واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بازي پنهان شخصيت
نگاهي به نمايش"آتن ـ مسکو" نوشته ادکيموس تسولاکيديس و به کارگرداني کتايون فيضمرندي «من معتقدم که خود زندگي همين جور ميماند. باز هم سخت اما پر از رمز و شادي خواهد بود. هزار سال بعد هم آدمها آه و ناله ميکنند که اين مشغله زندگي چه سخت است.»"آنتوان چخوف؛ سه خواهر"هر چند شخصيتپردازي در تمام نمايشنامههاي چخوف سهم عمدهاي را بر عهده دارد، اما شايد در هيچ کدام از نمايشنامههاي او عنصر شخصيت به اندازه نمايشنامه"سه خواهر" حضور پر رنگي نداشته باشد.اگر در نمايشنامهاي همچون"باغ آلبالو" فضا و مکان نقش اصلي را بر عهده ميگيرد در نمايشنامه"سه خواهر" همانگونه که از نامش برميآيد همه چيز پيرامون شخصيتها و بالاخص شخصيت سه خواهر اولگا، ماشا و ايرنا شکل ميگيرد. در واقع هيچ حادثه مشخصي در اين نمايشنامه وجود ندارد مگر مجموعهاي از حوادث جزئي، مکان نيز فقط يک پس زمينه است، همه چيز در اين نمايشنامه شخصيت است و تمي که به واسطه اين شخصيتها به وجود ميآيد يعني آرزوي بازگشت به مسکو.به همين دليل شخصيتهاي اين نمايشنامه کاملاً شخصيتهايي تفکيک شده و داراي خطوط هويتي بارز و مجزا هستند و شايد کمتر در تاريخ نمايش بتوانيم شخصيتهايي تا اين حد زنده و جاندار را سراغ بگيريم. براساس همين ويژگي است که وقتي نويسنده يوناني تسولاکيديس سراغ متن چخوف ميرود تا آن را دستمايه کار خود قرار دهد، قبل و بيش از هر چيز به سراغ شخصيت ميرود. در نمايشنامه"آتن ـ مسکو" آن چه که از سه خواهر چخوف باقي ميماند همان سه شخصيت اصلي نمايشنامه يعني اولگا، ماشا و ايرنا است. با همان ويژگيها و خصوصيات چخوفي اما نه با دغدغههايي فارغ از دغدغههاي قرن نوزدهمي، بلکه با دغدغههايي متعلق به اواخر قرن بيستم يعني مهاجرت، تروريسم، مواد مخدر، تنهايي آدمها و... اما با همان آرزوي مشترک يعني بازگشت به مسکو يا بهتر بگوييم به زادگاه.
انگار تسولاکيديس قصد داشته پيشبيني چخوف را در زمانه ما تحقق ببخشد که هنوز زندگي به همان گونه حتي امروز براي سه خواهر ادامه دارد اگر چه با ظاهري متفاوت.در نمايشنامه"آتن ـ مسکو" اولگا همچنان اولگاي چخوف است زني مديرمآب، فداکار اما در عين حال مرموز و پنهانکار. ماشا همچنان زني جسور، بيقيد و عاشق پيشه و هميشه ناراضي است و ايرنا نيز کماکان همان دخترک معصومي است که در پي کسب يک هويت مستقل براي خويش است. شايد همين معصوميت است که او را بيش از هر کدام از خواهرهايش دلبسته زادگاه ساخته است. هر چند، شخصيتهاي نمايشنامه"آتن ـ مسکو" به تبعيت از زمانه ما شخصيتهاي پيچيدهتري هستند و در عين تضادي که با يکديگر دارند، سرشار از تضادها و کشمکشهاي دروني نيز هستند. از جمله آن که اولگا در عين شخصيت منظم و مديرمآبانهاش، آدمي تنبل و بدقول نشان ميدهد و ماشا در عين لاقيدي روشنفکرانهاش، آدمي است متعهد و زحمتکش که حتي به کلفتي نيز تن درميدهد و ايرنا در عين معصوميت کودکانهاش، جنبههايي از موذيگري از خود بروز ميدهد و حتي خواهرهايش را به جان هم مياندازد. اين خصوصيات باعث ميشود با شخصيتهاي پيچيدهتري سر و کار داشته باشيم که جان بخشيدن به آنها بر صحنه دشواريهاي خاص خود را نيز دارد. من معتقدم که خود زندگي همين جور ميماند. باز هم سخت اما پر از رمز و شادي خواهد بود. هزار سال بعد هم آدمها آه و ناله ميکنند که اين مشغله زندگي چه سخت است.»"آنتوان چخوف؛ سه خواهر"هر چند متن تسولاکيديس يک طنز نرم چخوفي را نيز از نمايشنامههاي چخوفي وام گرفته است، اما به لحاظ ساختاري نيز تفاوتهاي عمدهاي با آثار چخوف دارد و مهمتر از همه آن که برعکس آثار چخوف ساختار اوجگاهي در نمايشنامه"آتن ـ مسکو" بسيار پررنگتر از ساختار اوجگاهي نرم و ناملموس چخوف است و رويدادها و رويداد محوري حضوري بارز در نمايشنامه تسولاکيديس دارد. اما با تمام اين تشابهات و تمايزها آن چه دو نمايشنامه را به هم گره ميزند، شخصيتهاي هر دو نمايشنامه است.براساس همين تحليل است که کتايون فيضمرندي نيز در مقام کارگرداني بيش از هر چيز در اجرايش بر عنصر شخصيت تاکيد ميورزد و اين تاکيد خود را در عناصر گوناگون اجرا نشان ميدهد.1- اولين گامي که فيضمرندي در راستاي شخصيتپردازي اثرش برميدارد کستينگ به جا و مناسب وي است؛ چنانکه بازيگران چه به لحاظ فيزيکي و چه به لحاظ خطوط چهره در نقشها جا افتاده و براي مخاطب قابل قبول و قابل باور ميشوند. 2- نحوه بازي گرفتن از بازيگران کاملاً خصوصيات متضاد آنها را به نمايش ميگذارد چنان که گاهي اين تضاد و تمايز به مرز اغراق کشيده ميشود و اين بالاخص در دو شخصيت اولگا و ايرنا نمود برجستهتري دارد.
البته اين نکته را نميتوان فراموش کرد که جنس بازي اغراقآميز دو شخصيت اولگا و ايرنا بازي آنها را به طنز نرم چخوفي و فانتزي پنهاني که در متن هست نزديک ميکند اما جنس بازي ماشا که يک بازي دروني و رئاليستيک است تا حدودي باعث ناهمگوني جنس بازي بازيگران ميشود. 3- طراحي لباس در اين نمايش بر تفاوت ميان شخصيتها تاکيدي مضاعف ميگذارد چنانکه خوشپوشي و مرتب بودن اولگا نشان از شخصيت مديرمآب او و لباس شلخته ماشا بر شخصيت بيقيد و راحت او و هر دو لباس ايرنا چه لباس راهبه و چه لباس آبي در نيمه دوم نمايش بر معصوميت کودکانه او تاکيد دارد. اما با اين همه فيضمرندي در اين نمايش بيش از آن که در مقام يک کارگردان طراح وارد عمل شود بيشتر او را در مقام يک کارگردان ـ بازيگران ميبينيم بدين معني که عمده تلاش او در اين نمايش معطوف به بازي بازيگران حسها، نحوه بيان آنها و خصوصيات بازيشان است. حال آن که ميتوانست از جنبه طراحي خطوط، کمپوزسيون و ايجاد ترکيببنديهاي معنادار و خلق تصاوير زيبا نيز بر عناصر شخصيتپردازي در اجرايش تاکيد کند و از سوي ديگر با توجه به اين عناصر اجرايي زيباتر و ماندگارتر و البته تاثيرگذارتر نيز خلق کند.فيضمرندي در اين اجرا چنان در جنبههاي خلق شخصيت توسط بازيگران پيش ميرود که بسياري از جنبههاي مهم و تاثيرگذار اجرايش همچون خلق تصوير را از ياد ميبرد و علي رغم شخصيتپردازي خوبش، نميتواند به اجرايي با تاثيرگذاري و ماندگاري طولاني دست يابد. منبع : تئاتر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 337]