واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: ایران:منبع: Health Dey مترجم: هليا خرم همه ما روياهايى داريم كه گاهى به حقيقت مى پيوندد. در طرف مقابل همه ما دلشوره هايى هم داريم كه گاهى درست از آب در مى آيند. مثلاً خيلى وقت ها پيش مى آيد كه احساس مى كنيم قرار است، تلفن به صدا در آيد و بعد صداى زنگ تلفن را مى شنويم. «جوآن مارى ولان» يكى از افراد برخوردار از اين حس است. او هميشه نسبت به اين حس نگران بود و فكر مى كرد چيزى اشتباه در خلقت او وجود دارد تا اينكه متوجه شد اين بهترين هديه اى بوده كه از جانب خداوند به او داده شده و او خيلى خوش شانس بوده كه توانسته چنين هديه اى دريافت كند. او مى گويد: هميشه نشانه هايى را احساس مى كردم. مثل اينكه يك نفر كنارم نشسته سپس صداى پك زدن به سيگار را مى شنيدم و دود سيگار را نيز مى ديدم. از جا بلند مى شدم، از تخت پايين مى آمدم، پدر تويى؟ اينجايى؟ چند سال قبل پدرم در اثر سكته قلبى جان خود را از دست داد و از آن زمان تاكنون من هميشه غم عجيبى در قلبم دارم. اما الآن، صداى نفسهايش و بوى ادكلنش را حس مى كنم و وقتى بوى او به مشامم مى رسد، احساس راحتى مى كنم. اين اولين بارى نبود كه من وجود كسى را حس مى كردم و يا آدمهايى از دنياى ديگر سراغ من مى آمدند. * نمى خواستم متفاوت از بقيه باشم وقتى به سالها قبل فكر مى كنم، مى بينم از همان كودكى با بقيه فرق داشتم. اكثر شبها وقتى در تختخواب بودم صدايى مى شنيدم وقتى از خواب بيدار مى شدم، ضربان قلبم تند مى شد. زن و مرد پيرى را مى ديدم كه آغوششان را به روى من باز كرده و با هم صحبت مى كردند. من از ترس به اتاق پدر و مادرم مى دويدم و فكر مى كردم غولها هستند كه شبها سراغ من مى آيند. پدرم با آرامش كامل مرا به اتاقم باز مى گرداند و با خونسردى زير تخت، داخل كمد و همه جا را بازديد مى كرد و مى گفت: «برو بخواب عزيزم، هيچكس اينجا نيست». اما وقتى من به رختخواب باز مى گشتم، با خود زمزمه مى كردم، پدر تو اشتباه مى كنى. وقتى ۹ ساله بودم. خواب ديدم مادر پدرم تلفن كرد و گفت كه مى خواهد ما را ترك كند و پيش خدا برود. اما همه چيز رو به راه خواهد بود و هيچ اتفاقى بعد از او رخ نخواهد داد. سه روز بعد مادر بزرگم فوت كرد. وقتى ماجرا را براى پدر و مادرم تعريف كردم، مادرم گريه كنان مرا در آغوش گرفت و گفت: «توبايد مثل من و مادرم باشى. ما هميشه قبل از اينكه اتفاق بدى رخ دهد، از آن مطلع مى شويم. ما نفرين شده هستيم.» من هم با گريه پاسخ دادم: «نه من نمى خواهم مثل شما ملعون و نفرين شده باشم» از آن به بعد تا چند سال هر وقت صداهايى مى شنيدم يا خوابى مى ديدم سعى مى كردم آن را ناديده بگيرم و ديگر راجع به اين موضوع با مادرم صحبت نكردم تا اينكه در سن ۱۶ سالگى خواب مرگ پدرم را ديدم و وقتى پدرم را از دست دادم باز هم شوك عجيبى به من وارد شد. اما باز هم با اين حس جنگيدم و به مادرم چيزى نگفتم. آرام، آرام از طريق تلويزيون، اخبار و روزنامه ها متوجه شدم كه افراد ديگرى نيز مثل من با همين حس وجود دارند كه اتفاقات بد را پيش بينى مى كنند. ۲ سال بعد وقتى با ناپدرى ام «جان» مشغول عبور از جاده بوديم، دوباره ندايى از درونم به من گفت: حركت نكن. تا آمدم موضوع را جدى بگيرم كاميون بزرگى با ما برخورد كرد و هر دوى ما را زخمى كرد. پس از چند روز كه بالاخره، در بيمارستان به هوش آمدم ديگر نتوانستم مقاومت كنم و مادرم را در آغوش گرفتم و موضوع را با او در ميان گذاشتم، چون از ناحيه كمر و ستون فقرات دچار شكستگى شده بودم، چند ماه بسترى بودم. اما بعد از آن فكر كرديم كه وقت آن رسيده كه با مادرم به اين مسأله جدى تر نگاه كنيم و سعى كنيم اقدامى در جهت فهميدن اين حس برداريم. به سراغ آدمهايى كه با عالم ديگر و مردم عالم ديگر ارتباط داشتند رفتيم. كتابهاى زيادى مطالعه كرديم، با آدمهايى مثل خودمان ملاقات كرديم و متوجه شديم كه صداهايى كه مى شنويم براى ترساندن ما نيست، بلكه از جانب روحهايى است كه مراقب ما هستند. ما روح پليدى نداريم. بلكه فرشته هايى در اطراف خود داريم. و شايد آنها هديه هايى از طرف خداوند هستند كه به ما داده شده اند تا ما به اطرافيانمان كمك كنيم. اين واقعيت مسؤوليت سنگينى بود. حالا ديگر من هدف زندگى خود را مى شناختم. «پدر از من براى چند نفر تقاضاى حلاليت كرد.» اول بايد سراغ يكى از همكارانش مى رفتم كه پدرم ناراحتش كرده بود، وقتى پيش آن خانم رفتم و براى پدرم تقاضاى حلاليت كردم، مرا در آغوش گرفت و گريه كنان گفت: «نمى دانى چقدر منتظر اين لحظه بودم.» و بعد چند نفر ديگر. اين مسؤوليت را بخوبى توانستم انجام دهم و وقتى كار تمام شد، پدرم دوباره با همان بوى ادكلن هميشگى و دود سيگار به اتاقم آمد و از من تشكر كرد. او مى گفت امشب با خيال راحت و در آرامش زندگى مى كند، من به قدرى خوشحال بودم كه دائماً از خداوند به خاطر اين موهبتى كه به من ارزانى داشته تشكر مى كردم. چند شب بعد خانمى را در رؤياهايم ديدم كه بسيار بى تاب بود. او مى گفت: همسر و پسرش هميشه با هم در حال جنگ بودند و او تنها كسى بود كه قادر به آرام كردن آنها بود و حالا كه او در دنيا نيست خيلى نگران پسرش است. با جست وجوى فراوان آدرس آنها را پيدا كردم و به سراغشان رفتم و تمام ماجرا را تعريف كردم و مطمئن شدم كه پدر و پسر در صلح و آرامش كامل با هم زندگى مى كنند و مشكلى ندارند. از كمك كردن به افراد واقعاً لذت مى برم. هر موقع در اتاق خواب در تاريكى تنها مى نشستم دود سيگار پدرم را استشمام مى كردم و اين يكى از شيرين ترين و خوشبوترين بوهاى زندگى ام شده بود. من واقعاً نمى دانم در آينده چه اتفاقى خواهد افتاد اما مى دانم كه هيچ وقت تنها نيستم و كسانى را كه دوست داريم هميشه در كنارمان هستند و هر زمان كه ما دريچه قلبمان را به روى فرشتگان باز كنيم و به آنها گوش دهيم آنها ما را هدايت خواهند كرد. توصيه هاى «جوآن مارى» براى تقويت حس ششم: ۱) از خودتان سؤال كنيد: سؤال از حس و ذهن خودآگاه يكى از بهترين راه هاى گشودن كانال قدرت ماورايى و علم غيب است. فقط در مورد چيزى كه واقعاً مى خواهيد بدانيد لحظه اى تفكر كنيد. به طور مثال «آيا بايد شغلم را عوض كنم؟» وقتى شب مى خواهيد به رختخواب برويد با صداى بلند از خود اين سؤال را بپرسيد. مشاهده مى كنيد كه رؤياهاى شما در شب پاسخ سؤال شما را مى دهند. ۲) افكار خود را به روى كاغذ بياوريد: قبل از اينكه شب به خواب برويد و وقتى كه صبح از خواب بيدار شديد، در مورد موقعيت خود فكر كنيد و در مورد مواردى كه برايتان حائز اهميت است با دقت فكر كنيد، سپس شروع به نوشتن كنيد. به افكارتان اجازه دهيد كه ارادى عمل كند و هر آنچه كه به فكرتان مى رسد روى كاغذ بياوريد، سپس كاغذ را نگاه كنيد، متوجه مى شويد چه اتفاقى رخ داده: «افكارتان شما را هدايت و نصيحت كرده است.» ۳) به خودتان اعتماد كنيد: مثلاً وقتى در حال قدم زدن هستيد، اما ناگهان دلت مى خواد كه به سمت چپ بپيچيد، اين كار را انجام دهيد، حتى اگر بعداً متوجه شديد كه از مسير واقعى دور شده ايد، اما باز هم به حس خود پاسخ مثبت دهيد و مشاهده مى كنيد كه درست شما را هدايت كرده است. ۴) زمانى را در طبيعت صرف كنيد. در طبيعت و در معرض هواى آزاد بودن و كنار درخت بودن، بصيرت و بينش انسان را بالا مى برد. ۵) از روش «گل درمانى» استفاده كنيد. گل هاى تازه باعث افزايش انرژى در فضاى خانه شما مى شود. حتى اجازه مى دهد تا مقدارى هواى تازه و آزاد وارد فضاى خانه شما شود. گل هاى تازه، روحيه شما را تقويت مى كند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 368]