تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش منافق در زبان او و دانش مؤمن در كردار اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804375314




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

قتل شوهر به خاطر حسادت


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: قتل شوهر به خاطر حسادت
زن صیغه‌ای که متهم است شوهرش را به‌دلیل حسادت به هوویش با همدستی دو افغان به قتل رسانده است در جلسه دادگاه مدعی ‌شد از قتل خبر نداشت.

این زن که فتانه نام ‌دارد یک سال پیش در جریان درگیری با همسرش به نام بیژن از دو مرد افغان کمک خواست و درگیری میان آنها منجر به قتل بیژن شد. نماینده دادستان در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده که دیروز در شعبه 113 دادگاه کیفری ‌استان تهران به ریاست قاضی اصغرزاده برگزار شد، کیفرخواست را خواند و گفت: محمود متهم به مباشرت در قتل بیژن و مسلم متهم به فراری‌دادن متهم ردیف اول و اختفای ادله جرم، هر دو تبعه افغانستان و فتانه متهم ردیف سوم متهم به معاونت در قتل بیژن است و با توجه به مدارک موجود در پرونده درخواست صدور حکم قانونی در این خصوص را دارم. در ادامه اولیای‌دم مقتول در جایگاه حاضر شدند و درخواست صدور حکم قصاص کردند. سپس محمود متهم ردیف اول در جایگاه قرار گرفت. او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: من و مسلم در خیابان می‌رفتیم که پشت ‌چراغ‌قرمز زنی جوان به ما گفت کیفش توسط سارقی دزدیده‌ شده است. او از ما درخواست کمک کرد و سوار موتور ما شد. آدرس خانه مرد سارق را داد و حتی گفت چاقو هم دارد. ما دنبال آن مرد رفتیم، وقتی قصد داشتم کیف را از آن مرد بگیرم با هم درگیر شدیم و من هم او را زدم. بعد در دادسرا متوجه شدم بیژن شوهر فتانه بود. تا قبل از آن در مورد این ماجرا چیزی نمی‌دانستم. مسلم، متهم ردیف دوم در ادامه جلسه دادگاه در جایگاه حاضر شد و گفت: من از ماجرای قتل و اینکه قرار است کسی کشته شود، خبر نداشتم. وقتی زن جوان سراغ ما آمد و گفت کیفش را دزدیده‌اند چون حالش بد و بینی‌اش خون‌آلود بود محمود تصمیم گرفت به او کمک کند. من فقط راننده موتور بودم. ما آن مرد را دنبال کردیم و با توجه به اینکه زن جوان گفته‌ بود آدرس خانه‌اش را دارد به آنجا رفتیم؛ البته من دخالتی نکردم. فکر می‌کردم قرار است فقط کیف را از او بگیریم. وقتی زن جوان ترک موتور نشست و ما به خانه آن مرد رفتیم او به محمود گفت کسی که کیف را از دستش گرفته شوهرش است. با این حال محمود گفت می‌خواهد به این زن کمک کند. بعد از قتل هم ما زن جوان را به خانه خاله‌اش رساندیم. او 50هزارتومان به‌عنوان پول بنزین و کرایه موتور به ما داد که محمود 25هزارتومان به من داد و بقیه را خودش برداشت. من اصلا در این قتل نقشی نداشتم. در ادامه به دستور رییس جلسه، فتانه متهم ردیف سوم در جایگاه حاضر شد. او گفت: 17ساله‌ بودم و دبیرستان می‌رفتم که با بیژن آشنا شدم. ما در گیلان زندگی می‌کردیم و بیژن هم آنجا خانه‌ای داشت. از همان ابتدایی که با بیژن آشنا شدم، می‌دانستم همسر و فرزند دارد. البته اوایل رابطه ما خیلی جدی نبود و هر وقت بیژن به شمال می‌آمد همدیگر را می‌دیدیم تا اینکه به تهران آمدم و بعد هم در دانشگاه قبول شدم. چون پدرم بی‌سواد بود و نمی‌توانست رفت‌وآمد کند از پدرم وکالتنامه‌ای گرفتم؛ البته او نمی‌دانست که من همه اختیارات را از او گرفته‌ام و فکر می‌کرد فقط برای درس خواندن و اقامت در تهران از او وکالتنامه گرفته‌ام. با همان وکالتنامه بود که سال 89 به صورت صیغه‌ای با بیژن ازدواج کردم. او صراف بود و وضع مالی خوبی داشت، با این حال من هیچ‌ پولی از او نمی‌گرفتم. بیژن به من می‌گفت خیلی دوستم دارد و همسرش را اصلا دوست ندارد و به‌خاطر بچه‌اش او را نگه‌ داشته ‌است. رفتارهای بیژن طوری بود که فکر می‌کردم واقعا عاشق من است، البته من خودم هم خیلی او را دوست داشتم، تا اینکه یک روز همسر بیژن به خانه شمال او آمد و ما را باهم دید البته با من هیچ ‌برخوردی نکرد و بعد از اینکه با من آشنا شد خانه را ترک کرد و به تهران برگشت. بعد فهمیدم قهر کرده و رفته ‌است. بیژن یک‌ماه تمام پیش من بود. یک‌روز وقتی با هم دعوا کردیم بیژن به من دلداری داد و گفت پای همه چیز ایستاده و من را تنها نمی‌گذارد. گفت، اینکه خانواده‌اش فهمیده‌اند اصلا مهم نیست و من را ترک نمی‌کند. او سپس گفت فرزند دومش هم به دنیا آمده ‌است و عکسی که قبلا به‌عنوان عکس برادرزاده‌اش نشان داده درواقع بچه خودش است. من از این موضوع خیلی ناراحت شدم و گفتم اگر من را دوست‌داری و می‌گویی همسرت را دوست نداری پس چرا بچه‌دار شدید. بعد از مدتی همسرش دوباره حامله شد و اختلافات بین ما خیلی زیاد شده ‌بود. من می‌گفتم می‌خواهم از او جدا شوم ولی بیژن به هر بهانه‌ای مرا به خانه می‌کشید و با گریه از من می‌خواست ترکش نکنم. لجبازی میان ما زیاد شد‌ و کار به جایی رسیده ‌بود که وقتی فهمیدم همسرش دوباره حامله است وادارش می‌کردم چهارشنبه تا جمعه را پیش من باشد و نمی‌گذاشتم نزد همسرش برود. متهم درباره روز حادثه گفت: بیژن برایم طلا خریده‌ بود تا دوباره با من آشتی کند. گفتم من این را نمی‌خواهم و دعوا کردم و از او جدا شدم. بعد از چند دقیقه به تلفن مغازه‌اش زنگ زدم، شاگردش گفت آنجا نیست. وقتی به مغازه رفتم فهمیدم آنجاست و همین درگیری ما را شدیدتر کرد. بعد متوجه شدم او چیزی از گاوصندوق بیرون آورد. او برای همسر اولش هدیه‌ای خریده ‌بود و من گفتم باید آن را به من بدهی. برای چه به زن اولت هدیه می‌دهی، حق نداری این کار را بکنی. او هدیه‌ را از من گرفت و دوید. گفتم به قیمت جانم هم شده آن را از تو می‌گیرم. بیژن رفت. من هم که حالم بد شده‌ بود. از دو جوان موتورسوار کمک خواستم و مدعی شدم کیفم را سرقت کرده‌اند. وقتی مقابل خانه بیژن رسیدیم به افغان‌ها گفتم بیژن شوهر من است و نمی‌خواهم اتفاقی برایش بیفتد، فقط آن کیف را از او بگیرید اگر هم نشد مهم نیست، اذیتش نکنید. من اصلا در جریان قتل نبودم. در ادامه دو متهم دیگر وقتی برای بیان آخرین دفاع در جایگاه حاضر شدند، گفتند فتانه از آنها خواسته بود شوهرش را کتک بزنند و حتی قول داده بود تا پای اعدام هم کنار آنها بماند. بنابر این گزارش هیات قضات بعد از دفاعیات متهمان و وکلای آنها برای صدور رای وارد شور شدند. شرق

یکشنبه 24 آذر 1392 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 81]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن