محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827547392
دين و دنيا در انديشه امام خمينى (رحمت الله علیه)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دين و دنيا در انديشه امام خمينى (رحمت الله علیه) نويسنده: مصطفى خليلى چكيده در اين مقاله بعد از مقدمه كوتاهى به معناى لغوى و اصطلاحى و حقيقت دين و دنيا پرداخته و اين دو مفهوم از ديدگاه مفسران و عالمان دينى تبيين گرديده و با ذكر شواهد و ادله بيان شده است كه حقيقت دنيا از ديدگاه اسلام هرگز مذموم نبوده بلكه آنچه كه در ذم دنيا در نصوص وارد شده مربوط به تعلقات و وابستگى انسان به آن است و امام خمينى (ره) و بسيارى از مفسرين بر همين عقيدهاند، گرچه برخى نظر مخالف دارند. سپس به ارتباط دين و دنيا و تفكيك آن دو، دلايل طرفين پرداخته شده و در پايان ادله سكولاريزم (جدايى دين و دنيا) را مردود دانسته و انديشه عالمانى كه بر پيوند ناگسستنى دين و دنيا، دين و حكومت و دين و سياست اثبات نموده و شواهدى از بيانات امام خمينى در اين رابطه ذكر شده است. هيچ ترديدى وجود ندارد كه يكى از بهترين آثار نظام مقدس اسلامى در ايران، بعد علمى و فرهنگى آن است. فرهنگى كه با اعتقادات دينى و مذهبى مردم اين مرز و بوم آميخته و در همه ابعاد زندگى آنان بروز و ظهور پيدا كرده است. البته انقلابى كه مبناى آن دين و فرهنگ مذهبى باشد لاجرم اين آثار بر او مترتب است. به يمن همين صبغه فرهنگى و علمى، مباحثى كه شايد در طول تاريخ جامعه ما، كمتر مورد توجه بود از طرف متفكران و انديشمندان مسلمان، در حال گشوده شدن و بازيافتن جايگاه واقعى خويش است. در ميان همه مباحث و چالشهاى فرهنگى و دينى، يكى از موضوعاتى كه شايد از اهميتخاصى برخوردار باشد فرضيه دين و دنياست. هر چند كه اين موضوع، بصورت واضح و روشن در آيات و روايات بيان شده و نيز وقوع پديده مقدسى چون انقلاب اسلامى، بارزترين تفسير عملى و بهترين تجلى پيوند ناگسستنى دين و دنيا، در بستر تاريخ دنياى بشرى است وليكن مسائل متعددى در اين باب مطرح است كه مورد بحث محققان و انديشوران است. آنچه در اين مقال به آن پرداخته خواهد شد ارتباط و پيوند دين و دنيا بر اساس ديدگاه بنيانگذار انقلاب اسلامى است كه نظرى نقادانه بر تئورى تفكيك دين و دنيا دارد. در سده اخير آثارى از برخى نوانديشان و روشنفكران دينى به رشته طبع درآمده كه معتقدند دين از دنيا جداست و آنچه كه اهداف مقدس انبياء را تشكيل مىدهد توجه به آخرت است. (1) اينان از كتاب و سنتبه گونهاى تحليل و تفسير مىكنند كه هرگز هيچ گونه ارتباطى بين دين و دنيا وجود ندارد، تعاليم و احكام دين براى آخرت انسانها نازل شده است نه براى اصلاح و آبادانى دنيا. قداست دينى را نبايد با امور پست دنيوى آلوده كرد و در دستحاكمان و سياستمداران قرار داد. به دليل اينكه تحقيق در هر موضوعى و فهم صحيح از آن، نياز به درك عميق مبادى آن علم دارد و نيز تخصص در هر مسالهاى از اهميتخاصى برخوردار بوده به نحوى كه معرفت غير متخصص در هر علم بعنوان معرفت درجه دوم به حساب مىآيد و هرگونه اظهار نظر از جانب او فاقد هرگونه اعتبار يقينى است. لذا در اين نوشتار تلاش شده استبه اينكه در كنار انديشه و افكار امام خمينى(ره)، اقتراح برخى از صاحب نظران و مفسران بزرگ را مطرح نموده تا شايد حجاب برخى از شبهات و ايرادات بر داشته شود. بنابراين براى روشن شدن مبادى تصورى بحث، ابتدا معناى لغوى و اصطلاحى هر كدام از دو واژه دين و دنيا را تبيين و سپس به طرح موضوع مىپردازيم. معناى لغوى دين دين در لغتبه معنى جزاء، طاعت و روز قيامت است كه آن را براى شريعت اعتبار كردهاند. چنانچه در قرآن كريم آمده است. (ان الدين عند الله الاسلام) (2) (و من احسن ديناح ممن اسلم وجهه لله و هو محسن) (3) . دين يعنى طاعت (لا اكراه فى الدين) (4) در اين آيه دين را به معناى طاعت گرفتهاند و گفته شده كه طاعت نيست مگر با اخلاص و در اخلاص اكراهى وجود ندارد، چون امر قلبى است نه ظاهرى. دين به معناى جزاء و پاداش آمده چنانچه خداوند فرمود: (فلولا ان كنتم غير مدينين) (5) گفته مىشود كه اين آيه مختص اهل كتاب است كه جزيه مىدادند. غير مدينين يعنى غير مجزيين. (6) تعريف دين در اينكه معناى اصطلاحى و معرف واقعى دين چيست و آيا مىتوان از اين واژه، تعريف حقيقى بدست داد و حد آن را تحصيل نمود يا خير؟ و آيا دين شناسان در تعريف آن وحدت نظر دارند يا نه؟ و توفيق آنان در تحصيل معناى واقعى آن تا چه حد بوده است، موضوعى مورد دقت و توجه است. در اين رابطه مطالب زيادى گفته شده، برخى معتقدندكه اصلاح دين قابل تعريف نيست; عدهاى فرمودهاند دين خطاب خداوند استبه انسان از طريق وحى كه داراى دو جنبه الهى و بشرى است. دين يعنى معرفت و نهضت همه جانبه به سوى تكامل. و يا دين به مجموع گزارههايى كه از طرف خداوند بر انبياء القاء شده، مىگويند. (7) شلاير ماخر (Sehleier macher) از متكلمين معروف مسيحى مىگويد: «حقيقت و جوهر دين عبارت است از احساس توكل محض». (8) لازم به ذكر است كه هيچ يك از اين اقوال خالى از نقض و ابرام نبوده، خصوصا قول كسانى كه به يك بعد آن نگريسته و در همان دايره خاص و محدود، دين را تعريف كردهاند يا اظهار عجز نمودهاند. بنابراين با عجز و ناتوانى عقلى از حد و تعريف يك مفهوم يا پديدهاى، بهترين راه براى تشخيص آن استمداد از طريق الهامات وحيانى است كه قلمرو آن گستردهتر از عقل است. قطعا معرفتى كه از اين طريق بدست آيد بسيار كاملتر و روشنتر خواهد بود و اگر شبهاتى در اين زمينه وجود داشته باشد تا حد زيادى مرتفع خواهد شد. به همين دليل به كلام وحى و بيان عالمان واقعى دين و مفسران كلام الهى پرداخته مىشود. آنچه كه از آيات قرآن كريم صراحتا بيان شده است اين است كه واقعيت و حقيقت دين همان رويه و مسلكى است كه پيامبر اسلام (ص) بر آن منسلك بوده و در آن مسير ثبات قدم داشتند. يعنى همان سنتى است كه پيامبر(ص) و پيشوايان دينى در زندگى بدان عمل مىكردند. بعنوان مثال پيامبر خطاب به مشركان مىفرمايند: «دين من اين است كه خدايان شما را نمىپرستم و خداى واحد را پرستش مىكنم.» (9) و يا خداوند مىفرمايد: «هر يك از شما مسلمانان اگر از دين خود برگردد و در همان حال بميرد كافر است». (10) از مجموع آيات دين و شريعت، مفسرين چنين تلقى مىكنند كه دين همان مجموعه تعاليم و سيره قولى و عملى صاحبان دين براى رسيدن به سعادت دنيا و آخرت را گويند. امام خمينى(ره) و علامه طباطبائى صاحب تفسير الميزان و كثيرى از شاگردان ايشان به اين قول ملتزم شدهاند. (11) تحليل و تفسير امام خمينى (ره) در اين باب اين است كه دين به مجموعه قوانينى گفته مىشود كه در راستاى سعادت دنيا و آخرت انسانها تدوين و تنظيم شده است. ايشان در محدود كردن دين به امور شخصى شديدا مخالفت ورزيده و بيش از آنكه به جنبه فردى دين توجه داشته باشد به ابعاد اجتماعى آن اهتمام دارند و در مقابل آنان كه با تنگ نظرى، دين الهى را مورد تحليل خود قرار مىدهند شديدا مىتازند و مىفرمايند: «دين الهى داراى دستورات جامعى است كه كليه ابعاد مادى و معنوى بشر را شامل مىشود تعاليمى كه علاوه بر فنى ساختن انسان در بعد روحانى در ماديات هم او را غنى مىسازد.» (12) و در بيانى ديگر مىفرمايند: «از دين اسلام و بعثت رسول اكرم (ص) بر داشتهاى مختلفى است چنانچه از انسان هم برداشتهاى مختلفى مىباشد هر ديدى محدود به حدود آن كسى است كه آن ديد را دارد. انسان موجودى است محدود، انسان غير متناهى در كمال غير متناهى در جلال و جمال ديد غير متناهى دارد و او مىتواند از اسلام و از انسان برداشت صحيح بكند.» (13) در خصوص محدود و محصور نمودن دين، مبناى ايشان اين است كه: نبايد دين را در محدوده دنيا يا آخرت محصور نمود. محدود كردن دين به امور دنيوى صرف يا به امور اخروى هر دو خلاف واقع است. مىفرمايند: «محدود كردن هر چه باشد خلاف واقعيت است. نسخه تربيت اسلام كه قرآن باشد نامحدود است نه محدود به عالم طبيعت است و نه محدود به عالم غيب و نه محدود به عالم تجرد است همه چيز است. بنابراين نبايد گمان شود كه اسلام آمده استبراى اين كه اين دنيا را اداره كند يا آمده است فقط براى اين كه مردم را متوجه آخرت سازد نوع انسان در خسارت است مگر آنان كه در حصار دين و ايمان و تربيت انبياء وارد شوند.» (14) پس تعريف مفهومى دين- نه تعريف ماهوى همان مجموعه قوانين و تعاليمى است كه در باب عقايد، اخلاق و احكام، براى رساندن انسان به سعادت و كمال تدوين گرديده است. حقيقت دين اسلام با توجه به مطالبى كه در باب تعريف دين بيان شده اگر بخواهيم يك تحليل اجمالى از حقيقت دين در قرآن و سنت داشته باشيم به همين مطلب خواهيم رسيد. از جمله آياتى كه درباره نفى شرك و بت پرستى و اثبات توحيد و خدا پرستى در قرآن كريم آمده به نوعى از حقيقت دين سخن گفتهاند كه همان سوق دادن حيات فردى و اجتماعى انسانها به برترين كمال و سعادت يعنى دستيابى به مقام قرب ربوبى و دورى جستن از قلمرو پست مادى مىباشد. كلام امام خمينى(ره) اين است كه: «حقيقت دين اسلام اين است كه همه مسائل مربوط به زندگى بشر را و آنچه مربوط به رشد و تربيت انسان و ارزش انسانى مىباشد را دار است. اسلام همه چيز را گفته است لكن اشكال بر سر مسلمين است.» (15) ساير مفسران و دين شناسان شبيه همين مطلب را بيان كردهاند، صاحب تفسير الميزان در ذيل آيه: (قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بيننا و بينكم) (16) مىفرمايند: «حقيقت دين عبارتست از تعديل اجتماع انسانى در مسير حياتى آن كه به تبع آن تعديل حياتى فرد هم در آن نهفته است. دين، اجتماع انسانى را در راه فطرت و آفرينش، وارد ساخته و به آن موهبتحريت و سعادت فطرى چنانكه مقتضى عدل است مىبخشد. همچنين به يك فرد، حريت مطلقه داده در انتقاع بردن از جهات حيات، چنانچه فكر و ارادهاش او را رهبرى مىكند و تا جائى كه ضررى به حيات اجتماع نرساند، آزاد مىگذارد.» (17) در واقع انديشه امام خمينى و علامه طباطبائى اين است كه موجب آزادى و حريت و نعمت نيكبختى و سعادت با عمل به دين تضمين شده است و بيرون از حقيقت دين، جز بردگى و بندگى و شقاوت و بدبختى، تحفه ديگرى نيست. «آزادى و حريت انسانى در حدود قانون است دين كشور ما اسلام است آزادى در حدود دين اين است كه به اسلام ضرر نخورد.» (18) همه انبياء و رسولان الهى در راستاى همين هدف دين خود را تشريع و تبيين كردهاند. سخن نوح پيامبر(ع) با خدايش اين است كه (رب انهم عصونى واتبعوا من لم يزده ماله و ولده الاخسارا)، خدايا اين قوم، مرا مخالفت كرده و پيروى كسى را كردهاند كه مال و فرزندانش جز به زيان و ضررش نيفزود.» (19) و كلام شعيب پيامبر(ع) خطاب به قومش چنين است كه: (انى اريكم بخير و انى اخاف عليكم عذاب يوم محيط) بدرستى كه من مىبينم شما را با خير و من مىترسم بر شما از عذاب روزى كه احاطه كننده است. (20) و يا قول حضرت عيسى(ع) خطاب به امتش اين است كه: (ولابين لكم بعض الذى تختلفون فيه فاتقوالله و اطيعون) من آمدهام تا بعضى احكامى كه در آن اختلاف داريد براى شما بيان نمايم پس خدا ترس و پرهيزكار شويد و مرا اطاعت كنيد». (21) اگر بخوبى در بيانات انبياى عظام دقت و توجه شود حقيقت دين كه همانا تامين كننده سعادت بشر در دنيا و آخرت و لازمه آن كه عدم اختلاف و عصيان ورزى در قبال تعاليم انبياء است آشكار مىگردد. اما آنچه در نصوص و روايات آمده مبين و مفسر آياتى است كه درباره حقيقت دين و هدف بعثت نازل شدهاند. على(ع) در كلام گهربارش فايده و غايتبعثت را چنين تشريح مىكنند: «به تحقيق خداوند متعال فرستاد حضرت محمد(ص) را در حالىكه ترساننده بود جهانيان را از عذاب الهى و امين بود بر آنچه به او نازل مىشد و شما اى گروه عرب در آن هنگام پيرو بدترين كيش بوديد (كه شرك و بت پرستى بود)، در بدترين جايگاه (حجاز) بسر مىبرديد كه قحطى و فتنه و فساد در آنجا بسيار بود. در زمينهاى سنگلاخ و ميان مارهاى پر زهرى كه از آوازها نمىرميدند، مانند اين كه كر بودند اقامت داشتيد، آب لجن سياه را مىآشاميديد و غذاى خشن مىخورديد و خون يكديگر را مىريختيد. پس به سبب وجود مقدس حضرت رسول اكرم(ص) از آن زندگى بد و فساد عقيده و همه گرفتاريها نجات يافتيد و در ميان مردم دنيا به سيادت و بزرگى مشهور شديد.» (22) بنابراين حقيقت دين از ديدگاه امام خمينى (ره) نشات گرفته از متون دينى است كه همانا سعادت دنيا و آخرت، بهبودى حيات مادى و معنوى و صلاح و آرامش روحى و جسمى همه انسانهاست كه هم صلاح زندگى دنيا را تامين كند و هم آفات كمال آخرت را بزدايد. پس مصالح بندگان در دنيا و آخرت در متن دين نهفته است و بقول شاطبى: «شرايع تنها براى مصالح عاجل و آجل باهم وضع شده است.» (23) با توجه به حقيقت دين و محتواى شريعت الهيه مىتوان ادعا كرد كه هرگز هماى سعادت در دنيا بر كسى بال نگشوده و سايه نمىافكند و مدال حريت و آزادى بر سينه انسانى آويخته نمىشود و تاج عزت در دنيا و عقبى بر سر احدى گذاشته نمىشود مگر اينكه آن شخص در قلمرو دين حركت نموده و مطيع تعاليم آن باشد. پس اين تلقى و برداشت قشرى و سطحى از متون دينى كه آن را بر دو محور خدا و آخرت محصور نمودن و آن همه تعاليم اخلاقى و اجتماعى در امور دنيوى را ناديده انگاشتن، براستى تحليل غلط و نادرستى است. چه اينكه اگر بعثت انبياء و تشريع دين، براى هدايت و ارشاد آدميان در نظام زندگى مادى نمىبود مفهوم و معنايى براى حيات حاصل نمىشد و غرض خلقتبى فايده و عبث مىنمود و حق آن است كه دنيا، در پرتو دين ارزش و هدف اصلى خود را پيدا مىكند و آخرتى سعادتمند در كنار غايتمندى سالم دنيوى تحصيل مىشود. به جهت اين كه آخرت، تافته جدا بافتهاى از دنيا نيستبلكه نشئه ظهور و تجلى اعمال آدميان از اين دنياست كه دنيا صورت آن است. در واقع دنيا و آخرت ظاهر و باطن يك واقعيتند. شايد نوك پيكان حمله امام همين مبناى ناصواب را هدف قرار داده كه با ژرف نگرى خاص فرمودهاند: «اسلام دينى نيست كه براى يك طرف قضيه فكر كرده باشد، اسلام همه اطراف قضايا را بيان كرده است; تمام احكام مربوط به دنيا و مربوط به سياست، مربوط به اجتماع و اقتصاد و تمام قضايايى كه اهل دنيا از آن بى اطلاع هستند. اديان توحيدى آمدهاند تا هر دو طرف قضيه را نگاه كنند; چنين نيست كه از يك طرف غافل باشد خصوصا اسلام كه از همه اديان بيشتر در اين معنا پافشارى دارد. همه احكامش مخلوط به سياست است; نمازش و حجش و زكاتش; مخلوط به سياست است; اداره مملكت است، خمسش مربوط به اداره مملكت است.» (24) معنى دنيا در ميان علماى اهل لغتبراى اين كلمه دو معنا شده است. برخى از اهل لغت گفتهاند: دنيا از ماده دنو به معناى نزديكى است. و عدهاى گفتهاند از ريشه دنى استبه معناى پستى و دنائت. يعنى مرحله نازل و دانى از حقيقت هستى كه غالبا در مقابل آخرت استعمال مىشود. مثل: (خسر الدنيا و الاخره) و يا مثل اين قول خداوند كه مىفرمايد: (و آتيناه فى الدنيا حسنه و انه فى الاخره لمن الصالحين) (25) و گاهى به معناى اقرب است در مقابل اقصى. مثل: (اذ انتم بالعدوه الدنيا و هم بالعدوه القصوى) و جمع دنيا دنى است. (26) به دنيا دهر هم گفته شده; دهر يعنى مدت عالم از مبدا تا منتهى. مثل: (هل اتى على الانسان حين بما من الدهر) هر چه كه داراى زمان طولانى باشد بدان دهر گفته مىشود; بر خلاف زمان كه به مدت كوتاه اطلاق مىشود. حاصل كلام علماى اهل لغت اين است كه دنيا، حالات قبل از مرگ و آخرت حالات بعد از مرگ را گويند. (27) حقيقت دنيا هر چند از معناى لغوى واژه دنيا تا حدودى مىتوان به حقيقت آن پىبرد اما با توجه به تبيين و توصيف قرآن كريم و روايات از دنيا كه در غالب موارد با دو قيد لهو و لعب و با دو وصف متعارض (مدح و ذم) همراه و قرين است اندكى درك آن را با مشكل مواجه ساخته و چالشى را ميان مفسران و علماى دينى برانگيخته است. در اين كه آيا دنيا، همين زمين و آسمان و بيابانها و نظام طبيعت است؟ يا اين مخلوقات از حقايق نظام هستى و آيات حق بوده و مقصود از دنيا همان اعتباريات و امور قرار دادى ما انسانهاست; و در واقع دنيا غير از نظام طبيعت است؟ برخى حقيقت دنيا را در امور تكوينى آن دانسته و برخى ديگر از عالمان دينى علاوه بر تكوينيات، امور اعتبارى و قراردادى را هم جزء حقيقت دنيا به شمار آوردهاند. پذيرش و قبول هر يك از اين دو قول توابع و لوازمى دارد كه شايد مناقشاتى را بر انگيزد. بعنوان مثال اگر بپذيريم كه حقيقت دنيا همان بيابانها و آسمانها و زمين است در تفسير آيه (و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعبين) (28) يا آيه (و ما الحياه الدنيا الالعب و لهو) (29) بايد ملتزم شويم به اين كه خداوند متعال براى بشر بازيچه آفريد و ذات حق، خالق لهو و لعب بوده، ماهيت و حقيقت دنيا را براى بازيگرى انسانها پديد آورد. و اگر بخواهيم خلاف اين قول را در مثل اين آيات، بپذيريم كه در جهت مخالف عقيده فوق باشد بازهم لوازمى بدنبال دارد كه پذيرش آن آسان نيست. بدان جهت كه در معناى دنيا و حقيقت آن ابهام وجود دارد جمع اين دو قول را با مشكل مواجه ساخته است و شايد بتوان گفت كه تا حدودى شبهات و خلطهاى وارده به همين نكته برمىگردد، با اذعان به اين مطلب كه در حقيقت دنيا ابهام وجود دارد ادعاى ما اين است كه گره اين ابهام با توجه عميق و تامل دقيق در كلام شارحان واقعى دين كه تلاش كردهاند تا قرآن را با قرآن يا با نصوص معتبره تفسير نمايند گشوده خواهد شد. حقيقت دنيا از ديدگاه مفسران نظر علامه طباطبائى اين است كه «دنيا بازيچه است و زندگى دنيا منحصر در لهو و لعب است و خداوند با كلمه «هذه» كه فرمود (و ما هذه الحياه الدنيا الا لهو و لعب) (30) آن را تحقير كرده است و كلمه «لاعب» در آيه 16 سوره انبياء به معناى بازيگر بودن خداوند نيستبلكه به معناى خالق لعب بودن است. ايشان بعد از تعريف دو واژه لهو و لعب (لهو يعنى كار بيهود كه انسان را از كار مفيد و مهم باز دارد و به خود مشغول مىسازد و لعب كارهاى منظمى كه در عين بىفايده بودن انجام مىگيرد.) مىفرمايند: «زندگى دنيا همانطور كه به اعتبارى لهو استبه اعتبار اين كه براى خود، قواعدى دارد لعب نيز هستبراى اين كه فانى و زودگذر است همچنانكه بازيها اينطورند. عدهاى بچه با حرص و شور و هيجان عجيبى يك بازى را آغاز مىكنند و خيلى زود هم خسته شده و از هم جدا مىشوند. و همانطور كه بچهها بر سر بازى داد و فرياد راه مىاندازند و پنجه به روى هم مىكشند با اين كه مورد نزاع آنها، جز خيالاتى موهوم نيست. مردم عادى نيز بر سر بازيچه دنيا، با يكديگر مىجنگند و حالت چند سگى را كه بر جيفهاى به يكديگر مىغرند درگير مىشوند. با اينكه آنچه بر سر آن تكالب مىكنند از قبيل اموال و همسران و فرزندان و مناصب و مقامها و رياستها و غيره، چيزى جز اوهام نيستند. و اينها را مالك نمىشوند مگر در ظرف وهم و خيال. به خلاف زندگى آخرت كه انسان در آن عالم به كمالات واقعى كه خود از راه ايمان و عمل صالح كسب كرده زندگى مىكند و سرگرمى و لهو و لعب در آن راه ندارد. لذتى كه با الم آميخته نيست; سعادت و نيكبختى كه شقاوت در پى ندارد.» (31) در پاسخ اين پرسش كه آيا لهو و لعب از خدا سر مىزند يا خير؟ مىفرمايند: «لهو كردن خدا با چيزى از مخلوقات خود محال است. زيرا لهو صورت نمىگيرد مگر از كسى كه لهو، حاجتى از او را بر طرف نمايد. پس لهو از چيزهايى است كه در غير اثر مىگذارد و معنى ندارد كه چيزى در خداى تعالى موثر باشد و او به چيزى محتاج شود. بنابراين اگر فرض كنيم كه سرگرمى براى خدا جايز باشد بايد با چيزى باشد كه غير خودش باشد و مخلوقات او از آنجا كه فعل اويند و از ذات او صادر و خارج مىشوند غير او بوده و نمىشود همبازى يا بازيچه او باشند بلكه بايد چيزى باشد كه از ذات او صادر نشده باشد و چنين چيزى وجود ندارد پس خدا، لهو ندارد.» (32) ملخص كلام علامه در تفسير آيات مربوط به دنيا اين است كه دنيا بازيچه است و متاعى است كه با آن تمتع مىشود خداوند خالق و آفريننده لهو و لعب است اما لاعب و بازيگر نيست. هر چند كه خود، بازى كننده صحنه بازى نيست ولى وسيله و اسباب بازى را براى كودكان دنيا خلق كرد. ايجاد و خلق اسباب بازى حكيمانه است نه بازى با كودكان كه از حكمتبدور است. (33) چنين ديدگاهى از حقيقت دنيا مورد پذيرش امام خمينى (ره) و برخى از شاگردان علامه واقع نشده است. يكى از شاگردان علامه در نقد اين نظر مىفرمايند: «اين جواب علامه پاسخ خوبى است اما بايد گفت كه آيا اين كه دنيا لهو و لعب است همان نظام تكوين و مخلوق خداوند تعالى مراد است، يعنى آيا خداوند واقعا بازيچه آفريد تا گفته شود بازى كودكان دنيا با بازيچه حكمت استيا خير؟ قرآن وقتى كه مىخواهد دنيا را تبيين كند آن را به فصول چهارگانه مثل مىزند. «بدانيد كه زندگى دنيا، بازيچه و لهو و زينت و تفاخر بين شما و تكاثر در اموال و اولاد مثل آن بارانى است كه كفار از رويش گياهانش به تعجب در آيند و گياهان وقتى به انتهاى رشد رسيدند به زردى گرائيده خشك شوند و در آخرت عذاب شديدى است». (34) اين گونه تعاريف، تعريف به تمثيل است نه تعريف حقيقى، دنيا آسمان و زمين و بيابانها نيستند بلكه اينها تكوينيات و آيات حق و مسبحات خدايند». (35) اينها بازيچه نيستند بلكه خداوند دنيا را براساس معادلات رياضى خلق نمود كه حقايق هستىاند نه بازيچه. وقتى اين موارد خارج شد مىماند اعتباريات دنيا و آنچه كه جنبه حقيقى ندارند. حيات دنيا، حيات انسانها، پرندگان و حيوانات بازيچه نيستبلكه دلبستگى به دنيا و اعتباريات دنيا لهو است. پس اين كه علامه فرمودند درختها و آسمانها و زمين بازيچهاند براى كودكان دنيا خلق كرده تا به هدف كه همان معارف الهى استبرسند و خدا خود بازى كننده نيستبلكه وسيله بازى را براى انسانها آفريد و اين فعل خدا از روى حكمتبوده است; اگر چه جواب خوبى مىباشد ولى تام نيست چون اينها تخصصا خارجند چه اين كه اگر نفس دنيا لهو و لعب باشد حسنه و سيئه و ثواب و عقاب معنى نخواهد داشت. (36) ظاهرا ديدگاه امام خمينى (ره) با اين نظر علامه هماهنگ نيست و آنچه را كه ايشان مىفرمايند خلاف تفسيرى است كه علامه ارائه مىنمايند. چون از نظر امام آنچه كه مذموم است تعلق و وابستگى به دنياست اما تكوينيات نظام هستى، مظاهر و آيات و تجليات حقند. «دنياى هر كس، همان آمال اوست، دنيا همان است كه پيش شما است، خود شما وقتى توجه به نفستان داريد خودتان دنيائيد اما از شمس و قمر و طبيعت هيچ تكذيب نشده است از اينها تعريف شده است; اينها مظاهر خدا است.» (37) «دنيا فى نفسه مذموم نيست و دورى از كمال نمىآورد بلكه آن علايقى كه در انسان پديد مىآيد موجب دورى انسان از خدا مىگردد. آنچه انسان را گرفتار مىكند علاقه است.» (38) فخر رازى در تفسير آيات دنيا، تلاش و كوشش بسيارى نموده تا توجيه درستى از حقيقت دنيا بدست دهد ولى از ظاهر كلامش پيداست كه توفيق چندانى نداشته است. او مىگويد: «در اين آيات چند مساله است. منكرين قيامت، تمايل و رغبتى زياد به دنيا داشتند خداوند از پستى و خست آن فرمود. پس نفس دنيا مذموم نيست.» و در وجه نامگذارى دنيا به لهو و لعب چند وجه را بيان مىكنند كه با صدر كلام ايشان ناهماهنگ است او مىگويد: «زمان لهو و لعب كوتاه و سريع الزوال است و مدت زندگى در دنيا هم چنين است. لهو و لعب در بيشتر موارد منجر به عمل زشت مىگردد لذات دنيا نيز چنين است. لهو و لعب با غرور به ظواهر امر حاصل مىشود و اگر به حقايق توجه شود چنين نيست. بنابر اين لذات دنيوى لهو و لعب است و حقيقتى ندارند و اگر به احوال دنيا و آخرت توجه شود معلوم مىگردد كه خيرات دنيا، جز به حكم شهوت نيست، و حقيقتى براى اين شهوات در واقع نمىباشد. پس سعادات دنيوى همراه اين عيوب هستند ولى سعادتهاى اخروى مبراء از اين عيوبند.» (39) مرحوم فيض كاشانى در تفسير آيه 16 سوره انبياء و آيه 20 سوره حديد مىفرمايند: «خداوند! آسمان و زمين را با نظم خاص آفريد تا بشر براى ادامه حيات خويش و رسيدن به كمال، زندگى خود را بر اساس آن تنظيم نمايد و مقصود خداوند از تحقير دنيا در سوره حديد، پستى امور دنيوى است كه مردم چون كودكان با آن مشغول شده و از اصل و حقيقتسعادت باز مىمانند.» (40) آنچه كه از اقوال و نظرات مفسران و انديشمندان دينى درباره حقيقت دنيا مىتوان استفاده كرد دو نكته بسيار مهم است كه توجه به آن دو نكته مىتواند ما را در فهم حقيقت دنيا كمك نمايد. «يكى اينكه بگوئيم دنيا داراى معانى متعدد بوده، و بر چند مفهوم قابل اطلاق استيعنى همانند لفظ «ولى» كه به معناى حب و دوستى، سرپرستى، نزديكى و قرب بين دو شيئى و معانى ديگر مىآيد، دنيا نيز مشترك لفظى است. گاهى دنيا گفته مىشود كه مقصود از آن حيات دنياست. و گاهى مراد از آن اموال و درهم و دينار است و در برخى موارد معناى بهرهمندى از لذتهاى دنيوى از آن اراده مىشود. و معانى ديگر كه همه اين مفاهيم در لفظ دنيا مشتركند.» (41) و نكته ديگر اينكه گفته شود كلمه دنيا با توجه به معانى متعددش بصورت حقيقت و مجاز است نه اشتراك در لفظ. در صورت فوق لازم مىآيد كه براى دنيا فى حد نفسه، حقيقتى قائل شده و بقيه معانى آن را مجاز فرض نمائيم. يعنى بگوئيم دنيا و حقيقت آن عبارت است از زمين و آسمانها و آنچه ما بين آنها از معادن و نباتات و گياهان و حيوانات وجود دارد كه براى تحصيل سعادت و كمال آفريده شدهاند. و اما نوع نگرش و علاقه انسان به آن، دنيا را از معنى حقيقىاش جدا و خارج مىكند. (42) و چون از حقيقتخود جدا شد متصف به ذم مىگردد. اين دو قول درباره حقيقت دنيا مطرح است كه برخى حقيقت دنيا را همان تكوينيات و مخلوقات آن گرفتهاند كه مورد مدح واقع شده و اعتباريات آن را جزء حقيقت دنيا نمىدانند. آنچه را كه شارح مدح كرده است مربوط به تكوينيات نظام هستى است و آنچه مورد مذمت واقع شده به اعتباريات آن راجع است. و عدهاى ديگر هيچ حقيقتى براى دنيا قائل نيستند نه تنها امور اعتبارى دنيا موقت و زودگذر استبلكه امور تكوينى آن نيز موقتبوده و صرفا از باب تهيؤ براى وصول به كمال انسانها آفريده شدند. از ميان دو قول مزبور آنچه كه با افكار عامه مردم نزديكتر است معناى اول است و ظاهر آيات و روايات مؤيد همين معناست هر چند كه قول دوم، تفسير عرفانى از دنيا بوده و اوحدى از بزرگان و اولياى حق به آن گرايش دارند ولى از آن حيث كه مخاطب شارع، عامه مردمند نه خواص. لذا قول اول با ظاهر آيات و روايات تطابق بيشترى دارد. نظر و انديشه امام خمينى (ص) بر اين امر مبتنى است كه نبايد از دنيا معنايى بدست داد كه خارج از ادراك عامه مردم باشد. هنر يك عالم دينى آن است كه در حد عقول انسانها مطلب را به آنها تفهيم نمايد. در طول تاريخ شايد بيشترين افراط و تفريط در اين موضوع از جانب عارفان و عالمان دينى صورت گرفته باشد. لذا با اين كه خود، فيلسوف و عارف و مفسر به معناى واقعى كلمه بودهاند ولى شديدترين انتقاد را از آنان مطرح مىكنند و مىفرمايند: «بسيارى از زمانها بر ما گذشت كه يك طايفهاى از فيلسوف و عارف متكلم و امثال ذلك كه دنبال همان جهات معنوى بودند اينها معنويات را گرفتند و ما عداى خود را تخطئه نموده و آنان را قشرى به حساب آوردند بلكه وقتى دنبال تفسير قرآن رفتند اكثر آيات را به جهات عرفانى و فلسفى و معنوى برگرداندند و به كلى از حيات دنيايى و جهاتى كه در اين جا به آن احتياج است و تربيتهايى كه در اينجا بايد بشود غفلت نمودند به حسب اختلاف مسلكشان رفتند به دنبال همان معانى بالاتر از ادراك عامه مردم. اينها مىخواستند همه چيز را به معنويات و ماوراى طبيعتبرگردانند. در مقابل اين افراط كارىها، اخيرا اشخاصى پيدا شدند نويسندههايى كه متدين و مومنند و خدمتگزارند چنانچه آنها هم خوب بودند. فقها و متكلمين و فلاسفه همه مىخواستند به اسلام خدمت كنند حالا اين عده از نويسندهها آيات قرآن را بر عكس فلاسفه و عرفا به ماديات بر مىگردانند.» (43) نوع نگرش انسان به دنيا توجه و دقت كافى به كلام بارى و بيانات متعالى معصومين (ع) اين مطلب را به اثبات مىرساند كه متن نظام هستى و حقيقت دنيا، مورد لعن و طعن، واقع نشده علاوه بر اينكه متعارض بودن آيات و روايات درباره دنيا، خود دليل مستقلى استبراين كه، مراد از آن همه مذمتها، ناظر به نوع نگرش منفى به دنياست نه اينكه دنيا از جهت دنيا بودنش، مذموم شارع بوده باشد; زيرا در بسيارى از روايات آمده كه: «دنيا مصلاى ملائكه و محل تردد فرشتگان; مسجد مؤمنان و معبد دوستان خدا; توشه بينايان و دار البلاغ مىباشد». (44) و در عين اين مدحها، مذمتهايى هم شده است كه به تعابير متعدد در متون دينى و جوامع روائى ما به عنوان متاع غرور، (45) متاع قليل، (46) زندان مؤمن، گذرگاه و دارممر، (47) دار مجاز، (47) محل معصيتبندگان خدا، (49) پايگاه جمع آورى اموال و بالاخره به عنوان مزبله ميتهها، (51) آمده است. اين تعابير متعارض شاهد و قرينه ديگرى استبر اين مدعا كه تمامى مدح و ذمها به نحوه برخورد آدميان به دنيا مربوط مىشود و حقيقت دنيا، از آن حيث كه مخلوق و فعل الهى است همه جهات آن خير محض مىباشد. و اين نوع بر خورد آدميان است كه يا جنبه خير و حقيقتبودن آن را رعايت نموده و دنيا را با نگاه دنيويش كه گذرگاهى براى وصول به لقاء الهى است مىنگرند و يا اينكه با ديده ابديت و جايگاهى براى جاودانه ماندن و كاميابى از همه لذائذ مادى با آن بر خورد، مىنمايند. بنابراين آنچه كه در مذمت دنيا گفته شد به حقيقت دنيا كه تكوينيات آن باشد، راجع نيستبلكه تمام روايات و آيات در باب نكوهش دنيا ناظر به اين است كه آدمى از حقيقت آن روى گردانده و همه همتخويش را به ظواهر آن محدود كرده استبه همين خاطر با حرص و ولع بدنبال جمع مال و لذائذ دنيايى و شهوت رانى مشغول شده است، تصورشان اين است كه به موكب زيبايى دستيافتند غافل از اينكه نفس گرانبها و وجود ارزشمند خويش را با دنيا به ثمن بخس بيع نموده و خويشتن را مركب دنيا قرار داده است. داستان اين گونه از انسانها به تعبير مولوى شبيه داستان كسانى است كه وقتى ظواهر زيباى هر چيزى را مىبينند احساساتشان بر آشفته شده و با دلباختگى تسليم آن مىشوند، و اما بعد از مدتى كه به عقل آمدند مىفهمند كه آنچه را از دور آب زلال و صاف مىپنداشتند، سرابى بيش نبود و يا او را كه نو عروس مشاهده مىكردند چاپلوس بود و حال كه بدام آن گرفتار آمدند بايد نيشهاى او را تحمل نمايند. همين مطلب را مولوى چنين به نظم درآورده است. مىنمايد در نظر از دور آب چون روى نزديك آن، باشد سراب گنده پيراست او و از بس چاپلوس خويش را جلوه دهد چون نو عروس هين مشو مغرور آن گلگونهاش نيش نوش آلوده او را بچش آشكارا دادن به پنهان دام او خوش نمايد ز اولت انعام او (52) بنابراين موضع دين درباره دنيا بسيار روشن است و كسى كه با اسلام آشنا باشد و با متون دينى در ارتباط باشد مىفهمد كه اسلام كاملترين بينش را به انسان اعطا مىكند و عمل به دستورات آن مىتواند ضامن سعادت دنيا و آخرت باشد و اين كه تصور شود تعاليم دينى نسبتبه دنياى مردم بى اعتنا است تصور نا صوابى است. ادله قائلين جدائى دين و دنيا بدون هيچ پيش داورى و قضاوت قبلى و يا ذكر مقدمهاى براى ايجاد ذهنيت و تخريب اذهان، دلايل قائلين را بيان مىكنيم. 1- وقتى كه هدف دين اصلاح و بهبودى دنيا توام با آخرت قرار گيرد توحيد و وحدانيت الهى مبدل به شرك مىگردد. چون ديانت و ديندارى مردم از خاصيت و اصالت مىافتد. بهترين نمونه براى اثبات مدعا جريان رنسانس و تجربه تلخ تمدن اروپا و امريكاست كه كار ديندارى از جوامع متمدن غرب رختبر بسته و به جاى دين و عواطف معنوى سود جويى مادى حاكم گرديد. و نيز در جمهورى اسلامى شعار دين و دنيا تا سر حد تعطيل توحيد پيش رفت. (53) 2- چون اديان الهى و مكاتب توحيدى براى جوابگويى به همه مسائل علمى و مشكلات دنيايى نازل نشدهاند اگر بخواهيم دين را حاكم كنيم و اين گونه القاء نمائيم كه دين جوابگوى همه دردهاست اين افكار موجب انصراف مردم از دين مىشود. و... 3- در صورت پيوند دين و دنيا دين تحتالشعاع مطامع دنيايى رهبران دينى قرار مىگيرد چنانچه در زمان خلفاى عباسى و عثمانى، علماء و فقهاى تسنن، خليفه را مصداق زنده اولو الامر دانسته. در ظاهر، خدا و اسلام فرمانروا بود ولى عملا دين از دولت فرمان مىگرفت. در غرب اين چنين بود و بايد درباره نظام مقدس جمهورى اسلامى بعدا قضاوت كنيم. 4- اساس دعوت انبياء بر محبت و معرفتبنا شده ولى كار دولتهامقابله با دزدان و دشمنان و راهزنان امنيت است و اين عمل جز با زبان تند و تلخ پيش نمىرود بنابراين حاكميت دين موجب مىشود كه دين ابزارى شيطانى گردد تا وسيله هدايت. 5- دين براى دنيا يا ترك دنيا بخاطر دين، دو حالت افراط و تفريط در دين است و در واقع دو روى يك سكهاند كه در ضرابخانه شيطان قالب خوردهاند و دين هر دو را شديدا رد مىكند. 6- اعتقاد به اينكه دنيا جز مزرعهاى براى آخرت نيست و انبياء خبر دهندگان قيامت و آخرت بودهاند ضرورتى است كه موجب بقاى دين و دنيا و سلامت اجتماع بشرى در اين روزگار سراسر رنج و ملال مىشود. (54) 7- اگر دين در اداره دنيا و حكومت و سياست دخالت نمايد موجب مىشود كه قداست از دين دور گردد و در واقع دين مقدس را با سياست غير مقدس آميختن آب در هاون كوبيدن است. (55) 8- وظيفه پيامبران تحريك حس نفع پرستى بوده آنان يك عده مبشرين و منذرين بودهاند. يعنى پيامبران جزانذار و تبشير وظيفه ديگرى نداشتند. (56) 9- هيچ دليل عقلى و شرعى وجود ندارد كه دين هم دنياى متدينين را آباد نمايد و هم آخرتشان را. (57) 10- دين اگر چه كامل است ولى جامع نيست و تصور اين كه دين به صورت جامع همه مسائل را طرح و حل كرده باشد تصور نادرستى است. (58) 11- آنچه را پيامبران از يك مبدا فوق بشريتبا هدفى به كلى جدا از لذائذ دنيا مطرح كردهاند، امروز بشر خود پرست مادى (ولى خود پرست روشن بين) به آنجا مىرسد; روشن دل و روشن بين در يك نقطه به هم مىرسند; ديده بينا آن را مىبيند كه دل پاك از روز اول خواسته بود. (59) 12- سعادت زندگى دنيا محدود به اعتقاد به خدا و ترس از جهنم نيست. ممكن است جامعهاى بدون اين، صاحب مكارم اخلاق و خوشبختشود. بشر روى دانش و كوشش و به پاى خود راه سعادت در زندگى را يافته است و اين راه سعادت تصادفا همان است كه انبياء نشان داده بودند. (60) دلايل ارتباط دين و دنيا اگر دين را به معناى مجموعه احكام و تعاليم محكى از اراده الهى كه بر پيامبران و انبياء نازل شده بگيريم، نه فهم برخى از دينداران يا آنچه كه خود مىپنداريم و نيز شموليت احكام آن را پذيرا باشيم و دنيا را در حيات مادى محصور و محدود ننموده بلكه مقدمه آخرت بشمار آوريم، شايد بتوان به عمق ارتباط آن دو، شناختحاصل نمود. پس در فهم اين ارتباط تصور چند پيش فرض لازم است كه به نحو اجمال بيان مىكنيم. 1- ارائه معناى صحيح از دين كه داراى حد مشترك، براى پيروان يك دين يا اديان مختلف بوده باشد. مثل تعريف فوق يا نظير آن، نه اين كه به معناى مبهمى گرفته شود كه شامل تعاليم غير الهى و مكاتب مادى نيز بشود، مثل اين كه گفته شود. «دين به معناى آگاهى از امور متعالى و مقدس و يا احساس اتكاء مطلق». (61) كه معرقف اخفى از معرف است. 2- درك و تصور صحيح از نقش آفرينى دين در تمام ابعاد حيات فردى و اجتماعى، اعم از جنبههاى مادى و معنوى و آگاهى و معرفتحقيقى به اينكه، واضع و شارع آن از تمام نيازهاى بشر شناخت كامل داشته و با توجه به آن احتياجات، دين را تشريع نموده است. 3- معرفتحقيقىاز دنيا و اعتقاد بهاين كه ظواهر دنيا اعتبارى است و باطن آن،حقيقى و ظاهر شدنى، نه اين كه دنيا را در ظاهر آن خلاصه كرده و از حقيقتش غافل بود. چنانچه تصور باطل بسيارى از انسانها در قبال دنيا همين است. (يعلمون ظاهرا من الحياه الدنيا و هم عن الاخره هم غافلون) «يعنى فهم و درك ايشان به ظاهر حيات دنياست در حاليكه از آخرت و باطن دنيا بى خبرند.» (62) 4- آخرت تابع اعمال دنيوى انسان است و رهيافتهاى دينى براى سعادت و كمال دنيا و آخرت هر دو مباشد و نيز برداشتهاى افراطى و تفريطى صوفيان و دنيامداران از دنيا و آخرت تلقى ناصوابى است. 5- آخرين نكته جدا كردن حقيقت دين كه ماخوذ از متون دينى استبا مبانى فكرى برخى از دين شناسان و يا عملكرد برخى از متديننان مىباشد. با چنين بصيرت و بينشى مىتوان هم از دنيايى شدن دين و پوشش قراردادن آن براى هر عمل شنيع و زشتى دورى كرد و هم از اعتقاد به خارج نمودن دين از امور دنيوى و مادى (سكولاريزيسيون) فاصله گرفت. حال با توجه به بيان اين مقدمات و پيش فرضها مىتوان موضوع را در عرصه تحليل و بررسى قرار داد. بنظر مىرسد كه قائلين به تئورى جدايى دين و دنيا درك درست و كاملى از مفهوم دين و دنيا نداشته باشند و از ظاهر كلامشان پيدا است كه افكار و عقايد آنان متاثر از قرآن و سنت نيستبلكه با مقدمات غلط به اين نتيجه دستيافتند. دلايلى كه آنان (منكرين) اقامه كردهاند هيچ پايه و اساس عقلى و منطقى ندارد و آنقدر واضح البطلان است كه نيازى به رد منطقى آنها نيست ولى به خاطر روشن شدن مطلب به چند نكته بعنوان شاهد - نه بعنوان دليل و برهان- اشاره مىشود. 1- هر عقل سليمى حكم مىكند به اين كه نه دنياى بدون دين دنياى كاملى است و نه دين بدون دنياارزش و مفهوم خواهد داشت. چون همين دنياى مادى است كه مجراى احكام و تعاليم دين است و اگر حقانيت دين را امرى مسلم گرفته باشيم چگونه مىتوان پذيرفت كه محملى براى اجراى تعاليم حقه وجود نداشته باشد، مگر اين كه قائل به حقانيت آن در مقام انشاء باشيم كه هيچ يك از عقلا بدان ملتزم نيستند. چون هيچ عقلى حكم نمىكند كه همه مقررات الهى را خداوند بحق انشاء كرده ولى محل حقى و جايگاهى براى اجراى آن بر بندگان منظور نكرده باشد. 2- احكام و تعاليم و اخلاقيات و عقايد دين داراى دو جنبه فردى و اجتماعى است كه در واقع براى اصلاح شووءنات انسانها نازل شده و حفظ قداست دينى منوط به عمل كردن آن احكام و تطبيق رفتارهاى فردى و اجتماعى به اخلاقيات آن و سوق دادن افكار و جهت دهى عقايد به اعتقادات دينى مىباشد و جز اين هر چه باشد غير دينى و تنزل دادن قداست دين است. 3- آنچه كه انبياء و رسولان الهى به بشر آموزش مىدادند و در آن بذل مساعى داشتند اين بود كه اعمال بندگان را رنگ و صبغه دينى ببخشند و تفهيم اين مطلب كه اعمال بندگان بدون اعتقاد و ايمان به خدا و قيامتبى ارزش و تمام تكامل در وجهه الهى آن نهفته است. (اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه) (63) و درباره تاثير و تاثر اعمال بندگان در عالم طبيعت و جامعه انسانى خداوند فرمود: «همانا اگر اهل قريه ايمان مىآوردند و تقوى پيشه مىكردند هر آينه باز مىكرديم به روى آنان درهايى از بركات آسمان و زمين را، ولى آنها انبياء را تكذيب كردند و به همين جهت آنان را به آن جرائمى كه براى خود كسب كرده بودند اخذ كرديم». (64) در آيات ديگر هم به اين نكته اشاره رفته است كه صلاح و فساد جامعه بشرى و سعادت و شقاوت ايشان را باز تاب و انعكاس اعمال و عقايد آنها بر مىشمارد. (65) پاسخ امام خمينى (ره) در مقابل اين افكار انحرافى از دين چنين است: «دين احكام معنوى دارد و بسيارى از احكامش سياسى است، دين از سياست جدا نيست البته در اذهان بسيارى از اهل علم و بيشتر مقدسين اين است كه اسلام به سياست چه كار دارد. اسلام و سياست جداست. دين على حده است; سياست على حده، اينها اسلام را نشناختهاند. مگر سياست چيست روابط بين حاكم و ملت، اسلام احكام سياسىاش بيشتر از احكام عبادى است. اسلام در مقابل ظلمه ايستاده است، حكم به قتال داده; حكم به كشتن داده در مقابل كفار و اين احكام بايد اجرا شود.» (66) چقدر مغالطهآميز استسخن كسى كه بگويد اساس اسلام بر محبت و معرفت است ولى كار حكومت مقابله با سارقان و دشمنان امنيت، و اين دو با هم منافات دارند. مگر نشان محبت و رافت اين است كه انسان ظلم ديگران نسبتبه خود و دين و ايمانش را بپذيرد؟ و سر تسليم در مقابل اهانت ديگران فرود آورد؟ مگر پيامبر اسلام(ص) و ساير اولياى الهى اسوه محبت نبودند پس چرا با دشمنان دين مقابله مىكردند؟ چنين نبود كه پيامبران آمده باشند تا پيام الهى را ابلاغ نمايند و كارى به اجراى آن نداشته باشند. امام خمينى(ره) مىفرمايند: «اين سخنان با مبناى اسلام و معتقدات اوليه ما مخالف است چون در هيچ اجتماعى جعل قانون به تنهايى سعادت نمىآورد بلكه بايد بعد از تشريع قانون، قوه مجريهاى بوجود آيد. در يك تشريع اگر قوه مجريه نباشد نقص وارد است. به همين جهت اسلام همان طور كه جعل قوانين كرده است قوه مجريه قرار داده، ولى امر، متصدى قوه مجريه است. در زمان رسول اكرم (ص) اين طور نبود كه فقط قانون را بيان و ابلاغ كنند بلكه آن را اجراء مىكردند. رسول الله (ص) مجرى قانون بود مثلا قوانين جزايى را اجرا مىكرد. دستسارق را مىبريد، حد مىزد، رجم مىكرد خليفه براى همين امور است.» (67) پس اسلام كاملترين برنامه را در حيات فردى و اجتماعى ارائه داده و كمترين نقص در آن راه ندارد چنانچه اگر مسلمانان نتوانند با درايت و تدبير، برنامه زندگى را از آن تحصيل نمايند بايد ضعف را در قابليت قابل بدانند نه فاعليت فاعل. اگر ما نتوانيم افكار و انديشه خود را ارتقاء بخشيده و يا در عمل به تعاليم آن ضعيف باشيم چرا نقص را در دين دانسته و آن را در اداره دنياى بشرى ناقص بدانيم. بنابراين دين را به هر بهانهاى از صحنه زندگى فردى و اجتماعى خارج كردن به معناى نقص در دين بشمار آمده كه اين عقيده با صريح قول خداوند در قرآن در تناقض است كه فرمود: (اليوم اكملت لكم دينكم و...). منشا پيدايش تفكر جدايى دين و دنيا اين فكر كه از زمان رنسانس در اروپا شكل گرفته طولى نكشيد كه بر افكار و عقايد غالب دانشمندان غرب سايه افكنده و تا حدودى رشحات آن در اذهان انديشمندان مسلمان تسرى پيدا نمود. در طول تاريخ اسلام ابتلا به اين عقايد وهمى با اشكال مختلف مطرح بود و غالبا از جانب افرادى حمايت مىشد كه يا اطلاع كافى و تسلط كامل از متون دينى نداشته و يا با اغراض سياسى، ميداندار عرصه فرهنگى دشمنان دين مىشدند. واژه «سكولار» تعبيرى است كه از قرن هفدهم ميلادى به بعد در ميان دانشمندان غرب، همراه با نهضت اصلاح دينى رايج گرديد و معمولا به معناى تفكيك و جدايى بين مفاهيم مقدس دينى با امور دنيوى تلقى مىشود. (68) اين اصطلاح در ميان مسيحيت، بيشتر به معناى تقدس زدايى، مسيحيت زدايى، علمانى كردن و غير روحانى نمودن، خارج نمودن عملكردهاى دينى در نظام اجتماعى، طرد مفاهيم ماوراء الطبيعى و در يك كلام به معناى جدايى دين از دنيا بكار مىرود. اين معنى با مفهومى كه برخى تصور كردهاند كه سكولاريزم يعنى «اصالت دنيا» شايد متفاوت باشد. مبناى اين تفكر كه بر اثر تحكم و سخت گيريهاى غير منطقى آباء كليسا در اروپا بوجود آمد قطعا نمىتواند براى همه جوامع دينى و براى همه اديان درستباشد. پيدايش عقيده جدايى دين و دنيا، در مسيحيتبيش از آنكه علل بيرون دينى داشته باشد عناصر و عوامل درون دينى در پديد آمدن آن نقش موثرى داشتهاند. مهمترين عوامل عبارتند از: الف- تحريف شريعت مسيح و جايگزينى دستورات غير دينى بجاى فرامين الهى كه كلام ارباب كليسا، كلام الهى تلقى مىشد و سيره ايشان حتى انحرافات اخلاقى آنان به منزله سيره پيامبران الهى محسوب مىگرديد. ب- اطاعت محض و بى چون و چراى جامعه از روحانيون مذهبى و رشد دادن جنبههاى تقليدى مردم. و عوامل برون دينى آن عبارتست از: الف- شرايط خاص فرهنگى و سياسى در غرب كه دين را ابزار و سپرى براىغلبه ديگران و حفظ موقعيتسياسى خويش قرار داده و مخالفين خود را معاندين خدا و دين قلمداد نموده و همه كارها را بنام دين توجيه مىكردند. ب- تاليف آثار و تكثير كتب ضد دينى بعنوان ريشه گرايى جديد كه مسيحيت را به گونهاى معرفى نمايند تا براى انسان متجدد غير دينى بهتر پذيرفته شود. كالين براون مىگويد: «ريشه گرايى جديد كه در قرن نوزده شروع شده در دهه 1960 در بريتانيا و امريكاى شمالى تا حدى تجديد حيات يافت كه در واقع نهضتى معترضانه نسبتبه مسيحيت است. نويسندگانى براى تبليغ آن آثارى را تاليف نمودند كه مهمترين آن كتاب «مسيحيت غير دينى» به قلم پروفسور رونالد جورج اسميت در انگلستان و كتاب «مسيحيت دني�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 380]
صفحات پیشنهادی
دين و دنيا در انديشه امام خمينى (رحمت الله علیه)
دين و دنيا در انديشه امام خمينى (رحمت الله علیه) نويسنده: مصطفى خليلى چكيده در اين مقاله بعد از مقدمه كوتاهى به معناى لغوى و اصطلاحى و حقيقت دين و دنيا پرداخته و اين ...
دين و دنيا در انديشه امام خمينى (رحمت الله علیه) نويسنده: مصطفى خليلى چكيده در اين مقاله بعد از مقدمه كوتاهى به معناى لغوى و اصطلاحى و حقيقت دين و دنيا پرداخته و اين ...
امام خميني (رحمت الله علیه) و نهضت احيا ديني
امام خميني (رحمت الله علیه) و نهضت احيا ديني-امام خميني (رحمت الله علیه) و نهضت احيا ... يعني از آنجا كه بازسازي انديشه ديني , به كالبد شكافي دين از حيث موانع و چالش .... كرده اند و يا زهد را كه به معناي دل نبستن به دنيا است , به معناي رها كردن كار و تلاش در ...
امام خميني (رحمت الله علیه) و نهضت احيا ديني-امام خميني (رحمت الله علیه) و نهضت احيا ... يعني از آنجا كه بازسازي انديشه ديني , به كالبد شكافي دين از حيث موانع و چالش .... كرده اند و يا زهد را كه به معناي دل نبستن به دنيا است , به معناي رها كردن كار و تلاش در ...
امام خمينى(رحمت الله علیه) و جنبش هاى اسلامى معاصر
امام خمينى(رحمت الله علیه) و جنبش هاى اسلامى معاصر-امام خمينى(رحمت الله علیه) و ... (5) و در همين راستا، تاثيرگذارى انقلاب اسلامى و انديشههاى دينى و جهانى حضرت امام بر ...
امام خمينى(رحمت الله علیه) و جنبش هاى اسلامى معاصر-امام خمينى(رحمت الله علیه) و ... (5) و در همين راستا، تاثيرگذارى انقلاب اسلامى و انديشههاى دينى و جهانى حضرت امام بر ...
امام خميني رحمت الله عليه ، مقتداي روشنفکران ديني (قسمت پنجم ...
امام خميني رحمت الله عليه ، مقتداي روشنفکران ديني (قسمت پنجم و پاياني)-امام خميني رحمت الله عليه ، مقتداي روشنفکران ديني (قسمت پنجم و پاياني) امام براي پاسخ ...
امام خميني رحمت الله عليه ، مقتداي روشنفکران ديني (قسمت پنجم و پاياني)-امام خميني رحمت الله عليه ، مقتداي روشنفکران ديني (قسمت پنجم و پاياني) امام براي پاسخ ...
امام خميني رحمت الله عليه ، مقتداي روشنفکران ديني (4)
امام خميني رحمت الله عليه ، مقتداي روشنفکران ديني (4)-امام خميني رحمت الله عليه ... ستيز با جمود و تحجر:بسته ذهنى، ركود در انديشه، اگر در جامعه اي دامن بگستراند، آن ... الهى است كه با به كار بستن آن، سعادت فرزندان خود را در دنيا و آخرت، به بالاترين وجه ...
امام خميني رحمت الله عليه ، مقتداي روشنفکران ديني (4)-امام خميني رحمت الله عليه ... ستيز با جمود و تحجر:بسته ذهنى، ركود در انديشه، اگر در جامعه اي دامن بگستراند، آن ... الهى است كه با به كار بستن آن، سعادت فرزندان خود را در دنيا و آخرت، به بالاترين وجه ...
انديشه سياسي امام خميني(رحمت الله علیه)، ابعاد وزوايا
انديشه سياسي امام خميني(رحمت الله علیه)، ابعاد وزوايا نويسنده: محمد باوي به طور كلي ، عموم انديشه هاي ... ازاين روي ، امام باوجود آن كه دردنياي متجدد درپي حاكميت دين است ، بسياري از مظاهر تجدد را مي پذيرد ،8 اما از .... قرآن در مورد 2012 و پایان دنیا چه میگوید؟
انديشه سياسي امام خميني(رحمت الله علیه)، ابعاد وزوايا نويسنده: محمد باوي به طور كلي ، عموم انديشه هاي ... ازاين روي ، امام باوجود آن كه دردنياي متجدد درپي حاكميت دين است ، بسياري از مظاهر تجدد را مي پذيرد ،8 اما از .... قرآن در مورد 2012 و پایان دنیا چه میگوید؟
انديشه انقلابى امام خمينى (رحمت الله علیه)
انديشه انقلابى امام خمينى (رحمت الله علیه)-انديشه انقلابى امام خمينى (رحمت الله علیه) نويسنده: گئورگی سانیکیدزهترجمه : ولی تیموری انقلاب ايران به سال 1979- ...
انديشه انقلابى امام خمينى (رحمت الله علیه)-انديشه انقلابى امام خمينى (رحمت الله علیه) نويسنده: گئورگی سانیکیدزهترجمه : ولی تیموری انقلاب ايران به سال 1979- ...
امام خمينى(رحمت الله علیه) و گفتمان تجدد اسلامى
امام خمينى(رحمت الله علیه) و گفتمان تجدد اسلامى-امام خمينى(رحمت الله علیه) و ... دين، ويژگى عمده تجدد اسلامى در حوزه فكر سياسى است، و هر پژوهنده تاريخ انديشه در تمدن ...
امام خمينى(رحمت الله علیه) و گفتمان تجدد اسلامى-امام خمينى(رحمت الله علیه) و ... دين، ويژگى عمده تجدد اسلامى در حوزه فكر سياسى است، و هر پژوهنده تاريخ انديشه در تمدن ...
حكومت حضرت على(سلام الله علیه) در انديشه امام خمينى(رحمت الله ...
حكومت حضرت على(سلام الله علیه) در انديشه امام خمينى(رحمت الله علیه)-حكومت حضرت ... (669)14/8/ 57او تمام مقصدش خدا بود،اصلش اين دنيا و اين رياست دنيا و اينها در نظر ...
حكومت حضرت على(سلام الله علیه) در انديشه امام خمينى(رحمت الله علیه)-حكومت حضرت ... (669)14/8/ 57او تمام مقصدش خدا بود،اصلش اين دنيا و اين رياست دنيا و اينها در نظر ...
امام خميني رحمت الله عليه ، مقتداي رو شنفکران ديني (2)
امام خميني رحمت الله عليه ، مقتداي رو شنفکران ديني (2)-امام خميني رحمت الله عليه ... نتوانست تارهاى نامرئى خود را در پيرامون امام بتند و در انديشه و نگاه ايشان و يا در .... ي سنگين هدايت و رهبري مردم، مى توانند دنيا را در قبضه نفوذ و حاكميت قرآن درآورند و ...
امام خميني رحمت الله عليه ، مقتداي رو شنفکران ديني (2)-امام خميني رحمت الله عليه ... نتوانست تارهاى نامرئى خود را در پيرامون امام بتند و در انديشه و نگاه ايشان و يا در .... ي سنگين هدايت و رهبري مردم، مى توانند دنيا را در قبضه نفوذ و حاكميت قرآن درآورند و ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها