واضح آرشیو وب فارسی:ايران: يادداشت در آتش افكنم آن دل كه در غم تو نسوزد
دكتر اسماعيل آذر
محقق و استاد دانشگاه
محتشم از شاعران اثرگذار روزگار صفويه است. معروف است كه چون شاه طهماسب اول صفوي را مدح گفت شاه در جواب نوشت: شاعر بهتر است به جاي مدايح سلطاني به مراثي و مناقب اهل بيت بپردازد. پس از آن، محتشم مرثيه بلند خود را ساخت اگرچه در آن روزگار شاعران بيشتر سبك هندي را پيش رو داشتند ولي او تركيب بند خود را در سبك عراقي سرود. شاعران بسياري از او تقليد كردند از جمله وصال شيرازي و صباحي بيدگلي، محتشم در سال 996 ه. ق روي در نقاب خاك كشيد و با مرثيه يادشده خود را جاودان كرد.
مرثيه با بيت زير آغاز ميشود:
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است / باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
شاعر اولين بيت را در قالب يك سؤال طرح كرده است. نيز بيت داراي صنعت تجاهلالعارف است يعني شاعر ميداند كه چرا اين شورش به پا شده ولي با اين حال سؤال ميكند. در همان بيت اول تمام خلق عالم درگير اين سوگ ميشوند. همه اين زيباييها پرداخته ميشود تا جلب توجه كند شايد شهرت تركيب بند محتشم با همين بيت نقش ميپذيرد. در بيتهاي بعدي شاعر از زمين تا آسمان از جن، فلك، خورشيد، زمين، نور مشرق و مغرب را چنان در اين حادثه دخيل ميشمارد گويي همه به عزاداري مشغولند.
باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمين / بينفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
جن و فلك بر آدميان نوحه ميكنند / گويا عزاي اشرف اولاد آدم است
و در همين بند اول واژه «محرم» را براي معرفي داخل در شعر مينمايد:
گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست / اين رستخيز عام كه نامش محرم است
در بند دوم توصيفهاي شاعرانه را پيش رو داريم. توصيفها با تصويرهايي از عاشورا بر جذابيت مفهومي شعر ميافزايد:
گر چشم روزگار بر او زار ميگريست / خون ميگذشت از سر ايوان كربلا
نگرفت دست دهر گلابي به غير اشك / زان گل كه شد شكفته به گلزار كربلا
در بند سوم شاعر نميخواهد باور كند كه چنين حادثه عظيمي رخ داده است. با زباني آرزومندانه درون خود را ابراز ميكند:
كاش آن زمان سرادق گردون نگون شدي / وين خرگه بلند ستون بيستون شدي
كاش آن زمان كه كشتي آل نبي شكست / عالم تمام غرقه درياي خون شدي
كاش آن زمان درآمدي ازكوه تا به كوه / سيل سيه كه روي زمين نيلگون شدي
در بندهاي چهار تا هشت، توصيفها ادامه پيدا ميكند. شاعر هر لحظه تجربهاي نو به كار ميبرد و بر ارزش هنري شعر خود ميافزايد:
روزي كه شد به نيزه سر آن بزرگوار / خورشيد سر برهنه برآمد ز كوهسار
موجي به جنبش آمد و برخاست كوه كوه / ابري به بارش آمد و بگريست زار زار
گفتي تمام زلزله شد خاك مطمئن / گفتي فتاد از حركت چرخ بيقرار
آن خيمهاي كه گيسوي حورش طناب بود / شد سرنگون ز باد مخالف حبابوار
در بيت آخر تصويري بديع به دست ميدهد: بندهاي خيمه حضرت سيدالشهدا(ع) از گيسوان حوريان بهشتي است و چون باد (كه عامل ويرانگري است و در اينجا نمادي از دشمن است) ميوزد، آنگاه خيمه چونان حبابي سرنگون شده نقش مييابد. اين سرنگوني هم نشاني از شهادت با خود دارد و هم خيمههاي سرگردان در باد و بوران جنگ: اگرچه سرافرازي به بار نشسته ولي به اقتضاي شعري اين تشبيه آمده است.
در همين چهار بيت انتخاب شده به سير واژهها توجه بفرماييد:
نيزه، سر، برهنه، موج، جنبش، برخاستن،ابر، بارش، گريستن، زلزله، چرخ بيقرار، باد مخالف، خيمه، سرنگون.
در اين فعلهاي حركتي: موج زدن، جنبش، برخاستن، بارش، زلزله، بيقراري، باد وزيدن، شاعر سياليت كلامش را به نمايش ميگذارد. نيز سير واژگان مبين حادثه عظيم كربلاست.
در مجموعه دوازده بند به مصراعهايي بر ميخوريم كه مستقلاند و نياز به مصراع ديگر ندارند. به چند نمونه توجه فرماييد:
«توفان به آسمان ز غبار زمين رسيد»
«تاريك شد ز ديدن او چشم آفتاب»
«شويد غبار گيسويش از آب سلسبيل»
«شد وحشتي كه شور قيامت به باد رفت»
«طغيان سيل فتنه و موج بلا ببين»
«كي مونس شكستهدلان، حال ما ببين»
توصيفها زماني به اوج خود ميرسند كه «حسين توست» نقش رديف در بند نهم ايفا ميكند.
اين كشته فتاده به هامون «حسين توست»
وين صيد دست و پا زده در خون «حسين توست»
اين ماهي فتاده به درياي خون كه هست
زخم از ستاره بر تنش افزون «حسين توست»
دربند دهم تصوير ماجراي روز عاشورا در ذهن شاعر نقش ميبندد و حاصلش اين بيت است:
تنهاي كشتگان همه در خاك و خون ببين / سرهاي سروران همه بر نيزهها ببين
شاعر پس از تصويرهاي عاطفي به گونهاي كه خود را در ميان قتلگاه حضرت حسين(ع) ميبيند و فريادهايي كه به جايي نميرسد و نميتواند قانع شود كه چنين واقعه دردناكي به وقوع پيوسته است، خود را با دعوت به خاموشي آرام ميكند.
خاموش محتشم كه دل سنگ آب شد / بنياد صبر و خانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم كه از اين شعر خونچكان/ در ديده اشك مستمعان خونناب شد
خاموش محتشم كه فلك بس كه خون گريست / دريا هزار مرتبه گلگون حباب شد
و در پايان (بند يازدهم) همه مصيبتها را گردن چرخ سفله مينهد تا آشوب وجودش آرام گيرد. در حقيقت چرخ متهم به انجام اين رويداد تلخ است. آنگاه با واژگان زير به قدح ميپردازد: چرخ غافل - چرخ سفله - چرخ بيدادگر - چرخ ستمگر- چرخ كينگستر - چرخ خطاكار - چرخ جفاگر
تا چرخ سفله بود خطايي چنين نكرد / بر هيچ آفريده جفايي چنين نكرد
و يا:
اي چرخ غافلي كه چه بيداد كردهاي / وز كين چهها در اين ستمآباد كردهاي؟
نيز مقايسه ميكند بين بدكنشي چرخ سفله جنايتهاي ابن زياد. در اين داوري چرخ را در ظلم و كينه بدتر و برتر از ابن زياد ميداند. اين آخرين داوري شاعر است. در مجموع دوازده بند محتشم بسامد واژههاي زير چشمگير است: رستخيز - كربلا - آب - حسين - خصم - چرخ و كاربرد مشتقات «ديدن» چرا تركيب بند محتشم اين همه مورد توجه قرار گرفت:
1- برقراري سطح عاطفي بسيار عميق در سراسر تركيببند
2- وجود افعال حركتي و جنب و جوشي كه در هر بيت نمايان است.
3- كاربرد تركيبات و مضامين بديع و متناسب با موضوع مرثيه
4- ضرباهنگ مرثيه
5- زيبايي اولين بيت و خاصه اولين مصراع كه هم با سؤال آغاز شده و هم تمام ذرات عالم را درگير اين حادثه جانگداز كرده است.
اگر تركيببند دوازده بندي محتشم را بخواهيم به طور كامل مورد تحليل، نقد و بررسي قرار دهيم از منظر نقد فرماليستي و ساختارگرا با نظريههاي رومن ياكوبسون و لوئي استراوس قابل تطبيق است؛ زيرا از نظر مضمون، موضوعي مشخص و متمركز را توصيف ميكند و تمام واژهها و تركيبها، وزن شعر، قافيهها، استعارات و تشبيهات و صنايع ديگر ادبي در خدمت برجسته كردن مفهوم محوري شعر قرار ميگيرند. نيز از نظر نقد ساختارگرا هم يك معدل از مرثيههاي سنتي به دست ميدهد كه مورد تقليد بسياري از شاعران پس از او قرار ميگيرد. اين مختصر را با دو بيت شعر از م - سايه به فرجام ميبرم.
جان به قربان تو اي رهبر آزادي و عشق / كه روانت سر تسليم نياورد فرود
زان فداكاري مردانه و جانبازي پاك / جاودان بر تو و برعشق و وفاي تو درود
والسلام
شنبه 30 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 131]