تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1820959972
نهاد شناسی یا ژرفا شناسی شاهنامه 2
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: «نهاد شناسی » یا «ژرفاشناسی» شاهنامه(2)قسمت اولقسمت دوم
به یاری پژوهش های كالبدشناختی در متنی چون شاهنامه، كه نامه سپند و مینوی فرهنگ و اندیشه ماست، تنها اندكی از راه دشوار و بلند و ناهموار شناخت را میتوان پیمود. دشواری شناخت و دریافت شاهنامه، بدان سان كه از این پیش نوشته آمد، در زبان آن، كه زبانی روشن و روان و آیینه وار است، نیست؛ در شناخت شاهنامه از دید كالبدشكافی و كالبدشناسی نیست؛ در گذشتن از مازهای راز و راه بردن به نهان و نهاد شاهنامه است.اگر ما نتوانیم پوسته برونی شاهنامه را كه چندان ستبر و استوار نیست فروشكافیم و به یاری كند و كاوهایی نهادشناختی، ژرفاهای تاریك و نهفته آن را بكاویم و بیابیم، هرگز شاهنامه را آن چنان كه سزاوار اثری گرانسنگ و فزونمایه و جاودانی چون اوست، نشناختهایم. هرگز نتوانستهایم سرگذشت این مرز و بوم را كه به زبانی تپنده و تبآلوده، در این نامه شور و شیفتگی باز نموده شده است، به روشنی و رسایی، دریابیم.پیچش و دشواری در شناخت نهادین و ژرف كاوانه شاهنامه و گشودن رازهای نهفته در آن را میباید در سرشت و ساختار اسطورهایش جست. متنی چون شاهنامه فردوسی، كه متنی اسطورهای و حماسی است، از این دید كه دریافت و شناخت درست آن در گرو كاوش های نهادشناختی است، به متن های رازآمیز نهان گرایانه و صوفیانه میماند. اما در نهادشناسی متن های حماسی و درویشی جدایی و تفاوتی بنیادین نهفته است.سخنور صوفی پوستههای اندیشه و نگارههای انگارههایش را میتواند از دستان ها و داستان هایی برگیرد كه در ادب یا در فرهنگ مردمی رواج و كاربرد دارند؛ یا اگر از ذهنی نیرومند و آفریننده برخوردار است، میتواند آن ها را خود بیافریند.چنین سخنوری كه برای بازنمود اندیشهها و باورهای خویش زبان به سرودن شعر میگشاید، مغز اندیشهها و باورها را یا در پوستی نهان میدارد كه برساخته اوست یا آن پوست را از ادب و فرهنگ به وام میگیرد. اگر پژوهنده نهادشناس و ژرف كاو از پیش با شیوه شاعری سخنور، با جهان بینی درویشی و با زبان رمزآلود صوفیان آشنا باشد، میتواند متن را از دید نهادشناسی بكاود و رازها و نهفتههای آن را بازیابد و به در كشد و آشكار دارد.اما در متنی حماسی چون شاهنامه فردوسی ما نمیتوانیم برای شناخت نهان كاوانه آن به شكافتن پوستههای اندیشه و نگارههای انگاره بسنده كنیم. اگر چنین كنیم متن را تنها از دید زیباشناسی كاویدهایم. دشواری شناخت در شاهنامه از سرشت اسطورهای آن برمیآید.ساختار اسطورهای شاهنامه است كه از آن متنی ماز در ماز و راز در راز ساخته است. این مازها و رازها، كه شناخت نهادینه شاهنامه در گرو كاویدن و گشودن آن هاست، چون رمزهای صوفیانه یا ترفندهای شاعرانه برساخته فردوسی، چونان حماسهسرا، نیست. این همه از سرشت و ساختار اسطورهای متن برمیشكافد و برمیآید.
پس در نهادشناسی شاهنامه هیچ گریزی از آن نیست كه متن را از دید اسطورهشناسی بكاویم. پوستهای كه ویژگی ها و ارزش های اسطورهای پیرامون مغزهای اندیشه در متنی چون شاهنامه پدید آورده است، بارها سختتر و ستبرتر از پوسته رازناك در متن های صوفیانه یا پوسته نگارین و زیبا در چامههایی برساخته و هنرورزانه چون چامههای خاقانی است.ما هر دم در شاهنامه با نهادها، بنیادها، نمادهای اسطوره شناختی روبروییم. اگر نتوانیم آن ها را بكاویم و بگزاریم هرگز به شناختی سنجیده و درست از شاهنامه نخواهیم رسید. هرگز آن در، كه دری است سخت و استوار بر روی مان گشوده نخواهد آمد؛ هرگز راهی به جهان شگفت و جادویی شاهنامه كه آكنده از نماها و چشماندازهایی دلفریب و فسونكار است و سرگذشت ایران را از كهن ترین روزگاران باز میتابد و باز مینماید نخواهیم جُست.بر بنیاد آن چه نوشته آمد، شناخت راستین متنی چون شاهنامه تنها در پرتو كاوش های نهادشناختی انجامپذیر است و هرگز نمیتوان تنها به پژوهش های كالبدشناختی در آن بسنده كرد.نغز و شگفت آن است كه استاد فرزانه توس، باریك بین و خردهسنج، فزون از هزار سال پیش، ما را نیك هشدار داده است كه فریفته پوسته برونی و افسانه رنگ داستان ها در شاهنامه نشویم و بكوشیم تا با كاوشی نهانگرایانه و نهادشناسانه، در پس این پوسته شگفت، رازها و راستی هایی گونهگون را كه در درون آن نهفته است بیابیم و بدركشیم؛ اگر به این شیوه شاهنامه را كاویدیم و رازهای نهانش را بازگشودیم و بازنمودیم، هرگز به خامی و ناآگاهی، این نامه جاودان را «دروغ و فسانه» نخواهیم نامید: سخن هر چه گویم همه گفتهاند بر و بوم دانش همه رُفتهاند اگر بر درخت برومند جای نیابد كه از بر شدن نیست رای كسی كو شود زیر نخل بلند همان سایه زو باز دارد گزند توانم مگر پایهای ساختن بر شاخ آن سرو سایه فكن كزین نامور نامه شهریار به گیتی، بمانم یكی یادگار تو این را دروغ و فسانه مدان به یكسان، روشن زمانه مدان از او هرچه اندر خورد با خرد دگر بر ره رمز معنی برد استاد با روشنبینی و دیدی ژرفكاو و خردهسنج و نهانیاب، داستان ها و زمینههای گونهگون شاهنامه را به دو گونه بنیادین بخش كرده است:1- آن چه در شاهنامه با خرد اندر خور است؛ آن چه خرد آن را میپسندد و روا میشمارد؛ و از این روی، شگفتیآور نیست و ناپذیرفتنی نمینماید.2- آن چه در شاهنامه بر ره رمز معنی میبرد؛ سخنانی رمزآلود و پیچ در پیچ كه برای گزاردن آن ها و بازنمود نهانی هایشان چارهای جز گشودن رمز آن ها و راه بردن به نهاد و نهان شان نیست. همین بخش از شاهنامه است كه ساختار و سرشت اسطورهای دارد و بیشینه ارج و ارز و پایه و مایه این كتاب سترگ نیز از همین بخش است.فردوسی، چونان اندیشمندی جهانشناس، با اِومر(1) آن فرزانه یونانی كه دوصد سالی پیش از مسیح میزیست، در این اندیشه كه هر افسانهای هستهای از واقعیت را در خود نهان میدارد، همداستان است.اومر، به شیوهای خرَدگرایانه، در كتاب پرآوازه خویش «تاریخ سپند»، در پیكره داستانی پندارین، آیینْشهری آرمانی را به نام پانشائیا(2) پی افكنده است. این شهر آرمانی در آبخوستی از اقیانوس هند افراخته شده است.
اومر، از دیدگاهی فیلسوفانه و خردورانه، افسانههای كهن یونان را كه با جهان و خدایان در پیوندند، تنها، چونان نمودهای انسانی و تاریخی ناب میگزارد و برمیرسد. از دید اومر، خدایان مگر نمادهایی افسانهشناختی از انسان ها نیستند؛ انسان هایی چیره و شكوهمند كه بیم و بزرگداشت پیروان و ستایندگانشان از آنان خدایانی افسانه رنگ ساخته است و آنان را، چونان پرستیدگانی سپند، بر مهرابهها جای داده است كه به نیایش میستایندشان. دیدگاه ویژه اومر در افسانهشناسی پس از وی گسترشی بسیار یافت و به نام وی اومریسم نام گرفت.همچنان فردوسی، تو گویی همزبان با اومر، در آغاز داستان اكوان دیو كه داستانی است پرشگفتی، و باورناپذیر و ناخردپسند مینماید، ژرفاندیش و باریكبین،بدینسانمان اندرز میدهد كه مبادا فریفته پیكره برونی داستان شویم. ناآگاه، به دانش بگراییم و بدان نگرویم: جهان پر شگفت است چون بنگری ندارد كسی آلت داوری كه جانت شگفت است و تن هم شگفت نخست از خود اندازه باید گرفت دگر آن كه این گردْ گردان سپهر همی نو نمایدْت هر روز مهر نباشی بدین گفته همداستان كه دهقان همیگوید از باستان خردمند كاین داستان بشنود به دانش گراید، بدین نگرود ولیكن چو معنیش یادآوری شود رام و كوته كند داوری استاد خود، در پایان داستان اكوان دیو، به شیوهای نهادشناسانه، برای آن كه خردمند دانش گرای كه با جهان رازآمیز و مازانگیز افسانهها بیگانه است، رمز و معنی را به یاد آورد؛ رام شود و داوری را كوته كند، رمز دیو را به گونهای گشوده است: تو مر دیو را مردم بد شناس كسی كو ندارد ز یزدان سپاس هر آن كو گذشت از ره مردمی ز دیوان شمر، مشمر از آدمی خرد گر بدین گفتهها نگرود مگر نیك مغزش همی نشنود استاد در بیت واپسین به استواری میفرمایدمان كه اگر سخنی یكسره بیبنیاد و ناخردپسند باشد، شایسته آن نیست كه نیكمغز آن را بشنود و بدان بگرود؛ افسانههای باستانی، چونان پارههایی از پیكرهای بسامان و در پیوند كه از گونهای تلاش در شناخت جهان و انسان مایه گرفته و برآمده است، زمینههایی فرهنگیاند، شایسته كند و كاوی خردورانه.اما برای آن كه بتوان این افسانهها را به درستی كاوید و گزارد، به شیوهای كه ارزش ها و پیام های نهفته در آن ها به در كشیده و آشكار شود، به ناچار میباید با زبان و ساختار اسطوره آشنایی داشت.به گفته استاد، میباید منطق رمز را دانست تا بتوان معنایی رازگشای و خردورانه را كه در دل آن رمز نهفته است دریافت.اگر پژوهنده با بهره جُستن از این روش، كه من آن را نهادشناسی یا ژرفاشناسی متن اسطورهای مینامم، رازها و پیام های نهفته در تار و پود افسانه را برون كشید و بازنمود و گزارد، دیگر، افسانهها را پندارهایی بیهوده و بیبنیاد كه تنها سرگمی و كامه كودكان را میسزند، نخواهد شمرد؛ و چونان خردمندی نیكمغز، چونان نهادشناسی ژرف كاو و رازگشای، بدان ها خواهد گرایید و خواهد گروید.بدان سان كه از این پیش نیز نوشته آمد، رمز در افسانه ترفندی شاعرانه نیست كه سخنوری برای نیرو بخشیدن به گفته خویش، آن را به كار گرفته باشد؛ راز و رمز افسانه برساخته پندارهای سخنور نیست؛ از سرشت و ساختار افسانه برمیخیزد. سخنور حماسهسرای، چونان سخنپرداز، ترفندهایی شاعرانه چون تشبیه، استعاره، مجاز یا كنایه را به كار میتواند گرفت؛ این كرداری است كه هر سخنور دیگر نیز ناگزیر بدان دست مییازد؛ آفرینش ادبی جز به كار گرفتن این ترفندهای شاعرانه و ترفندهایی دیگر از گونه آن ها نمیتواند بود.
لیك سخنور، چونان حماسهسرای، چونان زباناوری توانا كه افسانههای كهن را درمیپیوندد و پرندی زربفت و گران بها از ادب بر تن آن ها فرومیپوشد، رمزهای افسانه را پدید نمیآورد؛ زیرا او حماسهسرا است، نه حماسهپرداز.حماسه، چونان فرزند اسطوره هزاران سال پیش از او زاده شده است و در دامان فرهنگ پرورده و بالیده است.برای گزاردن سرودههای اسطورهای و حماسی میباید اسطورهشناس و نهادشناس متن بود، نه زیباشناس. برای گزاردن سرودههای حماسی از دید نهادشناسی نمیتوان از دانش های زیباشناسی سخن چون: بیان و معانی بهره جُست؛ برای چنان كاری، به ناگزیر، از اسطورهشناسی، و دانش ها یا دیدگاه هایی چون: باورشناسی باستانی و نمادشناسی اسطورهای میباید سود بُرد.می باید نهادها و بنیادهای اسطورهای را شناخت؛ با روندها و كار و سازهایی كه به آفرینش پدیدهها و ارزش های اسطورهای میانجامند، آشنا بود؛ میباید «نمونههای برترین» را كه نمادهای اسطورهایاند یافت و كاوید و گزارد؛ میباید بر چگونگی پدید آمدن این نمادها آگاه بود؛ میباید دانست كه چگونه چهرهها، رویدادها و سرزمین های تاریخی به چهرهها، رویدادها و سرزمین های اسطورهای دیگرگون میشوند؛ و به سخنی دیگر، نمادینه میگردند. چگونه از میانه هزاران نمونه پراكنده تاریخی، نمونهای برترین، چونان نماد، سر برمیآورد؛ و همه سویه و همه رویه، همچون فرْوَری و مینوی، همه آن نمونهها را، به یكبارگی، در بر میگیرد؛ و ویژگی های شان را فروفشرده و در هم تنیده در نمود و نمونهای یگانه كه آن را نماد میخوانیم، به شیوهای رمزی، بازمیتابد و آشكار میدارد.برای آن كه نمونهای به دست داده باشیم، جهان پهلوان بزرگ شاهنامه، رستم را فرا یاد میآوریم. رستم پهلوانی است سراپا شگفتی؛ ویژگی هایی را كه در او سراغ میكنیم، هرگز در هیچ پهلوان شناخته تاریخی نمیتوانیم یافت. زادن او، بالیدن او، اسب گزیدن او، همه شگفت و بیپیشینه است؛ زور و بازویش شگرف است؛ گرزش نهصد من گرانی دارد؛ هر بار كه بر خوان مینشیند گوری بریان را یكباره فرومیخورد و از مغز استخوانش نیز گرد برمیآورد؛ جام بادهاش چنان است كه بر آن زورق میتوان راند؛ چند صد سال در جهان میزید؛ نیز شگفتی هایی دیگر از این دست.چرا رستم چنین است؟پاسخ این است: چون رستم نمادی اسطورهای است، نه چهرهای تاریخی. اگر روزگاری پهلوانی سكایی نیز به نام رستم در جهان میزیسته است، در جهان جادویی و رازناك اسطوره به ابرمردی فراسویی، به نمونهای برترین دیگرگون شده است. هزاران پهلوان كه در درازنای سدهها، گمنام، در پهنههای پیكار مردانه جان باختهاند، در هم فروفشردهاند؛ با هم درآمیختهاند؛ و از آن میان، نمادی برآمده است به نام رستم كه همه آنان را به شیوهای رمزی در خود نهفته میدارد و بازمیتابد.رستم- میتوان گفت- همه آن پهلوانان بینام و نشان است؛ پهلوانانی كه در گرد و غبار تاریخ گم شدهاند؛ اما هیچ یك از آنان به تنهایی نیست. هر كدام از آنان بخشی از زور و بازوی خود را، بخشی از گرانی گرز خود را، بخشی از تشنگی و گرسنگی خود را، بخشی از سالیان زندگی خود را به رستم ارزانی داشته است؛ پس رستم، چونان نمادی اسطورهای، چونان نمونهای برترین، دارای ویژگی هایی چنان شگفت آور شده است كه ما هرگز نشانی از آن ها را در تاریخ، یا در پیرامون خود نمیتوانیم دید.
بر بنیاد آن چه به كوتاهی بسیار نوشته آمد، اگر بتوانیم پوسته ستبر و لایه در لایه افسانه را از هم بشكافیم، اگر بتوانیم فریفته پیكرهها و ساختار برونی آن نشویم، اگر بتوانیم به مغز و جان و نهاد راه بریم، چشماندازی فراخ، روشن، پردهگشای و رازنمای از روزگاران باستانی را در برابر نگاه خویش خواهیم داشت. بدینسان صدها راز فروبسته، صدها نكته ناگفته، صدها قلمرو ناپیموده بر ما آشكار خواهد شد و به آگاهی هایی در تاریخ و فرهنگ باستان دست خواهیم یافت كه تاریخ خود هرگز نمیتواند آن ها را به ما ارزانی دارد.بدینسان، ما میتوانیم با تاریخ درونی و روان شناختی تباری آشنا شویم. میتوانیم آن چه را پیشینیان از بن جان خویش آزمودهاند، دیگر بار بیازماییم.از این روی اسطورهشناسی، در كنار باستان شناسی و زبان شناسی تاریخ، دانش هاییاند كه ما میتوانیم به یاری آن ها، گذشتههای بسیار دور را كه بازتابی چندان از آن ها در تاریخ نیست، بازیابیم و بازشناسیم. نیز برای بازیافت و بازشناخت گذشتههای ایران، به یاری اسطورهشناسی، شاهنامه نامهای است بیمانند به فراخی و سپندی ایران و فرهنگ جاودانه آن.پی نوشت ها:1- Evemerez2- Panchaia3- Grand Larausse, Tom 4/8294- شاهنامه، چاپ مسكو، ج 4/302دكتر میر جلال الدین كزازیبخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 277]
صفحات پیشنهادی
نهاد شناسی یا ژرفا شناسی شاهنامه 2
نهاد شناسی یا ژرفا شناسی شاهنامه 2-«نهاد شناسی » یا «ژرفاشناسی» شاهنامه(2)قسمت اولقسمت دومبه یاری پژوهش های كالبدشناختی در متنی چون شاهنامه، كه نامه سپند و ...
نهاد شناسی یا ژرفا شناسی شاهنامه 2-«نهاد شناسی » یا «ژرفاشناسی» شاهنامه(2)قسمت اولقسمت دومبه یاری پژوهش های كالبدشناختی در متنی چون شاهنامه، كه نامه سپند و ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها