واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: زليخــا يک شبي بر خوابم آمد
در اخبار قديمه آمده است که شبي شاعري را زليخا به خواب آمد و باب شکايت باز و ملامت آغاز کرد که" اين چه حکايت است نه در خور ما که بر خود بلرزيم هر جمعه که شما هيأت ما را "سيموله" شده باز بينيد ، سيموله شدني!! " آمده شاعر چو صبح بيدار شد دستار از سر فکند و فغان برآورد که : زليخــا يک شبي بر خوابم آمد ز حيرت بر لـبانم جانم آمـد پريشان بود و پرخاطـر ز سيما به بغض و گريـه گفـتا: اي کريما توکه از اهل فضل ودانش هستي ز دين و معرفت بارت ببستي نگاهي کن تو اينک روي من را ببين کامل ترين اشکال زن را ببودم سال ها هم چون ونوســي همه ميخواستند همچون عروسي نگاهم کن ببين شکل قشنگـم چقدر اينک ببين خوش آب و رنگم تو که از اهل شعر و نظم هستي درون شعر فردي چيره دستي نخواندي سيرتم در هفت اورنگ که جامي گشت از وصفم چنان منگ کجا شکلم ببودش چون هيولا نوک بيني من کي بوده بالا کجا دستم بدارد اين همه پيس کجا پيشاني ام دارد بسي کيس چنان آهوتنم پر طمطراق است کجا هيکل مرا اين گونه چاق است روم من راه چون طاووس زيبا کجا ثابت بباشم چون چليپا به آرايش شده رويم چو منشور شدم خواهر براي آق سلحشور فرج را گو زمن اي مرد مومن کجا شکل زليخا بود چون جن زليخـــا بود زيبا و فريبـــا به تن مي کرد او همواره ديبا اگر فردي زليخـا را همي ديد به تن لرزيد از حيرت چنان بيد عزيز مصر عزت يافت از وي چو وصف همسرش بشنيد از ري حالا ريخت زليخـــاتان جهنم به يوزارسيف هم بايد بخندم اگريوسف چنين قد وبري داشت زليخا بهتر از او همسري داشت اگر اين تحفه شکل يوسفم بود چراگريه همه روز وشبم بود ز يوسف او فقط يک نام دارد ز جـــام جـــــم فقط او جام دارد وگرنه هيچ شکل يوسفم نيست اگر اين صفر باشد آن بود بيست نميدارند آکـــتورها گناهي گريم برده جمال از آن "رياحي" "زماني" هم شده با ريش و کاکل شبيه قيصر و شکل داش آکل "مدرس" هم نگو چون قرة العين رود با لنگ، قيقاجي از آن بين خودت انصاف ده اينک تو شاعر خجالت ميکشم زين شکل و ظاهر بگو از سوي من بر اهل سيما نمي شد پرکنيد اين فيلم بي ما؟!! شکايت ميبرم من نزد آمون ز اشکم پر شود چون نيل ، هامون بخواهم از کچل هاي معابد کنند نفرين بر اهـــل جــرايد چو پر کردند آنان عکس و پوستر به نام من کنار "مان شُــسـتر" چو اين گفتا زليخا گشت غايب مرا کرد او براي خويش نايب که گويم نکته بر اهل رسانه کنند دقت در اين عصر و زمانه مبادا پوستين وارونه پوشيد جهت گم کرده پس بيهوده کوشيد شما اي اهل ايمان اين بدانيد حکايت را خود از قرآن بخوانيد همه سرّ حکايت اين چنين است که در قرآن و هم درحکم دين است زليخــا بود زيبــا و پري رو ولي يوسف بگردانيد زو رو زليخا زين سبب آشفته گرديد بسي پي کرد او را خسته گرديد بود يوسف به زيبايي چو خورشيد بمانده خيره او را هر کسي ديد ولي درس و نشانه پاکي از اوست که قرآن داستانش حاکي از اوست جوانان عزيز و هم برومند بود بر رويتان همواره لبخند شود معيارتان آن يوسف پاک کنيد دوري ز اعمال خطرناک در تذکره الشعرا ي تبياد الادباء نام شاعر محسن سيد اسماعيلي ضبط گرديده و گويا شاعري بوده است متعلق به قرن 14 خورشيدي و چه بسا به 15 و 16 هم بکشد. وي را ملک الشعراي تبيان نيز خوانده اند. والله اعلم بالصواب. تمت/.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 373]