تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):اگر مردم تعقل می کردند و مرگ را تصور می کردند، دنيا ويرانه مى‏شد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829746431




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تحقيقى در باره اربعين حسينى


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: تحقيقى در باره اربعين حسينى
نويسنده مقاله بر اين باور است كه كاروان اسرا در روز اربعين به كربلا نرسيده و نيز معتقد است «احتمال رسيدن كاروان اسرا به كربلا در روز اربعين» با «تحقق آن» دو امر مستقلند كه در اين مسئله معلوم نيست كه هردو با هم رخ داده باشند.


بخش اول

چكيده

مسئله اربعين سيد الشهداء(عليه السلام) و اين كه آيا خاندان آن حضرت پس از رهايى از اسارت يزيد قصد عزيمت به كربلا را داشته و نيز آيا توانسته اند در آن روز به زيارت آن مضجع شريف نايل آيند و مرقد مطهرش را زيارت كنند، از جمله مسائلى است كه از ديرباز صاحب نظران در باره آن اختلاف نظر داشته و هريك با استشهاد به ادله تاريخى براى اثبات يا نفى آن تلاش كرده اند.

در اين مقاله با توجه به متون تاريخى معتبر احتمالات ممكن را تبيين كرده و ضمن بيان نظر مدافعان اين واقعه، ديدگاه خود را مبنى بر نبود دليل كافى و قابل اعتماد بر مسئله اربعين سيد الشهداء(عليه السلام)تبيين خواهيم نمود. هم چنين امكان رسيدن كاروان اسرا را نيز به كربلا در اربعين اول تقريبا ناممكن دانسته و در پايان، دليل الحاق سر مطهر امام حسين(عليه السلام) را به جسم شريفش مورد خدشه قرار داده و وجود حديث شريفى كه زيارت اربعين را از علائم مؤمنان مى شمارد براى استحباب و فضيلت آن زيارت كافى دانسته ايم.

كليد واژگان: اربعين، كربلا، حسين(عليه السلام)، شهادت، اهل بيت، اسارت، كوفه، شام.

مقدمه

ورود خاندان مكرّم سيدالشهداء به كربلا در راه بازگشت از شام به مدينه در روز اربعين و الحاق سر مقدس اباعبدالله الحسين(عليه السلام) به پيكر مطهّرش در آن روز، يكى ديگر از وقايع مبهم واقعه عاشورا و حوادث پس از آن است. به راستى اگرچه حادثه عاشورا دل خراش ترين و غمبارترين حادثه اى است كه در طول تاريخ، قلب شيعيان و دوست داران خاندان عصمت و طهارت را جريحه دار ساخته و جا داشت تمامى وقايع آن بدون هيچ كم و كاستى در كتاب هاى تاريخ نقل شود، امّا مع الاسف از آن جا كه هم در زمان وقوع حادثه عاشورا و هم پس از آن شيعيان على بن ابى طالب و فرزندان معصومش تحت بيشترين فشارها و آزارها بوده، سخت ترين شكنجه ها و تحريم ها را متحمّل شده و عملا در حاشيه قرار گرفته بودند ، هيچ گاه امكان ضبط و نقل وقايع غم بار عاشورا و آن چه بر خاندان مكرم سيد الشهداء گذشت پديد نيامد.

به راستى وقتى تاكنون به طور قطع و يقين سرنوشت سر مقدس اباعبدالله الحسين(عليه السلام)كه در واقع يكى مهم ترين امورى است كه بايد مورد توجه قرار مى گرفت روشن نشده است و اقوال در باره دفن سر مطهر آن حضرت مختلف و متشتت است چگونه مى توان انتظار داشت وقايع ريز و درشت ديگرى همچون مدّت حبس خاندان سيد الشهداء در كوفه ، روز حركت از كوفه و مسير حركت آنان از كوفه تا شام، ميزان اقامت آنان در شام و بالأخره مسير بازگشت آنان به درستى و روشنى ، و بدون هيچ گونه اختلافى ثبت و ضبط شده باشد؟!

مى دانيم كه بخش اعظم وقايع عاشورا و حوادث پس از آن، توسط مورخان اهل سنت كه بعضاً تلاش مى كردند دامن يزيد و خاندان بنى اميّه را از اين لكه ننگ ابدى، پاك سازند نقل شده است، پس نبايد انتظار داشت تمام وقايع و حوادث بدون كمترين تحريفى نقل شده باشد. از آن گذشته اگر مورخان نيز قصد نگارش حوادث را به صورت صحيح و بدون تحريف داشتند، حكّام وقت ممانعت به عمل آورده و معلوم نبود كه چه سرنوشتى در انتظار نويسنده و نوشته او بود.

تلاش نگارنده اين سطور بر آن است كه مسئله بازگشت كاروان اسراى بنى هاشم (عليهما السلام)را از شام بررسى كرده و نتيجه گيرى نهايى را براساس متون موجود، بازگو نمايد. باشد كه اين تحقيق گامى مثبت در جهت هرچه روشن تر شدن حوادث پس از عاشورا باشد و مرضى پروردگار واقع گردد.

مشهور بين عرف شيعه آن است كه امام سجاد(عليه السلام) به همراه اهل بيت سيدالشهداء(عليه السلام) در راه بازگشت از شام، به كربلا رفته و روز اربعين موفق به زيارت قبر مطهر حسين بن على(عليه السلام) و اصحاب باوفايش شدند و پس از سه روز عزادارى و اقامه ماتم به مدينه الرسول(صلى الله عليه وآله)بازگشتند.

و نيز بين شيعيان مشهور است كه زين العابدين(عليه السلام)سر مطهر پدر را در آن روز به بدن شريفش ملحق نمود. اما با وجود اين از ديرباز در ميان محقّقان و صاحب نظران در باره رسيدن كاروان اسرا در اربعين اول به كربلا اختلاف نظر بوده است. برخى آن را تاييد كرده، شواهد تاريخى بر آن اقامه مى كنند و برخى ديگر، حضور خاندان سيد الشهداء(عليه السلام) را در اربعين اول انكار كرده تحقق آن را امكان پذير ندانسته يا محقق شده نمى دانند.

نويسنده اين سطور نيز بر اين باور است كه كاروان اسرا در روز اربعين به كربلا نرسيده و نيز معتقد است «احتمال رسيدن كاروان اسرا به كربلا در روز اربعين» با «تحقق آن» دو امر مستقلند كه در اين مسئله معلوم نيست كه هردو با هم رخ داده باشند. بنابراين، به باور نويسنده هرگز نمى توان گفت كه منكران قضيه اربعين به بى راهه رفته اند.

ما در اين مقاله بر آن شديم تا وقايعى را كه پس از اسارت اهل بيت سيدالشهداء(عليه السلام)اتفاق افتاد و با رسيدن يا نرسيدن كاروان اسرا به كربلا در روز اربعين اوّل ارتباط مستقيم دارد مرور كرده، تحقيقى مختصر درباره آن ارائه نماييم.

بررسى وقايع مرتبط با واقعه اربعين

به طور كلّى وقايعى را كه با رسيدن كاروان اسرا به كربلا رابطه مستقيم دارد مى توان در امور ذيل خلاصه نمود:

1 ـ مدت زندانى بودن اهل بيت سيدالشهداء(عليه السلام) در كوفه و زمان حركت آنان به سوى شام;

2 ـ مسير كاروان اسرا از كوفه تا شام;

3 ـ زمان صرف شده براى رسيدن به شام;

4 ـ مدت زمان اقامت اهل بيت امام در شام;

5 ـ مسير بازگشت از شام به مدينه و بررسى احتمال عزيمت آن كاروان به كربلا و رسيدن به آن جا در اربعين اول;

اكنون هريك از موارد فوق را به طور مستقل بررسى مى كنيم.

1. مدت زندانى بودن اهل بيت سيدالشهداء در كوفه و زمان حركت آنان به سوى شام

تقريباً در باره خروج اهل بيت امام حسين(عليه السلام) از كربلا و حركت به سوى كوفه در كسوت اسارت در روز يازدهم محرم ترديدى نيست و هم چنين بنا بر قول مشهور ، آنان در روز دوازده محرم وارد كوفه شدند، امّا در مورد حركتشان به سوى شام تاريخ دقيق و يقين آورى در دست نيست، زيرا مدّت اقامت آنان و مدت زندانى بودنشان در كوفه چندان معلوم نيست . البته از مسلمات تاريخ است كه اسرا مدتى در كوفه زندانى شدند، چنان كه برخى مقاتل معتبر به آن تصريح كرده اند.

طبرى به نقل از عوانة بن حكم كلبى به اين مسئله اشاره كرده2 و شيخ صدوق نيز در مقتل خود به زندانى شدن اسرا تصريح مى كند و مى نويسد: ثم امر بعلى بن الحسين فغلّ وحمل مع النسوة والسبايا الى السجن...فامر ابن زياد بردهم إلى السجن3; سپس فرمان داد تا على بن الحسين به غل و زنجير كشيده شده به همراه زنان و يتيمان به زندان برده شود... پس دستور داد كه آن ها را به زندان بازگردانند.

امّا اكثر مقاتل در مورد تاريخ خروج كاروان اسرا از كوفه و حركت به سوى شام ياد نكرده، از زمان دقيق خروج آنان از كوفه خبر دقيقى در دست نيست.يكى از نويسندگان در اين باره چنين مى گويد: با اين كه اسراى اهل بيت مدتى كه مقدارش تحقيقاً معلوم نيست در كوفه در زندان ابن زياد مانده اند و ابن زياد از يزيد كسب اطلاع نموده و درباره آن ها كسب تكليف و دستور خواسته كه تمامى آن ها را بكشد يا به شام ره سپار سازد.4

اما آن دسته از صاحب نظرانى كه اربعين اول را پذيرفته و بر اين باورند كه كاروان اسرا در روز اربعين اول به زيارت قبور مطهر شهداى كربلا موفق شده اند بايد به گونه اى وقايع را تبيين كنند كه رسيدن آنان به كربلا در اربعين قابل توجيه باشد، چنان كه بايد زمان محبوس بودن آنان را در كوفه بسيار كوتاه بدانند.

از اين رو برخى بر اين اعتقادند كه اسراى آل محمد(صلى الله عليه وآله) به مدت بسيار كوتاهى در كوفه زندانى بوده و در فاصله دو روز كبوتر نامه بر نامه ابن زياد را نزد يزيد برده و پاسخ را مبنى بر فرستادن اسرا به شام باز گردانده است، در نتيجه، اسرا در روز پانزده محرم به سوى شام روانه شده و روز اول ماه صفر وارد شام شده اند. براى اثبات اين ادعا شواهدى ذكر شده و از آن، چنين برداشت شده است كه در آن زمان از كبوترِ نامه بر استفاده مى شده است.

شاهدى كه براى اين امر نقل شده، عبارت ذيل است: مرحوم احمد بن تاج الدين حسن سيف الدين استر آبادى از محدثين اماميه در كتاب آثار احمدى مى گويد صحيح است كه عبدالله انصارى مى گويد: با جمعى از مردم در خدمت امام حسين(عليه السلام)بوديم، بادى عظيم از جانب شام برآمد، يكى از مواليان معاويه آن جا حاضر بود گفت: يابن رسول الله جدت مردم را از وزيدن باد خبر مى داد و تو نيز اگر مى توانى خبر ده كه اين باد چه مى گويد؟!

آن حضرت فرمود: مى گويد كه حاكم شام مرده و از جانب فوات جرعه كشيده، آن ملعون را سخن امام(عليه السلام) بسيار گران آمد، امّا به غير سكوت چاره اى نديد، روز ديگر خبر رسيد كه معاويه مرده و از خاك دان دنيا رخت فوات بدار الجزاء كشيده است. بعد محدث خيابانى(رحمهم الله)فرمود: پس معلوم شد كه به جز وسيله كبوترِ نامه بر، ايصال اين خبر ممكن نخواهد بود.5

صاحب كتاب تحقيق درباره اول اربعين سيدالشهداء(عليه السلام) با استناد به اين نقل معتقد است كه بنى اميه از كبوتر نامه بر براى ارسال نامه هاى خود استفاده مى كردند، پس ابن زياد نيز براى كسب تكليف از يزيد درباره اسرا از كبوترِ نامه بر استفاده كرده و در نتيجه، اسراى آل محمد را تنها پس از سه روز توقف در كوفه به شام فرستاده است. بر اين اساس، مدّت زندانى شدن اهل بيت امام در كوفه از روز 12 ـ 15 محرم بوده است6 و در اين فاصله، نامه ابن زياد با كبوتر نزد يزيد فرستاده شد و پاسخ يزيد مبنى بر ارسال سرهاى شهدا و اسرا به شام بازگشت.

ما اصرارى بر انكار رسيدن كاروان اسراى آل محمد(صلى الله عليه وآله) به كربلا در روز اربعين نداريم، امّا بر اين باوريم كه تحقّق آن نيز در تاريخ مسلّم نيست و شواهد و قراين معتبرى برخلاف آن وجود دارد. براى مثال در نقد آن چه از قول يكى از طرفداران رسيدن اهل بيت امام(عليه السلام) به كربلا در روز اربعين اول نقل شد مى توان گفت كه زمان وقوع دو اتفاق، در تاريخ روشن است: نخست، تاريخ مرگ معاويه كه با پانزده رجب برابر بوده و ديگرى، تاريخ خروج امام حسين(عليه السلام)از مدينه كه آن نيز با روز 28 رجب مصادف بوده است

.7 هم چنين امر ديگرى نيز در تاريخ روشن است و آن اين كه وليد، والى مدينه در همان شبى كه نامه يزيد مبنى بر مرگ معاويه و لزوم اخذ بيعت از حسين بن على(عليهما السلام) و عبدالله بن زبير به دستش رسيد، امام(عليه السلام) را احضار كرد و خبر مرگ معاويه و لزوم بيعت با يزيد را با آن حضرت در ميان گذاشت 8 و امام حسين(عليه السلام) نيز دو روز پس از آن واقعه، از مدينه خارج شده و راه مكه را در پيش گرفت.

اكنون اگر اين سه امر را بپذيريم، و چون در مقاتل از روز رسيدن نامه يزيد به مدينه ياد نشده، نتيجه خواهيم گرفت كه نامه يزيد يا به عبارت ديگر خبر مرگ معاويه بايد روز 26 رجب به مدينه رسيده باشد، نه روز 16 رجب. اين امر نخستين دليلى است كه ثابت مى كند نامه يزيد با كبوتر نامه بر نيامده است، بلكه نامه رسانى از جنس انسان آن را به مدينه آورده است. و اما دليل درستى خبر مرحوم استرآبادى آن است كه چون در آن، از تاريخ وزش باد و پيش گويى امام ياد نشده معلوم مى شود كه آن جريان به يك روز قبل از رسيدن نامه يزيد به مدينه ارتباط دارد و پيش گويى امام نيز قبل از رسيدن خبر به مدينه اتفاق افتاده است، نه هم زمان با مرگ معاويه.

دليل دوم آن كه نويسنده طبقات كبرى در الطبقة الخامسة من الصحابة مى نويسد: و قدم رسول من قِبَل يزيد بن معاويه يأمر عبيدالله أن يرسل اليه بثقل الحسين ومن بقى من ولده واهل بيته ونسائه;9 فرستاده اى از طرف يزيد پيش آمد و عبيدالله فرمان داد سر حسين ابن على و بازمانگان از فرزندان و خاندان و زنان او را به سوى يزيد روانه سازد.

ظهور اين عبارت حاكى از آن است كه فرستاده يزيد از جنس كبوتر نبوده، بلكه از آدميان بوده است، زيرا كلمه «رسول» براى پيك و قاصدى كه مأمور ارسال نامه و احتمالاً رساندن پيغام يا خبر به صورت شفاهى بوده به كار مى رفته نه براى كبوترى كه حداكثر حامل يك نامه بوده است.

سومين دليل بر استفاده نكردن يزيد از كبوتر نامه بر آن كه در گزارش طبرى آمده است كه ضمن نامه اصلى يزيد نامه اى به اندازه أُذُن الفأره( گوش موش) وجود داشت كه در آن دستور دست گيرى و شدت عمل به خرج دادن در مورد امام حسين(عليه السلام) و عبدالله بن زبير در صورت بيعت نكردن آنان صادر شده بود.10

از اين مطلب به دست مى آيد كه چنين نامه اى (يك نامه بزرگ و اصلى و يك نامه كوچك كه ضميمه آن شده بود) را قاعدتا كبوتر نمى توانسته است حمل كند، زيرا حمل چنين نامه اى به مسافتى طولانى، يعنى فاصله بين شام تا مدينه، خارج از توان و طاقت كبوتر خواهد بود و كبوتران غالبا نا مه هاى بسيار كوچك و مختصر را جابه جا مى كردند و اين گونه نبوده است كه نامه اى رسمى را به ضميمه نامه كوچكى توسط كبوتر براى مكانى دور دست ارسال كنند.

واما دليل چهارم: مرحوم محدث خيابانى كه جناب قاضى به قول ايشان استناد كرده است نيز آن را به عنوان يك احتمال مطرح كرده و به صورت امرى قطعى نمى داند، علاوه بر آن كه بر فرض رواج استفاده از كبوتر، حفظ امنيت شهرها، به ويژه شهر مدينه، ايجاب مى كرد نامه توسط قاصدى مطمئن و كاردان ارسال شود تا از احتمال افتادن چنين پيامى به دست نامحرمان كاسته شود، زيرا اگرچه كبوتر پيام ها را با سرعت بيشتر به مقصد مى رساند اما از اطمينان بالايى برخوردار نبود و همواره نگرانى در مورد اشتباه كبوتر و يا راه زنى رندان و فضولان وجود داشته است .

حال كه احتمال كسب تكليف ابن زياد از يزيد در مورد اهل بيت سيد الشهداء(عليه السلام)توسط كبوتر منتفى است و هيچ كتاب تاريخى نيز حتى اشاره اى به استفاده از كبوتر نامه بر نكرده است در مسئله مورد نظر تنها دو احتمال وجود خواهد داشت كه عبارت است از:

الف ـ اين كه اسراى بنى هاشم در كوفه زندانى شدند تا قاصد ابن زياد نامه او را به يزيد رسانده و پاسخ را دريافت كند و به كوفه بازگردد كه در آن صورت عادتاً رفت و برگشت او دو هفته طول مى كشيد و بنابراين مى بايست كه مدّت زندانى شدن اهل بيت امام در كوفه حدود دو هفته بوده و تبعاً زمان خروج آنان از كوفه به سوى شام نيز پس از دوهفته حبس در كوفه بوده باشد.11

طبرى نقل مى كند كه زندانى شدن اهل بيت امام در كوفه روزهاى متوالى به طول انجاميده است. وى مى نويسد: وامّا عوانة بن الحكم الكلبى فانّه قال: لمّا قتل الحسين وجىء بالأثقال والأسارى حتّى وردوا بهم الكوفة الى عبيدالله فبينا القوم محتبسون اذ وقع حجر فى السّجن معه كتاب مربوط وفى الكتاب خرج البريد بأمركم فى يوم كذا وكذا الى يزيد بن معاوية وهو سائر كذا وكذا يوماً وراجع فى كذا وكذا فان سمعتم التكبير فأيقنوا بالقتل وإن لم تسمعوا تكبيراً فهوالأمان إن شاءالله، قال فلمّا كان قبل قدوم البريد بيومين أو ثلاثة اذا حجر قد اُلقى فى السجن مربوط و موسى، وفى الكتاب، اوصوا واعهدوا فانّه ينتظر البريد يوم كذا وكذا فجاء البريد ولم يسمع التكبير وجاء كتاب بأن سرح الاسارى الىّ

;12 اما عوانة بن حكم كلبى گفت: هنگامى كه حسين بن على كشته شد و بازماندگان و اسرا را آوردند تا اين كه آن ها را در كوفه تسليم ابن زياد كردند. مدتى در زندان به سر بردند تا اين كه روزى يك سنگى كه تكه اى كاغذ به آن بسته شده بود به داخل زندان افتاد ودرآن نوشته شده بود در فلان روز پيك براى كب تكليف در باره شما به سوى يزيد روانه شد، چند روزى در راه است و فلان روز باز مى گردد.

پس اگر صداى تكبير شنيديد يقين كنيد كه كشته خواهيد شد و اگر صداى تكبير نشنيديد به معناى امان دادن به شما است انشاء الله. او گفته است كه وقتى دو يا سه روز به بازگشتن پيك باقى مانده بود سنگى به داخل زندان افتاد كه با آن نامه اى بسته شده بود و در آن نوشته شده بود كه وصيت كنيد و پيمانها را ببنديد كه در فلان روز باز خواهد گشت. هنگامى كه پيك بازگشت صداى تكبيرى شنيده نشد و در نامه اى كه آن قاصد از طرف يزيد آورده بود نوشته شده بود كه اسيران را به نزد من بفرست.

توجه به اين نقل دو نكته را به خوبى روشن مى سازد: اول، آن كه نامه توسط پيك يا بريد به شام ارسال شده است نه كبوتر، و دوّم، آن كه مدّت زندانى شدن اهل بيت در كوفه طولانى بوده است تا آن جا كه از جمله: «فلمّا كان قبل قدوم البريد بيومين او ثلاثة» چنين به نظر مى آيد كه زمان بازگشت بايد بيشتر از سه روز باشد، زيرا كوفيان اين مدت، يعنى سه روز را اواخر انتظار قلمداد مى كردند. بنابراين اگر اين نقل را بپذيريم بايد زمان خروج كاروان اسرا را از كوفه پس از 25 محرم قلمداد كنيم، زيرا حداقل زمان رفتن پيك به شام و بازگشتنش حدود دو هفته بوده است. بر اين اساس حركت كاروان اسرا به سوى شام نمى توانسته است قبل از 25 محرم باشد.

ب ـ ابن زياد قبل از آن براى يزيد كه كاروان اسرا و سرهاى شهدا را از كوفه به سوى شام روانه سازد هيچ نامه اى براى يزيد ارسال نكرد، بلكه نامه را به همراه رأس شريف امام روانه شام نمود و سپس بلافاصله سرهاى ديگر شهدا و كاروان اسرا را نيز به شام فرستاد . بنا براين فرض، اقامت و زندانى شدن اهل بيت در كوفه طولانى نبوده است، زيرا ابن زياد مجبور بود براى جلوگيرى از آشوب و قيام مردم كوفه به سرعت اهل بيت امام و سرهاى شهدا را به شام رهسپار سازد تا اجازه يا فرصت قيام و آشوب را از مردم كوفه بگيرد.

شايد از اخبارى كه بر انتقال سرمطهر امام(عليه السلام) به شام به همراه اسرا دلالت دارند بتوان براى اين امر استفاده نمود، زيرا رسم عرب اين بوده است كه پس از غلبه در جنگ سر فرمانده مخالفان را به همراه نامه اى كه بشارت پيروزى بود براى فرمانرواى خود ارسال مى كردند و عقبه سپاه به همراه غنايم و اسرا در روزهاى بعد باز مى گشتند. در اين جريان نيز وقتى برخى مقاتل بر همراهى نامه ابن زياد و سر مطهر سيد الشهدا(عليه السلام) اذعان دارند، مى توان نتيجه گرفت كه ابن زياد براى جلوگيرى از آشوب و قيام مردم كوفه بدون كسب تكليف از يزيد، كاروان اسرا و سرهاى شهدا را بلافاصله به شام فرستاده و از زندانى كردن آنان به مدت طولانى ابا كرده است.

برخى از كتاب هاى تاريخى معتبر اين فرض را تأييد كرده اند و از نامه ابن زياد به يزيد و كسب تكليف او درباره اسرا و سرهاى شهدا ياد نكرده اند علاوه بر اين، برخى مقاتل تصريح مى كنند كه ابن زياد نامه اى را كه گزارش انجام مأموريتش در كوفه بود به همراه سرامام حسين(عليه السلام)به شام فرستاد.

ابن اعثم كوفى در مقتل خود نقل مى كند: وسبق زجر بن قيس الجعفى برأس الحسين الى دمشق حتّى دخل على يزيد مسلّم عليه ودفع اليه كتاب عبيدالله بن زياد، فأخذ يزيد كتاب عبيدالله بن زياد فوضعه بين يديه ثم قال ما عندك ...13 و 14; زجر بن قيس جعفى در حاليكه سر حسين(عليه السلام) را به همراه داشت به سوى دمشق پيشى گرفت تا اين كه بر يزيد داخل شد و نامه ابن زياد را به او تسليم كرد. يزيد نامه را گرفت و مقابل خود گذاشت و گفت: در نزد تو چيست؟

2. مسير كاروان اسرا از كوفه تا شام

واقعيت آن است كه هيچ خبر يقينى و معتبرى در خصوص مسير كاروان اسرا از كوفه تا شام وجود ندارد، به همين دليل صاحب كتاب نفس المهوم عليه الرحمه در كتاب خود مى فرمايد: اعلم ان ترتيب المنازل الذى نزلوها فى كلّ مرحلة باتوا بها أم عبروا منها غير معلوم ولا مذكور فى شىء من الكتب المعتبره بل ليس فى اكثرها مسافرة اهل البيت الى الشام15; بدان كه ترتيب منزلهايى كه در هر مرحله در آن توقف كرده اند، بيتوته كرده اند يا از آن عبور كرده اند معلوم نيست و در هيچ كتاب معتبرى ذكر نشده است، بلكه در بيشتر آن ها از مسافرت اهل بيت به شام مطلبى به چشم نمى خورد.

امّا با توجه به نقشه جغرافيايى منطقه و مسيرهايى كه بين كوفه و شام در آن زمان بر اساس برخى مدارك مرسوم بوده مى توان گفت كه درمجموع سه راه بين كوفه و شام وجود داشته است:

مسير اول: همان گونه كه گفته شد هيچ دليل معتبرى كه بر مسير حركت كاروان اسرا از كوفه به سوى شام دلالت كند وجود ندارد، اما در بسيارى از كتاب هاى ضعيف و غير معتبر از منازلى كه كاروان اسرا از آن منازل عبور كرده اند ياد شده و اين اخبار ضعيف، زمينه شهرت مسير سلطانى را فراهم آورده است.

اين امر باعث شده است كه برخى از نويسندگان و محققان متأخرِ تاريخ عاشورا آن را تأييد كرده و راه سلطانى را كه از شهرهايى چون تكريت ، موصل، تل عفر، نصيبين و عين الورد مى گذرد به عنوان مسير حركت كاروان اسرا به شام بپذيرند .

بنابراين، نخستين مسيرى كه اخبار ضعيف و غير مستند بر آن دلالت مى كند راه سلطانى است. شايد علت اين شهرت اين باشد كه در آن زمان براى رفتن از كوفه به شام اغلب از اين مسير استفاده مى شد. اما بايد توجه داشت كه اين مسير بسيار طولانى بوده و راه هاى كوتاه ترى نيز وجود داشته است.

مسير دوم: مسير ديگرى كه برخى از محققان از آن نام برده و احتمال انتقال اسرا را از آن مسير محتمل ساخته است مسير مستقيم كوفه به شام است. اين مسير از منطقه اى كويرى و صحرايى خشك وسوزان به نام بادية الشام كه هيچ شهرى در آن وجود ندارد مى گذرد.

اولين بار در كتاب اعيان الشيعه از آن مسير نام برده شده و نويسنده براى توجيه آن كه پيك ابن زياد به شام راه كوفه تا شام را مى توانسته است در مدت يك هفته بپيمايد مسير مستقيم را معرفى مى كند. ايشان ابتدا پيمودن فاصله ميان كوفه تا شام را در مدت يك هفته كه برخى از مقتل نويسان ذكر كرده اند بعيد مى شمارد، اما در ادامه، در توجيه آن مى گويد:

و يمكن دفع الاستبعاد بأنّه يوجه طريق بين الشام والعراق يمكن قطعه فى اسبوع لكونه مستقيماً وكان عرب عقيل يسلكونه فى زماننا. و تدلّ بعض الأخبار على انّ البريد كان يذهب من الشام للعراق فى الاسبوع وعرب صليب يذهبون من حوران للنّجف فى نحو ثمانين ايام. فلعلّهم سلكوا هذا الطريق و تزوّدوا ما يكفيهم من الماء واقلّوا المقام فى الكوفة و الشّام، والله اعلم;16 ممكن است اين استبعاد به اين توجه كه پيمودن راه بين شام و عراق در يك هفته ممكن است دفع شود، زيرا آن مسير، مستقيم است و عرب عقيل در زمان ما دين مسير را مى پيمايند.

بعضى از اخبار نيز دلالت دارد كه پيك مسير بين شام تا كوفه را در يك هفته مى رفته است و عرب صليب نيز از حورانِ نجف ـ تا شام را ـ حدود هشت روز مى پيموده اند، پس شايد آنها از اين مسير عبور مى كردند و با خود آب كافى مى بردند و در شام و كوفه به مقدار اندكى اقامت مى كردند. خداوند داناست.

محمّد امين امينى نيز در كتاب خود اين مسير را ترجيح داده و مى نويسد: ونحن ايضاً نرجّح أنّ اعداءالله ورسوله(صلى الله عليه وآله) كانوا قد سلكوا ببقية الركب الحسينى فى سفرهم من الكوفة الى الشام اقصر الطرق مسافة، سواء أكان طريق عرب عقيل او غيره ونستبعد أنّهم سلكوا ماسِمّى بالطريق السلطانه الطويل;17 و ما نيز ترجيح مى دهيم كه دشمنان خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله)براى بُردن بازماندگان كاروان حسينى(عليه السلام) از كوفه به شام كوتاهترين مسير ممكن گذشته اند. و فرق نمى كند كه اين مسير همان راه عرب عقيل باشد يا راه ديگرى و اينكه آنها مسير طولانى معروف به مسير سلطانى را پيموده باشند را بعيد مى دانيم.

و بالاخره آية الله شهيد قاضى طباطبائى(رحمهم الله) در كتاب خود به وجود راه مستقيم تصريح كرده امّا در اين باره كه كاروان بازماندگان سيدالشهداء را از آن مسير به شام منتقل كرده اند يا نه اظهار نظرى نكرده است،18 بلكه از كلام ايشان چنين بر مى آيد كه با انتقال از مسير سلطانى موافق است، زيرا برخى از وقايع بين راه را كه مربوط به مسير سلطانى است بر اساس اخبار ضعيف نقل كرده و ظاهراً تأييد مى كند.19

امّا حقيقت اين است كه گذشتن آنان از راه مستقيم كه تنها دو شخصيّت از محققان متأخر آن را تأييد كرده اند نه تنها هيچ شاهد و مدركى ندارد، بلكه شواهدى برخلاف آن موجود است، زيرا ـ همان گونه كه گذشت ـ برخى كتاب هاى ضعيف و متأخر وقايعى را در مسير اسرا نقل كرده اند كه همگى مربوط به مسير سلطانى است، نه مسير بادية الشام.

علاوه بر اين، شاهد معتبر ديگرى وجود دارد كه پيمودن مسير بادية الشام را منتفى مى سازد و آن شاهد جمله اى از سخنان زينب كبرا(عليها السلام)خطاب به يزيد است كه فرمود: أمن العدل يابن الطلقاء تخديرك حرائرك وامائك وسوقك بنات رسول الله(صلى الله عليه وآله)سبايا قد هتكت ستورهن و أبديت وجوههنّ يحدّوا بهنّ الاعداء من بلد الى بلد;20 اى فرزند آزاد شدگان آيا اين از عدالت است كه زنان و كنيزكان تو در پناه تو باشند و دختران پيامبر خدا اسير باشند و خرمتشان دريده شود و صورتهايشان آشكار شود و دشمنان خدا آنها را از شهر به شهر ديگر برند و... .

بديهى است كه اگر مسير كاروان اسرا از صحراى سوزان و كويرى بادية الشام بود، آن حضرت مى بايست از سختى هاى راه، همچون تشنگى و گرسنگى طفلان اباعبدالله(عليه السلام) در راه كه عادتاً بايد با آن رو به رو مى شدند و يا دست كم از سوى مأموران به آن ها كه در كسوت اسارت بودند تحميل مى شد شكايت مى نمود، امّا زينب(عليها السلام)از گذشتن از شهرها و قرار گرفتن در معرض ديد مردمان به عنوان اسير خارجى شكايت كرده و به چيز ديگرى اشاره نمى كند كه اين خود دليلى بر حركت از مسيرى همچون مسير سلطانى مى باشد نه مسير بادية الشام.

مسير سوم: راه سوّم كه به نظر مى رسد بيش از هر راه ديگرى احتمال دارد مسير كاروان اسرا از كوفه به شام بوده باشد، مسير ظاهراً متعارف و مرسوم بين كوفه تا شام است; يعنى مسيرى كه از ساحل غربى رود فرات و از شهرهايى چون انبار، هيت، قرقيسيا، رقه و منطقه صفين مى گذرد.

ويژگى هاى اين مسير آن است كه اولا: مسيرى متعارف و مرسوم بين كوفه و شام بوده و ثانياً: نه آن قدر طولانى است كه اشكال مسير سلطانى به آن وارد باشد و نه مسيرى كويرى و خشك و سوزان است كه چون مسير بادية الشام متروكه باشد و تنها در مواقع بحرانى و اضطرارى آن هم توسط افرادى متبحّر و مجهّز يا بومى كه به آن منطقه آشنا هستند پيموده شود.

اين مسير همان مسيرى است كه لشكريان اميرالمؤمنين(عليه السلام) براى جنگ با معاويه آن را پيموده اند21 و در زمان امام حسن مجتبى(عليه السلام) نيز لشكريان معاويه از شام تا مسكن (محل برخورد سپاهش با سپاه امام حسن(عليه السلام)) از آن عبور كرده اند.

البته مشاهده نقشه منطقه و هر سه راه موجود بين كوفه و دمشق، براى هر بيننده اى اعتقاد جزمى حاصل مى كند كه تنها پيمودن اين مسير، منطقى و معقول بوده است ، زيرا انتخاب مسير سلطانى و رفتن به تكريت، موصل و نصيبين همانند آن است كه لقمه اى را از دور گردن چرخانده به دهان برسانيم و انتخاب مسير كويرى و سوزان در حالت عادى براى مردان كار كشته و خبره معمول نبوده است پس چگونه ممكن است يك مشت زن و كودك را از آن مسير منتقل كنند و هيچ نقلى، وصف آن را پس از پيمودن متذكر نشده باشد.

بنابراين ظاهر اين است كه انتخاب مسير جانب غربى فرات كه مسيرى ميانه است از احتمال بيشترى نسبت به دو راه ديگر برخوردار باشد. البته شواهد موجود در خصوص شهرهاى حلب، قنسرين، حماة و حمص و دير راهب از آن جهت كه مشترك بين دو مسير سلطانى و مسير ميانه است نمى تواند شاهدى براى هيچ يك از دو راه به شمار آيد، اگر چه در صورت قوت، دليلى بر عدم پيمودن راه بادية الشام خواهد بود.

3. زمان صرف شده براى رسيدن به شام

به نظر مى رسد رسيدن كاروان اسرا در روز اول صفر به شام پذيرفته نيست. همان گونه كه ذكر شد، نويسنده كتاب تحقيق درباره اول اربعين سيدالشهداء(عليه السلام) در كتاب خود به راه مستقيم بين كوفه و شام اشاره كرده و زمان پيمودن آن مسير را توسط مردمان همان ديار بالغ بر هفت روز مى داند. ايشان در كتاب خود مى نويسد: راهى ميان شام و عراق است و راه راست و مستقيم مى باشد و عرب هاى (عقيل) در زمان ما از آن راه مى روند و در مدّت يك هفته به عراق مى رسند.22

وى در ادامه همان مطلب نقل مى كند: عرب هاى (صليب) از (حوران) كه محال وسيع از اعمال دمشق و در جهت قبله آن واقع است و مشتمل بر دهات و مزارع زياد است و مركز آن محال (بصرى) مى باشد و در اشعار عرب اسم آن محال زياد آمده است در ظرف هشت روز از محل خودشان حركت كرده و در عراق به نجف اشرف مى رسند.23

و نيز از حكايت ميثم تمار نتيجه مى گيرد و مى نويسد: از اين قضيه، كاملا روشن است كه در ظرف يك هفته از شام به عراق و كوفه مى آمدند و قاصد در مدت يك هفته به كوفه رسيده و خبر دادن ميثم تمار ـ قدس الله روحه ـ صحيح و درست در آمده است .24

و بالاخره باز هم ياد آور مى شود: و برخى نقل مى كنند كه يازده روز بدون توقف از شام راه رفته اند تا به كوفه رسيده اند.25 با توجه به آن چه گذشت و براساس ادله ذيل مى توان به اين نتيجه رسيد كه كاروان اسرا در روز اول صفر نمى توانسته اند به كربلا برسند:

1 ـ استفاده از كبوتر نامه بر هيچ شاهد و مؤيدى ندارد و نامه ابن زياد توسط پيك يا بريد ارسال شده است، پس بازگشت او به همراه فرمان يزيد ظاهراً نبايد كمتر از دو هفته به طول انجاميده باشد . بنابراين، كاروان اسرا دست كم دو هفته در كوفه در زندان ابن زياد بسر برده و پس از دو هفته فرمان انتقال آن ها به شام توسط ابن زياد صادر شده است;

2 ـ به دليل سختى مسير كويرى بادية الشام، اسرا از آن مسير منتقل نشده اند و البته هيچ شاهدى حتى در كتاب هاى ضعيفه آن را تأييد نمى كند;

3 ـ شواهد حاكى از آن است انتقال آنان از كوفه به شام بيش از يك هفته به درازا كشيده است، زيرا وقتى مسير مستقيم كوفه تا شام را پيك هاى تندرو يا بوميان محلى در يك هفته مى پيمايند، پيمودن مسير سلطانى كه نزديك به دو برابر مسير بادية الشام است يا مسير ميانه كه آن نيز از مسير بادية الشام بسيار طولانى تر است بايد بيشتر از آن زمان به طول انجاميده باشد . اين مسئله به چهار دليل قابل احتجاج است :

الف ـ نخست آن كه كاروان اسرا متشكل از عده اى زن و كودك بوده است و چنين كاروانى هرگز طاقت سرعت سير، آن گونه كه پيك ها بامركب هاى آزموده و تندرو طى مى كردند نداشته اند;

ب ـ آن كه طبيعت حركت دسته جمعى مدارا و پيمودن راه به قدم ضعيف ترهاست ، اين امر حتى در ميان مركب ها نيز صدق مى كند; يعنى اگر دسته اى از مركب ها را بخواهيم به صورت جمعى حركت دهيم ناچار بايد سرعت حركت هم پاى ضعيف ترين آن مركب ها باشد، چرا كه با سرعت زياد لاجرم پراكندگى و ازهم پاشيدگى در حركت اجتناب ناپذير خواهد بود;

سوم ـ آن كه پيمودن مسير. طولانى تر، خود زمان بيشترى مى طلبد; يعنى مسير بادية الشام در يك هفته پيموده مى شد، اما مسير سلطانى يا ميانه كه طولانى تر است يقيناً زمان بيشترى را مى طلبد;

چهارم ـ آن كه وجود شهرهاى متعدد آن گونه كه در مسير سلطانى وجود داشته يا شهرهاى موجود در مسير ميانه، ناخود آگاه توقف ها را بيشتر كرده و از سرعت حركت مى كاهد.

بنابراين، حتى با فرض بسيار خوشبينانه اگر در هر روز خاندان سيدالشهداء و سرهاى شهدا را 100 كيلومتر برده باشند رسيدن به شام با توجه به اين كه فاصله كوفه تا شام از مسير سلطانى حدود 1500 كيلومتر بوده است بايد بيش از پانزده روز به طول انجاميده باشد.

اما اگر روشن شود كه سر مطهر سيد الشهداء را زودتر از اسرا به شام ارسال داشته اند ترديدها به طور كلى در اين خصوص مرتفع خواهد شد و ما را گامى به جلو پيش خواهد برد و بر درستى ادعاى خود مطمئن تر خواهد ساخت .

البته اگر چه نقل هايى وجود دارد كه حاكى از همراهى سر امام حسين(عليه السلام) با اسرا بوده، اما نقل هاى متعددى نيز دلالت مى كند كه ابن زياد سر امام(عليه السلام) را زودتر به شام فرستاده است.به هرحال، يكى از دو نقل مطابق با واقع نيست و بايد در تحقيق آن نقلى را كه در عالم خارج با واقع بيشتر مطابق به نظر مى رسد و قراين و شواهد آن را بيشتر تأييد مى كند پذيرفت.

شايد بتوان گفت ارسال سر مطهر امام(عليه السلام) به شام و كم شدن يك سر از مجموع سرهاى شهدا چندان به نظر نيامده است و همين عامل، باعث اشتباه برخى مورخان شده و باعث شده است كه آنان سر امام(عليه السلام) را نيز همراه ديگر سرها با كاروان اسرا بدانند.

اما شواهدى كه به فرستادن سر امام(عليه السلام) پيش از كاروان اسرا و بقيه سرها دلالت مى كند عبارت است از:

1 ـ تمام كتاب هايى كه روز اول صفر و وارد كردن سرامام حسين(عليه السلام) را به شام متذكر شده اند، از وارد نمودن اسرا در آن تاريخ به شام هيچ يادى نكرده اند، چنان كه در دو گزارش زير آمده است:

وفى اوله ـ اى اول الصفر ـ ادخل رأس الحسين(عليه السلام) الى دمشق وهو عيد عند بنى اميّه.26 و قال الكفعمى : و فى اوله (صفر) أدخل رأس الحسين(عليه السلام) الى دمشق وهو عيد عند بنى اميّه;27 و در اولين روز ماه صفر سر حسين(عليه السلام) به دمشق داخل شد و آن روز روز عيد بنى اميه شد كفعمى مى گويد: و در اولين روز ماه صفر سر حسين(عليه السلام) به دمشق داخل شد و آن روز در نزد بنى اميه عيد شد.

و در بعضى مقاتل آمده است: و قد كان عبيدالله بن زياد لمّا قتل الحسين(عليه السلام) بعث زجر بن قيس الجعفى الى يزيد بن معاويه يخبره بذالك... ;28 عبدالله بن زياد وقتى حسين(عليه السلام) را به شهادت رساند زجر بن قيس جعفى را به سوى يزيد فرستاد تا او را از اين امر با خبر سازد.

2 ـ بر اساس گزارش بسيارى از كتاب هاى تاريخ، از جمله فتوح ابن اعثم و مقتل خوارزمى، زحربن قيس سر امام را به شام برده است تا خبر پيروزى ابن زياد را به يزيد ابلاغ كند. اين منابع، فرستادن سر امام(عليه السلام) را پيش از كاروان اسرا تأييد كرده و مى نويسند:

و سبق زجر بن قيس الجعفى برأس الحسين إلى دمشق حتى دخل على يزيد مسلّم عليه ودفع اليه كتاب عبيدالله بن زياد. قال: فأخذ يزيد كتاب عبيدالله بن زياد فوضعه بين يديه ثم قال: هات ما عندك يا زجر... قال: ثمّ أتى بالرأس حتى وضع بين يدى يزيد بن معاوية فى طشت من ذهب... ;29 زجر بن قيس جعفى در حاليكه سر حسين(عليه السلام) را به همراه داشت به سوى دمشق پيشى گرفت تا اين كه بر يزيد داخل شد و نامه ابن زياد را به او تسليم كرد. يزيد نامه را گرفت و مقابل خود گذاشت و گفت: جلو بيا چه چيزى در نزد توست؟... . گفت: سر مطهر را آورد و در مقابل يزيد بن معاويه در طشتى از طلا قرار داد.

3 ـ نقل ديگرى حكايت از فرستادن سر مطهر ابا عبدالله الحسين(عليه السلام) توسط محضر بن ثعلبه دارد كه اگر چه در آن، حامل رأس مطهر شخص ديگرى دانسته شده است اما ظاهر آن، فرستادن سر امام را پيش از كاروان اسرا تأييد مى كند:

و قدم برأس الحسين محقر بن ثعلبة العائذى على يزيد فقال: اتيتك يا اميرالمومنين برأس احمق الناس والأمم، فقال يزيد: ما ولدت ام محقر أحمق و الام;30 محقر بن ثعلبة عائذى سر حسين(عليه السلام) را به نزد يزيد آورد و گفت اين اميرالمؤمنان سر احمق ترين و نادان ترين مردم را براى تو آورده ام. يزيد گفت: كسيكه مادر محقر به دنيا آورده است احمق تر و نادان تر است.

4 ـ و بالأخره يكى ديگر از شواهدى كه به همراه نبودن سر مطهر سيد الشهداء با كاروان اسرا دلالت مى كند حكايت مجلس يزيد است . مجلسى كه در آن چنين نقل شده است: ثم ادخل نساء الحسين عليه والرأس بين يديه فجعلت فاطمه و سكينة ابنتا الحسين تتطاولان لتنظرا الى الرأس، و جعل يزيد يتطاول ليستر عنهما الرأس، فلمّا رأين الرأس صحن;31 سپس خانواده حسين(عليه السلام) را داخل كردند در حالى كه سر مطهر امام مقابل روى يزيد بود فاطمه و سكينه دختران حسين(عليه السلام)تلاش مى كردند تا سر پدر را ببينند و يزيد آن را از آنها مى پوشاند. امّا آنگاه كه سر پدر را ديدند صيحيه كشيدند.

نكته مهمى كه از اين نقل بايد برداشت كرد اين است كه تلاش دختران ابا عبدالله(عليه السلام)براى ديدن سر بريده پدر و صيحه كشيدن آن ها پس از مشاهده آن، از جدا بودن رأس مطهر سيدالشهداء(عليه السلام) از كاروان اسرا حكايت مى كند ، زيرا اگر سر مطهر امام در طول سفر با آن ها بود و آن ها همواره رأس شريف پدر را در مقابل خود مشاهده مى كردند، اولا:

براى ديدن آن در مجلس يزيد تلاش نمى كردند و ثانياً: با مشاهده آن تاب و توان خود را از كف نمى داده و صيحه نمى كشيدند. بنابراين، بسيار دشوار است بپذيريم كه سرهاى شهدا و نيز سر اباعبدالله الحسين(عليه السلام) را به همراه عده اى زن و كودك به سوى شام روانه كنند و با رسيدن به هر شهر و ديارى سرها و اسرا را به نمايش در آورند، اما فرزندان سيد الشهداء سر مطهر پدر خود را در طول اين مسير مشاهده نكرده باشند.

علاوه بر اين ـ همان گونه كه گذشت ـ رسم رايج در آن زمان آن بوده است كه پس از پيروزى در جنگى، رأس سركرده مخالفين به همراه قاصدى نزد امير و فرمانرواى قوم پيروز ارسال مى شد تا بشارت پيروزى به سرعت و زودتر از هر خبرى به اطلاع فرمانرواى قوم پيروز رسيده و او بتواند تصميم لازم و مقتضى را اتخاذ نمايد و آخرين فردى نباشد كه خبرى به اين مهمى به او رسيده باشد.

نتيجه آن كه ظاهراً نمى توان پذيرفت كه ورود اسرا به شام در روز اول صفر بوده باشد، زيرا دو هفته در كوفه محبوس بودن و نزديك به دو هفته پيمودن راه كوفه تا شام احتمال رسيدن آنان را به شام در روز اول صفر منتفى خواهد كرد.

پي نوشت:

2 . تاريخ طبرى، ج 5، ص 463 .

3 .آل مكباس، موسوعة مقتل الامام الحسين(عليه السلام) ، ص 446، امالى الصدوق، ص 140، مجلس 31، ح 3،و نيز ر.ك: مع الركب الحسينى، ج 5، ص 136.

4 .سيد محمد على قاضى طباطبائى، تحقيقى درباره اوّل اربعين حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)، ص 41 ـ 42 .

5 . همان، ص 262.

6 . همان، ص 153، 261 و 273.

7 . طبرى، همان، ج 5، ص 338 (زمان مرگ معاويه روز 15 رجب) و ص 341 (روز 28 رجب زمان خروج امام از مدينه).

8 . همان : ج 5، ص 339.

9 محمد بن سعد الطبقات الكبرى، ج 1 ص 485 و مع الركب الحسينى، ج 6، ص 83. و هم چنين نويسنده اين كتاب در جاى ديگر دست كم زمان اقامت و اسارت اهل بيت را در كوفه تا روز 24 محرم مى داند و حركت آنان را زودتر از 24 محرم به احتمال قوى رد مى كند ر،ك به ج 5، ص 178 ـ 179.

10 . همان : ج 5، ص 338.

11 . محمد على قاضى طباطبايى، تحقيق در باره اول اربعين سيد الشهداء: ص 34 ـ 35.

12 . طبرى، همان، ج 5، ص 463 و موسوعة مقتل الامام الحسين لآل مكباس: ص 746 نقل از: الكامل فى التاريخ: ج 3، ص298.

13 . آل مكباس، همان، ص 410، به نقل از الفتوح، ابن اعثم كوفى: ج 5، ص 127 و ص 586.

14 .البته به نظر مى رسد كه اگر مرحوم قاضى طباطبائى از اين فرض دوّم دفاع مى كرد براى اثبات اين كه كاروان اسرا در كوفه توقف كوتاهى داشته و در روز اول صفر به شام رسيده اند و به تبع آن در اربعين حسينى نيز (20 صفر) به كربلا رسيده اند مناسب تر بود و متحمل زحمت كمترى نيز مى شد زيرا اوّلا: اين فرض را حداقل دو كتاب مقتل تأييد مى كند و ثانياً: نيازى به زحمت فراوان براى اثبات اين كه در زمان يزيد از كبوتر نامه بر استفاده مى شد نيز نبود.

15 . محدث قمى، عباس، نفس المهوم، ص 227 (388).

16 . سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، قسم الاول جزء 4; قاضى طباطبائى، تحقيق پيرامون اربعين سيدالشهداء، ص 193.

17. مع الركب الحسينى، ج 5، ص 186.

18 . قاضى طباطبائى، همان، ص 33.

19 . همان، ص 151.

20 . طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 125، ابن طاووس اللهوف، ص 215، مقتل خوارزمي: ج 2، ص 62. و نيز رجوع شودبه : ص 55، الفتوح: ج 2، ص 180 و تسلية المجالس: ج 2، ص 379.

21 . ر.ك: موسوعة الإمام على(عليه السلام) : ج 6، فصل 6، به نقل از مسير الإمام إلى الصفين: ص 55 .

22 . قاضى طباطبائى، همان، ص 33.

23 . همان، ص 34.

24 . همان، ص 34.

25 . همان، ص 38.

26 . مصباح كفعمى، ص 676; شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ص 391.

27 . مصباح كفعمى، ص 510; و توضيح المقاصد، 5 مسئله.

28 . الطبقات الكبرى (الطبقه خامة من الصحابه): ج 1، ص 485; و الأخبار الطوال، ص 260 .

29 . الفتوح: ج 5، ص 127 وراجع الارشاد: ج 2، ص 118.

30 . ابن سعد، همان، الطبقة الخامسة من الصحابه (طبقات كبرى)، ج1، ص486، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص576.

31 . الكامل فى التاريخ: ج 2، ص 577، سير اعلام النبلا: ج 3، ص 320، ينابيع المودة: ج 3، ص 16

محمد تقى سبحانى نيا/ كارشناس ارشد الهيات و معارف اسلامى

منبع: فصلنامه تاريخ در آئينه پژوهش شماره 6

ادامه دارد.........

جمعه 29 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 117]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن