تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):تو را سفارش مى‏كنم به مداراى با مردم و احترام به علما و گذشت از لغزش برادران (دينى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826066055




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند «سياستگذاري در نظام مردم‌سالار»،«نامه‌اي بدون توجيه قانوني» و ... كه برخي از آنها در زير مي‌آيد. رسالت: رجوع به محاكم قضائي! «رجوع به محاكم قضائي!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛مهندس ميرحسين موسوي در واكنش نسبت به اعلام تائيد نتايج انتخابات رياست جمهوري توسط شوراي نگهبان ضمن تكرار ادعاهاي خود و بي‌مهري به مردم و نظام طي بيانيه‌اي نوشت: “گروهي از نخبگان برسرآنند كه گرد هم آيند و با تشكيل جمعيتي قانوني صيانت از حقوق و آراي پايمال شده در انتخابات گذشته را از طريق انتشار مدارك و اسناد تقلب‌ها و تخلف هاي انجام گرفته و نيز رجوع به محاكم قضائي پيگيري كنند، اينجانب نيز به اين جمع مي‌پيوندم. رجوع به محاكم قضائي يك راهكار قانوني براي پيگيري ادعاهاست . چه خوب بود آقاي موسوي و مجمع روحانيون مبارز از ابتدا چنين رويكردي را انتخاب مي‌كردند تا خون  بي گناهاني بي‌جهت در راهپيمايي خشونت آميز 30 خرداد 88 و روزهاي قبل برزمين نمي‌ريخت.آقاي موسوي در اين بيانيه حتي گفته است ، “براي رسيدن به چنين هدفي جا دارد كه ما حتي به جسد قانون هم احترام بگذاريم .  راه حل بسياري از مشكلات ما قانون است. آقاي موسوي همچنين پيش از اين در مناظره با احمدي‌نژاد در عدم قانون و پرهيز از قانون ستيزي گفته بود:آدمي كه خود محور نباشد از قانون فرار نمي‌كند، از قانون استقبال مي‌كند و مسائل را ازراههاي قانوني حل مي‌كند حتي اگر دوست نداشته باشد. راستي اگر قانون را از ابتدا “حكم قرار داده بوده‌ايم ، به بيراهه مي‌رفتيم تا جايي كه دشمنان به دخالت در امور داخلي ما طمع كنند و دم از حمايت از معترضين و منتقدين بزنند. آقاي موسوي حتي به اين موضوع در بيانيه خود تفوه نموده كه ، “ماجراي ما هر چقدر تلخ، يك اختلاف خانوادگي است اگر خامي كنيم و بيگانگان را در آن دخالت دهيم بزودي پشيمان خواهيم شد.اين جملات يك بيان آشتي ‌جويانه براي حل مشكل و اختلاف است اما به برخي جملات در همين بيانيه برمي‌خوريم كه نشان از يك پارادوكس دارد. مثل اين بيان كه ، “اكثريتي از جامعه كه اينجانب نيز از آن هستم مشروعيت سياسي دولت را نمي‌پذيرد! خوب هنوز آقاي موسوي فكر مي‌كند راي آورده و در توهم “خود  اكثربيني بسر مي‌برد  در حالي كه اين امر راه‌حل ها را به بن‌بست مي‌كشاند. برگرديم روي كلام اول جناب آقاي موسوي و رجوع به محاكم قضائي جمهوري اسلامي براي اعاده حق خود!همه مي‌دانيم و آقاي موسوي نيز نيك مي‌دانند در محاكم قضائي يا يك قاضي ماذون و يا يك مجتهد وجود دارد كه شما بايد شكايت خود را در آن مطرح كنيد. سوال اين است در شوراي نگهبان 6 مجتهد مسلم وجود دارد كه اجتهاد و عدالت برخي از آنها از سوي امام امت بنيانگذار جمهوري اسلامي تائيد شده است . همچنين در شوراي نگهبان 6 حقوقدان وجود دارد كه منتخب مجلس شوراي اسلامي هستند . شما داوري 6 مجتهد عادل و مسلم و 6 حقوقدان برجسته در مورد ادعايتان را نپذيرفتيد چگونه در آينده مي‌خواهيد داوري يك قاضي ماذون يا مجتهد را بپذيريد و تمكين كنيد؟!شما مجتهدان شوراي نگهبان را متهم كرديد كه بي‌طرف نيستند مفهوم اين سخن آن بود كه آنها دين خود را به دنياي ديگري فروختند و شما را از حق خودتان محروم كرده‌اند . حالا چگونه است كه فردا اگر حكمي برخلاف باور شما صادر شد از يك قاضي در محكمه قضائي جمهوري اسلامي بپذيري؟ آفتاي يزد: آقاي شاهرودي - نگذاريد «ويرانه» باز گردد   «آقاي شاهرودي نگذاريد ويرانه باز گردد»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفتاب يزد است كه در آن مي‌خوانيد؛ده سـال پيش در چنين روزهايي، آيت‌الله هاشمي شاهرودي سكان قوه قضائيه را به دست گرفت و در يكي از نخستين اظهارنظرهاي خويش اعلام كرد »ويرانه‌اي را تحويل گرفته‌ام«. اكنون شاهرودي در شرايطي خود را براي ترك اين قوه مهم آماده مي‌كند كه حتي بسياري از منتقدان اوليه او، به ايجاد تغييرات اساسي در قوه قضائيه اذعان دارند. اما طبيعي است كه اصلاحات انجام شده در تشكيلات قضايي، بسياري از افراد به ويژه »ويرانه سازان« را عصباني كرده باشد. چنين افرادي حق دارند كه نهايت تلاش خود را به كار گيرندتـا آخـريـن روزها از دوره »اصلاحات قضايي«بـه آرامـي سپري نشود. اين گروه از مخالفان اصلاحات قضايي، از يكي دو سال قبل حملات خود را متوجه قوه قضائيه و رئيس آن كردند. متاسفانه در اين مدت برخلاف دوره‌هاي پيشين، تريبون‌هاي حكومتي هم گاه و بيگاه در خدمت مـخالفان شاهرودي بود تا او و دستگاه تحت مديريتش را به »همراهي با مفسدان« و »ناتواني در مبارزه با مـفـاسـد« مـتـهم كـنـنـد. اما هر كس مي‌دانست كه همه اين حملات فقط به خاطر آن است كه قوه قضائيه حاضر نشده است احكام انشا شده در بعضي تريبون‌ها را تنفيذ كند و عده‌اي را زنداني يا اعدام نمايد. گناه ديگر شاهرودي و همكاران نـزديـك او، تلاش گسترده براي بهبود تعامل قوه قضائيه با رسانه‌هاست. اين تلاش در كاهش برخوردهاي قضايي با مطبوعات در سال‌هاي اخير، علـي‌رغم زياده خواهي برخي سياستمداران و ابراز علاقه علني آنها براي محدودسازي رسانه‌ها صورت گرفت. ‌‌ شاهرودي در اين مدت، بسياري از ناسزاها را تحمل كرد تا قوه قضائيه به اداره تابعه بعضي از سياستمداران پرمدعا و زياده خواه تبديل نشود. او حتي تاوان اقدامات خود را در كاهش بودجه و امكانات قوه قضائيه مشاهده كرد اما باز هم حاضر نشد قضات تحت امر خود را به »ميرزا بنويس« براي بعضي تريبون‌داران تبديل كند. البته ‌‌زياده خواهان نيز دست از ايستادگي خود بر نداشتند و تلاش كردند اقتدار دستگاه قضايي و توانمندي رئيس آن براي دفاع از اقتدار قضايي را زير سوال ببرند كه مـتـاسـفانه تلاش‌هاي آنها، بي تاثير هم نبود. در همين مدت، مردم شاهد بودند كه از تريبون‌هاي عمومي، اتهامات اثبات نشده عليه بعضي عناصر سياسي مخالف يا منتقد دولت مطرح شد. اين اقدام اگر چه مي‌توانست داراي هدف انتخاباتي و به منظور كسب راي عده‌اي باشد كه از عملكرد سياسي و اقتصادي مديران پيشين كشور ناراضي بودند، اما در كنار اين انگيزه انتخاباتي، هدف ديگري را نيز محقق مي‌كرد. اين هدف ثانوي، اثبات ناتواني قوه قضائيه در برابر »شايعه پراكنان و اتهام افكنان با نفوذ« بود. باگذشت دوره تبليغات انتخاباتي و آغاز برخي اعتراضات به روند برگزاري انتخابات، موج جديدي از دستگيري‌ها به راه افتاد كه همين مسئله نيز مي‌تواند در روزهاي پاياني ريـاسـت آيـت الله شاهرودي بر قوه قضائيه، مسئله ساز باشد. به فرض كه رئيس قوه قضائيه بنابر بعضي مصلحت انديشي‌ها و ضرورت‌هاي امنيتي، نتواند به صورت علني بر اجراي دقيق برخي از ضوابط حــقــوق شـهـرونـدي و قـوانـين موجود نسبتبه تعدادي از بازداشت شدگان تاكيد نمايد اما آيا او قادر نيست كه قانون شكني همراه با عقده گشايي تعدادي از رسانه‌ها را نيز متوقف كند؟ آيت الله شاهرودي به خوبي مي‌داند كه آنچه قوه قضائيه را به »ويرانه« تبديل كرد برخي روش‌هاي »ويرانه‌ساز« و بعضياز نيروهاي »ويرانه ساز« بودند. با تدبير رئيس قوه قضائيه و قانونمند كردن بسياري از اقدامات، »روش‌هاي ويرانه ساز« تا حدود زيادي از فعاليت‌هاي جاري قوه قضائيه كنار گذاشته‌شد. برخي از »ويرانه سازان« نيز كه تحمل اصلاحات قضايي را نداشتند از اين قوه كوچ كردند و ظاهراً قرعه فال به نام برخي رسانه‌ها افتاد تا اين »ويرانه سازان«، اقدامات خود را به آن رسانه‌ها منتقل كنند. البته مشخص است كه برخي بنگاه‌هاي شايعه سازي، هنري جز تخريب، توهين و عـقـده گـشـايـي نـدارنـد امـا آنگاه كه نوبت به قانون شـكـنـي آشكار توسط اين رسانه‌ها - مكتوب يا غيرمكتوب - مي رسد قوه قضائيه نمي‌تواند سكوت پـيـشـه سـازد. اگـر تـعدادي از فعالان سياسي اصلاح طلب، مرتكب اقداماتي شده‌اند كه براساس قوانين موجود- نه سليقه‌ها - جرم تلقي مي شود بـايـسـتـي پاسخگوي اقدامات خود باشند. امااولاً طولاني شدن دوره بازداشت موقت و عدم اعلام صـريـح مـوارد اتـهـامي و اسناد تخلفات آنها،شانس پذيرش اتهامات اين افراد توسط افكار عمومي را كاهش خواهد داد. ثانياً شرط اقتدار قوه قضائيه آن است كه در برخورد با تخلف، تفاوتي ميان متخلفان قائل نشود؛ حتي اگر اين متخلف، رسانه‌اي باشد كه خود را طرفدار دو آتشه نظام نشان مي‌دهد اما با شايعه پراكني با عنوان »خبررساني از پرونده قضايي«، رسما قوانين مربوط به نحوه اطلاع رساني از پرونده متهمان - نه مجرمان - را زيرپا مي‌گذارد. ‌ثالثاً اگر بنابر مصلحت انديشي هم باشد اقدامات اين رسانه‌ها، از آن جهت كه موجب تحريك بخش‌هايي از جامعه - طرفداران دو كانديداي اصلاح طلب - مي شود برخلاف توصيه‌هايي است كه در روزهاي اخير در خصوص »خودداري جناح‌هاي مختلف از تحريك طرفداران جناح مقابل« مورد تاكيد قرار گرفته است. آيت‌الله شاهرودي اگر مي‌خواهد با اقتدار و خوش نامي كامل، قوه را ترك كند نبايد نسبت به قانون شكني علني و زيرپا گذاشتن اصول اوليه شرعي توسط تعدادي از »ويرانه سازان« كه به ناحق نام رسانه بر خود گذاشته‌اند سكوت نمايد. او حتي اگر مي‌خواهد به همكاران خود كمك كند تا گناهكاري دستگير شدگان را ثابت نمايند و افكار عمومي را نسبت به اين مجرميت، قانع سازند بايستي از هر اقدامي كه مي‌تواند شائبه دخالت سليقه‌هاي سياسي در روند پيگيري پرونده دستگير شدگان را تقويت نمايد، جلوگيري كند. اين به اصطلاح افشاگري‌هاي عقده‌گشايانه و غيرقانوني - كه تاكنون خلاف بودن بعضي از آنها آشكار شده است- بزرگترين دستاويز براي مخالفان ايران خواهد بود تا با القاي دسترسي و نفوذ دست‌اندركاران بعضي رسانه‌هاي خاص بر پرونده‌هاي قضايي، شائبه سياسي بودن اين پرونده‌ها را در ذهن عده‌اي از مردم تقويت كنند و اقدامات روزهاي اخير را »انتقام‌گيري انتخاباتي« بنامند. آيا آيت الله شاهرودي تصور نمي‌كند تقويت اين شائبه‌ها در ذهن برخي از مردم، خواسته قلبي بعضي ويرانه‌سازان دستگاه قضايي است تا از اين طريق بتوانند از رئيس قوه قضائيه به خاطر گام نهادن و پيشرفت قابل توجه در مسير »اصلاح ويرانه« انتقام بگيرند؟ جمهوري اسلامي:مسائل پيش روي آمانو «مسائل پيش روي آمانو» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛سرانجام « يوكيا آمانو » نماينده ژاپن در آژانس بين المللي انرژي اتمي به عنوان مدير كل اين آژانس انتخاب شد. وي روز پنجشنبه در پي رايزني هاي گسترده كشورهاي غربي اكثريت آرا 35 عضو شوراي حكام آژانس را به خود اختصاص داد و كرسي رياست اين موسسه مهم بين المللي را از آن خود كرد. او در چهارمين دور راي گيري توانست دو سوم آرا اعضاي شوراي حكام را كسب كند و « عبدالصمد مينتي » مسلمان و نماينده آفريقاي جنوبي را شكست دهد. رقابت بين اين دو كانديدا كه هر يك طيفي از اعضاي آژانس را نمايندگي مي كردند درحالي به پايان رسيد كه از قبل هم قابل پيش بيني بود كه گزينه آمريكا و انگليس بر گزينه كشورهاي جهان سوم و غيرمتعهد پيروز خواهد شد و اين نه به لحاظ اكثريت كشورهاي غربي بلكه به دليل نفوذ سياسي و تعيين كننده آنها در اين نهاد فني بين المللي است. آمانوي ژاپني درحالي حمايت غرب را كسب كرد كه در كنار او سه كانديداي غربي از اسپانيا بلژيك و اسلوني نيز حضور داشتند كه به نفع او كناره گيري كرده و در راي گيري شركت نكردند . صاحبنظران معتقدند « امانوي » 63 ساله كه يك ديپلمات كهنه كار و كارشناسي كار كشته در زمينه خلع سلاح هسته اي است به اين دليل مورد حمايت كامل غرب قرار گرفت كه مي تواند همراهي مناسبي را با نقطه نظرات سياسي آنها در اين نهاد فني داشته باشد و تلاشي را كه آژانس بين المللي انرژي اتمي در 12 سال مدير كلي البرادعي به صورت نيمه پنهان براي تضييع حقوق كشورهاي جهان سوم دنبال مي كرد اكنون به طور آشكار دنبال كند و چهره آژانس را سياسي تر كرده و ساير اعضا را از دستيابي به حقوق هسته اي محروم و يا لااقل محدود سازد. هر چند تا انتخاب نهايي يوكيا « امانو » به عنوان مدير كلي آژانس هنوز يك گام ديگر باقي مانده كه بايد در نشست عمومي سالانه آژانس در شهريور ماه برداشته شود اما فشارهايي كه معمولا خبرگزاريها از آن تحت عنوان « لابي » و يا به عبارت روشن تر « حمايت پشت پرده » غرب نام مي برند او را تا گام آخر همراهي خواهد كرد و در نيمه آبان ماه به جاي البرادعي كه 12 سال رياست آژانس را برعهده داشت را خواهد گرفت . بنابر اين مي توان از هم اكنون « آمانو » را دبيركل آينده آژانس دانست و نكاتي را با وي در ميان گذاشت .1 ـ انتخاب يك فرد ژاپني به عنوان دبيركل آژانس بين المللي انژري اتمي هرچند مي تواند از حيث رياست يك چهره سياسي آسيايي بر يك نهاد بين المللي مورد توجه و استقبال كشورهاي غيرمتعهد و شرقي واقع شود اما اميد بستن به اين واقعه به لحاظ شدت تاثيرگذاري كشورهايي مثل آمريكا و انگليس بر سازمانهاي بين المللي و نفوذ سنتي كشورهاي متفق و پيروز پس از جنگ جهاني دوم بر شرق آسيا كه نمونه آن را در ديكته پذيري آقاي « بان كي مون » دبيركل كره اي سازمان ملل مي توان يافت دل بستن به سراب است و چندان مفيد فايده نخواهد بود. 2 ـ انتخاب يك ديپلمات ژاپني به عنوان دبيركل آژانس اگرچه به معناي حضور يك چهره سياسي بر رياست يك نهاد بين المللي كاملا فني است ولي در تعيين مسير حركتهاي آينده آژانس تاثيرگذار مي باشد. در اين زمينه هرچند بايد از پيشداوري پرهيز كرد ولي معتقديم آينده آقاي « آمانو » در گرو تصميم گيري هاي كاملا فني و غيرسياسي او در منصب رياست آژانس بوده و طبعا آنچه مي تواند استقلال او را در اين سمت آشكار سازد تسليم نشدن او در برابر فشارهاي سياسي در تصميم گيريهاي فني است . 3 ـ آقاي آمانو پست دبيركلي آژانس انرژي اتمي را درحالي از البرادعي تحويل خواهد گرفت كه آژانس با موضوعات متعددي از قبيل احياي حق كشورهاي عضو در دستيابي به انرژي صلح آميز هسته اي بي تفاوتي نسبت به فعاليت هاي غيرقانوني اتمي و تسليحاتي رژيم صهيونيستي و برخورد گزينشي با كشورها براساس دوري و نزديكي آنها نسبت به منافع آمريكا دست به گريبان است ولي تاكنون از كنار اين مسائل مهم به سادگي و بي تفاوتي گذر شده و پرونده هسته اي ايران كره شمالي و سوريه در راس مطالبات و مناقشات آژانس قرار گرفته است . 4 ـ آقاي « آمانو » بايد به بررسي عملكرد آقاي البرادعي پرداخته و با پيدا كردن نقاط ضعف و قوت او رفتار درست را چراغ راه آينده خود قرار دهد. او بايد به شدت خود را از حوزه نفوذ كشورهاي غربي كه البرادعي را به نوشتن گزارشهاي دوپهلو عليه ايران وادار مي كردند و او با اين گزارش ها دست غربي ها را براي بازي با پرونده فعاليت هاي هسته اي ايران باز مي گذاشت برحذر دارد. متاسفانه عملكرد آقاي البرادعي نشان مي دهد كه هر چند او از يك طرف سعي داشت به ظاهر حقوق اعضاي آژانس را رعايت كرده و براساس اسناد « ان . پي . تي » و پادمان رفتار كند ولي از طرف ديگر به شدت تحت تاثير و فشار قدرتهاي غربي بود و اين واقعيتي است كه بايد توسط آقاي « آمانو » مورد توجه قرار گيرد. آقاي البرادعي در گزارشات خود همواره تحت فشار آمريكا اينگونه مطرح مي كرد كه هرچند انحرافي در فعاليت هسته اي ايران مشاهده نمي شود اما آژانس همچنان در موقعيتي قرار ندارد كه اعلام كند همه چيز تحت راستي آزمايي قرار گرفته و فعاليتهاي ايران صلح آميز است . اين سئوال همواره اتهام بزرگي بود كه از سوي البرادعي به سوي ايران نشانه مي رفت و پوششي مي شد كه غربي ها فعاليت هاي صلح آميز هسته اي ايران را به مسلخ ابهام ببرند. 5 ـ اينكه تمامي كشورهاي داراي « حق وتو » در شوراي امنيت از سلاح اتمي برخوردار باشند و زرادخانه هاي آنان همچون بمب ساعتي بر سر كشورهاي مستقل امنيت جهاني را در معرض تهديد قرار دهد ولي كشورهاي مستقل نه تنها از انرژي صلح آميز هسته اي بلكه حتي از دانش هسته اي نيز بي بهره باشند موضوع ساده اي نيست كه بتوان از كنار آن گذشت . آقاي « آمانو » به عنوان يك ژاپني قطعا فاجعه استفاده آمريكا از بمب اتمي عليه مردم كشورش در شهرهاي هيروشيما و ناكازاكي را به ياد دارد و به خاطر مي آورد آمريكا كه پرچمدار تحريكات عليه فعاليتهاي صلح آميز هسته اي ايران است تنها كشوري است كه از اتم براي كشتار مردم استفاده كرده و عامل كشتار صدها هزار نفر از هموطنان اوست و طبعا متهم اصلي در ايجاد انحراف در مسائل هسته اي و استفاده نابجا از دانش هسته اي خود آمريكاست و نه كشورهاي ديگر. آقاي آمانو بايد در مقابل تخلفات آمريكا رژيم صهيونيستي و ساير قدرتهاي زورگو كه عملا آژانس را وجه المصالحه اهداف پليد و تجاوزكارانه خود قرار داده اند موضعگيري كرده و قدرتهاي اتمي را به دليل تخلفات آنها مورد بازخواست قرار داده و ريشه هاي بي اعتمادي ملتها به آژانس را با دقت شناسائي كند و به چاره يابي براي حل آن بپردازد. نكته مهمي كه همواره بايد مدنظر دبيركل جديد آژانس قرار گيرد اينست كه تلاش كند استقلال عمل اين نهاد بين المللي را به آن باز گرداند و اين نهاد كاملا فني را قرباني مطامع سياسي كشورهاي غربي نكند همان كاري كه متاسفانه آقاي البرادعي انجام داد و نه تنها خود را گرفتار بازيهاي سياسي كرد بلكه آژانس را نيز فداي مطامع قدرتهاي غربي نمود. 6 ـ دبيركل آينده آژانس بايد در انتخاب دسيتارانش كاملا هشيار و دقيق عمل كرده و از دامي كه آمريكائيها براي البرادعي پهن نموده و افرادي را به او تحميل كردند كه در تامين خوراك براي جنگ رواني غرب پيرامون فعاليتهاي هسته اي ايران بيش از چهره هاي اسرائيلي و آمريكايي جولان مي دادند اجتناب نمايد. به عنوان نمونه مي توان به امثال آقاي « هاينونن » اشاره كرد. 7 ـ و نكته آخر اينكه گرچه آقاي آمانو در سوابق فعاليتهاي ديپلماتيك و سياسي خود عملكردهاي فني را نيز درباره مسائل هسته اي با خود دارد اما پيشينه رفتار دولت ژاپن درباره پرونده هسته اي ايران و همراهي بي چون و چراي آن با كشورهاي مخالف برنامه هسته اي كشورمان در عمل اين نگراني را ايجاد مي كند كه او نتواند حتي در حد و اندازه البرادعي ـ كه به او نيز انتقادات بسياري وارد است ـ ظاهر شود و اين نكته اي است كه او بايد با عمل خود به آن پاسخگو باشد. ابتكار:نسل من «نسل من»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم ابوالفضل درخشنده  است كه در آن مي‌خوانيد؛خيلي سعي کردم تا اين بغض را فرو دهم و هيچ نگويم ولي تلاشم نا فرجام ماند و اين بغض را اگر فرياد نکنم، خفه ام مي کند. قبل از هر سخني لازم است که نکته اي را متذکر شوم: اين نوشته به طرفداري هيچ گروه و دسته اي نوشته نشده است. و شايد دليل سعي در فرو دادن بغضم همين برداشت غلط بوده که به وابستگي متهم شوم. در هر فرصتي براي انتخاب، گروهي نقش اکثريت ميابند و گروه ديگر اقليت. وظيفه قانوني اقليت تمکين از انتخاب اکثريت است. و اين مهم در جوامع مردم سالار يک اصل بديهي و پذيرفته شده است. در جمهوري اسلامي ايران نيز ساز و کارهاي قانوني کافي براي نيل به خواسته اکثريت وجود دارد. و مردم در تمامي سطوح کشور حرف آخر را مي زنند. اما در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري اتفاقي افتاد که در عمر سي ساله اين نظام مردمي و ولايي، بي نظير قلمداد گرديد. حضور چشمگير مردم براي انتخاب فرد مورد نظر خود و ديگري ادعاي تخلف گسترده و به طبع آن تجمعات و ساير حواشي مشاهده شده...نکته درد آور در همين حواشي نهفته است. که متاسفانه هيچ يک سعي نکرد نقش مادر اصلي را بازي کند و براي حفظ سلامت مولود خود، خود را فدا کند!اشتباهات و خودخواهي هايي که از قبل از انتخابات آغاز گرديد و در عصر فرداي انتخابات به اوج خود رسيد! اقليتي که خود را اکثريت مي ديد، معترض نتايج گرديد، و افراد خود سر در هر دو طيف فجايعي را خلق کردند که دل هر صاحب دلي را به درد آورد. عصر شنبه اقليت بهت زده که خود را اکثريت مي ديد، بهت خود را در خيابان رها کرد... افرادي که وظيفه تامين امنيت و آسايش و رفاه همان مردم بهت زده را داشت، معترضين را با معاندين اشتباه گرفتند و سواستفاده گران از اين اشتباه، مردم را در مقابل مردم قرار دادند. نسلي که جان و جواني و زندگي خود را فداي امنيت و رفاه مردمش نموده بود، متاسفانه شاهد صحنه هايي شد و شرم کرد! زيرا برخوردهايي را شاهد بود که او و هم نسل هايش با عراقي ها اين برخورد ها را نکرده بودند! دشمن پيروز اين ميدان بود! زيرا معترض را مي ديد که به عناد کشيده مي شود و خون پاک مردمي بر زمين مي ريخت که همه آنان عشق ايران را در سر داشتند. دشمن مي ديد همان چيزي را که آرزوي ديدنش را داشت... و من و هم نسل هايم چيزي را مي ديديم که هيچوقت تصورش را حتي براي دشمنان ملک و ملتمان را هم نداشتيم!ديديم که برخي تحت پوشش لباس مقدس بسيج، دست بر روي مردمي بلند کردند که زماني هم نسل هاي بسيجي من، جانشان را براي رفاه و آسايش آنان فدا کرده بودند!ديديم که برخي حرمت جانفشاني بسيجيان هم نسل من را نديد و با سنگ و دشنام حرمت چفيه را نشانه گرفت...ديديم به جاي آن که جواب معترض را قانع کننده بدهند، فرصت فرياد را از او گرفتند! و دشمن گوش خود را در اختيار معترضين قرار داد و او شد بلند گوي آنان! ولي دشمن معترض نمي خواست!؟ او مي خواست که معترضين را معاند کند و دريغ از ذره اي درايت در برخي!هم نسل هاي من بغضي را در گلو دارند که حرمت جانفشاني آنان براي اين نسل زماني دريده شد که خوي و خصلت عاشقانه ي آنان را در فيلم هايتان اخراج کرديد و جاي قدوم با صفا و عاشق آنان را به مشتي دزد و رزل و اوباش داديد! و وقتي لباس پاک و مقدس آنان را بر قامت اوباشاني ديديم که اخراجي ها لقب گرفتند! اخراجي شديم و خون گريستيم که لباس مقدس نسل من را هم با اخراجي هاي خود به تاراج بردند...ديگر چه توقعي مي رود که افراد بدلي و نفوذي در لباسي قرار بگيرند و به جاي فدا کاري و فدا شدن براي مردمش، باتون به دست در مقابل مردمي قراربگيرند که نسل من خود را فدا کرد تا خاري در پاي آنان نرود. نسل من فدا شد تا مردمم و نظام مقدس جمهوري اسلامي کشورم باقي و پاينده بماند، ولي نسل من شاهد چيز ديگري بود!نسل من درايتي را در برخي نديد تا معترض را از معاند جدا کند، و با معترض با رافت و منطق صحبت کند و با معاند با شدت برخورد کند.نسل من معترض را ديد که معاند مي شود! در حالي که نسل من معاند را معترض، و معترض را هم راه مي کرد.در اين ايام جاذبه و دافعه بهشتيان اين زمان را نديديم! تا جايي که علي مان جسم درد مند خود را به مسلخ فرستاد.نسل من اين روزها خون گريه مي کند که حرمت حريم هايي شکسته شد که براي برقراي آنها، چه جان ها نثار شده بود. نسل من امروز مظلوم تر از هميشه، به تاراج قداست هايش مي نگرد! و به جواناني که در هر دو سو مي توانستند جاي خالي هم رزمانشان را که اين روزها با بال هاي شکسته در سوداي پرواز هستند، پر کنند.نسل من فدا شد تا اين نسل در کنار هم کشورمان را بسازند، در کنار هم امنيت کشورمان را حفظ کنند و با هم باشند نه بر هم!نسل من اين روزهاي باقي مانده عمر خود را نه با خس خس سينه هاي دردمندشان، نه با درد ترکش هاي دشمن، که با بغضي فرو خورده و با دلي پر خون سر مي کند تا دعايشان براي پرواز زودتر مستجاب شود. بياييد اين نسل را بيش از اين دردمند نکنيم.بياييد قداست ايثار و جانفشاني اين نسل را با عملکرد غلط خود، از ذهن ها اخراج نکنيم.بياييد به کوري چشم کساني که نمي خواهند نسل من در کنار نسل امروز سرود سربلندي سر دهد، مشت هايمان را در مقابل ديدگان اهريمنان به سوي هم نشانه نرويم.بياييد که فرصت زيادي نداريم که هم نسل هاي من ميهمان اين چند روز شما بيشتر نيستند. لا اقل به حرمت جانفشاني هايشان، اين روزهاي آخر را کامشان را تلخ نکنيم. كيهان: تكليف چيست؟ «تكليف چيست؟» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛انتخابات 22خرداد شرايط سياسي ويژه اي را در ايران به نمايش گذاشت. به طور معمول در هر انتخابات، گروه هاي سياسي با هم به رقابت مي پردازند كه خود را بخشي از نظام سياسي موجود مي دانند و ساز و كارهاي حقوقي تعبيه شده در آن براي چرخش قدرت را پذيرفته اند. نفس مشاركت گروه هاي سياسي در انتخابات، حتي اگر به اين موضوع تصريح نكنند، به اين معناست كه خود را بخشي «بهنجار» از سيستم سياسي موجود مي دانند و بنا دارند در چارچوب آن براي به دست گرفتن قدرت با گروه هاي ديگري كه آنها هم همين اصل را پذيرفته اند رقابت كنند. تحت اين شرايط، چنان كه بسياري از دانشمندان علوم سياسي گفته اند، نتيجه انتخابات هرچه باشد به افزايش مشروعيت نظام سياسي منجر خواهد شد. به عبارت ديگر، همين كه يك نظام سياسي امكان گردش قدرت از طريق رقابت ميان گروه هاي مختلف و انتخاب مردم از ميان آنها را فراهم مي آورد، بر مشروعيت سياسي خود افزوده است صرف نظر از اينكه كدام گروه راي بياورد و قدرت را در دست بگيرد. به اين ترتيب برخلاف گروه هاي سياسي كه در انتخابات مختلف گاه شكست مي خورند و گاه پيروز مي شوند، نظام سياسي همواره برنده انتخابات است چرا كه «ظرف رقابت» را به وجود آورده و حفظ كرده است. در انتخابات 22 خرداد اين رويه معمول در هم ريخت و شرايطي ويژه پديدار شد. اصلاح طلبان در اين انتخابات به وضوح نه به عنوان يك گروه سياسي درون نظام كه قصد رقابت «آرام و قاعده مند» دارد بلكه در قامت اپوزيسيوني تمام عيار به صحنه آمدند. هنوز چند ماه تا انتخابات مانده بود كه گفتند هيچ اعتمادي به روند برگزاري انتخابات ندارند و تصور مي كنند حتما در آن تقلب خواهد شد! بعد از آن، رييس دولت را پي در پي دروغگو خواندند تا به تعبير خودشان كار را به جايي برسانند كه اگر احمدي نژاد گفت ماست سفيد است مردم باور نكنند. در مرحله بعد، با اعلام اينكه نهادهاي قانوني متولي نظارت بر انتخابات را قبول ندارند، به تشكيل نهاد نظارتي موازي روي آوردند تا در روز انتخابات به زعم خودشان به جمع آوري مدارك و مستندات تخلفات انجام شده بپردازند. اقدام بعدي فراخواني هواداران خود به خيابان ها بود كه در موارد متعددي به ايجاد آشوب و ناامني شديد در آستانه انتخابات منجر شد. يك روز قبل از انتخابات پاي خارجي ها را هم به ميان كشاندند. كانديداي اصلاح طلبان در مقابل جمعي از خبرنگاران خارجي خود را پيروز انتخابات خواند و گفت اين موضوع قطعي است مگر اينكه تقلب شده باشد! فرداي انتخابات، كانديداي اصلاح طلب بي آنكه هيچ سندي داشته باشد از وقوع تخلفات گسترده در انتخابات خبر داد و ضمنا اعلام كرد كه از هرگونه مراجعه به نهادهاي قانوني كه دقيقا براي رسيدگي به شكاياتي از اين دست ايجاد شده اند خودداري خواهد كرد. او در عوض هواداران خود را -درست مانند روزها و شب هاي قبل از انتخابات- به حضور در خيابان ها فرا خواند و هر روز با صدور بيانيه هاي تحريك كننده و هيجان انگيز از آنها خواست در خيابان ها بمانند و تا انتخابات ابطال نشده به خانه برنگردند. نتيجه، كشته و مجروح شدن ده ها تن، وارد آمدن ميلياردها ريال خسارت به اموال خصوصي و عمومي و ضربه خوردن به جايگاه و آبروي نظام در محيط داخلي و بين المللي بوده است. نظام جمهوري اسلامي با افراد و گروه هايي از اين دست چگونه بايد برخورد كند؟ كساني كه اگر انتخابات را ببرند تبديل به اپوزيسيوني خطرناك درون نظام مي شوند و امكانات نظام را براي ضربه زدن به اصل آن به كار مي گيرند- چنانكه تجربه حضور 8 ساله آنها در دولت و تصدي 4 ساله مجلس به وضوح نشان مي دهد- و اگر انتخابات را ببازند خود را پيروز مي نامند و دست در دست عوامل خارجي خيابان ها را آتش مي زنند، معناي اين رفتارها هيچ چيز جز اين نيست كه اين افراد وگروه ها ولو به زبان چيز ديگري بگويند اصل نظام سياسي را قبول ندارند و انتخابات را هم- مثل حضور در دولت و ديگر نهادهاي نظام- چه ببازند و چه ببرند فقط ابزاري براي ضربه زدن به اقتدار، جايگاه و اعتبار نظام وايجاد دردسر براي آن مي دانند. با چنين گروه هايي كه هيچ كدام از قواعد بازي را به رسميت نمي شناسند اما خود را پيروز همه مراحل بازي مي دانند و از به هم زدن ميز بازي در صورت لزوم هم ابايي ندارند چه بايد كرد؟ آيا مي توان پذيرفت كه اين افراد و گروه ها همچنان بخشي از جامعه سياسي باشند؟! تامل در اين پرسش ضرورتي است كه نمي توان و نبايد از مواجهه با آن گريخت. دنياي اقتصاد:سياستگذاري در نظام مردم‌سالار «سياستگذاري در نظام مردم‌سالار»عنواتن سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم علي سرزعيم است كه در آن مي‌خوانيد؛يکي از بنيان‌هاي دموكراسي انتخابات است و هر گاه سخن از انتخابات به ميان مي‌آيد، مساله راي اکثريت مطرح مي‌شود. برخلاف آنچه که اکثر‌ايراني‌ها تصور مي‌کنند، راي اکثريت شيوه بدون چون وچرايي در غرب نيست و ‌انديشمندانان مختلف از جمله اقتصاددانان ... ... در مورد تبعات مثبت و منفي‌اين شيوه تصميم‌گيري و خصوصا دلالت‌هاي آن در سياستگذاري اقتصادي، بحث‌هاي جالبي را مطرح کرده‌اند. براي شروع دو بازي زير را در نظر بگيريد:در بازي اول، هر کس که اول شود، همه جايزه را به دست خواهد آورد و چيزي نصيب بازيکن دوم و سوم نخواهد شد. در شکل انتخاباتي، اگر کسي 51‌‌درصد آرا را به دست آورد، مي‌تواند 100‌‌درصد جايزه را از آن خود کند.در بازي دوم، افراد متناسب با امتياز خود از جايزه منتفع مي‌شوند. کسي که اول مي‌شود، قطعا امتياز بيشتري آورده و حق دارد که سهم بالاتري از جايزه را مطالبه کند؛ ولي کسي که دوم مي‌شود نيز جايزه‌اي به دست خواهد آورد. در شکل انتخاباتي، کسي که 51‌‌درصد آرا را به دست آورد، حق تملک بر 51‌‌درصد جايزه را خواهد داشت و کسي که 49‌‌درصد آرا را داشته باشد، مي‌تواند بر 49‌‌درصد بقيه مدعي شود. اين دو قاعده بازي، دو نظام انگيزشي مختلف‌ايجاد خواهد کرد. در بازي اول، پيروزي در حکم مرگ و زندگي خواهد بود؛ چرا که اگر برنده شويد نهايت خوشبختي و اگر بازنده شويد، نهايت بدبختي را متحمل مي‌شويد؛ اما در بازي دوم همه از بازي به تناسب نتيجه‌شان که تابعي از قابليت‌هاي شان است، بهره‌مند مي‌شوند. پيامد طبيعي بازي اول، بروز نفرت متقابل است؛ اما پيامد بازي دوم، مودت و نفع متقابل است. حال اگر با معيار انصاف به مساله نگاه کنيم، کدام قاعده بازي قابل‌دفاع‌تر است؟ آيا منصفانه است که کسي صرفا به دليل داشتن 2‌‌درصد راي بيشتر (51‌‌درصد در مقابل 49‌‌درصد)، همه جايزه را از آن خود کند؟ بعيد به نظر مي‌رسد که پاسخ به‌اين سوال مثبت باشد. حال با معيار مصلحت به مساله نگاه کنيم.‌ آيا مي‌توان در زندگي جمعي شيوه‌اي را پيش گرفت که يک بخش جامعه صددرصد بهره‌مند شده و بخش ديگر صددرصد زيان کار شوند؟ آيا شيوه توزيع مواهب در جامعه شيوه قابل‌دوامي‌ است و مي‌توان زيست مسالمت آميزي را براي چنين جامعه‌اي پيش‌بيني کرد؟ آيا نتيجه انتخابات که معلول عوامل گوناگون کوتاه مدت و بلندمدت، احساسي و عقلايي است، مي‌تواند‌ اين‌گونه سرنوشت توزيع مواهب را در جامعه تغيير دهد؟ پاسخ به‌اين سوال منفي است. در همه دموكراسي‌ها، حزب و گروهي که داراي اکثريت مي‌شود، ‌اين حق را خواهد داشت که برنامه‌ها و سياست‌هاي خود را اجرا کند؛ اما ‌اين حق مطلق نيست و احزاب منتقد تا انتخابات بعدي دست بسته نيستند. ابزارهاي سياسي مختلف، نظير نشريات منتقد، رسانه‌هاي افشاگر، تجمعات گروه‌هاي منتقد به سياست‌هاي جديد، لابي‌ها و گروه‌هاي ذي‌نفع و استفاده از ديگر ابزارهاي دموكراسي، روش‌هايي هستند که منتقدين استفاده مي‌کنند تا دست حزب پيروز را براي اجراي مطلق‌العنان سياست‌هاي يكجانبه ببندند. لذا انتخابات تنها يک مقطع از رويارويي احزاب است، اما تنها مقطع نيست؛ گرچه مهمترين مقاطع هستند. ‌اين رويارويي به مدني‌ترين حالت در اشکال فوق ادامه مي‌يابد. آيا ‌اين امر لزوما چيز بدي است؟ ‌آيا ‌اين مساله که يک حزب پيروز نمي‌تواند آزادانه هر فکر و برنامه‌اي را که دارد، به اجرا درآورد، لزوما مايه تاسف است؟ اگر به کوتاه‌مدت خصوصا از چشم هواداران حزب پيروز نگاه کنيم، جواب مثبت است؛ اما اگر افق نگاه ما بلندمدت‌تر باشد، جواب منفي است. روي ديگر مطلق‌العنان و يكجانبه نبودن احزاب پيروز، ميانه‌روي در اجراي سياست‌ها است و ‌اين ميانه‌روي با طبع ريسک‌گريزي اکثر انسان‌ها سازگار است. معناي ديگر ميانه‌روي کاهش ريسک در اجراي سياست‌ها است. اگر قرار بر ميانه‌روي نباشد، سياست‌هاي افراطي يا تفريطي مجال بروز و اجرا مي‌يابند و جامعه بايد ميان پيشرفت سريع و عقب رفت سريع ريسک کند؛ اما ميانه‌روي كه از برآيند انتخاب جمعي در عرصه سياست حاصل مي‌شود، جامعه را از چنين ريسکي برحذر مي‌دارد. کانديداي پيروز حق دارد که برنامه و سياست‌هاي خود را اجرا کند و بايد ‌اين حق را به رسميت شناخت؛ اما اگر شرايط دموکراتيک برقرار گردد، جاي نگراني زياد براي بازندگان نيست؛ چرا که دموكراسي مجالي براي سوق دادن سياست‌ها به سمت اعتدال فراهم مي‌کند. لذا کسي انگيزه‌اي براي برهم زدن قاعده بازي نخواهد داشت. مردم سالاري:رسانه هاي دولتي همچنان تحريک مي کنند «رسانه هاي دولتي همچنان تحريک مي کنند»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم محسن دقت دوست است كه در آن مي‌خوانيد؛از هر طرفي که ماجرا هاي اخير را تحليل کنيم و از هر زاويه اي به صحنه نگاه کنيم، در انتها به اين نتيجه مي رسيم که نطفه اين کجروي ها در آن مناظره هاي معروف بسته شد و گفتارهاي نسنجيده و رفتارهاي نامتوازن پس از آن محرک اصلي بودند. بنابراين رسانه هايي که سخن از دعوت مردم به اغتشاش مي گويند و موضوع خونخواهي را مطرح مي کنند، خود بهتر مي دانند که تلاش بيهوده اي براي انحراف اذهان دارند و در واقع مقصران اصلي را بايد جاي ديگري سراغ گرفت. روندي هم که هم اکنون از جانب اين رسانه ها بر خلاف اظهارات صريح رهبر انقلاب مبني بر خودداري طرفين از تحريک يکديگر همچنان پيگيري مي شود مفهوم ديگري جز بي توجهي به فصل الخطاب دانستن فرمايشات ايشان ندارد. از سوي ديگر طي روزهاي گذشته نوشته هايي در اين قبيل رسانه ها بي پروا منتشر شد که از منظر خودشان حکايت از دسترسي آنان به اطلاعات محرمانه داخل سلول ها دارد. تنها درج کسري از اين قبيل مطالب از طرف رسانه هاي منتقد دولت انبوهي از شکايات و سنگين ترين مجازات ها را نصيب آنان مي کند. پرسش اين است که اين مصونيت آهنين و اين حد بدون مرز از کجا نشات مي گيرد و آيا مسوولان مربوطه قصد دارند در برابر انحرافات کوچک خاموش باشند و تنها نظاره کنند؟ ضمن آنکه نمي توان نگفت اين گونه عملکرد بي درنگ موجبات يادآوري برخي از رويدادهاي تاريخ معاصر اين سرزمين را فراهم مي آورد و سرانجام خوشايندي را نويد نمي دهد. مقامات کشور ما نيک مي دانند که امروزه بازي سياست در هر خطه اي، ديگر يک بازي دو جانبه صرف نيست که بتوان هر روز قواعد و معادلاتش را به دلخواه خويش دستخوش تغيير کنيم. همانگونه که ما هر نوع جابه جايي فعالين سياسي کشورهاي ديگر را رصد مي کنيم و نسبت به آنها واکنش داريم، در عين حال وجود ميدان منازعات سياسي در چارچوب قانون از ضروريات برپايي نظام مردم سالار به ويژه از نوع ديني است و حذف آن ناممکن و نامطلوب. ممانعت از فعاليت آزادانه احزاب و زدن اتهام همکاري با بيگانگان به آنان يکي از آسانترين و دم دست ترين ابزارهاي طرف صاحب قدرت براي بيرون راندن رقبا از ميدان است و اين يک ميل غريزي بوده و خواهد بود. لگام زدن بر اين ميل غريزي مرسوم و کهن فقط و فقط از طريق پايبندي به قوانين ميسر است. آن هم کليت قوانين و نه تنها بخشي از آن که قابليت تفسير به راي دارد. در غير اين صورت جامعه به سمت يک فضاي تک قطبي و تک صدايي پيش خواهد رفت که پيامد درازمدت آن دورشدن از همان قواعد پيش گفته است. عقل سليم به ما مي گويد که مردمي که در اعتراض به نتايج انتخابات گردهمايي هاي مسالمت آميزي برگزار کردند با وجودي که سمت و سوي اعتراض شان در راستاي احقاق حق نامزدهاي اصلاح طلبان بود، ولي نه قرابت خوني با آنان داشتند و نه وابستگي جناحي در سطحي که فرمانبري ارگانيکي داشته باشند. از سوي ديگر نبايد فراموش کرد که بخش بزرگي از آمار 85 درصدي مشارکت مردمي در انتخابات اخير که به راستي مايه فخر و مباهات است، حاصل زحمات و هزينه هاي گروه هاي اصلاح طلب است. به ياد بياوريم ماه هاي فروردين و ارديبهشت را که به رغم کوتاهي رسانه ملي چگونه نامزدهاي اصلاح طلب در خلال سفرهاي خويش شور و نشاط انتخاباتي را در اقصي نقاط کشور مي پراکندند و مردم را سواي سلائق فکري به مشارکت گسترده فرا مي خواندند. دقت در همين پاره هايي که در اين نوشته مختصرا بدان ها پرداخته شد به روشني صادقانه نبودن افتراي بزرگ نيت انقلاب مخملين را مشخص مي کند و جوهره واقعي و خواست معکوس افترازنندگان را برملا مي سازد. اين خود نوع شاخصي از سطحي نگر ساختن اذهان و ضربه زدن بر پايه هاي مستحکم انقلاب اسلامي است که ارکان کشور را سست و مهياي وقوع چنين انحرافي بنمايانيم تا بر واقعياتي سرپوش نهاده شود و اميال نفساني عده اي برآورده گردد که امروز چنين از خبرهاي ساختگي خود به وجد مي آيند. شعار اصلاحات تبديل معاند به منتقد و تبديل منتقد به همراه است، ولي کساني که رويکرد فعلي را برگزيده اند فرجامي جز جدا کردن افرادي که تاکنون براي پيشبرد اهداف نظام تلاش داشته اند و بسياري از آنان نيز جزو بدنه همين نظام بوده اند نخواهد داشت و اين يعني بازي دو سر باخت. اگر در فکر جبران نقائص قانوني براي آينده باشيم، باعث تحکيم پيوند مودت و يکپارچگي حاکميت و ملت خواهد شد و به صواب نزديکتر است. متاسفانه مايه گذاشتن از ساحت دين نيز باب شده و اگر چندي پيش در خطابه هاي خود راي دادن به نامزدي را در حکم "جهاد في سبيل الله" تلقي مي کردند، اما امروز از دادن يک تذکر کوچک به اصحاب رسانه هاي همسوي خويش ناتوانند که زيرپا گذاشتن اخلاقيات و ريختن آبروي مومنين - يعني از بالاترين گناهان - را رويه خويش ساخته اند. از ما که کاري ساخته نيست جز همين تکرار درخواست هاي دلسوزانه و عاجزانه خدمت تصميم گيران محترم و علماي اعلام که جلوگيري کنيد از اين اتلاف انرژي براي مقابله با دشمنان ساختگي و فرضي، سرچشمه اين انحرافات توانفرسا را يافته و بخشکانيد. يگانه طريق برون رفت از معضل ايجاد شده و برقراري مجدد تعادل و توازن و آرامش همين است و امروز بهتر از فرداست، باور کنيد. قدس:اوباما وارث سياستهاي شکست خورده بوش «اوباما وارث سياستهاي شکست خورده بوش»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن مي‌خوانيد؛روزنامه نيويورک تايمز، در تحليلي وضعيت کنوني ارتش آمريکا را در افغانستان مبهم عنوان نمود، به گونه اي که شکست طالبان براي آمريکا با وجود گذشت هشت سال از اشغال اين کشور امري به مراتب پيچيده تر از گذشته ارزيابي شده است. ايالات متحده در سال 2001 با هدف مقابله با تروريسم به افغانستان لشکرکشي کرد و با اين وعده به جهانيان که واشنگتن در خط مقدم مبارزه با تروريسم قرار دارد و در صدد است جهان را از شر تروريسم خلاص نمايد، افغانستان را که هنوز هزينه هاي مادي و انساني جنگهاي خانمانسوز داخلي بر دوش مردم آن سنگيني مي کرد، آماج تاخت و تاز قرار داد. هشت سال پس از حضور بيگانگان در اين کشور و ابهام در افق ثبات مورد نظر شهروندان افغاني صاحب نظران و انديشمندان جهاني را به ملامت مقامهاي کاخ سفيد وادار کرده است، به نحوي که واقعيتهاي جامعه افغانستان و ناکامي هاي نيروهاي ائتلاف بيانگر دست نيافتن آمريکا به هدفهاي اعلام شده به کابل مي باشد. برخورد تحقيرآميز مهاجمان با مردم مسلمان يکي از عوامل ناکامي اشغالگران در افغانستان مي باشد، زيرا مهاجمان تلاش مي کنند عنصر مقاومت را با هر اهرمي از صحنه رويارويي ها حذف نمايند تا از اين رهگذر هزينه هايشان کاهش پيدا نمايد. برخي شواهد موثق از بازداشتگاه هاي بزرگ در افغانستان از ربوده شدن افراد به اتهام تروريست بودن و ديگر اتهامهاي واهي با همکاري «اي اس اي» حکايت دارد که پس از بازجويي هاي اوليه در زندان بگرام راهي زندانهاي مخوف گوانتانامو در آمريکا مي شوند. حمله آمريکا به عراق در سال 2003 نيز مي تواند يکي ديگر از دلايل ناکامي اين کشور در افغانستان باشد. اين تهاجم در حالي صورت پذيرفت که مقامهاي واشنگتن خود را پيروز ميدان جنگ افغانستان معرفي مي کردند، بنا براين، از همزماني حضور در دو کشور اسلامي ابراز نگراني نمي کردند، در حالي که واقعيتهاي صحنه جنگ با تحميل بيش از 4 هزار کشته، حدود 30 هزار مجروح و 600 ميليارد دلار هزينه نه تنها بستر جا به جايي قدرت را فراهم نمود، بلکه خروج آمريکا از عراق را اجتناب ناپذير کرد. اما در خصوص طالبان و نا امني هاي افغانستان، دولت اين کشور، پاکستان را عامل اصلي قدرت گيري طالبان دانسته و شکايتهاي زيادي در اين مورد داشت؛ آمريکا به اين موضوع چندان توجه نکرد و همواره از پاکستان به عنوان متحد راهبردي خود در مبارزه با تروريزم ياد نمود. اکنون پس از گذشت 8 سال از حادثه يازده سپتامبر و حضور آمريکا در منطقه، نظام سلطه به شکست اعتراف و اعلام داشت دولت بوش در جنگ با تروريزم، راه اشتباه مي رفته است. اکنون راهبرد جديد آمريکا در جنگ با تروريزم- طالبان، افزايش نيروي نظامي در افغانستان، حمله به طالبان در خاک پاکستان با همکاري دولت آصف علي زرداري خوانده شده است. از مدتي پيش، افزايش نيروي نظامي در افغانستان و تغيير راهبرد از جمله کشاندن جنگ به داخل خاک پاکستان براي سر کوب تروريستها، تنها راه حل بحران خوانده مي شود که ايالات متحده به آن توجه نموده است. پر واضح است، آنچه طالبان را مسلط ساخته بود، نه قدرت اسلحه، بلکه نفوذ مذهبي قبيله اي بود که اطاعت از طالبان را واجب مي شمرد و کسي مخالفت نمي کرد، پس مشکلي داخلي از نظر امنيتي وجود نداشت و بر مبناي همين باور سرکوب مخالفان را نيز واجب مي دانستند، بنابراين، يک چوپان هم، يک شبه به يک عنصر طالب متعهد تبديل مي شد. طالبان، از تربيت تشکيلاتي قوي برخوردارند و کشته شدن در راه عقيده اي که دارند را شهادت مي پندارند، از اين رو يک طالب بدون دغدغه فکري و روحي به راحتي مي تواند، ضمن يک حمله انتحاري، محکم ترين ضربه را به آمريکا و عوامل آن وارد کند. هم اکنون ساکنان برخي مناطق افغانستان براي محافظت از خانواده و کاشانه خود در برابر اشغالگران سلاح به دست گرفته اند و اين امر پس از کشته شدن بستگان آنها در حملات هوايي آمريکا شدت بيشتري به خود گرفته و در اين ميان برخي ديگر از مردم افغانستان به شورشيان اين کشور ملحق شده اند.از سوي ديگر، همکاري نکردن ناتو با واشنگتن معضلي است که آمريکا در مقابله با نيروهاي طالبان از پشتيباني ديگر کشورها برخوردار نمي باشد. اکنون، اعضاي مهم ناتو همچون آلمان از استقرار نيروهاي نظامي خود در مناطق پرخطر جنوب افغانستان امتناع مي ورزند، درحالي که اين نگراني براي مقامهاي آمريکايي وجود دارد که در صورت خودداري اعضاي ناتو از حضور در اين مناطق، بستر مناسبي براي طرح بحث خروج کشورهايي که در مناطق جنوبي مستقر هستند، به وجود آيد. از سوي ديگر، ذکر اين نکته نيز ضروري به نظر مي رسد که افزون بر توانمنديهاي ساختاري و جغرافيايي طالبان، نمي توان اين واقعيت را انکار نمود که آمريکا با هر گونه برخورد خشن و قهري گسترده با طالبان مخالف مي باشد، زيرا وجود يک طالبان ضعيف شده و تحت کنترل، منافع واشنگتن را براي حضور در مناطق ژئوپلتيک و ژئواستراتژيک جهان بويژه مناطق سوق الجيشي جهان اسلام از توجيه قابل اعتنايي برخوردار مي نمايد. آمريکا به عنوان طرف اصلي جنگ و مسؤول آوردن امنيت و سازنده نظام افغانستان، در اين هفت سال قادر به برآورده شدن هيچ يک از خواستهاي مردم و هدفهاي خود نشد، فساد روزافزون اداري، بيکاري، نا امني و نابساماني هاي ديگر، هر روز فشار زيادي را متوجه مردم و دولت افغانستان ساخته است و طالبان اکنون به يک جبهه منظم جنگي تبديل شده اند، آنها شاهراه ها را مسدود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 395]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن