واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شاعر کیست؟
شاعر از زبان نظامی عروضیاما شاعر باید که سلیم الفطره [پاک سرشت ] ، عظیم الفکره [بزرگ اندیشه] ، صحیح الطبّع [درست قریحه] ، جیدّ الرویه [نیکو تفکر] ، دقیق النظر [باریک بین] باشد. در انواع علوم متنوع باشد و در اطراف رسوم مستطرف [از استطراف نو پیدا کردن ، خوش کردن و شگفت داشتن]، زیرا چنانکه شعر در هر علمی به کار همی شود هر علمی در شعر به کار همی شود. و شاعر باید که در مجلس محاورت خوشگوی بود و در مجلس معاشرت خوشروی. و باید که شعر او بدان درجه رسیده باشد که در صحیفه ی روزگار مسطور باشد و بر السنه ی احرار مقروء. [یعنی مردمان شعرش را حفظ کنند و بخوانند] بر سفائن [دفتر ها همین مجلات خودما! ] بنویسند ودر مدائن بخوانند [احتمالا جمع مدینه مد نظر بوده یعنی شهر ها]؛ که حظ اوفر و قسم افضل از شعر بقاء اسم است و تا مسطور و مقروء نباشد این معنی بحاصل نیاید [ یعنی کیف زیاد ! شاعری بیشتر بخاطر ماندگار شدن نام شاعر است پس اگر شعرش را مردم نخوانند که نامش در اذهان نمی ماند.( می گویم واقعا "حظ اوفر" شاعری به شهرت آن است؟؟!)] و چون شعر بدین، درجه نباشد تأثیر او را اثر نبود و پیش از خداوند [ منظور شاعر شعر است ] خود بمیرد، و چون او را در بقاء خویش اثری نیست در بقاء اسم دیگری چه اثر باشد؟ اما شاعر بدین درجه نرسد الا که درعنفوان شباب و در روزگار جوانی بیست هزار بیت از اشعار متقدمان یاد گیرد، و ده هزار کلمه از آثار متأخران پیش چشم کند،[ بله؟؟ 20000 بیت از قدما باید از حفظ باشد و 10000 بیت از معاصرین را خوانده باشد؟ یعنی راهی جز این نیست که ما شاعر بشویم؟! ] و پیوسته دواوین استادان همی خوانند و یاد همی گیرد که در آمد و بیرون شد ایشان از مضایق و دقایق سخن بر چه وجه بوده است [ مدام دیوان اشعار قدما را بخواند و ببیند که چگونه مضامین سخت را در قید وزن و قافیه گرفتار می کردند خلاصه از روی دست آنها نگاه کند تا بیاموزد]، تا طرق و انواع شعر در طبع او مرتسم [ نقش پذیرد]شود و عیب و هنر شعر بر صحیفه ی خرد او منقش گردد، [ کنایه از اینکه آنقدر مطالعه کند تا خود صاحب رای شود و خوب و بد شعر را تشخیص دهد ] تا سخنش روی در ترقی دارد و طبعش به جانب علو میل کند. هر کرا طبع در نظم شعر راسخ شد و سخنش هموار گشت روی به علم شعر آرد و عروض بخواند،[ از نظر نظامی عروضی بعد از این همه ریاضت تازه در این مرحله است که فرد باید عروض یا علم وزن شعر را که ما در دبیرستان می آموزیم ، بیاموزد ] و گرد تصانیف استاد ابوالحسن السرخسی البهرامی گردد چون غایة العروضین و کنزالقافیه، و نقد معانی و نقد الفاظ و سرقات و تراجم. و انواع این علوم بخواند بر ِ استادی [ نزد استادی که این علوم را می داند] که آن داند، تا نام استادی را سزاوار شود، و اسم او در صحیفه ی روزگار پدید آید، تا آنچه از مخدوم و ممدوح بستاند حق آن بتواند گزارد در بقاء اسم.[ چون شاعری در زمان نظامی عروضی یعنی قرن ششم بیشتر حول مدح و قصیده بوده است او می گوید شاعر باید چنان خوب بار بیاید که در ازای پولی که می گیرد بتواند نام ممدوح را باقی نگه دارد] و اما بر پادشاه واجب است که چنین شاعر را تربیت کند تا در خدمت او پدیدار آید و نام او از مدحت او هویدا شود، اما اگر ازین درجه کم باشد نشاید بدوسیم ضایع کردن [ اگر ازین کمتر بود پولت را حرامش نکن!] و به شعر او التفات نمودن خاصه که پیر بود، و درین باب تفحص کرده ام، در کل عالم از شاعر پیر بدتر نیافته ام، و هیچ سیم ضایع تر از آن نیست که به وی دهند.[ هیچ پولی این قدر حیف نمی شود که پول صله به شاعر پیر دادن!!]ناجوانمردی[ یعنی پیر مرد نه نامرد!] که به پنجاه سال ندانسته باشد که آنچه من همی گویم بد است [ پیر مردی که در 50 سال! نفهمیده که آنچه می گوید شعر بدی است ] کی بخواهد دانستن؟ اما اگر جوانی بود که طبع راست دارد، اگر چه شعرش نیک نباشد، امید بود که نیک شود و در شریعت آزادگی تربیت او واجب باشد و تعهد او فریضه و تفقد او لازم.اما در خدمت پادشاه هیچ بهتر از بدیهه گفتن نیست که به بدیهه طبع پادشاه خرم شود و مجلسها بر افروزد، و شاعر به مقصود رسد، و آن اقبال که رودکی در آل سامان دید به بدیهه گفتن و "زود شعری " ، کس ندیده است... چهار مقاله مقالت دوم " در ماهیت علم شعر و صلاحیت شاعر "
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 845]