واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: پرونده معماری ساختمان کتابخانه ملی ایران چند سالی از افتتاح و شروع به کار ساختمان کتابخانه ملی ایران واقع در تپههای عباسآباد پایتخت میگذرد و به نظر میرسد که میتوان با نگاهی به تحولات و رویدادهای معماری و شهرسازی کشور در این چند سال به نقد این پروژه پرداخت. ۱۱ اسفند ماه ۱۳۸۳ هجري خورشیدی، اتفاق بزرگی برای مردم ایران بویژه معماری کشور به وقوع پیوست؛ در مراسمی رئیسجمهور وقت با حضور چندین وزیر فرهنگ از سراسر جهان ساختمان جدید کتابخانه ملی را افتتاح کرد تا مهر مختومهای باشد بر 30 سال تلاش ایرانیها برای داشتن چنین بنایی! در تاریخچه کتابخانه ملی آمده که این مکان به طور رسمی و با همین عنوان در سال ۱۳۱۶، پس از یک دوره به نسبت طولانی تغییر نام و مکان آغاز به کار کرد. اما تاریخچه تشکیل مجموعه کتابخانه به آغاز دهه ۱۲۴۰ بازمیگردد. در سال ۱۲۳۱، مدرسه دارالفنون در تهران احداث و کتابخانه کوچکی در آن تأسیس شد که سنگ بنای کتابخانه ملی محسوب میشود. در اواخر سال ۱۳۱۳، مهدی بیانی که به ریاست کتابخانه عمومی معارف منصوب شده بود، در تلاش و مکاتبات خود برای رفع مشکل جا و فضای کتابخانه عمومی معارف، از فرصت استفاده کرد و تأسیس «کتابخانه ملّی ایران» را به علیاصغر حکمت، وزیر معارف آن دوران، پیشنهاد کرد که مورد قبول قرار گرفت. سپس از آندره گدار، باستانشناس و معمار فرانسوی که نقشه موزه ایران باستان را تهیه کرده بود، خواسته شد تا نقشهای برای کتابخانه ارائه دهد تا سبک دو ساختمان بسیار به هم شبیه شود و کتابخانه در قسمت شمالی ساختمان موزه ایران باستان در قطعه زمینی بایر به مساحت حدود سه هزار و 500 متر مربع بنا شود. اما این پایان کار نبود، از آن روز تا آخرین دقایق يازدهم اسفند ماه پنج سال پیش دلهرهها برای ایجاد یک کانون ملی اندیشه در مقیاس کتابخانه ملی ادامه داشت و روزی که روبان آن به دست بالاترين مقام اجرایی کشور پاره شد، سوالهای زیادی در ذهن مخاطبان حرفهای کار باقی ماند که مهمتر از همه این بود که آیا این عمارت واقعا شأن معماری ملی ایران را با همان اهمیت و جلوه نشان میدهد؟ شاید به نظر برسد با همه افت و خیزها دیگر همه چیز تمام شده و تا سالها کسی کتابخانهای با این حد و اندازهها نخواهد ساخت اما طرح سوالهایی از این دست همچنان محترم است چرا که در تمام طول پروژه، نگاه بخش کارشناسی معماری کشور در این طرح دیده نشده و اکنون باید در نقد پذیری باز بماند. همه چیز از یک مسابقه شروع شد شاید همه چیز از یک مسابقه شروع شده باشد. کسی نمیداند که فرهنگ معماری کشور ما تا چه حد با مفهومی با عنوان «مسابقه معماری» کنار آمده است. شاید شنیدن سخنان سيد محسن میرحیدر، مدیرعامل شرکت مشاور طراح کتابخانه بد نباشد، آنجا که میگوید: «در سال۱۳۶۷ مرا برای طراحی پروژه کتابخانه ملی دعوت کردند. بررسیهای اولیه این طرح تا سال ۱۳۶۹ طول کشید و سپس به دلیل مشخص نبودن آن تا سال ۱۳۷۱ این بررسیها ادامه یافت و پس از آن با تغییر برنامه و اعتبار هم مواجه شد. با به پایان رسیدن مرحله اول طرح، در سال۷۳ کارفرمای این پروژه که وزارت مسکن و شهرسازی بود، برای دستیابی به طرح مناسب از مشاوران مجرب دعوت کرد و یک مسابقه بین پنج شرکت تراز اول برگزار کرد که طرح من، اول شد». در اینباره صرف نظر از پارهای جزئیات کاملا حق با میرحیدر است، مشاور «پیر راز» یعنی همان چیزی که میرحیدر با قید «من» از آن یاد میکند (طراح اصلی این طرح مرحوم شریعتزاده بوده) از چیزی حدود 10 سال قبل از مسابقه طراحی کتابخانه ملی روی این پروژه مشغول فعالیت بوده است. سیدرضا هاشمی، معاون وقت وزارت مسکن و شهرسازی و عضو هیات داوران این مسابقه در سرمقاله شمارهای از نشریه «آبادی» که به همین امر اختصاص داشت پیرامون این موضوع میگوید: «چیزی که باعث شد اجرای طرح کتابخانه ملی نزدیک ۲ سال به عقب بیفتد، انتظاراتی بود که چند نفر از صاحبنظران و منتقدان، با بحثها و گفتوگوهای خود درباره طرح تهیه شده در کارفرما ایجاد و او را که تازه کار دشوار برگزاری مسابقه فرهنگستانها را به پایان برده بود به برگزاری مسابقهای دیگر ترغیب کردند...». گفتنی است حتی کاهش حدود ۳۰ درصدی حجم پروژه نیز چندان کلیات طرح تهیه شده از جانب مشاور پیر راز را تغییر نداد؛ در نهایت هیات داوران بعد از انتخاب طرح پیر راز (طرح حال حاضر کتابخانه) به عنوان طرحی که حتما باید ساخته شود، حتی لزومی به رتبهبندی دیگر آثار شرکتکننده نیز ندید... مسابقهای با یک برنده و البته ۴ بازنده؛ بازندگانی چون استاد مرحوم سیدهادی میرمیران و معمارانی شاخص چون کامران صفامنش، فرهاد احمدی و...! آیا کتابخانه ملی یک بنای ملی است؟ طراح یا طراحان کتابخانهای در ابعاد ملی در زمان افتتاح مسابقه، در مصاحبههایی سعی در جا انداختن ویژگیهایی برای طرح داشتند و با استفاده از اصطلاحاتی مبهم معطوف به «ادبیات گذشته پرافتخار معماری ایرانی ـ اسلامی» بسیار علاقهمند بودند با بهرهگیری از مقبولیت عام این معماری، کتابخانه ملی را «ملی» کنند! به طور مثال درباره ویژگی نورگیرها چنین اشاره میشود: «.. . تأمین بیشترین و دلچسبترین نور از نورگیرهای سقفی و پیشانیها، مشابه بازارها، تیمچهها و مساجد گذشته و روزنهایی که در نما به چشم میآیند محدود و کوچکاند و بناهای مألوف و تکافتادهای چون کاروانسراها، قلعهها و ارگها را که شمارشان به خاطر بافت فشرده شهرها زیاد نیست تداعی میکند...» و نیز درباره شکل کلی بنا: «ترکیب هرمی بنا را سطوح بلند اطراف که یادآور باغهای کوهپایهای این سرزمین هستند تا کنارههای زمین ادامه میدهند و همه محوطه و ساختمان را به صورت اندامی یکپارچه و یادوارهگونه درمیآورند و این یادوارهای نیست که با جدا شدن از محیط اطراف بخواهد خود را نشان دهد- چون چنین چیزی نداریم- بلکه با دوستی با محیط به این مرتبه میرسد...» و... ؛ لحن توجیه کننده طراح در کنار واقعیتی به آن عظمت که دیگر همه میتوانستند آن را ببینند حکایتی دیگر را روایت میکرد، متاسفانه نه این بنا القا کننده آن چیزی بود (و هست) که سعی میشد به آن چسبانده شود و نه اصولا آنچه در مقام توجیه اثر گفته میشد ویژگیهایی هستند که درست درک شده و اصولا ویژگیهایی ایرانی باشند! کامران افشار نادری، منتقد و مدرس در نقدی که درباره طرح مشاور پیر راز نوشته بود (این نقد در مجله آبادی، شماره ۱۷ به چاپ رسیده است)، میگوید: «نمای بیرونی بنا که تا حدی یادآور طرح فن گرگان، مارک و شرکا برای مسابقه کتابخانه ملی در سال ۱۳۵۶ است، از دیوارها و پنجرههای نواریشکلی تشکیل شده که به پیروی از مد رایج در دهههای ۶۰ و ۷۰ اروپا، طبقاتی نامنطبق بر یکدیگر را با خطی پیرامونی به شکل چندوجهیهایی نامنتظم به وجود میآورند. تیپولوژی بنا ما را به یاد مراکز بزرگ خرید، هتلها یا حتی مجتمعهای مسکونی 20 یا 30 سال قبل میاندازد...» . جالب توجه اینجاست که طراح کتابخانه ملی معتقد است طرح کتابخانه حالتی «یادوارهگونه» دارد؛ واقعیت این است که هرچند کتابخانهای در حد و اندازههای ملی باید ویژگی یادمانی را داشته باشد اما کتابخانه ملی به کل از این ویژگی بیبهره است. افشار نادری در اینباره میگوید: «یادمانگرایی در آن [طرح کتابخانه] به هیچوجه به چشم نمیخورد... نگرانی بیش از حد درباره مساله ایستایی باعث شده که سازه ساختمان بدون هیچگونه تنوع جذاب به یک پارکینگ چندطبقه شباهت پیدا کند...». گم و فراموش شده بهرام هوشیار یوسفی، یکی از منتقدان معماری کشور و استاد دانشکده معماری سوره در نقد این بنا میگوید: «آنچه کتابخانه ملی خوانده میشود، اثری به لحاظ فرمی، تو سری خورده است که بین تپههای اطراف گم شده؛ چنانکه تفاخر آن هم به چشم نمیآید.» کامران افشار نادری نیز در تشریح محتوایی کتابخانه ملی نقد جالب توجهی دارد:«. . . طبقات به ترتیب و مستقلا روی یکدیگر چیده شده و کمپوزیسیون (ترکیب) سهبعدی بسیار ضعیفی را به وجود میآورند. اگر هدف طراحان از تقسیماتی این همه خرد و دقیق دستیابی به کارکردگرایی متعالی بوده است، باید گفت، به راه خطا رفتهاند...» . در انتها باید گفت، یک اثر ملی برای آنکه ملی باشد، راههای بسیاری برای پیمودن پیش رو دارد که حجم اشغال آن تنها بخش کوچکی از ماجراست؛ تولید آثار ملی آن هم در بستری همچون معماری آنچنان روند پیچیدهای است که دهها عامل از فرهنگی و اجتماعی گرفته تا اقتصادی و سیاسی بر آن موثر بوده و ترکیب این عوامل کاری شاق و دقیق را طلب میکند. نگاهی به آثاری که در کشور خودمان حائز این مختصات هستند، میتواند راهگشای بحث باشد. نمیتوان با بهرام شیردل، معمار و معاون اسبق دانشکده معمای انجمن معماری لندن و مدرس موسسه معماری جنوب کالیفرنیا که خود سابقه طراحی کتابخانههایی با مقیاس وسیع دارد و طرح وی در مسابقه بینالمللی اسکندریه موفق به کسب رتبه شد، موافق نبود وقتی که در مصاحبهای پیرامون طرح کتابخانه ملی میگوید: «... فکر میکنم [طرح کتابخانه ملی] از نظر معماری کهنه است و بیاعتنا به تحولاتی که در ۲۵ سال اخیر رخ داده همچنین از نظر سازماندهی پاسخگوی مسائل پیچیدهای که مختص یک پروژه بزرگ باشد، نیست؛ یک نکته مهم درباره این طرح این است که اهمیت عنوان کتابخانه ملی، به عنوان یک نهاد مهم، در آن بازتاب نیافته و طرحی بسیار معمولی است...» منبع: وطن امروز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 943]