واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: نيكي چه بدي داشت؟
در مكتوب هفتهي پيش به مناسبت درگذشت مرحوم ماندلا اشارتي بدان داشتم كه نبوغ سياسي برآمده از سالها مبارزه و آبديدگي در كورهي زمانه وي را بر آن داشت تا به نام نيك ماندگار و جاودانه بيش از ماندن در مسند سياسي بينديشد و با اندكي واقعنگري بدين بديهي تفطّن يابد كه پيش از درافتادن در چالشهاي ناگزير قدرت و مسند، خود را فراتر از مناسبات دولت و دولتمردي نشاند، كه چنين كرد و چنان شد.
در اين نوشتار بر آنم كه به دو وجههي ديگر از شخصيت وي اشاره كنم كه هر دو به حق از نيازهاي همهي روزگاران و نيز روزگار ماست. آن دو وجهه عبارتند از: آزاديخواهي و مدارا. شعار ماندلا بعد از آزادي از زندان و نشستن بر كرسي قدرت اين بود. ببخش و فراموش مكن! نميدانم امّا مراد وي از «فراموش مكن!» چه بود؟ آيا مرادش آن بود كه ببخش و لكن اين عفو و بخشش را همچنان به منّت و نوعي به رخ كشيدن پيوند بده؟ يا اين كه عفو كن و در عين حال به هوشياري و احتياط مراقب باش تا از يك سوراخ دوبار گزيده نشوي؟ و يا احتمالاً اين گمانه كه، ببخش، امّا بخشش و عفوت را به عنوان عملي انساني هيچگاه فراموش مكن و آن را به حربهاي براي تظلّم و تحقير دشمنت ـ بيش از آنچه سزاي اوست ـ بدل مَساز و يا حدس و گمانها و تفسيرهاي ديگر و ديگر؟ من مايلم اين سخن را در بهترين و زيباترين تفسير برداريم، زان روي كه مجموعهي زندگي دراز و پرمعني ماندلا را يك تابلوي زيبا از اخلاق و مدارا و نيز حكمت و سنجيدگي مييابم.
و امّا آنچه در اخلاق والاي انساني از اسوهي اخلاق، پيامبر رحمت صلّي الله عليه و آله به ما رسيده است. اين است كه: احسن الي من اساء اليك. به كسي كه به تو بدي كرده خوبي كن! از اين سخن قاعدتاً چنين برميآيد كه نه تنها خوبي كن، بلكه بدياش را فراموش كن! در فرهنگ اخلاقي ديني ما دو كلمه در زمرهي واژگانهاي شاه كليدي است: مدارا و انصاف. كساني كه مايلند اين دو واژه را در نرم افزارهاي جستجوي حديث پيگيري كنند، بايد با زمان و حوصلهي خود «مدارا» كنند! چرا كه، تعداد روايات در اين دو مضمون آنچنان انبوه است كه حوصله ميطلبد.
رفتار مداراگرانهي ماندلا پس از به قدرت رسيدن، شايد از ديدگاه برخي ناظران تلقي به ضعف و يا فرار به جلو براي مصونيت از احتمالات ناخوشايند بعدي و يا هر چيز ديگري در اين مضمون حمل شود. نيّت فاعل در اين ماجرا هرچه بوده، قدر مسلّم آن است كه رفتارش ـ و امروز پس از مرگش ـ ضمانت پايداري و نيكنامياش در باقيمانده تاريخ شد، و آيا اين كم بضاعتي است براي كسي كه يك سده ميزيد و ميخواهد سدهها بر تارك زمان بپايد؟
حتي ميگويم، اگر از نام نيك و خواستهي احتمالي وي در ماندگاري يادش بگذريم، آيا نمونهي رفتاروي، يك الگوي انساني و سازنده در طول زمان نخواهد ماند؟ و اين خود يك باقيات الصّالحات است و مگر ما از ماندگاري نام و ياد خود ديگر چه ميخواهيم؟
سعدي نازنين نغز گفتار ما البته در هفت سده پيشتر گفته است: با دوستان مروّت، با دشمنان مدارا! بگذرم.
دو ديگر برجستگي در شخصيت كاريزماتيك ماندلا تفكّر آزادي خواهانهاي بود كه وي را در نزديك به سه دهه از عمرش بندي خود كرد. دوران طولاني زندان وي چيزي نبود جز تاوان آزاديخواهي ـ و او اين آزادي را نه در تن و تمنّيّات و نه در قدرت و مادّيات، بلكه در فكري زيبا و انساني ترسيم كرد.
امروز صدها مركز غيردولتي، افتخاري، عامالمنفعه و نيز مراكز تحت حمايت دولتها در قاره سياه به همت و عزم ماندلا و به هزينهي انصراف او از قدرت و مسند سياسي برپا شده است كه برآيند و توليد هر يك از آنها به نوعي به «ارزش انسان» و «كرامتانساني» برميگردد. آموزش، بهداشت، آگاهي به حقوق شهروندي، ارتقاء سطح زندگي، تلاش رهايي از طاعوني به نام ايدز و برنشاندن سياهان در وراي تفكر تبعيض نژادي در كنار همهي انسانهايي كه سپيد ميانديشند، در زمرهي همان روح آزاديخواهي و انسانگرايي وي بود. ماندگاري ماندلا در گروي ناخودآگاه وي بود كه ميگفت: نيكي چه بدي داشت!؟
شنبه 30 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 176]