تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند ، شيطان فرياد بر مى آورد كه : واى برمن ، واى بر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805369369




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اخلاق نظامي در مكتب علوي و انديشه‌هاي ماكياولي


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: اخلاق نظامي در مكتب علوي و انديشه‌هاي ماكياولي
ماكياولي انديشمند ايتاليايي معتقد است هرچند اخلاق و مسائل اخلاقي خوب و آرماني‌اند، اما فرمانروايان و شهرياران به‌منظور حفظ قدرت و حكومت و به‌منظور ايجاد امنيت، نيازي به رعايت اصول اخلاقي و انساني ندارند.


بخش اول

چكيده

امام علي(ع) در دوره كوتاه حكومت خويش سه جنگ بزرگ جمل، صفين و نهروان را پشت‌سر گذاشت. از نظر امام علي(ع) هرچند نظامي‌گري لازمه حكومت است، اما بايستي همواره بر اصول ديني و اخلاقي استوار باشد. آن حضرت همواره در جنگ‌هاي خويش پايبند مسائل اخلاقي بود و حاضر نبود اخلاق را فداي مسائل نظامي كند. برخلاف اين ديدگاه و عملكرد، ماكياولي معتقد است براي حفظ قدرت و حكومت، فرمانروايان از هر وسيله‌اي مي‌توانند استفاده كنند.

از ديدگاه اين انديشمند ايتاليايي هرچند اخلاق، پايبندي به پيمان، مردم دوستي و نيكوكاري، آرماني و خوبند، اما شهرياران نبايد خود را پايبند اين مسائل كنند. در اين مقاله با اشاره به انديشه‌هاي ماكياولي و ارزيابي آنها با انديشه‌هاي علوي سعي كرده‌ايم تفاوت اين‌دو ديدگاه و تعالي اخلاق نظامي امام علي(ع) را روشن كنيم.

واژگان كليدي: اخلاق نظامي، امام علي(ع)، ماكياولي، اخلاق، شهرياران، فرمانروايان.

طرح مسئله

نيكولو ماكياولي در سال 1469 ميلادي در شهر «توسكانا» در ايالت فلورانس ايتاليا به دنيا آمد. پدرش وكيل و از خانداني برجسته بود. در اين زمان خاندان سلطنتي «مديچي» در فلورانس قدرت را در دست داشتند. ماكياولي تحصيلات خود را در دانشگاه فلورانس به پايان رساند. (اسكينر، 1375: 21 ـ 15) فلورانس به‌عنوان يكي از پنج دولت ايتاليا پيش از سال 1434 ميلادي داراي نظام حكومتي جمهوري بود. ولي از اين زمان كه زيرنظر فرمانروايي خاندان مديچي قرار گرفت، نظام آن سلطنتي شد. طومار دور اول حاكميت خاندان مديچي بر فلورانس، در سال 1494 برچيده شد. (شواليه، 1373: 10 و 11)

سپس يك راهب از فرقه دومينيكن به نام «ساوونارولا» نظام جمهوري را برقرار كرد. او عَلَم مبارزه با فسادِ خاندان مديچي و پاپ را برافراشت و دائماً مردم را به زهد و قناعت توصيه مي‌كرد و از مرگ مي‌ترساند. مردم مدتي تحت‌تأثير سخنانش راه زهد را در پيش گرفتند (همان: 11) اما به زودي خسته شدند و با همكاري پاپ و سياستمداران مرتجع و سوداگران آزمند، حكومت دادگري و پارسايي وي را برانداختند. ساوونارولا توسط پاپ تكفير شد و سپس در سال 1498 به دار آويخته شد. (عنايت، 1377: 152)

هرچند رهبري ساوونارولا بر فلورانس به پايان رسيد اما حكومت جمهوري همچنان تداوم يافت. از اين زمان ماكياولي به‌طور رسمي به خدمت جمهوري فلورانس در آمد، او ابتدا نايب رئيس ديوان جمهوري و بعد دبير شوراي ده نفري «آزادي و صلح» شد. اين شورا مسئوليت آموزش نظامي، كارهاي جنگ، اداره كارهاي عمومي و... را برعهده داشت. (اسكينر، 1375: 15)

سال 1512 شهر فلورانس مغلوب اسپانيا شد. اعضاي خاندان مديچي با حمايت پاپ (كه متحد اسپانيا بود) پس از 18 سال مجدداً حاكميت يافتند. ماكياولي در اين زمان از مقام خود عزل شد. سپس زنداني و شكنجه شد. هرچند او مدتي بعد بي‌گناهي خود را اثبات كرد و آزاد شد اما به ملك كوچكش در «كاسكيانو» تبعيد شد. اين تبعيد تا پايان عمر وي ادامه يافت. ماكياولي آثار معروف خويش را در تبعيد نوشت.

سال 1513 نوشتن گفتارها را آغاز كرد. هنوز اين نوشته به پايان نرسيده بود كه براي جلب‌نظر خاندان مديچي شهريار را نوشت و در سال 1516 آن را به يكي از اعضاي خاندان حكومتي اهدا كرد اما با بي‌مهري وي روبه‌رو شد. مدتي بعد به عضويت انجمني ادبي سياسي درآمد و به خواست اعضاي آن انجمن گفتارها را در 1522 به پايان رساند. (ماكياولي، 1377: 17 و 18)

به‌نظر مي‌رسد سرنوشت «ساوونارولا» براي ماكياولي عبرتي بزرگ بود. او از اين ماجرا (به صورت نادرست) اينگونه برداشت كرد كه درست‌كاري و يك‌رنگي و نيك‌نهادي ساده‌دلانه، صفاتي نيستند كه در كشورداري به‌كار آيند. مرد سياسي در صورتي كامياب مي‌شود كه راه فريب‌كاري را بپويد و در كار سياست فريفته ظواهر نشود.

انديشه‌هاي ماكياولي

ماكياولي كه وضع و حال نابسامان ايتاليا را دريافته بود، براي نجات كشورش و به منظور وحدت‌بخشي در ايتاليا و كمك به تشكيل يك دولت متمركز و قدرتمند دست به كار نوشتن شد. او معتقد بود فقط با رهبري فردي كه در اين راه هيچ‌گونه ملاحظه انسان‌دوستانه و اخلاقي و ديني يا نوع‌پرستانه نداشته باشد، مي‌توان به وحدت سراسري ايتاليا دست يافت.

به همين جهت او به فرمانروايان و شهرياران توصيه كرد با استفاده از هر تاكتيك و فني كه لازم باشد قدرت خود را حفظ كنند و معتقد بود كساني كه در پي دولت آرماني‌اند فقط وقت خود را تلف مي‌كنند و در معرض خطر خواهند بود. زيرا طبع انسان تحت‌تأثير خواهش‌هاي خودخواهانه مناسب اينگونه كوشش‌ها (كوشش براي ايجاد زندگي آرماني) نيست. هركس بخواهد در ميان اين همه ناخوبان، در همه حال خوب باشد، سرنوشتي جز ناكامي نخواهد داشت؛ بنابراين شهرياري كه بخواهد شهرياري را از كف ندهد، بايد شيوه‌هاي خوب نبودن را بياموزد و هرجا كه نياز باشد به‌كار ببندد. (ماكياولي، 1375: 113)

ماكياولي معتقد بود در راه تأمين منافع دولت و حفظ قدرت هر كاري كه صورت گيرد، پسنديده است. (همان: 107 و 108) اندرزها و آموزه‌هاي سياسي ماكياولي به شهرياران و فرمانروايان همسان و هم‌سنخ نيستند. نه مي‌توان همه را پذيرا شد و نه مي‌توان همه را با يك چوب راند. ماكياولي گاه فرمانروا را به مطالعه و تدبر در تاريخ فرامي‌خواند و گاه آينده‌نگري و تصميم‌گيري در زمان مناسب را به او يادآور مي‌شود و يا اندرز مي‌دهد كه مراعات حال مردم را بكند و جانب آنان را نگه دارد. (همان: 80 و 83) ما در اين نوشتار تنها به انديشه‌هاي نادرست، غيراخلاقي و احياناً غيرانساني ماكياولي اشاره داريم و معتقديم اين انديشه‌ها است كه در برابر انديشه‌ها و عملكرد متعالي علي(ع) قرار گرفته است.

الف) جدايي اخلاق از سياست

ماكياولي معتقد است اخلاق داراي حسن ذاتي است اما در ميدان سياست و عمل به‌كار نمي‌آيد و چه بسا كه موجب زوال و فروپاشيدن قدرت شود. پس بر شهريار است كه بياموزد چگونه خوب نباشد و شيوه‌هاي غيراخلاقي را (هرگاه كه حاجت باشد) به‌كار گيرد تا شهرياري را از دست ندهد. (همان: 102) ماكياولي هرچند در شهريار بارها از حسن ذاتي اخلاق سخن مي‌گويد اما آن را با در نظر گرفتن سرشت بشر ناكارآمد مي‌داند. براي او فاصله ميان زندگي واقعي و زندگي آرماني آن‌قدر زياد است كه نمي‌توان آنها را با ساختن پلي به يكديگر متصل كرد.

شكاف ميان زندگي واقعي و زندگي آرماني چندان زياد است كه هرگاه كسي واقعيت را به آرمان بفروشد به جاي پايداري خويش، راه نابودي را در پيش مي‌گيرد. هركه بخواهد در همه حال پرهيزگار باشد، در ميان اين همه نا پرهيزگاري سرنوشتي جز ناكامي نخواهد داشت. (همان)در نظر ماكياولي، سياست، اخلاق ويژه خود را دارد و آنچه براي حفظ دولت و سازمان‌هاي سياسي پاسداري از آن ضروري مي‌نمايد، همين اخلاق سياسي است كه با اخلاق آرماني و فردي در تعارض است.

او معتقد است شهريار نبايد مهربان باشد، زيرا مهرباني به سستي و آسان‌گيري تعبير خواهد شد و نتيجه آن هرج و مرج است. شهريار پيوسته بايد در نظر داشته باشد كه مسئوليت او حفظ يگانگي و يكپارچگي دولت است. اين مسئوليت اغلب ممكن است اقداماتي را ضروري كند كه در واقع آن چنان‌كه به‌نظر مي‌رسند، ستم‌گرانه نيستند يا دست‌كم به ستم بزرگ‌تري كه از هم گسيختن هيأت سياسي باشد، ترجيح دارند. (همان: 107 و 108) بنابراين مهم‌ترين اصل در انديشه ماكياولي جدايي اخلاق از سياست است. او هرچند رعايت اخلاق را براي عموم مردم داراي فايده مي‌داند اما معتقد است فرمانروايان به علل مختلف نبايد خويش را پايبند مسائل اخلاقي كنند.

ب) عدم نياز به پايبندي به پيمان

از نظر ماكياولي شهريارِ زيرك نمي‌تواند به پيماني كه به زيان اوست پايبند باشد. وي هرچند معتقد است كه عمل بر اساس پايبندي به پيمان بسيار خوب است، اما هرگاه مصلحت ايجاب كرد و مجبور شد، به هيچ وجه نبايد خود را پايبند پيمان كند. او معتقد است چون همه مردم خوب نيستند بلكه بد سرشت و پيمان شكنند، بدين‌سان تو را نيز وادار مي‌كنند كه پيمان خود را نگه نداري. (همان: 112) در نظر او شهريار بايد چنان خويي داشته باشد كه با دگرگون شدن روزگار و ضرورت‌هاي آن دگرگون شود و هرگاه كه ضروري باشد به شرارت و پيمان‌شكني نيز دست يازد. (همان: 113)

شهريار هرگاه كه مجبور شد مانند يك جانور عمل كند بايد حيله‌گري روباه را با دليري شير درآميزد. بر شهريار است كه بداند چگونه روش جانوران و انسان‌ها را نيك به‌كار ببندد؛ زيرا با يكي از اين‌دو نمي‌تواند پايدار بماند... شهريار زيرك هميشه مي‌تواند بهانه قابل قبولي براي شكستن عهد و پيمان خود بيابد. شهريارِ بي‌اعتقاد به پيمان، به هيچ‌رو فرمانرواي بدي نيست به شرط آنكه هدف او در پيمان‌شكني هدفي در راستاي تأمين حقوق دولت باشد. (همان: 112)

او معتقد است با اين حال شهريار نبايد آشكارا قول و عهد خود را بشكند. او بايد «رياكار بزرگي» باشد. لازم هم نيست نسبت به مردم علاقه‌مندي زيادي نشان دهد؛ زيرا «به راحتي مي‌توان مردم را فريفت.» (همان) ماكياولي معتقد است شهرياراني كه كارهاي مهم انجام داده‌اند، كساني بوده‌اند كه راست‌كرداري را كنار نهاده‌اند و با نيرنگ، آدميان را به بازي گرفته‌اند و سرانجام بر آناني كه راستي پيشه كرده‌اند، پيشي گرفته‌اند. (همان: 111) بنابراين پايبندي به عهد و پيمان از منظر ماكياولي هرچند به صورت ذاتي بسيار خوب و پسنديده است اما در صورتي كه ضرورت اقتضا كند و منافع فرمانروايان و حكومت در عدم پايبندي به پيمان باشد، رعايت آن لازم نيست.

ج) استفاده از زور، خشونت و ترس

در انديشه ماكياولي استفاده از زور و عدم پايبندي به قانون، يك اصل مهم محسوب مي‌شود. ماكياولي مي‌نويسد: مبارز دو راه در پيش دارد: يكي با قانون كه طبيعت آدمي‌زادگان است و ديگري با زور كه طبيعت درندگان است؛ چون شيوه اول غالباً ناكارآمد است، ناگزير بايد از شيوه دوم استفاده كرد... و براي استفاده از شيوه دوم بايد رفتار كردن به شيوه حيوانات را بداند. بايد از روباه و شير هر دو تقليد كند. زيرا شير از دام ايمن نيست و روباه از گرگ. ازاين‌رو شهريار بايد روباه باشد تا دام را بشناسد و شير باشد تا گرگ را بترساند. (همان: 111 و 112)

ماكياولي معتقد است فرمانروايان و شهرياراني كه هدف خود را با پشتوانه زور به پيش مي‌برند موفقند. او معتقد است: «پيامبران سلحشور همگي پيروز مانده‌اند و پيامبران بي‌سلاح ناكام مانده‌اند... .» (همان: 63 و 64) «بايد كاري كرد كه هرگاه پايه ايمان مردم سستي گيرد به زور ايمان آورند.موسي و كوروش و تسئوس و رومولوس اگر سلحشور نبودند كي مي‌توانستند ديرزماني نهادهاي خود را محترم نگاه دارند.» (همان)

استفاده از ترس يكي ديگر از سفارش‌هاي ماكياولي به شهرياران است. ماكياولي مي‌گفت: فرمانرايان ترجيح مي‌دهند مردم همه آنها را دوست داشته باشند و هم از آنها بترسند. ازاين‌رو ترس اهميت بيشتري دارد... اگر مردم از فرمانروا بترسند، جرأت كاري غير از پشتيباني از او را نخواهند داشت. (همان: 108)

ماكياولي استفاده از زور و خشونت را براي امنيت‌بخشي و سازماندهي كشور ضروري مي‌داند و معتقد است شهريار بايد در اعمال زور درنگ نكند هرچند او را سنگ‌دل بنامند. شهريار براي يگانگي و فرمانبرداري مردم در مواردي بايد از آنها زهرچشم بگيرد. او معتقد است مدارا و نرم‌خويي بي‌اندازه به آشوب و خشونت و خون‌ريزي ميدان مي‌دهد؛ زيرا از آشوب، تمامي جماعت آسيب مي‌بينند، حال آنكه بر داركردن چند كس به فرمان شهريار، تنها جان چند كس را مي‌ستاند. (همان: 107)

ماكياولي به‌منظور ايجاد امنيت و خاموش كردن صداي مخالفان معتقد است از هر راهي حتي ظلم و ستم مي‌توان وارد شد. «شهريار پس از گشودن يك كشور بايد همه گزندهاي خود را در يك زمان به مردم برساند تا هر روز محتاج به ارتكاب آنها نشود. اگر ظلم و فشار يك‌بار اعمال شود اثرات تلخ آن چون فقط يك دفعه است، چندان دوامي نخواهد داشت.» (همان: 122)

ماكياولي در نصايح خود به شهريار در هنگام جنگ، مي‌گويد: ايالت تحت حاكميت شهريار كه سر به شورش گذاشته را از سه راه مي‌توان اداره كرد. 1. آن‌را ويران كند. 2. شهريار شخصاً به آنجا رفته و آنجا اقامت كند و امور را به‌دست گيرد. 3. آنها را آزاد بگذارد تا با قوانين خود زندگي كنند و از آنها باج و خراج بگيرد. سپس مطمئن‌ترين روش‌ها را نوع اول و سپس نوع دوم مي‌داند. (همان: 59 و 60)

د) استفاده ابزاري از دين

نگاه ماكياولي به دين هم يك نگاه ابزاري و در جهت پيشبرد مقاصد سياسي است. از ديدگاه او بايد از باورها ديني مردم در جهت پيشبرد مقاصد سياسي و حكومتي بهره برد. «چون دين سبب تقويت و استحكام دولت مي‌شود، شهريار بايد آن را رواج دهد. هرچيزي كه موافق دين است حتي اگر درست نباشد بايد پذيرفته و تقويت شود.» (ماكياولي، 1377: 129)

همان‌گونه كه مشاهده مي‌شود او به صدق و كذب آموزه‌هاي ديني كاري ندارد، آنچه براي او مهم است تأثير دين در افزايش قدرت زمامداران است. در نظر او دين بايد در جامعه تقويت شود و مورد استفاده قرار گيرد. حتي مي‌توان از خرافات، فال‌بيني و پيش‌گويي به نام دين بهره‌برداري ابزاري كرد. زيرا اين مقولات مي‌تواند در مواردي موجب انگيزش و پويايي سربازان و كارگزاران شود. (همان: 81 و 82)

در واقع همان‌گونه كه «جان پلامناتز» اشاره دارد تلقي ماكياولي از دين تلقي سودگرايانه است. (Plamenatz, 1979: 75) بنابراين در انديشه ماكياولي براي حفظ حكومت و قدرت، فرمانروايان از هر ابزاري مجاز به بهره‌برداري هستند. آنها در اين راه مي‌توانند هر اصل اخلاقي و انساني را زير پا بگذارند تا به مقصد خويش برسند. در واقع چون هدف آنها مقدس است از هر وسيله‌اي براي رسيدن به اين هدف مي‌توانند استفاده كنند و اين هدف است كه وسيله را توجيه مي‌كند.

انديشه‌ها و اصول اخلاقي در سيره نظامي امام علي(ع)

حضرت علي(ع) به عنوان يكي از سابقين در اسلام، بلكه به عنوان اولين مسلمان (مفيد، بي‌تا: 1 / 30؛ ابن‌سعد، بي‌تا: 8 / 18) همواره در زندگي خويش پايبند مسائل اخلاقي بود. آن حضرت هيچ‌گاه از دستورات اخلاقي اسلام تخلف نمي‌كرد. حضرت پايبندي به اصول اخلاقي را بر منافع سياسي ترجيح مي‌داد و حتي در شرايط حاد سياسي مانند شوراي شش نفره خليفه دوم، حاضر نشد كه دروغ بگويد و به ظاهر خود را متعهد به سيره شيخين نشان دهد، (ثقفي كوفي، 1373: 460؛ ابن‌ابي‌الحديد، بي‌تا: 1 / 188؛ محمودي، 1385: 2 / 264) درحالي‌كه مي‌دانست به‌دست گرفتن قدرت و حكومت چقدر اهميت دارد.

بدون شك انديشه‌ها و اصول اخلاقي‌اي كه علي(ع) خويش را پايبند به آنها مي‌دانست، كاملاً در تضاد با انديشه‌هاي غيراخلاقي ماكياولي است. حضرت علي(ع) خود را پاسدار تمامي اصول اخلاقي و انساني مي‌داند و حاضر نيست به‌هيچ عنوان اين اصول را زير پا بگذارد. ما در اين بخش ابتدا اهداف جنگ و جهاد را از ديدگاه آن‌حضرت مورد بررسي قرار مي‌دهيم سپس به مهم‌ترين اصول اخلاقي در سيره نظامي آن حضرت اشاره مي‌كنيم.

الف) اهداف جنگ و جهاد، از ديدگاه امام علي(ع)

يك. مبارزه با انحراف و گمراهي

جنگ‌هايي كه در دوره حكومت حضرت علي(ع) اتفاق افتاد علاوه بر مبارزه با مخالفان حق، جنگ‌هاي عقيدتي و به خاطر دفاع از اسلام در برابر گمراهي و حفظ جامعه اسلامي از انحراف بود. در يك مورد حضرت علي(ع) خطاب به مردم مي‌گويد: امروز كه گمراهي و كج‌انديشي، دوگانگي و تأويل وارد اسلام شده، با برادران اسلامي خود مي‌جنگيم. (رضي، 1379: 234)

حضرت در اين كلام عمده‌ترين دليل جنگ با مخالفان خويش را بيان كرده است كه عبارتند از: 1. انحراف و لغزش از خط اصيل اسلام كه امام حافظ آن است. 2. كج‌روي به خاطر يك سلسله ابهام‌ها و شك‌ها كه موجب درهم شدن حق و باطل مي‌شود. 3. دور شدن از حقيقت به علت توجيه و تأويل باطل.

در حديثياز پيامبر اكرم(ص) روايت شده كه فرمود: شما در عصر تنزيل مي‌جنگيد ولي در ميان شما كسي است كه براي تأويل قرآن مي‌جنگد... سپس اشاره به حضرت علي(ع) كه مشغول وصله زدن كفش خويش بود، كرد و فرمود: آن مرد، اين وصله‌زننده كفش است. (طبري، 1356: 76؛ الازدي، بي‌تا: 451؛ كوفي، 1412: 2 / 10؛ ابن‌حنبل، بي‌تا: 3 /82) عمار ياسر يكي از فرماندهان سپاه علي(ع) در جنگ صفين به همين نكته اشاره كرده است.

وي مي‌گويد: «نحن ضربنا كم علي تنزيله، فاليوم نضربكم علي تأويله». (منقري، 1370: 76؛ مفيد، 1374: 14؛ طوسي، 1404: 1 / 158) ما ديروز براي دفاع از دين خدا و تنزيل با شما مي‌جنگيديم. و امروز با شما براي تأويل قرآن و زدودن انحراف تأويل‌آلودي كه از كتاب خدا كرده‌ايد، مي‌جنگيم. حضرت علي(ع) در خطبه‌اي كه آن را در شهر كوفه ايراد فرموده سوگند ياد مي‌كند كه در مبارزه با مخالفان حق و آنان‌كه در گمراهي و فساد غوطه‌ورند يك لحظه مدارا و سستي نخواهد كرد. (رضي، 1379: 70) آن‌حضرت مبارزه خويش را با مخالفان حق و گمراهان، امري لازم و واجب شمرده است. (منقري، 1370: 104)

1. دو. مبارزه با متجاوزان و عاصيان

مبارزه با تجاوز و عصيان‌گري افرادي چون طلحه و زبير و معاويه يكي ديگر از اهداف جنگ و جهاد از منظر امام علي(ع) است. آن‌حضرت ضمن اشاره به بيعت‌شكني اصحاب جمل و دستبرد آنان به بيت‌المال بصره و حمله آن ياغيان به طرفداران خويش و ضرب و شتم برخي از افراد و قتل عده‌اي ديگر فرمود: به خدا سوگند اگر آنان يكي از مردم بصره را مضروب نساخته بودند، براي من سزاوار بود كه با لشكري به سوي آنان حركت كنم. (دينوري، 1380: 181)

بنابراين حضرت در حقيقت هدف دفاع از مظلومان را، در مبارزه با عاصيان و تجاوزكاراني چون طلحه و زبير عنوان كرده است. حضرت در بيانات خويش فلسفه جهاد را دفاع از آزادي و جلوگيري از سلطه زورمداران بر انسان‌ها مي‌داند و هدف ديگر جهاد را، مقابله با كساني مي‌داند كه تلاش مي‌كنند با عصيان‌گري خويش نور خدا را خاموش كنند. (طبري، 1375: 6 / 2601؛ ابن بابويه، بي‌تا: 310؛ مفيد، بي‌تا: 1 / 283؛ دينوري، 1380: 83)

در سال 38 هجري وقتي خبر تهاجم سربازان معاويه به شهر انبار و سستي مردم، به حضرت رسيد، خطبه‌اي خواند و ضمن توبيخ ياران خويش، ناراحتي عميقش را از اين حادثه تجاوزكارانه كه به معصيت الهي انجاميده است، آشكار كرد. (رضي، 1379: 77 ـ 75؛ بلاذري، 1417: 2 / 442؛ ثقفي كوفي، 1373: 256) حضرت با توبيخ ياران خويش، سعي در برانگيختن غيرت آنها در جهت مبارزه با متجاوزان و عاصيان دارد. آن‌حضرت در نامه‌اي به برادرش «عقيل» (در زمان غارات معاويه)، جنگ با جنگ‌طلبان را تا آخرين لحظه واجب شمرد. (رضي، 1379: 542؛ ثقفي كوفي، 1373: 2 / 432؛ الدمشقي الباعوني الشافعي، 1415: 1 / 365)

2. سه. اصلاح جامعه انساني

از ديدگاه امام علي(ع) جنگ و جهاد در حقيقت به منظور اصلاح جامعه و امنيت‌بخشي صورت مي‌گيرد. در پرتو جنگ و جهاد و امنيتي كه از اين طريق (با سركوبي متجاوزان) به دست مي‌آيد، قوانين و مقررات اسلامي اجرا مي‌شود. حضرت در خطبه 131 نهج‌البلاغه جنگ و درگيري خويش را نه به‌منظور به‌دست آوردن قدرت و حكومت و ثروت، بلكه به‌منظور برپايي نشانه‌هاي حق و اصلاح جامعه انساني و ايجاد امنيت و برپايي دين معرفي مي‌كند. (رضي، 1379: 248؛ مقريزي، بي‌تا: 43)

حضرت در اين خطبه اصلاح جامعه را هدف اصلي معرفي مي‌كند. از ديدگاه امام علي(ع) اصلاح جامعه با از ميان برداشتن افراد متمرد، دور از انسانيت و كج‌انديشي چون معاويه انجام مي‌شود. (رضي، 1379: ن 45؛ محمودي، 1385: 4 /36) حضرت علي(ع) در سخني ديگر به نقش منحصر به فرد جهاد در اصلاح جامعه انساني و ارزش والاي اين فريضه بزرگ الهي اشاره كرده است. (كليني، 1367: 5 / 8؛ مفيد، بي‌تا: 1 / 251؛ مجلسي، 1403: 32 / 116؛ حر عاملي، بي‌تا: 11 / 9)

3. چهار. كسب عزت

آيين مقدس اسلام كه برنامه‌هايش در جهت عظمت اسلام و عزت و سربلندي مسلمين است، مي‌خواهد مسلمانان در برابر بيگانگان با عزت و آبرومند باشند؛ لذا به پيروانش دستور مي‌دهد كه چنان‌كه مورد تهديد و يورش متجاوزان قرار گرفتيد و حيثيت دين شما به مخاطره افتاد به جهاد كه «رمز عزت» است، متوسل گرديد.

حضرت علي(ع) جهاد را موجب تقرب به خداوند، سربلندي اسلام و عزت مسلمانان مي‌داند (رضي، 1379: 682؛ ابن‌البراج، 1406: 1 / 5؛ حر عاملي، بي‌تا: 1 / 22؛ مجلسي، 1403: 6 / 110) و ترك جهاد را مساوي با ذلت و خواري معرفي مي‌كند. (رضي، 1379: 210؛ ابن‌شعبه حراني، 1404: 149؛ مجلسي، 1403: 74 / 289 و 290)

بدون شك در پرتو جهاد است كه گوهر عزت و سربلندي و سرافرازي به‌دست مي‌آيد و ترك جهاد قطعاً مساوي با خواري و ذلت و تحقير است. در سال 38 هجري وقتي خبر تهاجم سربازان معاويه به شهر انبار و سستي مردم به امام(ع) ابلاغ شد حضرت ترك جهاد را به منزله پوشيدن لباس خواري و خفت تشبيه كرد.

(رضي، 1379: 74؛ ابن‌البراج، 1406 ق، 1 / 323؛ كليني، 1367: 5 / 5؛ مفيد، بي‌تا: 1/ 281) تعابير حضرت نشان‌گر اين‌است كه جهاد با دشمنان دين عزت و سربلندي را براي اسلام و مسلمين به همراه دارد و ترك جهاد و سستي و تنبلي در مبارزه با دشمن موجبات ذلت و خواري و سرافكندگي را در پي خواهد داشت.

حضرت علي(ع) در بحبوحه جنگ نيز ياران خويش را به كسب عزت و سربلندي دعوت مي‌كرد. در جنگ صفين هنگامي كه معاويه با استفاده از فرصت، آب را تصرف كرد و راه دسترسي علي(ع) و لشكريانش را به آب بست، حضرت در جملاتي حماسي و غرورانگيز ياران خويش را به جنگ با دشمن و كسب عزت فراخواند. (ابن‌ابي‌الحديد، بي‌تا: 3 / 244؛ رضي، 1379: 102)

4. پنج. احياي حق و برپايي عدالت

برخلاف ديدگاه ماكياولي، ارزش حكومت در نزد علي(ع) جز به برپايي حق و دفع باطل نبوده است. جنگ و جهاد نيز از منظر امام علي(ع) در حقيقت براي احياي حق، نشان دادن مسير حق و حقيقت و برپايي عدالت بوده است. حضرت وجود نيروهاي نظامي را به منظور برپايي حق و عدالت مي‌دانست. (ابن‌واضع يعقوبي، 1382: 2 / 83؛ محمودي، 1385: 1 / 433)

در سال 36 هجري در منطقه «ذي قار» به هنگام عزيمت به شهر بصره جهت قتال با ناكثين، ابن‌عباس به خدمت حضرت رسيد درحالي‌كه حضرت مشغول وصله زدن به كفشش بود ابن‌عباس مي‌گويد: حضرت وقتي مرا ديد فرمود: قيمت اين كفش چقدر است؟ گفتم: ارزشي ندارد. فرمود: به خدا سوگند همين كفش بي‌ارزش، نزد من از حكومت بر شما محبوب‌تر است، مگر اينكه حقي را با آن به پا دارم يا باطلي را دفع نمايم. (مفيد، بي‌تا: 1 / 241؛ رضي، 1379: 84؛ ابن‌شهرآشوب مازندراني، 1376: 1 / 370)

آنگاه حضرت از خيمه بيرون آمد و خطبه خواند و فرمود: به خدا سوگند من از پيشتازان لشكر اسلام بودم، تا آنجا كه صفوف كفر و شرك تارومار شد، هرگز ناتوان نشدم و نترسيدم، هم اكنون نيز همان راه را مي‌روم، پرده باطل را مي‌شكافم تا حق را از پهلوي آن بيرون آورم. (رضي، 1379: 84)

منابع و مآخذ

1. قرآن كريم.

2. ابن‌حنبل، احمد، بي‌تا، مسند احمد، بيروت، دارصادر.

3. ابن‌ابي‌الحديد، بي‌تا، شرح نهج‌البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بي‌جا، داراحياء الكتب العربية.

4. ابن‌اثير، عزالدين، 1371، الكامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خليلي، تهران، مؤسسه مطبوعاتي علمي.

5. ابن‌اعثم كوفي، احمد، 1372، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.

6. ابن‌البراج، عبدالعزيز بن نحرير، 1406 ق، المهذب، قم، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين.

7. ابن‌بابويه قمي(شيخ صدوق)، محمد بن علي، بي‌تا، معاني الاخبار، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.

8. ابن‌جوزي، ابوالفرج عبدالرحمن بن علي بن محمد، 1412 ق، المنتظم في تاريخ الأمم و الملوك، بيروت، دار الكتب العلمية.

9. ابن‌حيون، نعمان بن محمد، 1383، دعائم الاسلام، تحقيق آصف بن علي اصغر فيضي، بي‌جا، دارالمعارف.

10. بي‌تا، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، قم، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين.

11. ابن‌خلدون، 1375، العبر، ترجمه محمد پروين گنابادي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي.

12. ابن‌سعد، محمد، بي‌تا، الطبقات الكبري، بيروت، دار صادر.

13. ابن‌شعبه حراني، حسن بن علي، 1404 ق، تحف العقول، قم، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين.

14. ابن‌شهرآشوب مازندراني، محمد بن علي، 1376 ق، مناقب آل ابي‌طالب، نجف اشرف، مطبعة الحيدرية.

15. ابن‌عساكر، 1395 ق، الامام علي بن ابي‌طالب، تحقيق محمد باقر محمودي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات.

16. ابن‌قتيبه دينوري، ابوحنيفه، 1380، الامامه و السياسه، ترجمه ناصر طباطبايي، تهران، ققنوس.

17. ابن‌مسكويه، 1369، تجارب الامم، مترجم ابوالقاسم امامي، تهران، سروش.

18. ابن‌منظور، 1408 ق، لسان العرب، بيروت، دار احياء التراث العربي.

19. ابن‌واضع يعقوبي، 1382، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، چ نهم، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي.

20. الازدي، فضل بن شاذان، بي‌تا، الايضاح، تحقيق سيد جلال‌الدين الحسيني الارموي المحدث، بي‌جا، بي‌نا.

21. اسپرينگز، توماس، 1370، فهم نظريه‌هاي سياسي، ترجمه فرهنگ رجايي، چ دوم، تهران، آگاه.

22. اسكافي، ابوجعفر، بي‌تا، المعيار والموازنة، تحقيق محمد باقر محمودي، بي‌جا.

23. اسكينر، كوئنتين، 1375، ماكياولي، ترجمه عزت‌الله فولادوند، چ سوم، تهران، طرح نو.

24. آمدي، عبدالواحد، 1378، غرر الحكم و درر الكلم، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، چ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

25. بحراني، ميثم بن علي، 1366، اختيار مصباح السالكين، مشهد، آستان قدس رضوي.

26. بلاذري، احمد بن يحيي، 1417 ق، انساب الاشراف، تحقيق سهيل ذكار و رياض زركلي، بيروت، دارالفكر.

27. 1998 م، الفتوح البلدان، بيروت، دار و مكتبة الهلال.

28. ثقفي كوفي، محمد بن ابراهيم، 1373، الغارات، ترجمه عزيزالله عطاردي، بي‌جا، عطارد.

29. جوهري، اسماعيل بن حماد، 1407 ق، الصحاح، چ چهارم، بيروت، دار العلم للملايين.

30. حر عاملي، محمد بن حسن، بي‌تا، وسائل الشيعه، تحقيق محمد رازي، بيروت، داراحياء التراث العربي.

31. حموي، ياقوت، 1995 م، معجم البلدان، چ دوم، بيروت، دار صادر.

32. خوارزمي، موفق بن احمد، 1411 ق، المناقب، چ دوم، قم، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين.

33. الدمشقي الباعوني الشافعي، محمد بن احمد، 1415 ق، جواهر المطالب في مناقب الامام الجليل علي بن ابي‌طالب، قم، مجمع احياء الثقاتة الاسلامية.

34. ذهبي، شمس‌الدين محمد بن احمد، 1413 ق، تاريخ الاسلام، چ دوم، بيروت، دار الكتاب العربي.

35. الزبيدي، محمد مرتضي، بي‌تا، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، مكتبة الحياة.

36. سيوطي، جلال‌الدين، 1401 ق، الجامع الصغير، بيروت، دار الفكر.

37. شريف‌رضي، 1379، نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتي، قم، الهادي.

38. شواليه، ژان ژاك، 1373، آثار بزرگ سياسي از ماكياولي تا هيتلر، ترجمه ليلي سازگار، تهران، مركز نشر دانشگاهي.

39. صالحي شامي، محمد بن يوسف، 1414 ق، سبل الهدي، بيروت، دار الكتب العلمية.

40. ضامر بن شدقم المدني، 1420 ق، وقعة الجمل، بي‌جا، بي‌نا.

41. الضبي الاسدي، سيف بن عمر، 1391 ق، الفتنة و وقعة الجمل، بيروت، دارالنفائس.

42. طبراني، سليمان بن احمد، بي‌تا، المعجم الاوسط، بيروت، دار الحرمين.

43. طبراني، سليمان بن احمد، بي‌تا، المعجم الكبير، قاهرة، مكتبة ابن‌تيمية.

44. طبري، احمد بن عبدالله، 1356 ق، ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي، بي‌جا، مكتبة القدسي.

45. طبري، محمد بن جرير، 1375، تاريخ الطبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير.

46. طوسي، محمد بن حسن، 1404 ق، اختيار معرفة الرجال (رجال الكشي)، قم، مؤسسه آل البيت^.

47. عسكري، سيد مرتضي، 1418 ق، احاديث ام‌المؤمنين عايشه، بي‌جا، بي‌نا.

48. العقاد، عباس محمود، 1286 ق، عبقرية الامام علي(ع)، بيروت، مكتبة العصرية.

49. عنايت، حميد، 1377، فلسفه سياسي در غرب، چ چهارم، تهران، زمستان.

50. القندوزي، سليمان بن ابراهيم، 1416 ق، ينابيع المودة لذوي القربي، بي‌جا، اسوه.

51. كليني، محمد بن يعقوب، 1367، الكافي، چ سوم، بي‌جا، دارالكتب الاسلاميه.

52. كوفي، محمد بن سليمان، 1412 ق، مناقب الامام اميرالمؤمنين، بي‌جا، مجمع احياء الثقافة الاسلامية.

53. الليثي الواسطي، علي بن محمد، 1376، عيون الحكم، قم، دار الحديث.

54. ماكياولي، نيكولو، 1375، شهريار، ترجمه داريوش آشوري، تهران، نشر مركز.

55. 1377، گفتارها، ترجمه محمد حسن لطفي، تهران، خوارزمي.

56. المتقي الهندي، علاءالدين علي، بي‌تا، كنزل العمال، بيروت، مؤسسة الرسالة.

57. مجلسي، محمد باقر، 1403 ق، بحار الانوار، چ دوم، بيروت، مؤسسة الوفاء.

58. محمودي، محمدباقر، 1385 ق، نهج السعادة في مستدرك نهج‌البلاغه، نجف، النعمان النجف.

59. مسعودي، علي بن حسين، 1374، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي.

60. مطهري، مرتضي، 1385، سيري در سيره نبوي، چ سي و پنجم، تهران، صدرا.

61. مفيد، محمد بن محمد، 1374، الاختصاص، قم، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين.

62. 1429 ق، الجمل والنصرة لسيد العترة في حرب البصرة، چ سوم، قم، بوستان كتاب.

63. بي‌تا، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، بي‌جا، دار المفيد.

64. مقريزي، تقي‌الدين، بي‌تا، النزاع و التخاصم بين بني‌امية و بني‌هاشم، تحقيق سيد علي عاشور، بي‌جا، بي‌نا.

65. منقري، نصر بن مزاحم، 1370، وقعة الصفين، ترجمه پرويز اتابكي، چ دوم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.

66. موسوي(سيد رضي)، محمد بن حسين، 1378، تنبيه الغافلين وتذكرة العارفين، تهران، پيام حق.

67. نوري، ميرزا حسين، 1408 ق، مستدرك الوسايل، قم، آل البيت لاحياء التراث.

68. نويري، شهاب‌الدين، 1364، نهاية الارب، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، اميركبير.

69. نيشابوري، فضل بن شاذان، بي‌تا، الايضاح، تحقيق سيد جلال‌الدين حسيني ارموي، بي‌جا، بي‌نا.

70. واقدي، محمد بن عمر، 1369، المغازي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، چ دوم، تهران، مركز نشر دانشگاهي.

71. Plamenatz, John, 1979, Man and Society, London: Longman.

يدالله حاجي‌زاده/ دانشجوي دكتراي دانشگاه معارف اسلامي قم.

منبع: فصلنامه پژوهشي در اخلاق شماره 7 و 8

ادامه دارد..........

چهارشنبه 27 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 294]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن