تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1815573985
مردی که به مرگ میخندید
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مردي که به مرگ ميخنديد
مراسم سالگرد درگذشت زندهياد احمد آقالو با حضور مديران و هنرمندان سينما، تئاتر، راديو و تلويزيون سوم آذرماه در خانه هنرمندان ايران برگزار شد. به گزارش خبرنگار مهر، وقتي به خانه هنرمندان وارد شديم در ابتداي طبقه دوم حبيب رضايي بود که با بهرام ابراهيمي صحبت ميکرد و کمي آنطرفتر هما روستا با جمعي ديگر در حال گفتگو بود. در کنار درختهاي عباس کيارستمي احمد آقالو با لبخندي بر لب ايستاده و نظارهگر هنرمنداني بود که براي ديدار با او به خانه هنرمندان ايران آمده بودند.جمعيت زيادي براي ديدار با آقالو آمده بودند و متوجه شديم که برخي چهرههاي شناخته شده سينما و تئاتر هم در دفتر مديريت خانه هنرمندان در انتظار آغاز برنامه و مراسم هستند. در عين اينکه احوال پرسيها به گرمي صورت ميگرفت و بر صورت هر کدام از حاضرين لبخندي نمايان ميشد اما گويا هيچکس در درون خود خوشحال نبود و شايد لبخند ميزبان بود که آنها را وادار به لبخند زدن ميکرد.وقتي درهاي سالن بتهوون خانه هنرمندان باز شد اين احسان خواجهاميري بود که با "سلام آخر" به ميهمانان خيرمقدم گفت و اين سلام بود که اشک بر چهره بسياري نشاند. شايد اين سلام يادآور سوم آذرماه سال 87 بود که همه در فضاي باز راديو تهران گردهم آمده بودند تا آخرين وداع را با صداي نيلوفري راديو تهران داشته باشند.به آرامي چهرههاي آشنا و شناخته شده وارد سالن ميشدند. شايد اولين نفرات حميد سمندريان و داود رشيدي بودند و سپس همسر احمد آقالو و آشا محرابي. کمي بعدتر پدر و مادر و برادران آقالو و پشت سر آنها رضا بابک، رضا کيانيان، علي عمراني، هما روستا، حبيب رضايي، بهرام ابراهيمي، گلاب آدينه، ميرطاهر مظلومي، مريم معترف، شکرخدا گودرزي، پيام دهکردي، محمدحسين صوفي، دکتر خجسته، محمود زندهنام و مدعوين ديگري وارد شدند.تو تنها ستاره سبز سوزاني در قلب آسمان به تلخي نشسته در اين شب پهناور. احمد عزيز دوستت ميداريم، به پاس اخلاق زيبا و خلاقيت بينظيرت. به پاس روياهايت، به پاس قلب مهربانت و خورشيدي که در دل داري. اکنون که مرگ ساعت خود را کوک ميکند و نام تو را ميپرسد بيا در گوشت بگويم همين زندگي نيز زيبا بود."همه غمگين بودند ولي بازهم اين آقالو بود که روي صحنه لبخندي به لب داشت و به نقطهاي ديگر مينگريست. برنامه شروع شد و امير جوشقايي به همه خوشآمد گفت ولي آقالو تنها لبخند به لب داشت و کلامي به زبان نياورد. گويي همه مايل بودند با آقالو صحبت کنند و او را به همکلامي با خود دعوت کنند اما اين امر به راحتي ميسر نبود. از اين رو پيامهايي از ژاله علو، هما روستا، رضا کيانيان، صدرالدين شجره و گلاب آدينه براي آقالو ارسال شد.در اين پيامهاي تلفني علو از دعوت آقالو براي دوبله مجموعه تلويزيوني "اوشين" گفت و رضا کيانيان از خاطرات خود و کمال تبريزي با آقالو و هما روستا او را براي حضور در نمايش "آنتيگونه در نيويورک" دعوت کرد و گلاب آدينه مژده آشنايي او را فرخ زرينکفش داد. اما آقالو به هيچيک پاسخي نداد و تنها صدايش در پيغامگير تلفن بود که شنيده ميشد.بازگويي اين خاطرات باعث سرازير شدن اشکهاي بسياري شد اما آقالو همچنان روي صحنه لبخند ميزد. رضا بابک تاب نياورد و روي صحنه در کنار آقالو حاضر شد. "برگهاي فروريخته آرميدهاند و اين جهان شبنمي، شايد شبنمي باشد و هنوز و هنوز. با ياد و خاطره احمد آقالو که هنرمندي بزرگ بود، انساني عزيز و دوستداشتني، کسي در ميان کسان در ميان بيکسان. پر از تنهايي و طنز با روح طربناکش اينجا و آنجا ايستاده و نگاه ميکند بيهيچ سخني.با هالهاي از گلهاي زرعفران با تاجي از پر پروانههاي عاشق با بال و پر سنجاقکهاي شيدا. او دارد آفتاب مهتاب را ميپراکند، رها، بيپيرايه و بيتکلف. بيپندارهاي زندگي ايستاده و ما را مينگرد با تمام شور و شوقهاي انسانياش. بيهيچ سراسيمگي و اغتشاشي. با طنز زيبايش براي نامردميها، دقلبازيها و دروغ. تو چنان آذرخشي که دل آسمان شبزده را بردريده و شعلهور ميسازي. تو با هيمه مهر ميسوزي با آتش عشق شعله ميکشي.تو تنها ستاره سبز سوزاني در قلب آسمان به تلخي نشسته در اين شب پهناور. احمد عزيز دوستت ميداريم، به پاس اخلاق زيبا و خلاقيت بينظيرت. به پاس روياهايت، به پاس قلب مهربانت و خورشيدي که در دل داري. اکنون که مرگ ساعت خود را کوک ميکند و نام تو را ميپرسد بيا در گوشت بگويم همين زندگي نيز زيبا بود.""احمد دردش را انکار ميکرد و رنجي را که ميکشيد انکار ميکرد. احمد نيستي را بخشي از هستي ميديد. طناز بود و عادت نداشت عادت کند. او اگر در اينجا با ما بود اين مراسم را جدي نميگرفت" ميکاييل شهرستاني اين جملات را ادا کرد و با حسرتي در دل صحنه را ترک کرد زيرا زماني ميخواست "شاه لير" را با صداي آقالو در راديو توليد کند اما...اين جملات رضا بابک بود که دوست داشت بعد از 28 سال دوري از صحنه کارگرداني تئاتر نمايش "هاملت شازده کوچولوي دانمارک" را با حضور احمد آقالو در نقش پادشاه به صحنه ببرد اما اين امکان برايش ميسر نشد. اين کلمات ادا شد و اشکهاي حاضرين سرازير اما آقالو همچنان روي صحنه لبخند ميزد.شعر "ارغوان" هوشنگ ابتحاج بود که با صداي آشا محرابي و تار بهرنگ بقايي و تنبک سينا بيجاري در فضاي تالار بتهوون طنين افکند. محرابي اشک ميريخت اما آقالو بازهم روي صحنه لبخند ميزد. "خندههاي احمد فراموش نشدني است. بيدليل اين عکس با لبخندي که در آن بر لب آقالوست در اين مراسم قرار نگرفته. در اين عکس آقالو به ما نگاه نميکند و کمي آنطرفتر يعني به مرگ نگاه ميکند و به مرگ لبخند ميزند. آقالو هميشه به مرگ ميخنديد. جايگاه آقالو در بهشت است و ما نبايد براي او گريه کنيم" اين جملاتي بود که رضا کيانيان گفت."احمد دردش را انکار ميکرد و رنجي را که ميکشيد انکار ميکرد. احمد نيستي را بخشي از هستي ميديد. طناز بود و عادت نداشت عادت کند. او اگر در اينجا با ما بود اين مراسم را جدي نميگرفت" ميکاييل شهرستاني اين جملات را ادا کرد و با حسرتي در دل صحنه را ترک کرد زيرا زماني ميخواست "شاه لير" را با صداي آقالو در راديو توليد کند اما...همه اين حرفها زده شد اما همچنان آقالو روي صحنه لبخند ميزد. تصنيف "خزان" لحظاتي ميزبان اشکهاي حاضراني شد که تحمل غم دوري را نداشتند و تالار بتهوون در روز سهشنبه سوم آذرماه محلي براي بيان اين غم بود. اما آقالو همچنان لبخند ميزد. متني از صدرالدين شجره قرائت شد و علاءالدين قاسمي به اجراي تعزيه پرداخت و نويد نيکنژاد با گيتار خود امير جوشقاني را در خواندن شعر"ساعت 25" فردريکو گارسيا لورکا همراهي کرد و آقالو همچنان لبخند ميزد."سلام آخر" خواجهاميري همچون آغاز بدرقه پاياني نيز بود و حاضرين با غم و اندوه و هر کدام با خاطرهاي سالن را ترک کردند ولي احمد آقالو مردي که در 9 مهرماه متولد شده بود و در 3 آذرماه 87 ما را با تنهايي و اندوهمان رها کرده بود همچنان روي صحنه ايستاده بود و لبخند ميزد.تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 319]
صفحات پیشنهادی
مردی که به مرگ میخندید
مردی که به مرگ میخندید-مردي که به مرگ ميخنديد مراسم سالگرد درگذشت زندهياد احمد آقالو با حضور مديران و هنرمندان سينما، تئاتر، راديو و تلويزيون سوم آذرماه در خانه ...
مردی که به مرگ میخندید-مردي که به مرگ ميخنديد مراسم سالگرد درگذشت زندهياد احمد آقالو با حضور مديران و هنرمندان سينما، تئاتر، راديو و تلويزيون سوم آذرماه در خانه ...
تهديد به اسيدپاشي در تماس تلفني
تهديد به اسيدپاشي در تماس تلفني از روزهاي پاياني اسفند سال گذشته مردي نيمههاي ... بزند، ميخنديد و از ما سلب آسايش ميكرد؛ به طوري كه مجبور ميشدم تلفن خانه را قطع كنم. ... 21 سپتامبر 2008 – مزاحم تلفني، براي دختر جوان پيام مرگ ارسال ميكرد-مزاحم ...
تهديد به اسيدپاشي در تماس تلفني از روزهاي پاياني اسفند سال گذشته مردي نيمههاي ... بزند، ميخنديد و از ما سلب آسايش ميكرد؛ به طوري كه مجبور ميشدم تلفن خانه را قطع كنم. ... 21 سپتامبر 2008 – مزاحم تلفني، براي دختر جوان پيام مرگ ارسال ميكرد-مزاحم ...
دو کلیپ از جنایت هولناک در میدان کاج تهران + اعترافات قاتل
مردی که مدعی است به خاطر یک زن مرتکب قتل شده، پس از اعتراف به جنایت، حادثه را تشریح ... مرد بنگاهدار میخواهد مرگ کسی را که رقیب عشقیاش است به چشم خود ببیند، ... خود را به محل حادثه رساندند، قاتل میخندید، انگار میدانست کار از کار گذشته است و ...
مردی که مدعی است به خاطر یک زن مرتکب قتل شده، پس از اعتراف به جنایت، حادثه را تشریح ... مرد بنگاهدار میخواهد مرگ کسی را که رقیب عشقیاش است به چشم خود ببیند، ... خود را به محل حادثه رساندند، قاتل میخندید، انگار میدانست کار از کار گذشته است و ...
همه چیز در مورد حادثه سعادت آباد
مرد بنگاهدار میخواهد مرگ کسی را که رقیب عشقیاش است به چشم خود ببیند، محمدرضا ... خود را به محل حادثه رساندند، قاتل میخندید، انگار میدانست کار از کار گذشته است و ...
مرد بنگاهدار میخواهد مرگ کسی را که رقیب عشقیاش است به چشم خود ببیند، محمدرضا ... خود را به محل حادثه رساندند، قاتل میخندید، انگار میدانست کار از کار گذشته است و ...
صدای شیطان در انتقامگیری از دختر جوان
آن مرد میخندید و از قدرت ماوراییاش میگفت؛ وقتی شنیدم میخواهد به سراغم بیاید، ... الهام که به گریه افتاده بود، گفت: «یک روز بیرون خانه بودم که مردی ژولیده را دیدم از ...
آن مرد میخندید و از قدرت ماوراییاش میگفت؛ وقتی شنیدم میخواهد به سراغم بیاید، ... الهام که به گریه افتاده بود، گفت: «یک روز بیرون خانه بودم که مردی ژولیده را دیدم از ...
به افتخار ناصر حجازی
به تکرار، مرتب باید نوشت این نکته را، که او تکرار ناشدنی است. ... مردی که همیشه یک رو دارد و شاید همین رمز محبوبیت اوست. .... پس قدر این عزیزان را تا وقتی هستند بدانیم وگرنه نوشدارو پس از مرگ سهراب هیچ فایدهای ندارد. ... خندههای حجازی در این لحظات یک دنیا ارزش داشت او که میخندید همه میخندیدند، چشمهایش که برق میافتاد، دنیا ...
به تکرار، مرتب باید نوشت این نکته را، که او تکرار ناشدنی است. ... مردی که همیشه یک رو دارد و شاید همین رمز محبوبیت اوست. .... پس قدر این عزیزان را تا وقتی هستند بدانیم وگرنه نوشدارو پس از مرگ سهراب هیچ فایدهای ندارد. ... خندههای حجازی در این لحظات یک دنیا ارزش داشت او که میخندید همه میخندیدند، چشمهایش که برق میافتاد، دنیا ...
داستانهای کلاسیک ترکی واسه اونایی که دوست دارن ترکی یاد ...
این تاپیک رو ایجاد می کنم تا افرادی که علاقه مند به یادگیری زبان ترکی هستن با ... بعدش در حالی که بلند بلند میخندید همون جوری که داشت تو بازی مرد رو میزد شروع به ... نوشته ی روی گردنم این بود:"من تو خواب راه میرم،با من حرف نزنین،ترس مرگ هست!
این تاپیک رو ایجاد می کنم تا افرادی که علاقه مند به یادگیری زبان ترکی هستن با ... بعدش در حالی که بلند بلند میخندید همون جوری که داشت تو بازی مرد رو میزد شروع به ... نوشته ی روی گردنم این بود:"من تو خواب راه میرم،با من حرف نزنین،ترس مرگ هست!
با یاد آن که خشم و جسارت بود
با یاد آن که خشم و جسارت بود-با یاد آن که خشم و جسارت بودوقتی از فرانسه برگشت، همه فکر میکردند ممکن است چه تغییری کرده ... چشمهای تیزش میخندید و دنبال چهرههای آشنا میگشت. ... شناختن این آدمها شاید به شناختن مردی به این وسعت کمک کند. .... از همین رو با آگاهی از حوادثی که به انتظار مرگ حضرتش کمین کرده بود و با شناختی .
با یاد آن که خشم و جسارت بود-با یاد آن که خشم و جسارت بودوقتی از فرانسه برگشت، همه فکر میکردند ممکن است چه تغییری کرده ... چشمهای تیزش میخندید و دنبال چهرههای آشنا میگشت. ... شناختن این آدمها شاید به شناختن مردی به این وسعت کمک کند. .... از همین رو با آگاهی از حوادثی که به انتظار مرگ حضرتش کمین کرده بود و با شناختی .
دانشمندان به بهشت نمی روند2
دانشمندان به بهشت نمی روند2-آفات علم 2مغروران علمى تنها چيزهائى را قابل قبو. ... مردی که به مرگ میخندید · میل زیاد به مواد کربوهيدراتی طبيعي است؟ معنويت، اصل مهم ...
دانشمندان به بهشت نمی روند2-آفات علم 2مغروران علمى تنها چيزهائى را قابل قبو. ... مردی که به مرگ میخندید · میل زیاد به مواد کربوهيدراتی طبيعي است؟ معنويت، اصل مهم ...
گراکوس شکارچی داستانی از فرانتس کافکا
گراکوس شکارچی داستانی از فرانتس کافکا-از هنگامی که گراکوس شکارچی بودم، و در جنگل سیاه ... مردی با کلاه رسمی که نوار کرپ داشت از کورهراهی که به بندر منتهی میشد پایین آمده، نگاه دقیقی دور خود افکند. ... کشتی مرگ راه خود را گم کرده؛ یک تکان ناشیانه میلة سکان یک لحظه فراموشی از طرف ... شکارچی تبدیل به پروانه شده میخندید.
گراکوس شکارچی داستانی از فرانتس کافکا-از هنگامی که گراکوس شکارچی بودم، و در جنگل سیاه ... مردی با کلاه رسمی که نوار کرپ داشت از کورهراهی که به بندر منتهی میشد پایین آمده، نگاه دقیقی دور خود افکند. ... کشتی مرگ راه خود را گم کرده؛ یک تکان ناشیانه میلة سکان یک لحظه فراموشی از طرف ... شکارچی تبدیل به پروانه شده میخندید.
-
گوناگون
پربازدیدترینها