س) به محض مواجهه با مردم، ديوارهاي دروغين دشمنان را درهم ميشكست و با كمترين جملات و كلمات از فرصتهاي كوتاه به دست آمده، بهترين نتيجه را ميگرفت. بيانات روشنگرانه آن حضرت به تناسب هر موقعيتي بسيار سنجيده، صريح و موجز بود و چنان بر عمق دلها مينشست و وجدانها را بر ميانگيخت كه بياختيار، اشك از ديدگان مردم جاري ميشد.
دكتر عايشه بنت الشاطي در كتاب "بانوي قهرمان كربلا" (بطله كربلا) در اين باره چنين مينويسد: "كسي كه گفتار زينب(س) را شنيده بود نقل ميكند: به خدا، هرگز پردهنشيني را سخنپردازتر از او نديده بودم، گويي سخنانش از زبان اميرالمومنين علي بن ابيطالب (ع) خارج ميگرديد، قسم به خدا، هنوز سخنش را به پايان نرسانده بود كه صداي مردم به گريه بلند ميشد، و از شدت هول و هراسي كه از اين محنت جانسوز به آنان دست داده بود، چنان از خود بيخود شدند، كه آنچه در دست داشتند بر زمين افتاد."
(زينب، بانوي قهرمان كربلا، ص 146)
هنگامي كه اسيران را به دارالاماره كوفه آوردند، حضرت زينب(س) با آنكه ظاهرش آشفته و پريشان به نظر ميرسيد اما بدون اعتنا و بياجازه عبيدالله بن زياد بر زمين نشست، ابن زياد از او پرسيد كيستي؟ اما حضرت زينب(س) پاسخ او را نداد. ابن زياد پرسش خود را سه بار تكرار كرد. اما حضرت زينب(س) باز هم پاسخي نداد تا اينكه يكي از همراهان آن حضرت گفت: اين بانو زينب كبري دختر فاطمه زهرا(س) است.
(بحارالانوار- ج 10- ص 151)
اين روايت حكايت از هوشمندي ژرف حضرت زينب(س) دارد كه حتي با سكوت حساب شدهاش، دشمن را تحقير كرده و او را به خشم ميآورد. در اين مجلس كه ابن زياد، مردم كوفه را براي قدرتنمايي دعوت كرده است، وقتي كه خود را در مقابل پاسخهاي كوبنده و رسوا كننده حضرت زينب(س) ناتوان ميبيند، براي رهايي از اين وضعيت ميگويد: "اين زن به سجع و قافيه سخن ميگويد. به جان خودم كه پدرت علي (ع) هم به سجع و قافيه سخن ميگفت و شاعر بود."
(بحار الانوار - ج 10- ص 150)
اين نكته بيانگر اعتراف دشمني كينهجو به فصاحت و بلاغت حضرت زينب(س) و پدر گرامي آن حضرت، آن هم در حضور همگان است.
خطبه حضرت زينب(س) در كوفه آنچنان موجي ايجاد كرد كه اين شهر ديگر هرگز روي آرامش به خود نديد. پشيماني و حسرت موجب شد تا كوفه مركز اعتراضهاي بيپايان شود كه روزگار ابن زياد را سياه كرد. چندي نگذشت كه قيامهايي مانند نهضت توابين و مختار ثقفي و... در اين شهر شكل گرفت كه هدف از آن خونخواهي امام
حسين (ع) و شهداي كربلا، و مخالفت با دستگاه خلافت بنياميه بود و در جريان اين قيامها برخي از عمال امويان كه دستشان به خون حضرت سيدالشهدا (ع) و يارانش آغشته شده بود- از جمله ابن زياد- به سزاي اعمال ننگين خود رسيدند.
سخن بزرگ بانوي عاشورا در عين زيبايي، بسيار جذاب و غافلگير كننده است. هنگامي كه ابن زياد به قصد تحقير و جريحهدار كردن قلب آن حضرت، با لحن موذيانهاي از او ميپرسد كه "رفتار خدا با برادر و اهل بيت خود را چگونه يافتي؟" آن حضرت بيدرنگ با لحن مطمئن و سرشار از خرسندي پاسخ ميگويد: "ما رايت الا جميلا" يعني ما در اين واقعه جز زيبايي هيچ نديديم.
(تاريخ طبري- ج 3- ص 263)
اين انديشه و كلام زيبا الهام بخش شاعران بسياري بوده است، چنانچه سيدضياءالدين شفيعي در غزلي كه به ساحت مقدس آن حضرت تقديم كرده است، چنين سروده:
گر چه روزي تلختر از آن روز عاشورا نبود
آنچه ما ديديم جز پيشامدي زيبا نبود....
(شرح خوابهاي گمشده- ص 29)
خطبه روشنگرانه و رسواگر حضرت زينب(س) در كاخ سبز يزيد آن چنان اوضاع را دگرگون كرد كه همگان از جمله خانواده يزيد به گريه و سوگواري افتادند و يزيد با آن كه خود اهل شعر و ادبيات بود، در برابر كلام فصيح و بليغ حضرت چارهاي جز عجزو ناتواني و در نهايت سرافكندگي و نرمش نداشت.
قاسم سروي از شاعران معاصر درباره عظمت شخصيت و نفوذ كلام حضرت زينب(س) آورده است:
... فاش ميگويم كه آن بانوي عظماي اسير
از بيان خويش دشمن را هراسان كرد و رفت
خطبه غرّا بيان فرمود در كاخ يزيد
كاخ استبداد را از ريشه ويران كرد و رفت....
(حسين پيشواي انسانها- ص 189)
شنبه 30 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 52]