واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
ناصر محمدخانی: همسرم از دست رفت، شهلا هم اعدام شد، حالا چه از جانم میخواهند؟
مربی سابق پرسپولیس اظهارات جالبی را پس از مدت ها سکوت مطرح کرد.
به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز،ْ بازگشت ناصر محمدخانی به میدان یک خبر خوش برای طرفداران پرسپولیس و این بازیکن جادویی دهه 60 سرخپوشان بود. خیلی ها دوست داشتند یک بار دیگر این غزال تیزپا را در میدان ببینند. بعد از آن حادثه تلخ درزندگی ناصر دیدنش برای خیلی ها رویا شده بود. بازی میلان بهانه خوبی برای بازگشت بود. انتخاب پروین هم یک انتخاب درست بود. اما هنوز بعد از گذشت سالها از آن اتفاق بد و تلخ هستند کسانی که هنوز هم ذهنشان درگیر است. بهانه بازگشت او به میدان بهترین دلیل برای همکلام شدن با شماره 8 افسانه ای پرسپولیس بود. مصاحبه ای کوتاه اما خواندنی وی با روزنامه پیروزی را بخوانید: • بازی با میلان باعث شد تا هواداران پرسپولیس بعد از سالها ستاره های بزرگ تیم خود را در کنار هم ببینند اما به نظر می رسد این شانس دیگر نصیب آنها نشود!
اتفاقا بر عکس! تصمیم بر این شد که هر هفته دور هم جمع شویم و تمرین کنیم.
• این کار را هر از گاهی انجام می دهید! مردم چیز دیگری از شما می خواهند.
این بار تصمیم برای تمرین کردن خیلی جدی است. جدی تر از قبل که اگر قرار شد بازی انجام شود مثل بازی با میلان غافلگیر نشویم! هفته ای یکی دو جلسه تو سعادت آباد تمرین می کنیم و دور هم جمع می شویم. این بار خیلی جدی کار را دنبال خواهیم کرد.
• معلوم است بازی با میلان خیلی در روحیه اتان اثر گذاشته!
چرا که نه بعد از 20 سال دوباره خاطرات شیرین زنده شد. حضور در استادیوم آزادی و شور و حال مردم دوباره ما را برد به روزگار خوش قدیم. تو گرما و تو سرما فقط برای شادی دل مردم به میدان می رفتیم. این بار هم همان اتفاق تکرار شد. خودمان هم باورمان نمی شد که در آن فضای پر هیجان حضور داریم.
• برای این مردم ناصرمحمدخانی یعنی خاطرات خوش فوتبال. برخورد آنها با شما چطور بود؟!
خب مردم هم برای ما خاطرات خوش جوانی هستند. در این بازی بارها مردم از من خواستند به سمتشان بروم. از این سر زمین به آن طرف می دویدم تا به ابراز احساسات آنها جواب دهم. فقط می ترسیدم گرد پیری که روی چهره و بدن ما نشسته نگذارد که در این دویدن ها پر قدرت باشیم. خسته می شدم اما باید به ابراز احساسات آنها پاسخ می دادم.
• پس حس خوبی را تجربه می کردید؟!
خیلی حس خوبی بود از ته دل خوشحال بودم دیدن ورزشگاه آزادی بعد از سالها برایم یک حس تکرار نشدنی است. وقتی این ورزشگاه را دیدم یاد عظمت بازیهای پرسپولیس در آن افتادم. البته به زمین چمن آن خوب رسیده اند اما باید برای حفظ آن خیلی تلاش کنند . این ورزشگاه یک گنج بزرگ برای فوتبال ما محسوب می شود. یادش بخیر! زمان ما خبری از اردو و هتل و اتوبوس اختصاصی و این جور چیزها نبود. خودمان باید به ورزشگاه می رفتیم. حالا بعضی اتومبیل شخصی داشتند و بعضی هم نه. خودمان را قبل از شروع بازی به ورزشگاه می رساندیم و سریع آماده می شدیم و می رفتیم داخل زمین. با تمام این کمبودها بازیهایی می کردیم که تا مدتها در خاطرات مردم ثبت می شد. برای همین است که این بازی با میلان واقعا برایم خاطره انگیز شد. ما روزهای خیلی خوبی را در آزادی به چشم دیدیم.
• دوست داشتید عمر به عقب بر می گشت؟
اگر می شد چه می شد! اما حیف که این اتفاق نمی افتد. عمر رفته دیگر بر نمی گردد. بله! دلم می خواست به آن روزهای خوب برگردم ولی افسوس که نمی شود.
• زمان شما روزنامه ورزشی نبود و همه چی به دو سه هفته نامه خلاصه می شد اما شرایط امروز با آن روزها فرق می کند. برخورد رسانه ها با این بازی و البته خودتان چطور بود؟
البته من خیلی روزنامه نخواندم. دوستان هر از گاهی روزنامه ای می گرفتند و نگاهی به آن می انداختم. بعضی از خبرنگاران مصاحبه ای می کردند که گاهی از چشمم پنهان می ماند و آن مصاحبه را نمی دیدم. اما بودند کسانی که خبر می آوردند که در مورد من و اتفاقات بدی که برای همسرم افتاد چیزهایی می نوشتند. واقعا از آنها ناراحت و دلگیر بودم.
• یادآوری خاطرات تلخ هر کسی را عذاب می دهد!
خب چرا باید این خاطرات را جلوی چشم من قرار دهند؟! هدفشان از این کارها چیست؟! خیلی ها به راحتی می گفتند و می نوشتند که ناصر نباید بازی کند!! آخر چرا ؟! زندگیم یکبار تیره و تار شد چرا عده ای می خواهند تا ابد زندگی ام سیاه باشد. همسرم از دستم رفت شهلا هم اعدام شد، حالا اینها از جانم چه می خواهند؟! البته ای کاش همه چی به این نوشته ها ختم می شد. بودند دوستان و پیش کسوتانی که همین حرفها را به راحتی می زدند! یکی نبود به آنها بگوید اگر تو پیش کسوت ورزشی هستی بی خیال شو و دست از سر ناصر بردار!
• بگذریم! به ما بگویید حالا چرا اینقدر چهره شما شکسته شده؟!
طبیعی است گرد پیری بر چهره ام نشسته و نزدیک 53 ، 54 سالم شده. روزگار به سرعت می گذرد و جوانی هم به پایان می رسد.
• راستی جلوی میلان یک پاس گل خوب هم دادید.
آن گل هم حاصل زحمات همه بچه ها بود. ما اگر آماده بودیم قطعا بازی بهتری را مقابل میلان انجام می دادیم. بچه ها به یکباره به تمرینات دعوت شدند و فشار زیادی هم به همه ما آمد. عضلات برای روز بازی واقعا سنگین بود. دیدید که بعضی از بچه ها همان ابتدای بازی دچار مشکل شدند. ما اگر از مدتها قبل تمرین داشتیم با شرایط بهتری پا به میدان می گذاشتیم.
• راستی بازی های پرسپولیس را دنبال می کنید؟!
بله بازی با مس را دیدم. بچه ها واقعا با انگیزه بودند. البته من قبل از شروع بازی در مصاحبه ای گفته بودم پرسپولیس این بازی را خواهد برد. حتی معتقدم این تیم به راحتی می تواند سایپا را هم شکست دهد. تیمی خوب و منسجم تشکیل شده که شانس قهرمانی بالایی هم دارد.
• فکر می کردید پرسپولیس 6 گل به حریف بزند؟
6 گل که نه پیش بینی ما روی 2 تا 3 گل بود اما مس بدجور از هم پاشید و هر توپی را که پرسپولیسی ها می زدند می رفت توی گل.
• راستی این روزها چکار می کنید؟
در یک سالن ورزشی مشغول به کار هستم.
• پس مربیگری چه؟
شرایطش پیش نیامده شاید روزی این اتفاق افتاد و من هم دوباره مربی شدم. نامه/450
۱۳۹۲/۹/۲۵ - ۱۹:۰۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]