واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: نمايش ايام فاطميه،مهر چادر را به دلم نشاند
خانم فاطمه دشتي خاطره اي را ارسال كرده اند كه در اين قسمت ميخوانيد.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
تو خانواده ما، فقط دو تا از دختر خاله هام چادري بودن.منم خيلي دوستشون داشتم.كلاس چهارم كه بودم به مامانم گفتم كه مي خوام چادري بشم.مامانم گفت: به شرطي برات چادر مي خرم كه حتما سر كني، اگه بخواي يه وقتايي سرت نكني، نميخرم.منم قول دادم كه حتما سر ميكنم.اما وقتي سرم كردم پشيمون شدم! خيلي برام سخت و دست و پا گير بود. از متلكاي اطرافيانم بي بهره نبودم. بعضي وقتا كه چشم مامانمو دور ميديدم چادر رو در مياوردم.
تا اينكه رفتم دبيرستان. داداشم عضو بسيج شده بود به منم گفت تو هم برو بسيج عضو شو . من دوست نداشتم با اكراه قبول كردم اما كم كم ازشون خوشم اومد و باهاشون دوست شدم.سال دوم دبيرستان بودم كه قرار شد دخترها يه نمايش براي ايام فاطميه آماده كنن.كارگردان از بچه ها تست گرفته بود ولي هنوز بازيگر نقش حضرت زهرا سلام الله عليها رو پيدا نكرده بود.
همون روزا بود كه امتحانا تموم شده بود و كارنامه گرفته بودم رفتم يه سري به بچه ها بزنم.همين كه وارد شدم خانم كارگردان گفت تو براي اين نقش خيلي خوبي اما من قبول نكردم و گفتم نميتونم.گفت: تو كه نميخواي ديالوگ بگي. يه پوشيه رو صورتت مي اندازي و فقط حركت داري.از اون اصرار و از من انكار. ديگه بچه ها واسطه شدن و من تست دادم و قبول شدم.
نمايش خيلي سخت بود. يك ماه، 5ـ6 ساعت تمرين مي كرديم خيلي مشكلاتمون زياد بود. مكان مناسب براي تمرين نداشتيم، مسئولاي سالني كه اجاره كرده بوديم همكاري نمي كردن، نور و دكور واتاق فرمان هيچ كدوم آماده نبود.اما همه چيزو خود حضرت زهرا درست كردند.
اونايي كه خبري از محتواي نمايش نداشتن ميگفتن كسي نمياد نمايش شما رو نگاه كنن انقدر خودتونو خسته نكنيد، روز نمايش خودمون هم باورمون نميشد تو سالن 400 نفري، 500 نفر به زور جا شده بودن.ديالوگ نداشتيم، ذكر مصيبت بود و نور و حركت.نمايش با رحلت پيامبر(ص) شروع ميشد و دسيسه سقيفه. بعد آتش زدن در خونه و به زور بردن حضرت علي(ع). سر صحنه كوچه و كتك خورن حضرت زهرا
همه شيون ميكردن، پسر بچه اي كه نقش امام حسن (ع) رو بازي مي كرد، گريه مي كرد چسبيده بود به من مجبور شدن واقعا كتكش بزنن تا زمين بخوره. بعد از اون صحنه مريضي و شهادت خانم بود و دختر بچه اي كه دنبال تابوت مي دويد. بازيگراي نقش منفي از بس گريه كرده بودن حالشون بد بود، حال من كه از همه بدتر بود.خلاصه بعد از اون يك ماه كه نقش خانم رو بازي كردم خيلي ازشون خجالت كشيدم. حتي چادر سر كردنم تا قبل از اون با منت بود. وقتي ديدم چطور به خانم بي احترامي كردن و حقشونو خوردن و آزارشون دادن شرمنده شون شدم.
بعد از نمايش يه محبت عجيبي به چادرم پيدا كردم. ديگه با علاقه چادر سرم كردم هنوز همون اشتياق رو دارم. هر مراسمي كه همه جلو نامحرم بي حجاب بودن من چادر رنگي سر كردم و بهش افتخار كردم و مطمئن بودم از همه پوشش بهتري دارم.محبت به چادرم رو از حضرت زهرا سلام الله عليها دارم و از خودشون مي خوام كه هميشه گرماي اين عشق رو تو دل من حفظ كنن.
شنبه 23 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 52]