تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 27 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):انسان زيرك، دوستش حق است و دشمنش باطل.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830419004




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بهرام بيضايي: من فرار كرده‌ام ...


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: بهرام بيضايي: من فرار كرده‌ام ...
بهرام بيضايي هنرمند تكرارنشدني سينماي ايران هر چند سه سالي مي‌شود كه خارج از ايران زندگي مي‌كند اما هر از گاه با گفت‌وگوهاي صريحش زمينه‌اي را فراهم مي‌كند براي تامل بيشتر بر انديشه‌هايش. بيضايي در تازه‌ترين گفت و گويش به مرور كارنامه كاري خويش در حيطه نمايشنامه‌نويسي پرداخته است و در اين مرور يادي هم شده است از آدم‌هايي نظير سياوش كسرايي، جلال آل احمد، محمد رحمانيان و نادر ابراهيمي.

بخش‌هاي خواندني اين گفت‌وگو را كه در «انديشه پويا» منتشر شده به نقل از شبكه ايران با هم مي‌خوانيم:

* «آرش» واكنشي بود به منظومه سياوش كسرايي و بازانديشي آن. يادتان هست كه روشنفكري به شناخت زبان و فرهنگ و اساطير كهن ايراني زخم زبان مي‌زد و هم تفكر سنتي و هم بخش مهمي از تفكر چپ يك كلام ضد آن بود. براي خيلي ظاهرا امروزي شده‌ها هم معيار امروزي شدن، از بن فراموش كردن كل هويت و اين حرف‌هاي صد تا يك غاز بود و بسياري هم مي‌گفتند درود بر ندانستن! بسيار مهم بود كه سياوش كسرايي، آرش كمانگير را ساخت و از تنگناي چپ و سنتي و راست و امروزي سربلند در آمد. اما درست شايد براي خلاصي از همين تنگنا، به نظرم تصويرش از مردم و قهرمان هر دو فراآرماني بود.

* يك روز منتظر نتيجه امتحان آخر سال، هم‌مدرسه‌اي‌ام، نادر ابراهيمي «آرش در قلمرو ترديد» خودش را برايم تعريف كرد. نادر ابراهيمي كوهنورد هم بود و همه طنز و واقعيت‌گرايي‌اش را گذاشته بود براي آرش. در داستان او در پايان آرش از بالاي كوه برمي‌گشت و خبر مي‌داد كه از آن بلندي ميان سرزمين‌ها مرزي نيست. پيامي بسيار روشن و مترقي و در عين حال بهترين شيوه براي ننوشتن اسطوره و بلاتكليف گذاشتن دو طرف جنگي كه دو سه هزاره پيش اتفاق افتاده. نمي‌دانم چرا جرأت كردم بگويم من هم آزمايشي كرده‌ام و ناچار شدم بخوانمش. حسابي زد توي ذوقم كه واقعي نيست و من هم كه نمي‌خواستم نويسنده بشوم، خيال راحت انداختمش كنار.

* پژوهش‌هاي «نمايش در ايران» همچنان كه از اسمش پيداست بر محور نمايش ناشناختۀ ايران بود. كوشش براي پيدا كردن اسنادي كه خبري از نمايشي گمشده مي‌داد تا بعد از كنار هم گذاشتن اين اسناد به درك چگونگي آن برسيم. اين مقاله‌ها پايه كتاب «نمايش در ايران» شد كه امروزه در دسترس است اما در سال 41 هيچ ناشري علاقه‌اي به نشر آن نشان نداد. هنوز هم هرگز هيچ توانگر نان گندم خورده‌اي نيامد بگويد پژوهش يعني خانه‌نشيني و خرج بي‌دخل. بيا خرج با من اين كار را بساز!

* نيم‌قرن از انتشار سه نمايشنامه عروسكي «قصه ماه پنهان»، «غروب در دياري غريب» و «پهلوان اكبر مي‌ميرد» مي‌گذرد و در اين مدت كسي جز آل احمد آن را به معنايي كه آل احمد به آنها داد (كه اين نمايش‌ها بزرگ‌ترين كمك به تئاتر حكومتي است) نه خوانده است و نه مي‌خواند. هم سه نمايشنامه عروسكي در دسترس است و هم نقدهاي پراكنده آل احمد و هر كسي مي‌تواند خودش بخواند و قضاوت كند.

* (جلال) نوشت حضرت تو داري از يك اقليت دفاع مي‌كني! منتظر معذرت‌خواهي هيچكس نيستم اما كجاي سه نمايشنامه عروسكي دفاع از اقليت است يا كمك به تئاتر حكومتي؟ آيا همه آنها كه سال‌ها در «تئاتر سنگلج» كار مي‌كردند يا هر تئاتر ديگري، كمك به تئاتر حكومتي مي‌كردند؟! آيا هر ساختمان دولتي، حكومتي است؟ مثلا استادان نبايد ياد بدهند و دانشجويان نبايد بياموزند چون پول ساختمان دانشگاه را دولت از جيب ملت داده؟ كدام يك از ما پول ساختن يك تئاتر مستقل و شخصي داشتيم، آل احمد يا من يا ديگران؟ و اگر داشتيم آيا تهمت‌هاي جديدي نثارمان نمي‌شد؟ و آيا معني مخالف حرف آل احمد اين است كه ديگر نويسندگان تبليغ اكثريت مي‌كردند و نه چنان كه همه آرزو مي‌كرديم، گسترش ديدگاه و انديشه و كوشش در شناختن اين بن‌بست‌هاي خودساخته؟

* و اما در صورت درست بودن برداشت آل احمد، مگر من حق ندارم از اقليت دفاع كنم؟ و مگر اقليت حق دفاع ندارد؟ و چرا دفاع از اقليت به معني كمك به تئاتر حكومتي است؛ حكومتي خود پاره‌اي از حكومت بزرگ‌تري است كه آل احمد روشنفكر آن و بعدتر گاهي سخنگوي غير رسمي آن بود و حال اگر شكافي سر قدرت در آن افتاده بود اصل يگانگي بنيادي و مستبدانه آنها را نمي‌پوشاند.

* من هيچ جوابي به آل احمد ندادم. جواب دادن به اين تهمت‌هاي روي لبه، خود را به دام طرف ديگر انداختن است. اما حالا كه فكر مي‌كنم، جايش خالي، آل احمد با خشم بي‌دليلش، تبليغي را كه به من بست و من هرگز نكرده بودم، خود او كرد. يعني اگر واقعا ديو جاي من به گوشه دردي ناليده بود، با دهني آنقدر بسته كه نه كسي فهميده بود نه حتي خودم، آل احمد - نخواسته و ندانسته - آن را به صداي بلند فرياد كرد و به گوش همه رساند. عجب كه در اين تندروي بي‌پروا آل احمد فراموش كرده بود كه از دو قرني پيش از آن كه چشم به جهان باز كنم، سياه خيمه‌شب‌بازي و تخت حوضي، اقليت روي صحنه بوده‌اند كه خود را مايه تفريح بزرگان كرده‌اند، شاه و وزير و سردار و پهلوان و تاجر و ملا و همه يعني كل نظم را به بازي مي‌گرفته‌اند.

* دلسردي‌ام از فضاي تنگ روشنفكري وطني كه از خيلي پيش شروع شده بود و فقط به كانون مربوط نبود و اينكه از همان «ده شب نويسندگان» به استقبال نظارتي رفتند كه در راه بود و بعد من هم واقعا و درعمل به خوشامد آن رفتند و رستگار شدند. اما باورم به تك تك بسياري از آنها هميشه با من است و احترامم به رنج و كار آنها برجاست و نمايشنامه «مجلس شبيه در ذكر مصائب استاد نويد ماكان و همسرش مهندس رخشيد فرزين» اداي احترامي به آنهاست كه جان پاي بازسازي كانون دادند.

* در همه نمايشنامه‌ها و فيلمنامه‌هاي من روي هم سه نام تاريخي بيشتر نيست و هيچ كدام تاريخ آنها نيست. در «مرگ يزدگرد» يزدگرد حضور ندارد و جسدش بر صحنه تنها بهانه است براي نزديك شدن به خانواده آسيابان زير فشار دو زور. در «ديباچه نوين شاهنامه» اسطوره فردوسي است؛ شاهنامه بهانه است و اسطوره‌هاي تاريخي يا تاريخ اسطوره‌اي كه او سرود موضوع ما نيست و در «تاريخ سري سلطان در آبسكون» كسي در آبسكون نبوده كه تاريخ سلطان محمد خوارزم شاه در انزوا را بنويسد! يادم نمي‌آيد شخصيت تاريخي ديگري نوشته باشم مگر «هدايت» كه آن هم تنها درباره يك ساعت پايان اوست و باز تاريخي نيست، معاصر است.

* من فرار كرده‌ام؛ هم از بينش مرگبار سنتي و هم از غربي شدن. نمايش يوناني (بازنمايي يوناني اساطير ايراني) عالي است و برآمده از جهاني كه در آن گفت‌وگو هست؛ چه كار دارد به سرزمين اهورايي ما كه سرزمين تك‌گويي است يا در دل خود دزدانه حرف زدن، يا همان حرف با خود را هم نزدن؟

* پيچيدگي زبان براي آن است كه تماشاگر يا خواننده ذهن خود را به كار نينداخته از بس كار آسان‌پسند ديده است. دلم نمي‌خواهد فكر كنم اين نفهميدن خودخواسته يا از تنبلي ذاتي است يا بيگانگي با زبان مادري. آخر بسياري از مردم ما دعا به زباني مي‌خوانند كه نمي‌فهمند اما روحشان تازه مي‌شود يا نمايش يا فيلم فرنگي مي‌بينند كه زبان آن را به درستي يا از بن در نمي‌يابند و هم حظ مي‌كنند و هم نقد مي‌كنند و هم توصيه مي‌كنند. چطور است كه زبان مادري‌شان برايشان سخت است؟ پيچيدگي زبان اگر عمدي و براي هنرنمايي باشد مي‌شود فضل‌فروشي و غلطي در غلط است؛ اما در وضع طبيعي‌اش، پيچيدگي زبان نتيجه پيچيدگي موقعيتي يا رواني شخصيت‌هاست؛ مثلا در جاي خود نبودن، يا بيگانه بودن، يا فاصله تاريخي، چنانكه در «چريكه تارا» هست و كسي نيست كه آن را نفهمد.

* من خيلي كارها نكرده‌ام، يكي هم ننوشتن داستان. داستان با همه ارزش‌هاي ادبي، توصيفي، تخيلي‌اش تك‌گويي نويسنده است و نهايتا به گذشته تعلق دارد. نمايش بر صحنه همواره زمان حال است حتي اگر تاريخ گذشتگان باشد. هميشه در حال شدن است و روح يا ساخت آن بر گفت‌وگوست. سرزمين تك‌گويي نياز به تمرين گفت‌وگو دارد.

* واقعيت يك جور نيست كه همه همان يك جور را بسازند. هر كس نسبت به آن در زاويه و فاصله‌اي است؛ قدم اولش همان سوال معروف كه واقعيت از نگاه كي؟ دردناك است كه اين سوال هميشه براي حذف برخي از نگاه‌ها به كار رفته! هر كس فيلم را چنان مي‌سازد كه خود مي‌بيند و استبداد محض است اگر واقعيت از همه نگاه‌ها ديده نشود. من هم شيوه خودم را دارم كه گريزان از وقت‌كشي است و براي پيشگيري از همين وقت‌كشي است كه به لطف گردانندگان 10 سال يك بار هم فيلم نمي‌سازم اما اگر بسازم، شيوه‌اي است كه شايد خيلي در قالب مالوف نباشد ولي خيلي زود هم از خاطر نمي‌رود. اسمش هر چه مي‌خواهد باشد!

* آخرين اجراي صحنه‌اي من «افرا يا روز مي‌گذرد» بود كه به دليل تعميرات ناگهاني و حيرت‌آور تئاتر شهر نه در جاي خود كه پس از يك ماه و نيم بلاتكليفي در يخبندان دي و بهمن 1386 در تالار رودكي (وحدت) اجرا شد! من خود را سياسي نمي‌دانم اما هرگز كسي را هم از برداشت سياسي آثارم باز نداشته‌ام؛ و مگر شغل من بازداشتن مردم از تفسير سياسي است؟ اما از طرفي موكول كردن ارزش هر اثري به جنبه سياسي به نظرم نادرست است. ارزش‌ها متغيرند و در همين سينماي خودمان من گاهي فيلمي را تحسين كرده‌ام كه از نقطه‌نظر فكري نفي‌اش مي‌كرده‌ام.

* آقاي رحمانيان نه از طرف من، از روي لطف و از زبان خودش نقدي بر آنها كه «مجلس شبيه ...» را سياسي ديده بودند نوشت كه البته از زبان من فصيح‌تر است و من هم مثل شما تا انتشارش از آن بي‌خبر بودم و به گمانم در برابر كساني نوشت كه با تندروي در معناي سياسي «مجلس شبيه ...» دانسته يا ندانسته زمينه‌هاي حذف آن از صحنه را فراهم مي‌كردند و خوشبختانه موفق هم شدند و آن نمايش پس از 10 روز تشنج پشت پرده كه مي‌كوشيدم از بازيگران پنهان كنم بالاخره در شب بيست و يكم از 45 اجراي مصوب آن، در ميان اشك بازيگرانش از صحنه پايين كشيده شد و تئاتر ايران براي هميشه نجات يافت!

* خيال نمي‌كنم به واسطه ترك ايران امكان مهمي داشته‌ام كه از دست داده‌ام. فيلم و صحنه بله، اگر راهي به دلخواهي بود، ولي پيشيزي نمي‌ارزد به از دست دادن آنچه من از دست دادم؛ به عمري در نوبت نه شنيدن، از كارهاي ديگري ماندن! استراحتي دادم به كساني كه در واقع هم كاري جز استراحت نداشتند و آمدم پي شغلي جاي ديگري از جهان و درست 30 سال پس از آن كه از دانشگاه بيرونم گذاشتند به دانشگاه برگشتم.

* خيال نمي‌كنم از دوستانم دورم و خيال نمي‌كنم دوستي مرزي دارد. سال گذشته خانمي از تهران براي من شال گردني فرستاد كه با دست خودش بافته بود؛ اميدوارم بداند كه به يادش هستم و اما دستاورد. همانم كه بودم. مي‌نويسم، به همان زبان و فرهنگ خودم؛ يعني سرزميني كه با خودم آورده‌ام و هر از گاهي كه دست دهد لايه‌هاي فرهنگي ايران را معناشناسي مي‌كنم آن طور كه مي‌فهمم. دور و برم مهرباني موج مي‌زند و تشنگي است براي گفت‌وگو در خودشناسي فرهنگي و تاريخي. اينجا خارج از درس موظف دانشگاهي و جلسات فوق برنامه فارسي، توانستيم با پشتيباني «مركز مطالعات ايران‌شناسي دانشگاه استنفورد»، «جانا و بلادور» را روي صحنه ببرم. سايه‌بازي؛ هنري كه هفت قرن پيش از ما گم شد و اگر اين هم مي‌خواست در قالب‌هاي مالوف باشد اصلا بايد نمي‌بود و پا به هستي نمي‌گذاشت. كاري كه به انجامش آنجا حتي فكر هم نمي‌كردم و با كم و بيشي كه در ايرانيان پراكنده ديگر جهان مي‌شناسم شايد هيچ كجاي ديگر هم احتمال اجراي آن نبود. خيلي رويايي بود. در غيبت هفت قرن تجربه‌اي كه از ما دريغ شده، داوطلباني جمع شدند تا همه چيز را از درون اين فرهنگ و از نو خلق كنيم. دو بازيگر / خواننده زن و مرد، دو نوازنده و پنج پيكرك‌باز. «جانا و بلادور» طومار سايه‌بازي كه در چهار دهه دو بار بازنگري كرده بودم سرانجام نهايي شد و به چشم آمد و ديديم كه پس مي‌شود و من بار سنگيني را زمين گذاشتم. همچنين و به دنبال همين و اين بار در يكي از تالارهاي استنفورد، روخواني دونفره‌اي از «آرش» نشان داديم، با دوبازيگر / خواننده زن و مرد و بالاخره پس از بيش از پنج دهه، صداي اين برخواني در آمد و من مطمئن شدم كه اولين تصورم از اجراي آن وقت نوشتنش، خيالات نبوده است و به خوبي شدني است. خوشحالم تجربه‌اي كه راهي به آن نمي‌دادند اينجا اتفاق افتاد و اميدوارم ضبط اينها به دستتان برسد.

* گذشته از اينها همچنان نمايشنامه مي‌نويسم به اميد اجرا و انتشار در ايران و مثل همه اين سال‌ها در انتظار باز شدن آسمان تهرانم و به اميد باد و باراني كه هر هواي آلوده‌اي را بشويد.

شنبه 30 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 60]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن