واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
نیروهای تازه نفسی که نفسهایشان به خون آغشته شد
علیاکبر داستانپور میگوید: هر کدام از بچههای تازه نفس، در دم مواد شیمیایی وارد بدنشان میشد و بازدم آنها آغشته به خون بود؛ برخی از آنها همان لحظه به شهادت میرسیدند.
به گزارش سرویس جام مقاومت به نقل از فارس؛ آن روز که چشمها از شدت آلودگی به گازهای شیمیایی به سرخی نشست و نفسها به شماره افتاد، شاید کسی باورش نمیشد که این دردها و رنجها تا آخر دنیا مهمان وجود پاک، مردان مرد خواهد ماند. مردانی که صبرشان، درد را شرمنده کرده است. یکی از همین مردان، جانباز دفاع مقدس «علیاکبر داستانپور» است. با درصد جانبازیاش کاری نداریم که شماره 70 روی کارت جانبازی ثبت شده است؛ فقط این را میگوییم که حاج علیاکبر کمتر میتواند از منزل بیرون برود، مگر برای زیارت در زمانی که دلش هوایی میشود و مراجعه به پزشک در زمانی که دردها امانش را میبرد؛ یک کلیهاش را به دلیل عفونت و عوارض ناشی از شیمیایی تخلیه کردهاند؛ روزی 8 ساعت باید با کپسول، اکسیژن لازم را به بدن برساند؛ چشمهایش خوب نمیبیند و برای آن هم در هیچ جای دنیا نمیشود، کاری کرد. پای حرفهای حاج علیاکبر مینشینیم؛ او میگوید: 19 ساله بودم که از گردان حضرت رسول(ص) لشکر 14 امام حسین(ع) برای حضور در عملیات «کربلای 5» به منطقه شلمچه اعزام شدیم؛ ساعت 8 ـ 9 صبح روز 10 بهمن 1365 بود؛ گردانهایی روزها قبل در لشکر بودند، عقب کشیدند تا نیروهای تازه نفس پیشروی کنند؛ ساعت 2 و نیم در خط بودیم؛ هفت فروند از هواپیماهای بعث عراق را بالای سرمان دیدیم و راکد شیمیایی زدند و بچهها یک به یک روی زمین افتادند. هر کدام از بچههای تازه نفس، در دم مواد شیمیایی وارد بدنشان میشد و بازدم آنها آغشته به خون بود؛ برخی رزمندهها در جا به زمین میافتادند و برخی از آنها همان لحظه به شهادت میرسیدند؛ چشم بچهها میسوخت و فریاد میزدند؛ بنده در همان شرایط از هوش رفتم و زمانی که چشم باز کردم 10 روز از بستری شدنم در بیمارستان بقیهالله تهران میگذشت. داستانپور اوضاع زندگیاش را این گونه بیان میکند: زمانی که به خواستگاری رفتم، وضعیت جسمی مناسبی نداشتم؛ تمام حالات و روحیاتی که با آن درگیر هستم را برای خانم شرح دادم و او با تمام بزرگواری گفت: «میخواهم با زندگی در کنار شما، ثوابی هم نصیب من شود». باهم ازدواج کردیم و حاصل این ازدواج پر از محبت، دو فرزند به نامهای مرتضی و مجتبی است؛ همسر خیلی خوبی دارم که در تمام شرایط مرا درک کرده و پا به پای من دردها را تحمل میکند. چشم دیگرم نیز در بیمارستان لبافینژاد تحت عمل جراحی پیوند قرنیه و ملتحمه قرار گرفت؛ وضعیت چشمم رضایتبخش نیست؛ هر هفته روزهای شنبه برای معاینه به بیمارستان میروم؛ چشم راستم فقط تا مسافت 20 متر جلوتر را به خوبی میبیند و دیگر جراحان داخلی و خارجی هم نمیتوانند کاری برای چشم من انجام دهند.
شاید تنها زمانی که حاجعلیاکبر برای بیرون رفتن میگذارد، بحث مراجعه به پزشک و تجدید میثاقی دوباره در مسجد مقدس جمکران باشد؛ او میگوید: شبها حدود 4 و نیم ساعت و روزها هم حدود 3 و نیم ساعت از کپسول اکسیژن برای تنفس استفاده میکنم؛ به خاطر شرایط جسمی که دارم، تفریح روزانهام این است که در دقایقی در حیاط منزل قدم بزنم. او این روزها درد میکشد اما بزرگترین درد و دغدغهاش وضعیت فرهنگی جامعه است؛ او از مردم و مسئولین میخواهد که به حرمت خون شهیدان و درد کشیدگان این انقلاب، فرهنگ اسلامی را نهادینه کنند.
۱۳۹۲/۹/۲۵ - ۱۳:۲۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]