واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: طلبه شهيد: علي آراسته
«علي آراسته» در سال 1346 در روستاي «ارزنق» از توابع «سراب» در خانهاي ساده، امّا پر از صفا، محقّر، امّا به وسعت دلهاي ساكنانش گسترده و آسماني، به دنيا آمد زندگی نامه خاطرات گلبرگی از وصیت نامه زندگی نامهشهيدي ديگر از مردستان آذربايجان. مردي اسطورهاي از قبيلة ايمان. افتخار آفريني كه تا ابد بر افق افتخارات اين كشور خواهد درخشيد. مردي شكيب از ديار خوبان. نامش در شمار عاشقان و راهش نوشته با خطّي سرخ براي آيندگان. شهيد «علي آراسته» در سال 1346 در روستاي «ارزنق» از توابع «سراب» در خانهاي ساده، امّا پر از صفا، محقّر، امّا به وسعت دلهاي ساكنانش گسترده و آسماني، به دنيا آمد. سادهزيستي به دور از تكلّف شهرنشينان و لبريز از صفاي كودكان در خانهاي كه به بهشتي روي زمين ميمانست، رشد كرد. دوران ابتدايي را در مدرسة ابتدايي روستا به پايان رساند. وجود مشكلات زياد نتوانست شوق و اراده وي را جهت تحصيل در هم شكند و اشتياق جاري بر ارادهاش، علي را روانه شهر سراب كرد و در مدرسة «فردوس» دوران راهنمايي را آغاز نمود. آن سالها بزرگ معلّم عشق و آزادي به او ميآموخت كه زندگي زير بيرق كفر هرگز و علي اين درس را در راهپيماييها مشق ميكرد. بعد از پايان دوران راهنمايي، قدم به دبيرسان نهاد. دوران دبيرستان مصادف بود با اوج قيام مردم عليه رژيم پهلوي. و او نيز خود را به امواج توفنده مردم سپرد تا هيبت پوشالي رژيم شاهنشاهي را درهم شكند. در آن دوران، نهال انقلاب -كه ميوههايش همه عطر بهشت را ميداد -توسّط گروهي معاند و مزدور مورد حمله قرار گرفت. و منافقين كوردل، سعي در انحراف نسل جوان و نوجوان را در مدارس داشتند، او راه مبارزه با افكار الحادي منافقين را سلاح عقل و برهان دانست و با تشويق خانواده در حوزة علمية «امام عصر(عجلاللهتعاليفرجه)» تبريز ثبت نام نمود. شهيد علي آراسته از سال 1360 تا 1365، هفت بار به جبهه رفت. علي با سعي و تلاش فراوان توانست در كنار درسهاي حوزه -كه در حال فراگيري معالم و حاشيه بود- مدرك ديپلم را اخذ و در كنكور سراسري شركت كند. اهل تقوا بود و زنگار دنيا پرستي را از دل زدوده بود. تجلي خدا را در جبهه ديده بود و هفتبار جان را در جاي جاي جبهه صفا داده بود و سرانجام در حج خونين خود در «عمليات والفجر» در ارديبهشت سال 1365 در منطقة «درياچة نمك» به فيض شهادت رسيد. خاطرات«اخلاص» رزمندگان دور هم جمع شدهاند بودند؛ هر كدام خاطرهاي نقل ميكردند؛ از پادگان آموزشي، اعزام، شب عمليات و مجروحيتها؛ يكي از دوستان رو به علي كرد و گفت: تو هم از چگونگي مجروح شدنت بگو. او برافروخته شد و با حالتي ناراحت. سكوت اختيار كرد. علي ببخش منظور خاصي نداشتم؛ ميخواستم فقط خاطرات شب عمليات زنده شود. علي در جواب گفت: «آنچه را كه براي خدا دادهايم و عملي را كه براي خدا انجام دادهايم نبايد در معرض ديد ديگران قرار دهيم ونيازي به اين نميباشد كه ديگران بدانند ما چه كار كردهايم.» گلبرگی از وصیت نامهمن يك خواهش از تمام برادران حزباللهي دارم و آن اين است كه شما را قسم ميدهم بخون بناحق ريخته شدة شهيدان، بين برادران متعهد و حزب اللهي فاصله نياندازيد و هر كس را با يك مارك از صحنه دور نكنيد. بخداي سبحان قسم كه اين از بزرگترين گناهان است و بزرگترين عامل شكست انقلاب
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 509]