واضح آرشیو وب فارسی:فارس: يادداشت اقتصادي//جولان پژو در ايران و فرياد فراموش شده غربزدگي آل احمد در 50 سال پيش
جلال آل احمد در كتاب غربزدگي اشاراتي كه سياست كشورهاي غربي براي تبديل شدن به فروشنده دائمي محصولات در كشورهاي در حال توسعه كرده و در ضمن آن به گفته خودش راه شكستن اين طلسم را ارائه ميدهد.
ديشب گزارشي از صدا و سيما راجع به وضعيت شركت خودروسازي پژرو فرانسه پخش شد.
مخلص كلام مصاحبهشوندگان فرانسوي كه به گفته خودشان كارگران مجموعه بودند اين بود كه وضعيت اين شركت بعد از اعمال تحريمهاي ايران، بد شده است. چون بازار خود در ايران را از دست دادهاند.
اين شركت خودروسازي بنا به تحريمهاي آمريكا و اتحاديه اروپا صادرات خودرو و قطعات را به اين متوقف كرد.
گفته شد سالانه 600 هزار خودرو و ابزار آلات آن در ايران به فروش ميرسيد، اما اكنون خبري از اين بازار بكري كه ويژگيهاي منحصر به فردي مثل فروش خودرو و قطعه آن بدون نياز به تغيير مدل آن است، نيست، بازاري كه يك شركت خودرو سازي ميتواند در ايران 10 سال يك خودرو را با يك مدل عرضه كند. اتفاقي كه در هيچ كجاي دنيا رخ نميدهد.
در همين افكار بودم و در ذهنم سخنراني ميكردم. وقتي كلمات از ذهنم عبور ميكرد، چشمم به كتابي كه بين زندگينامه سياسي مظفر بقايي و ماركس و ماركسيسم بود، افتاد. از جلد صورتي و خاكسترياش فهميديم كه بايد غربزدگي باشد.
مدتها پيش آن را خوانده بودم و همين طور كه ورق ميزدم، جملاتي از آن توجهام را به جلب كرد. آنجايي كه جلال آل احمد اين طور مينويسد:« به اين صورت است كه صنعت غرب ما را غارت ميكند و به ما قلم ميراند و سرنوشت ما را در دست دارد. پيداست وقتي كه اختيار اقتصاد و سياست مملكت را به دست كمپانيهاي خارجي دادي، او ميداند كه به تو چه بفروشد و دست كم اين را ميداند كه چه چيز را به تو نفروشد.
و البته براي او كه ميخواهد فروشنده دائمي كالاهاي ساخته خود باشد، بهتر اين است كه تو هرگز نتواني از او بينياز باشي. و خداوند زنده بدارد معادن نفت را. نفت را ميبرند و در مقابل هر چه بخواهي به تو ميدهند. از شير مرغ تا جان آدميزاد. حتي گندم. و اين داد و ستد اجباري حتي در مسائل فرهنگي نيز هست .......»
« و آن وقت اين شهرها هر كدام خود بازار مكارهاي براي مصنوعات فرنگي. محصول دوچرخه دست كم 50 سال كارخانه (راله) انگلستان را يكجا در يزد ميبيني. و محصول يك ماه كارخانههاي ميتسوبيشي را در تربت حيدريه و محصول 10 سال فورد و شورولت و فيات را در تهران. و آن وقت در شهر كرمان كره گير نميآوري و در تبريز بايد كنسرو استراليايي بخوري»
« در چنين روزگاري كه سرحدات در تمام دنيا فقط و فقط حدود قلمرو كمپانيهاي مختلف را مشخص ميكند كه تا اينجا مال (جنرال موتورز) و تا آنجا مال (سوكوني واكيوم) و تا آنجاي ديگر مال (شل) و (بريتيش پتروليوم) و از اينجا تا آنجا هم مال (پان آمريكن) يا (آجيب مينراريا).
در فصل هشتم ميگويد: « تنها مصرفكننده ماشين ماندن و به تسليم صرف تن به اين قضاي قرن بيستمي دادن، همان راهي است كه تاكنون پيمودهايم. راهي كه به روزگار فعلي منتهي شده است. به روزگار غربزدگي.»
جلال در فصل راه شكستن طلسم مينويسيد:« راه سوم _كه چارهاي از آن نيست_ جان اين ديو ماشين را در شيشه كردن است. آن را به اختيار خويش درآوردن است. همچون چارپايي از آن بار كشيدن است. طبيعي است كه ماشين براي ما سكوي پرشي است. تا بر روي آن بايستيم و به قدرت فنري آن را هر چه زودتر بپريم. ماشين را بايد ساخت اما در بندش نبايد ماند........ به اين طريق ما را نخست، اقتصادي در خور ساخت و پرداخت ماشين بايست.
يعني اقتصادي مستقل و بعد آموزشي و كلاسي و روشي؛ و بعد كورهاي تا فلز را نرم كند و نقش و اراده بشري را بر آن بزند. و بعد مدارس كه اين تخصصها را عملا بياموزند و بعد كارخانهها كه اين فلز را بدل به ماشين كنند و ديگر مصنوعات؛ و بعد بازاري از شهرها و دهات تا ماشين و ديگر مصنوعات را در دسترس مردم بنهد.»
اينها را كه ميخواندم فهميديم بايد يك بار ديگر غربزدگي را بخوانم. چون با وجود اينكه هماكنون حدود 50 سال از نگارش اين كتاب ميگذرد و در اقتصاد ما توليد ماشين انجام ميشود، اما وابستگي صنعت و به ويژه خودروسازي كشور به خودروسازهاي خارجي نشان ميدهد اين نوشته همچنان مصداق امروزي دارد.
انتهاي پيام/م
سه شنبه 26 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]