واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مردي که به مرگ ميخنديد
مراسم سالگرد درگذشت زندهياد احمد آقالو با حضور مديران و هنرمندان سينما، تئاتر، راديو و تلويزيون سوم آذرماه در خانه هنرمندان ايران برگزار شد. به گزارش خبرنگار مهر، وقتي به خانه هنرمندان وارد شديم در ابتداي طبقه دوم حبيب رضايي بود که با بهرام ابراهيمي صحبت ميکرد و کمي آنطرفتر هما روستا با جمعي ديگر در حال گفتگو بود. در کنار درختهاي عباس کيارستمي احمد آقالو با لبخندي بر لب ايستاده و نظارهگر هنرمنداني بود که براي ديدار با او به خانه هنرمندان ايران آمده بودند.جمعيت زيادي براي ديدار با آقالو آمده بودند و متوجه شديم که برخي چهرههاي شناخته شده سينما و تئاتر هم در دفتر مديريت خانه هنرمندان در انتظار آغاز برنامه و مراسم هستند. در عين اينکه احوال پرسيها به گرمي صورت ميگرفت و بر صورت هر کدام از حاضرين لبخندي نمايان ميشد اما گويا هيچکس در درون خود خوشحال نبود و شايد لبخند ميزبان بود که آنها را وادار به لبخند زدن ميکرد.وقتي درهاي سالن بتهوون خانه هنرمندان باز شد اين احسان خواجهاميري بود که با "سلام آخر" به ميهمانان خيرمقدم گفت و اين سلام بود که اشک بر چهره بسياري نشاند. شايد اين سلام يادآور سوم آذرماه سال 87 بود که همه در فضاي باز راديو تهران گردهم آمده بودند تا آخرين وداع را با صداي نيلوفري راديو تهران داشته باشند.به آرامي چهرههاي آشنا و شناخته شده وارد سالن ميشدند. شايد اولين نفرات حميد سمندريان و داود رشيدي بودند و سپس همسر احمد آقالو و آشا محرابي. کمي بعدتر پدر و مادر و برادران آقالو و پشت سر آنها رضا بابک، رضا کيانيان، علي عمراني، هما روستا، حبيب رضايي، بهرام ابراهيمي، گلاب آدينه، ميرطاهر مظلومي، مريم معترف، شکرخدا گودرزي، پيام دهکردي، محمدحسين صوفي، دکتر خجسته، محمود زندهنام و مدعوين ديگري وارد شدند.تو تنها ستاره سبز سوزاني در قلب آسمان به تلخي نشسته در اين شب پهناور. احمد عزيز دوستت ميداريم، به پاس اخلاق زيبا و خلاقيت بينظيرت. به پاس روياهايت، به پاس قلب مهربانت و خورشيدي که در دل داري. اکنون که مرگ ساعت خود را کوک ميکند و نام تو را ميپرسد بيا در گوشت بگويم همين زندگي نيز زيبا بود."همه غمگين بودند ولي بازهم اين آقالو بود که روي صحنه لبخندي به لب داشت و به نقطهاي ديگر مينگريست. برنامه شروع شد و امير جوشقايي به همه خوشآمد گفت ولي آقالو تنها لبخند به لب داشت و کلامي به زبان نياورد. گويي همه مايل بودند با آقالو صحبت کنند و او را به همکلامي با خود دعوت کنند اما اين امر به راحتي ميسر نبود. از اين رو پيامهايي از ژاله علو، هما روستا، رضا کيانيان، صدرالدين شجره و گلاب آدينه براي آقالو ارسال شد.در اين پيامهاي تلفني علو از دعوت آقالو براي دوبله مجموعه تلويزيوني "اوشين" گفت و رضا کيانيان از خاطرات خود و کمال تبريزي با آقالو و هما روستا او را براي حضور در نمايش "آنتيگونه در نيويورک" دعوت کرد و گلاب آدينه مژده آشنايي او را فرخ زرينکفش داد. اما آقالو به هيچيک پاسخي نداد و تنها صدايش در پيغامگير تلفن بود که شنيده ميشد.بازگويي اين خاطرات باعث سرازير شدن اشکهاي بسياري شد اما آقالو همچنان روي صحنه لبخند ميزد. رضا بابک تاب نياورد و روي صحنه در کنار آقالو حاضر شد. "برگهاي فروريخته آرميدهاند و اين جهان شبنمي، شايد شبنمي باشد و هنوز و هنوز. با ياد و خاطره احمد آقالو که هنرمندي بزرگ بود، انساني عزيز و دوستداشتني، کسي در ميان کسان در ميان بيکسان. پر از تنهايي و طنز با روح طربناکش اينجا و آنجا ايستاده و نگاه ميکند بيهيچ سخني.با هالهاي از گلهاي زرعفران با تاجي از پر پروانههاي عاشق با بال و پر سنجاقکهاي شيدا. او دارد آفتاب مهتاب را ميپراکند، رها، بيپيرايه و بيتکلف. بيپندارهاي زندگي ايستاده و ما را مينگرد با تمام شور و شوقهاي انسانياش. بيهيچ سراسيمگي و اغتشاشي. با طنز زيبايش براي نامردميها، دقلبازيها و دروغ. تو چنان آذرخشي که دل آسمان شبزده را بردريده و شعلهور ميسازي. تو با هيمه مهر ميسوزي با آتش عشق شعله ميکشي.تو تنها ستاره سبز سوزاني در قلب آسمان به تلخي نشسته در اين شب پهناور. احمد عزيز دوستت ميداريم، به پاس اخلاق زيبا و خلاقيت بينظيرت. به پاس روياهايت، به پاس قلب مهربانت و خورشيدي که در دل داري. اکنون که مرگ ساعت خود را کوک ميکند و نام تو را ميپرسد بيا در گوشت بگويم همين زندگي نيز زيبا بود.""احمد دردش را انکار ميکرد و رنجي را که ميکشيد انکار ميکرد. احمد نيستي را بخشي از هستي ميديد. طناز بود و عادت نداشت عادت کند. او اگر در اينجا با ما بود اين مراسم را جدي نميگرفت" ميکاييل شهرستاني اين جملات را ادا کرد و با حسرتي در دل صحنه را ترک کرد زيرا زماني ميخواست "شاه لير" را با صداي آقالو در راديو توليد کند اما...اين جملات رضا بابک بود که دوست داشت بعد از 28 سال دوري از صحنه کارگرداني تئاتر نمايش "هاملت شازده کوچولوي دانمارک" را با حضور احمد آقالو در نقش پادشاه به صحنه ببرد اما اين امکان برايش ميسر نشد. اين کلمات ادا شد و اشکهاي حاضرين سرازير اما آقالو همچنان روي صحنه لبخند ميزد.شعر "ارغوان" هوشنگ ابتحاج بود که با صداي آشا محرابي و تار بهرنگ بقايي و تنبک سينا بيجاري در فضاي تالار بتهوون طنين افکند. محرابي اشک ميريخت اما آقالو بازهم روي صحنه لبخند ميزد. "خندههاي احمد فراموش نشدني است. بيدليل اين عکس با لبخندي که در آن بر لب آقالوست در اين مراسم قرار نگرفته. در اين عکس آقالو به ما نگاه نميکند و کمي آنطرفتر يعني به مرگ نگاه ميکند و به مرگ لبخند ميزند. آقالو هميشه به مرگ ميخنديد. جايگاه آقالو در بهشت است و ما نبايد براي او گريه کنيم" اين جملاتي بود که رضا کيانيان گفت."احمد دردش را انکار ميکرد و رنجي را که ميکشيد انکار ميکرد. احمد نيستي را بخشي از هستي ميديد. طناز بود و عادت نداشت عادت کند. او اگر در اينجا با ما بود اين مراسم را جدي نميگرفت" ميکاييل شهرستاني اين جملات را ادا کرد و با حسرتي در دل صحنه را ترک کرد زيرا زماني ميخواست "شاه لير" را با صداي آقالو در راديو توليد کند اما...همه اين حرفها زده شد اما همچنان آقالو روي صحنه لبخند ميزد. تصنيف "خزان" لحظاتي ميزبان اشکهاي حاضراني شد که تحمل غم دوري را نداشتند و تالار بتهوون در روز سهشنبه سوم آذرماه محلي براي بيان اين غم بود. اما آقالو همچنان لبخند ميزد. متني از صدرالدين شجره قرائت شد و علاءالدين قاسمي به اجراي تعزيه پرداخت و نويد نيکنژاد با گيتار خود امير جوشقاني را در خواندن شعر"ساعت 25" فردريکو گارسيا لورکا همراهي کرد و آقالو همچنان لبخند ميزد."سلام آخر" خواجهاميري همچون آغاز بدرقه پاياني نيز بود و حاضرين با غم و اندوه و هر کدام با خاطرهاي سالن را ترک کردند ولي احمد آقالو مردي که در 9 مهرماه متولد شده بود و در 3 آذرماه 87 ما را با تنهايي و اندوهمان رها کرده بود همچنان روي صحنه ايستاده بود و لبخند ميزد.تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 327]