تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن غبطه مى خورد و حسد نمى ورزد، و منافق حسد مى ورزد و غبطه نمى خورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835016549




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد. آفرينش «خصوصي سازي  فرايندي  چند جانبه» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش است كه در آن مي‌خوانيد؛هفته گذشته دکتر اسماعيل غلامي معاون آماده سازي سازمان خصوص سازي طي گفت و گويي در خصوص واگذاري دو باشگاه استقلال و پرسپوليس به بخش خصوصي ، به آماده سازي اين دو باشگاه براي واگذاري اشاره و گفته بود :اين دو باشگاه به عنوان دو شرکت زير مجموعه سازمان تربيت بدني و جزو شرکت هاي گروه يک ماده دو قانون برنامه چهارم توسعه هستند که اين شرکت ها بايد تا پايان سال 88 يعني پايان برنامه چهارم توسعه واگذار شوند.در اين راستا و با توجه به ضرورت خصوصي سازي و واگذاري اين دو باشگاه به بخش خصوصي بايد توجه داشت : خصوصي سازي به عنوان يک فرايند چند جانبه علاوه بر انتقال مالکيت دولتي به بخش خصوصي مسايل مهم ديگري از جمله اجتماعي، فرهنگي و سياسي را در برمي گيرد. بنابراين در خصوصي سازي فوتبال نيز قواعد عمومي مربوط به خصوصي سازي و حقوق خصوصي سازي کاربرد دارد و همانند شرکت هاي خصوصي اهداف و رويه هاي عمومي خصوصي سازي را دربرخواهد داشت; اما، با توجه به چند وجهي بودن ورزش فوتبال و باشگاههاي اداره کننده آن نيازمند قواعد خصوصي ويژه خود هستند که جنبه فرهنگي ورزشي، تفريحي و تجاري را دربرمي گيرد. بنابراين به علت داشتن ويژگي هاي خاص بايد در سياست گذاري خصوصي کردن باشگاهها و ايجاد قوانين و مقررات و نظام دادرسي و مراجع تدوين مقررات همه مطابق اين ويژگي هاي خاص قرار بگيرند. فوتبال امروزه از صرف يک عمل ورزشي و تفريحي فراتر رفته است و در محدوده فعاليت هاي اقتصادي و حتي اجتماعي و سياسي نيز قرار گرفته است. فوتبال در حوزه اقتصادي به عنوان يک عمل تجاري نيز محسوب مي شود. به طوري که صاحبان باشگاههاي بزرگ فوتبال از آن سود مي برند و سرمايه گذاران در اين زمينه سرمايه گذاري مي کنند و بسياري از فعاليت هاي اين باشگاه ها همانند اعمال تجاري شرکت هاي تجاري است. مثلا تجار فوتبال از خريد و فروش و انتقال بازيکنان و حتي از اعتبار و نام آنها سود مي برند. درآمد ناشي از تبليغات تجاري در زمين ورزشي يا لباس ورزشکاران، حق پخش تلويزيوني و بسياري از تبليغات ديگر، آگهي هاي رسانه ها، سرمايه گذاري در تاسيس باشگاه، خريد سهم و فروش سهام باشگاه، فروش بليت هم به عنوان اعمال تجاري محسوب مي شوند، از طرفي اداره و مديريت باشگاه، پرداخت حقوق و مزاياي بازيکنان و مربيان پرداخت ماليات، آموزش بازيکنان و غيره مسائلي است که موضوع يک سازمان تجاري را تشکيل مي دهد. در اين ارتباط بايد به اين نکته توجه داشت که ، در وضعيت کنوني بسياري از باشگاه هاي ما به سازمان ها و شرکت ها و دستگاههاي دولتي وابسته هستند; مثلا پرسپوليس، استقلال، سايپا، سپاهان، پاس، فجر سپاسي هم به نوعي دولتي محسوب مي شوند و دولتي بودن اين باشگاهها با خود مسائل و مشکلاتي را دارد حتي برخي معتقدند دولتي بودن باعث عدم کارايي اين باشگاهها شده است. مثلا ايرادهاي مطرح اين است که باشگاهها از مديران توانمند و متخصص بهره مند نيستند، ، باشگاهها عملا درآمدزا نيستند چون از کمک دولت بهره مند مي شوند، عملا خلاقيت و انگيزه تلاش وجود ندارد، انگيزه اي براي رقابت وجود ندارد چون سود و زيان در نهايت به خزانه دولت برمي گردد و انگيزه اي در اشخاص خصوصي ايجاد نمي کند. خصوصي سازي در حقيقت به عنوان يک انتخاب اجتماعي تغيير جهت در اقتصاد به نفع مالکيت خصوصي است و کم کردن مالکيت عمومي و دولتي است. در يک خصوصي سازي اعتقاد بر اين است که مالکيت و کنترل خصوصي از نظر تخصيص منابع، مديريت، انگيزه، تلاش نسبت به مالکيت عمومي بهتر است. به طوري که تجربه نشان داده است هزينه هاي توليد و اداره بخش دولتي بيشتر از بخش خصوصي است. خصوصي سازي در بالا بردن کارايي اقتصادي، بهبود درآمد دولت، استفاده از تکنولوژي جديد، سرمايه گذاري خارجي، ايجاد مشاغل جديد، بالا بردن کيفيت و از بين بردن فساد اداري کاملا موثر خواهد بود. البته خصوصي سازي صرفا انتقال مالکيت ازبخش دولتي به بخش خصوصي نيست بلکه خصوصي سازي يک فرايند چند جانبه است و اصول اقتصادي، حقوقي و اجتماعي نيز بايد به طور همزمان با خصوصي سازي همراه و هماهنگ عمل کند. اين ويژگي خصوصي سازي درمورد باشگاههاي فوتبال حتي مهم تر از ديگر موسسات اقتصادي است. چون ورزش به ويژه فوتبال امروزه تنها به عنوان ورزش و تفريح و تجارت نيست و مسايل اجتماعي، فرهنگي و سياسي خود را نيز دربرمي گيرد. حتي به عنوان يک عمل ملي و اعتبار و حيثيت ملي يک کشور محسوب مي شود. بنابراين در خصوصي سازي فوتبال بايد همه ويژگي هاي آن مورد نظر قرار بگيرد. در خصوصي سازي فوتبال ممکن است مردم مستقيما در اداره باشگاه با خريد سهام، سرمايه گذاري و پرداخت حق عضويت نقش ايفا کنند. بنابراين خصوصي سازي باور اين ديدگاه است که کار مردم به خود مردم سپرده شود و اعتقاد بر اين که مردم توان اداره مسايل و علاقه مندي هاي خود را دارند و دولت نبايد در آن دخالت کند; يا حداقل عمل تصدي گري را به خود مردم بسپارد. كيهان «و امام ما گفت ...» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن مي‌خوانيد؛ با عجله آمده بود و سراسيمه، دغدغه جان او را داشت و پاسخي براي اين پرسش خود و دوستانش مي خواست، وظيفه ما چيست؟ اهل سخن بود و چندين بار هم آنچه را مي خواست بگويد، تمرين کرده بود اما وقتي او را ديد زبانش بند آمده بود. محو عظمت توأم با وقار و صلابت آميخته به مهرباني او شده بود. به جاي او خميني(ره)  سخن آغاز کرد؛ «شما را چه مي شود آقاي عسگراولادي؟ چه سعادتي بالاتر از  اين که خون انسان در راه خدا ريخته شود ... پس شما نمي دانيد که قرار است به کجا برويم؟ بايد برايتان بگويم... امشب مي گويم...»برايش عجيب بود. امام(ره) بي آن که او سخني گفته باشد، درباره موضوعي سخن مي گفت که عسگراولادي به همان منظور آمده بود. چندماه قبل از آن روز، شاه به قم رفته بود ولي هيچ يک از روحانيون به استقبال او نرفته بودند. وقتي شاه به  محل استقرار خود رسيده بود، علت را جويا شده و متوجه شده بود امام خميني(ره) استقبال روحانيت از شاه را تحريم کرده بود. شاه که به شدت عصباني بود، در بازگشت به تهران دستور تهيه کيفر خواست عليه امام(ره) و محاکمه صحرايي! او را صادر کرده بود. آقاي عسگر اولادي  بعد از اطلاع از تهيه اين کيفرخواست به نمايندگي از همرزمانش نزد امام(ره) رفته تا از يکسو اين خبر را به امام(ره) برساند و از سوي ديگر درباره تکليف خود و ساير مردم از ايشان سوال کند. ولي امام(ره) پيش از طرح موضوع به آن پاسخ داده بود. امام راحل(ره) در ادامه همان ملاقات به آقاي عسگر اولادي گفته بودند؛ تصور نکنيد که مبارزه ما يکسال و دو سال و سه سال طول مي کشد، به دوستاني که حوصله اين مبارزه طولاني را ندارند، بگوئيد کنار بکشند. اين مبارزه چند دهه ادامه خواهد داشت... مبارزه ما  محدود به جلوگيري از تصويب يک قانون، تغيير يک وزير و يا تغيير يک دولت نيست، مبارزه  ما براي فراهم آوردن زمينه ظهور حضرت بقيه  الله-ارواحنا له الفداء- است. از هم اکنون به شما بگويم که نهضت ما سه مرحله در پيش دارد. مرحله اول، اسلامي کردن ايران است. بعد از نجات کشورمان، از آن به عنوان يک پايگاه براي نجات ساير کشورهاي مسلمان استفاده مي کنيم و اين، يعني اسلامي شدن بقيه کشورهاي مسلمان، مرحله دوم نهضت ماست. و مرحله سوم اين مبارزه، گسترش الگوي حکومتي اسلام به همه جهان است. در اين مرحله و هنگامي که همه ملت ها با الگوي عدالت گستر و خداجوي اسلام  ناب آشنا شدند مي توانيم به حضرت بقيه  الله عرض کنيم که جهان منتظر شماست. (نقل  به مضمون از قول برادر بزرگوارم، مبارز پيشکسوت و فدايي حضرت امام(ره)  آقاي حبيب الله عسگراولادي).2-امام راحلمان(ره) براي ارزيابي راهي که پيموده ايم، مقايسه ميان نقطه آغاز و نقطه اي که در آن ايستاده ايم را پيشنهاد مي کردند. اين مقايسه تابلوي روشن و قابل استنادي از موقعيت کنوني انقلاب اسلامي و نظام برخاسته از آن به دست مي دهد و صدالبته، پرداختن به همه موارد بيرون از محدوده اين نوشته  است... از آن ميان  به چند نمونه بسنده مي کنيم تا مشتي باشد از خروارها و اندکي از بسيارها. بخوانيد؛ شعار نيست، نه خلاف است ونه گزاف. 3-در نخستين روز از جنگ تحميلي، جيمي کارتر رئيس جمهور  وقت آمريکا که خود برپا کننده جنگ بود طي مصاحبه اي گفت؛ «اميدوارم اين جنگ مسئولان ايران را بر سر عقل آورد»! و روز بعد، صدام حسين در پايان يک کنفرانس خبري  که با حضور خبرنگاران خارجي در يکي از نقاط اشغال شده جنوب کشورمان ترتيب داده بود  با  غروري  احمقانه گفت؛ «کنفرانس خبري بعدي را در تهران تشکيل مي دهيم  و آن روز خيلي دور نيست»! جنگ احزاب بود که در آن همه مشرکان زمان به مقابله با نظام اسلامي نوپاي ايران آمده بودند و شکست جمهوري اسلامي ايران را  قطعي مي دانستند. هيئت هايي از ايران به چند کشور خارجي فرستاده شد تا واقعيت ماجرا بازگو شود. مقامات شوروي سابق در پاسخ به اعتراض هيئت ايراني که چرا با ارسال موشک هاي «اسکاد بي» به عراق، مردم بي دفاع را قتل عام مي کنيد؟ گفته بودند «در ميز مذاکره افغانستان، صندلي ايران خالي است»!  يعني دست از حمايت مردم مظلوم افغانستان برداريد تا... پاپ ژان پل ششم در پاسخ به هيئت اعزامي کشورمان و گوشزد کردن پيام حضرت امام(ره) که «اگر حضرت مسيح بود جانب ما را مي گرفت يا آمريکا را»، فقط گفته بود OH JESUS CHRIST- آه، يا حضرت مسيح!- انواع تسليحات مدرن به عراق سرازير شده بود و... به قول حضرت امام(ره)؛ خدايا تو مي داني که ما تنهاي تنها بوديم و نخواستيم جز تو کسي را داشته باشيم و نداشتيم... و اما، امروز... اين ما هستيم که از آن نقطه به اين نقطه رسيده ايم؟ و اين همان آمريکاست که براي نجات از باتلاق عراق دست به دامان ما شده است؟ اين همان کشورهاي عربي حمايت کننده از صدام هستند که براي نجات از فروپاشي دولت هاي خود و رها کردن گريبان خويش از پنجه مردم مسلمان کشورهاي خود، دست نياز به سوي ايران اسلامي دراز کرده اند و يا در آرزوي ذره اي از اقتدار جمهوري اسلامي ايران، انگشت  حسرت به دندان مي گزند؟   4-در سالهاي نخستين بعد از پيروزي انقلاب به «سيم  خاردار» نياز داشتيم و کشورهاي غربي «ناز» مي کردند و مي گفتند؛ از کجا معلوم سيم خاردار را براي ساختن موانع حلقوي در سنگرها به کار نبريد؟! و نمي دادند. امروز، اما، ايران اسلامي به فن آوري هسته اي دست يافته است، در نانوتکنولوژي، به رتبه هاي برتر دنيا رسيده است، موشک هاي بالستيک  و دوربرد مي سازد، همين چند روز پيش در مقابل چشمان حيرت زده جهانيان، ماهواره اميد را به فضا فرستاد و هر سه مرحله، جدايي ماهواره از موشک پرتاب کننده، قرار گرفتن در مدار تعريف شده قبلي و ارسال پيام را با موفقيت انجام داد... توليد سلول هاي بنيادي، ساخت مدرن ترين سدها و نيروگاهها و... بماند.   5-روزي از آن روزها، يکي از چالش هاي سياسي ايران اسلامي با کشورهاي غربي، حمايت مالي، تسليحاتي و تبليغاتي آنان از گروههاي تروريستي بود. آنها در مقابل اعتراض ما، شانه بالا مي انداختند و ابرو درهم مي کشيدند و با وقاحت بر حمايت از تروريست ها تاکيد مي کردند. امروز چه؟ آيا چالش ما در اين سطح نازل است؟ امروز، به اعتراف دشمنان، در خاورميانه هيچ رخدادي بدون اراده ايران اسلامي نمي تواند اتفاق بيفتد. تحولات در فلسطين، لبنان، عراق، يمن و تمام منطقه به سرانگشت اقتدار جمهوري اسلامي ايران بسته است، نيست؟! در گرماگرم درگيري آمريکا با عراق، روزنامه واشنگتن پست خطاب به بوش نوشت؛ خاورميانه را به ايران واگذار کن و بازگرد. آمريکا همه چيز را باخته است.   6-آن روزها، شعار مرگ بر آمريکا فقط از زبان مردم ايران شنيده مي شد. امام ما مي فرمود آمريکا شيطان بزرگ است و تاکيد مي کرد «هرچه فرياد داريد بر سر آمريکا بکشيد» و...امروزه اين شعار در همه منطقه و از زبان تمام ملت هاي مسلمان و حتي غيرمسلمان به گوش مي رسد. مردم آمريکا در تظاهرات خود پلاکاردهاي BUSH  IS  SATAN- بوش شيطان است- بر سر دست بلند مي کنند. مردم مسلمان در همه جاي جهان اسلام، همه گرفتاري ها و ناکامي هاي خود را زير سر آمريکا مي دانند و... گروههاي طرفدار آمريکا که آن روزها به گرايش خود افتخار مي کردند، اين روزها از واژه آمريکوفيل-طرفدار آمريکا- شرم مي کنند و خود را به «توبه» يا به ظاهر و براي حفظ پرستيژ، به ايران اسلامي و نهضت هاي مقاومت همسو با ايران نظير، حزب الله لبنان، جهاد اسلامي و حماس فلسطين و... مي چسبانند.   7- بوش مي گفت و رابرت گيتس، ديک چني، شيمون پرز و... نيز با استيصال مي گويند در جنگ 33 روزه لبنان، در جنگ 22 روزه غزه، در عراق... و هر جاي جهان اسلام که مقاومتي در مقابل آمريکا و متحدانش وجود دارد، درگيري واقعي ميان ايران و آمريکاست و عجيب آن که دروغگويان دراين باره راست مي گويند. صهيونيست ها که با دو خط آبي روي پرچم اسرائيل، داعيه سرزميني به وسعت از نيل تا فرات داشتند، امروزه پوزه اي خاک آلود دارند، به دور خود ديوار حائل مي کشند و افسانه شکست ناپذيري خود را به ناچار فراموش کرده اند. «زئيف شف» با عصبانيت همه اين خواري و ذلت را زير سر ايران مي داند... و اين عصاره باطل را ببين که امروزه حق گو! شده است.   8-باراک اوباما، روي شعار «تغيير» موج سواري مي کند و حال آن که «تغيير» اگر به مفهوم تغيير فرمول قدرت جهاني باشد، اين تغيير 30 سال پيش و به همت امام راحل ما(ره) آغاز شده و امروز به قول رهبرمعظم انقلاب - در سخنان ديروزشان- جغرافياي سياسي و قدرت جهاني را دگرگون کرده است. چند سال پيش، ژاک شيراک رئيس جمهور وقت فرانسه در يک مصاحبه مشترک با سه روزنامه واشنگتن پست و نيويورک تايمز -هر دو آمريکايي- و نوول ابزرواتور فرانسوي گفته بود، مقابله با ايران اسلامي ناممکن است و هزينه اين مقابله بارها از هزينه قبول ايران هسته اي بيشتر خواهد بود. آن روز، بوش با عصبانيت از شيراک به عنوان رئيس جمهوري که نمي داند چه مي گويد ياد کرد و امروز مقامات آمريکايي با اعتراف ناگفته، پذيرفته اند که نه فقط قدرت رويارويي با ايران اسلامي را ندارند، بلکه بايد آبرومندانه! به قدرت و اقتدار آن  اذعان کنند. و عجيب آن که آقاي اوباما، سعي دارد اين «نياز» آمريکا را با عنوان «امتياز» به ايران بفروشد و از مذاکره با جمهوري اسلامي سخن مي گويد. مذاکره اي که ايران اسلامي دون شأن خود مي داند و هرگز به آن تن نخواهد داد. چه کسي است که نداند، اين پيشنهاد «تعامل» بعد از شکست سخت آمريکا مطرح مي شود و کدام عقل سليم حاضر است با پذيرش مذاکره، شکست مفتضحانه آمريکا را به تأخير اندازد؟! 9-و دهها و صدها دستاورد ديگر که نشان مي دهند، در آغاز دهه چهارم انقلاب، به نقطه اي که آن روز حضرت امام راحل ما(ره) خبر داده بود نزديک شده ايم و امروز در رکاب خلف حاضر او، آن راه که او ترسيم فرموده بود را «خوش به نشان» آمده ايم.به قول آقا، اين روزها خاورميانه به ويترين ناکامي ها و شکست هاي پي درپي آمريکا و متحدانش تبديل شده است... و اين رشته سر دراز دارد. آفتاب يزد «ضيافت وحدت يا وحدت ضيافتي؟» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفتاب يزد است كه در آن مي‌خوانيد؛اين موضوع تا كنون بارها مورد بحث قرار گرفته است كه بهترين روش حاكميت در دنياي امروز كدام است؟ بسياري از افراد، حاكميت حزبي را كارآمدترين روش براي اداره كشورها مي‌دانند. طرفداران اين نظريه، براي اثبات حقانيت ديدگاه خود نكته‌اي را مورد اشاره قرار مي‌دهند كه به تدريج در ايران نيز صحت آن آشكار مي‌شود. اين نكته، تنظيم رقابت‌هاي انتخاباتي براساس برنامه‌هاي مدون حزبي و پاسخگويي مجموعه حزب به جاي پاسخگويي‌هاي انفرادي است. موافقان حكومت حزبي همچنين به اين نكته اشاره مي‌كنند كه وعده‌هاي ارائه شده توسط يك حزب - كه بايستي مبتني بر مرام‌نامه و برنامه‌هاي حزبي باشد - به راحتي قابل انكار و تكذيب نيست در حالي كه وعده‌هاي شخصي، تنها در بعضي تريبونها مطرح مي‌شود و لذا تكذيب، تعديل يا توجيه آن چندان مشكل نمي‌باشد. اما به نظر مي‌رسد يك ويژگي‌ در داخل ايران وجود دارد كه كشور ما را به نمونه‌اي منحصر به فرد تبديل كرده است. اين ويژگي حاكميت محفلي به جاي حزبي يا وجود احزاب نانوشته و غير پاسخگوست. وجود احزاب محفلي را به راحتي مي‌توان با نگاهي به تعامل كارگزاران حكومتي با يكديگر - به ويژه در سه چهار سال اخير - مشاهده كرد. در ابتداي اين دوره، اكثريت مجلس از دست اصلاح‌طلبان خارج شد و جناح اصولگرا بر قوه مقننه مسلط گرديد. پس از غلبه اصولگرايان بر مجلس، رسانه‌هاي نزديك به آن جناح لزوم خارج شدن دولت از دست اصلاح‌طلبان را مورد تاكيد قرار دادند. استدلال آنها اين بود كه با يكپارچه شدن حاكميت، خدمتگذاري به مردم با سهولت بيشتر انجام خواهد شد. براي تحقق اين آرزو، بيش از يك سال وقت لازم نبود و از نيمه سال 84، ذوق زدگي فراوان از اينكه هر سه قوه توسط اصولگرايان اداره مي‌شود در تبليغات زباني و مكتوب صاحب نفوذان اين جناح مشهود بود. اما با گذشت يك دوره كامل از تسلط جناح موسوم به اصولگرا بر مجلس و در آستانه پايان يك دورهاز حاكميت اصولگرايان بر دولت، به نظر مي‌رسد كه هيچ يك از فراكسيون‌هاي آن جناح، حاضر نيستند مسئوليت ناكامي‌هاي چهار سال اخير را بپذيرند. علاوه بر اين، اظهارنظرهاي مبهم و دادن آدرسغيردقيق نسبت به كاستي‌ها، ضعف‌ها و ناكامي‌ها نشان مي‌دهد كه حاكميت يكپارچه اصولگرايان، وسيله‌اي براي حذف اصلاح‌طلبان از حاكميت است و نه ابزاري براي خدمتگذاري هماهنگ به مردم. اظهارنظرهاي انتخاباتي اصولگرايان در ماههاي اخير و سردرگمي آنها نسبت به »تعدد« يا »وحدت« كانديدا در انتخابات 22 خرداد 88 نيز تنها از همين زاويه قابل تحليل مي‌باشد. در واقع اصولگرايان بيش از ديگران از عدم هماهنگي‌هاي استراتژيك و تاكتيكي خود اطلاع دارند اما اصل اساسي مورد نظر آنها يعني جلوگيري از حاكميت اصلاح طلبان، افرادي در آن جناح را وادار ساخته است كه برنامه‌ انتخاباتي خود را با نگاه به كانديداهاي اصلاح‌طلبان و ميزان راي ا~وري آنها تنظيم نمايند. انعكاس اين راهبرد ظاهراً اصولگرايانه اما غيراصولي، در جلسات مشترك اصولگرايان به يك نحو است و قبل و بعد از جلسات، به نحو ديگر! نتيجه اين وضعيت آن است كه بسياري از اصولگرايان، در جلسات مشترك خود از اينكه مردم به مجموعه آنها اعتماد كرده‌اند ابراز رضايت مي‌نمايند و خدا را سپاس مي‌گويند. اما پس از جلسه، با ادبيات گوناگون همان انتقادات متقابلي را مطرح مي‌كنند كه قبل از جلسه در تريبون‌هاي عـمومي مطرح كرده بودند. به عبارت ديگر، بسياري از جلسات دست‌اندركاران حاكميت يكپارچه، به جاي آنكه محلي براي تبادل نظر، طرح انتقادات و رفع اشكالات باشد محفلي براي خوش و بش كردن و تبادل تعارفات كليشه‌اي است. اين جلسات همچنين فرصتي براي تجديد قوا و آمادگي براي سخنراني‌هاي تريبوني بعدي است كه محتواي آن، نقادي‌هاي درون جناحي و انداختن توپ مشكلات در زمين ساير فراكسيون‌هاي اصولگراست. اكنون چهار سال است كه اصولگرايان »ضيافت وحدت« برگزار مي‌كنند اما معمولاً دوره اعتبار اين »وحدت ضيافتي« بلافاصله پس از دسترسي بعضي از آنها به نخستين تريبون، خاتمه مي‌يابد. آنچه كه از جلسات مشترك فراكسيون‌هاي حكومتي اصولگرايان در رسانه‌ها منعكس مي‌شود، چيزي نيست جز ابراز همكاري‌ و هماهنگي و تلاش براي اميدوار ساختن مردم نسبت به كارآمدي حاكميت يكپارچه. البته امروز كمتر كسي به اين كارآمدياميد بسته است در عين حال هنوز كساني آرزوي تحقق اين كارآمدي را دارند. زيرا چالش هاي سبك و سنگين اصولگرايان در قواي گوناگون تنها منجر به سوختن فرصت هاي كشور و مردم مي شود. متاسفانه به نظر مي رسد برخي از ضيافت‌هاي وحدت، تنها با هدف برنامه ريزي براي جلوگيري از كاهش تعداد مناصب حكومتي كه در اختيار اصولگرايان است تشكيل مي‌گردد كه حتي اگر هدف اصلي از جلسات، همين باشد اصولگرايان بايد از فرصت تشكيل جلسات، براي گفتگوهاي چالشي و نزديك كردن ديدگاه ها استفاده كنند نه آنكه با كسب انرژي از اين »همنشيني‌هاي خصوصي« به دنبال فرصتي باشند تا در »تريبون هاي عمومي « به مناظره هاي يك طرفه و معمولاً بي حاصل بپردازند؛ مناظره‌هايي كه تنها نتيجه آن، سلب مسئوليت از مجموعه »اصولگرايان حاكم« است. ‌ ‌ انتقاد دولتي ها از عملكرد قوه قضائيه در مبارزه با مفاسد اقتصادي، توصيه هاي مكرر مسئولان قضايي و هشدار آنها نسبت به پيامد منفي بعضي از اقدامات دولت بر سرمايه گذاري داخلي و خارجي، اعتراض مجلسي ها به عملكرد اقتصادي دولت، ابراز نگراني‌ها از ناكامي دولت در اجراي اصل 44 و انتقادات متقابل دولت و مجلس از يكديگر در مورد گراني‌ها و تورم نمونه هايي است كه به نظر مي‌رسد در ضيافت وحدت اصولگرايان، فرصتي براي طرح نمي يابد اما قبل و بعد از هر ضيافت وحـدت، در تريبون هاي متعدد مطرح مي شود تا مردم بدانند وحدت ضيافتي، دستاورد قابل توجهي براي كشور و ملت ندارد. ‌ ‌ امروزه بسياري از اصولگرايان، با نگراني به تحولات انتخاباتي اصلاح‌طلبان مي‌نگرند و به صورت علني اعتراف مي‌كنند كه اگر احتمال پيروزي اصلاح طلبان وجود داشته باشد تمام اعتراض‌ها و انتقادهاي خود به احمدي نژاد را متوقف خواهند كرد و بر او اجماع مي نمايند. هيچ‌كس نمي‌تواند اصولگرايان را از اين اراده»‌ »نه‌چندان اصولگرايانه« منع كند اما مي‌توان از آنها توقع داشت كه براي ضيافت‌هاي وحدت خود، برنامه‌ريزي كنند تا از فرصت اين ضيافت ها، براي برنامه ريزي در جهت حل مشكلات مردم نيز استفاده نمايند. آيا براي سران اصولگراي قوا و همكاران ايشان، اين امكان وجود ندارد كه به جاي مناظره‌هاي يك طرفه و تريبوني، در جلسات وحدت خود به چالش هاي جدي با يكديگر برخيزند و از اين چالش ها، راحل هايي براي مشكلات فزاينده كشور پيدا كنند؟ ‌ ‌ آيا وضعيت فعلي، اصولگرايان را به اين انديشه وانمي‌دارد كه به جاي »محفل هاي وحدت« به فكر اتحاد در قالب احزاب صاحب برنامه باشند و به جاي تاكيد بر حذف اصلاح طلبان، به جذب راي مردم بر اساس كسب اطمينان آنها از كارآمدي برنامه حزبي بيند يشند؟ ابتكار «جهان يخ نمي زند» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم سيدجواد سيدپور است كه در آن مي‌خوانيد؛اجلاس اقتصاد جهاني در داووس به اتمام رسيد اما بحران اقتصاد جهاني همچنان به قدرت خود باقي است.اين اجلاس که قرار بود نشست هاي صورت گرفته در آن وضعيت اقتصاد جهاني را تحت تاثير قرار دهد،خود متاثر از برخورد رجب طيب اردوغان و شيمون پرز واقع شد و در سايه حوادث تکان دهنده غزه قرارگرفت.اگرچه اجلاس هاي سالانه داووس هميشه مورد توجه رهبران و نخبگان اقتصاد و سياست دنيا واقع شده و همواره محلي براي شناخت رويدادهاي مهم مديريتي و اقتصادي در سطح جهان محسوب گرديده ولي نتايج و خروجي هاي آن لزوما بر روند اقتصاد جهان تاثير مستقيم نگذاشته است.حتي پيش بيني هاي صورت گرفته در نشست ها و کارگاههاي آن نيز تماما محقق نشده،گرچه در برخي موارد موثر و نافذ نيز بوده است. اما به طور مشخص مي توان تاکيد کرد که اين اجلاس به رغم آنکه بزرگترين گردهمايي اقتصاد دنيا محسوب مي شود نتوانسته آنچنان که انتظار مي رفت از بروز سونامي هاي خوفناک اقتصادي مثل آنچه اکنون جهان با آن مواجه است خبر دهد. اگر در بيانيه پاياني سال گذشته اين اجلاس توجه شود حتي يک خط را نمي توان سراغ گرفت که از بوجود آمدن رکود در اقتصاد دنيا و برشکستگي بسياري از بنگاهها و شرکت هاي فرا مليتي دنيا سخن گفته باشد. در بيانيه پاياني سال گذشته داووس تنها به ذکر هشدارهايي کوتاه پيرامون وضعيت مالي بخش مسکن امريکا بسنده شده است و به عاقبت شرکت ها از پس بحران فراگير مالي توجه اي نشده است.شايد برخي چنين استدلال کنند که اساسا پيش بيني وضعيت آينده اقتصاد هرگز در دستور کار مجمع جهاني اقتصاد در داووس نبوده، لذا نبايد عدم پيش بيني آينده،جزو ضعف هاي اين اجلاس به شمار آيد. اما آنوقت اين سوال پيش مي آيد که اگر اجتماع اين همه از سران دولت ها، شرکت ها و دانشگاهها نتواند به آينده نقبي بزند پس به چه کاري مي آيد؟!واقعيت آن است که به رغم تمام کاربست هاي علمي در نظام فکري اقتصاد، واقعيت اقتصاد، ياغي تر از آن است که به چنگ دانشمندان و صاحب نظران افتد.آدمي در طول دويست سالي که آرام آرام و نظام مندبا علم اقتصاد مواجه شده، تنها توانسته اندکي بدان نظم ببخشد و هرگز نتوانسته به طورقطعي و حتمي آنرا مهار کند و بدانجايي ببرد که مطلوب اوست. شايد بزرگترين گناه علم اقتصاد در قرن حاضر اين باشد که بيش از اندازه به ساحت علمي خود اتکا کرده و ماهيت انساني و به طبع آن انعطاف پذيري و تحول يابندگي خود را از ياد برده است. اين گفته «هايک» مويد همين مطلب است که:«هيچکس نمي داند چگونه مي توان رشد اقتصادي را برنامه ريزي کرد چرا که هيچيک از ما مکانيسم واقعي آنرا نمي شناسد.» اين تعبير شايد اصطلاح درستي نباشد و عده اي از اقتصاددانان را خوش نيايد اگر گفته شود که «اقتصاد، علم نيمه است »به اين معني که تنها بخشي از آن به زير تيغ تشريح علم در مي آيد ولي قسمت عمده آن فرار است و از ميدان جاذبه منطق علمي خارج است. اين خاصيت گريز از مرکز به دليل خصوصيت ذاتي انسانهاست که به وجود مي آيد، خاصيتي آزادمنشانه و تحول خواه.از اين نظر همچنان که اين رفتار انساني قوام دهنده اقتصاد آزاد است نقيض آن نيز محسوب مي شود.نقيضي که وقتي در امکان هاي بي نهايت ضرب شود علم را قدرت دست يابي بدان نيست. از اينجاست که علم اقتصاد خود تبديل به مجهولي براي فلسفه علم مي شود و ترادف «علم» و «اقتصاد» با هم نامطبوع جلوه مي نمايد زيرا علم اگر علم باشد با ماهيت گريزاي اقتصاد چه بايد بکند؟ اما سواي اين مباحث که به معرفت شناسي علم اقتصاد مربوط مي شود، مجمع جهاني اقتصاد در سال جاري محلي براي عرض اندام مخالفين جهاني سازي بود. مخالفيني که بالاخره حجتي قطعي براي اثبات نگراني ها و دغدغه هاي خود يافتند:سقوط اقتصاد آزاد و رکود جهاني.زماني گفته مي شد:«بحران رژيم هاي ارشادي - اجتماعي و بازگشت ليبراليسم از مشخصات تاريخي تفکر سالهاي دهه 1980 ميلادي است. ديگر کسي نه در شرق و نه در غرب، نه در دنياي صنعتي ونه در جهان سوم،لزوم دخالت دولت، توجه بيشتر به برنامه ريزي و ملي کردن را تاکيد نمي کند. از پکن تا پاريس با گذري از مسکو، بوئنوس آيرس يا دهلي، همه دولت ها همه اقتصاددانان، چه دست راستي و چه دست چپي، آزادي نيروهاي بازار و خصوصي کردن هرچه بيشتر را مطرح کرده اند.»اما وقايع رخ داده در نيمه دوم سال گذشته ميلادي -که اکنون پيش بيني مي شود سال جاري ميلاي را نيز يکسره با خود در کماي اقتصادي فرو برد -نشان داد، رهاسازي اقتصادي و هضم شدن در ديگ جوشان ليبراليسم نه تنها مطلوب نيست بلکه فوق العاده نيز خطرناک است. سقوط پياپي بورس هاي جهان و ورشکستگي گسترده ابر شرکتها که روزگاري نه چندان دور، دولتها مي آوردند و مي بردند، به شکل بي سابقه اي طبقات اجتماعي جوامع توسعه يافته را هدف قرار داده و موج فزاينده اي از بيکاري را دامن زده که در 60 سال گذشته نمونه اي از آن نمي توان يافت و تازه، اين ابتداي ويراني است.اين ثمره شجره جهاني سازي است که منافع آن اندک و مضار آن بي شمار است.اين واقعه عظما که سال جاري ميلادي دامنه آن گسترده تر، خوفناکتر و دردناکتر خواهد شد، گواه صادقي است که اقتصاد آني نيست که گفته و تدريس مي شود، آني است که پنهاني صورت مي گيرد.اما يک منتقد منصف نمي تواند يکسره برهمه دستاورد هاي اقتصاد بازار و نتايجي که تا کنون براي بشر داشته خط بطلان بکشد ولي مي تواند زمينه اي را براي عبور،پيشنهاد يا انتخاب کند که به تجربه نشان داده منافع کم خطرتري دارد زيرا «راز» اخذ تصميم پر منفعت و کم هزينه همچنان يک «راز» است. گفته شده از نتايج مجمع جهاني اقتصاد در سال جاري اين است که رشد اقتصادي در دنيا به «صفر» خواهد رسيد و اين يعني قرائت فاتحه پشت فاجعه براي اقتصاد جهاني.ساده ترين دستاورد چنين پديده اي يعني خشن تر شدن جهان و عصبي تر شدن دولت ها از عدم مهار بحران ها و سرريز اين خشونت به هر جايي که دست بدهد. افزايش آسيب هاي اجتماعي و وقوع بحران هاي اخلاقي مخصوصا در جوامع توسعه يافته از پي بيکاري هايي که گروه گروه کارگران را بدان مواجه خواهد ساخت، زمينه اي را ايجاد خواهد کرد که دولت ها براي تحقق روياي زندگي عادلانه مجددا به سمت نوع جديدي از سوسياليسم و کنترل در اقتصاد حرکت کنند-و اينجا اتفاقا بايد محل توقف اقتصاددانان و مسئولين ايراني باشد که آيا با اين مشخصات و مختصات اقتصاد جهاني، رفتن به سمت خصوصي سازي، پاسخگوي نيازهاي اقتصاد فردا خواهد بود؟ظفرمندي «دست پنهان اسميت» براقتصاد در سال جاري به اتمام خواهد رسيد اگر دولت ها نتوانند مشتان گره کرده کارگران بيکار شده را باز کنند زيرا ورود شتابناک و هراسان دولت ها براي مهار تخريب مشروعيت خود، به بي اعتباري بازار خواهد انجاميد. ا اگر اين دوره را ظهور عصر يخبندان اقتصاد آزاد بناميم چندان به گزافه نرفته ايم.اما با همه اين اوصاف تاريخ دقايق سخت تر از اين را شاهد بوده که قافله بشري از يخبندان گذشته و پرتو آفتاب، يخ موجود در زهدان ذهن بشر را ذوب ساخته است.پس مي بايست و سزاوار است همچنان چشم بر پرتو نوري داشت که نه از اقليم اقتصاد که از ماهيت طبع بشر بر مي خيزد، طبعي که هم نقطه قوت و هم ضعف علم اقتصاد است.سال2009 ميلادي، سال سرد اقتصادي است اما نه آنچنانکه جهان يخ بزند. رسالت «سي سال حضور آگاهانه زنان» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم صالح اسكندري است كه در آن مي‌خوانيد؛به گزارش سازمان ملل متحد 60 درصد از يك ميليارد فقير در جهان زنان و دختران هستند زنان 75 درصد بزرگسالان بي سواد كه جمعا 960 ميليون نفر هستند. را تشكيل مي دهند. از 130 ميليون كودكي كه به مدرسه  نمي روند 70 درصد دختر هستند. قاچاق انسان بزرگترين تجارت غير قانوني در جهان است كه در آن سالانه 3 ميليون زن كه 1/2 ميليون آن كودك هستند، تجارت مي شوند. شمار زنان زنداني در اروپا روبه افزايش است فقط به طور نمونه آمار زنان زنداني در انگليس در دو دهه گذشته دو برابر افزايش داشته است. بيش از 40 درصد زنان در اروپا مورد آزار و اذيت جسمي قرار مي گيرند و  يك سوم ازدواجها در اين قاره به طلاق مي انجامد. افزايش بي سابقه بارداري دختران انگليسي مقامات بهداشتي اين كشور را نگران كرده است. از سال 1998 تا كنون از هر 10 قتل در آفريقا شش قتل مربوط به خشونت عليه زنان بوده است. يك سوم زنان افغاني پس از حمله آمريكا به افغانستان معتاد شده اند. از سال 1973 تا كنون در شهرهاي غربي آمريكا بيش از 50 ميليون كودك متولد نشده،سقط شدند و... اين آمار و اخبار تكان دهنده واقعيت تلخ جهان پيرامون ماست كه  برده داري جنسي در قرون گذشته در برابر آن هيچ به نظر مي رسد. هر چند خانواده به عنوان اساسي‌ترين و قديمي‌ترين نهاد اجتماعي از زمان آغاز خلقت بشر همواره در معرض آسيب‌هايي بوده است اما در چند قرن اخير اين تهديدات رنگ جدي‌تر و خشن تر ي به خود گرفته است كه در مقايسه با طول تاريخ بي سابقه است. به راستي مفهوم زن در جهان مدرن دلالت بر چه معنايي مي كند؟ در قفاي شعارهاي پرطمطراق فمينيستي چه مي گذرد كه امروز بلند شدن صداي گريه نوزاد در اروپا و آمريكا به يك آرزو تبديل شده است. برابري جنسيتي آيا به معناي برده داري مدرن با دستمزد حداقل و استفاده هاي ايزلري از زنان است. مگر نه اينكه زن به مثابه يك عنصر اصيل انساني است خردمند و رشديافته كه امور را به ترازوي انديشه مي‌سنجد و نقش خويش را به عنوان يك انسان متفكر و سازنده جامعه ايفا مي‌كند. مگر نه اينكه مرد از دامن زن به معراج  مي رود و مگر نه اينكه زن از اراده‌اي سرسخت بهره دارد كه با آن مرزها را مي‌شكند و بندها را مي‌گسلد تا خواست خويش را چنان كه بايد تحقق بخشد. بهترين نمونه اين چهره، همسر فرعون است كه فريفته جاه و مقام و جلوه‌هاي فرعوني و مقهور شيطان نمي‌گردد و از قلمرو نفوذ فرعون مي‌رهد و اقتدار او را از هم مي‌درد و قرآن او را به عنوان الگوي زنان مثل مي‌زند. و خدا بر كساني كه ايمان آورده‌اند، زن فرعون را مثال مي زند. “و مگر نه اينكه براي زن در طول تاريخ حيات فردي و اجتماعي خود الگويي بلند مرتبه و يگانه به سان ام ابيها، دردانه خلقت حضرت فاطمه زهرا وجود دارد. امروز در سرآغاز قرن بيست و يكم زن خسته از ماديت، صنعت و تكنولوژي، تنها شاهراه نجات خود از اين مزبله دهشت انگيز معنويت و سنت مي بيند و بدين سو در حال حركت است. عصر حاضر را بايد عصر ايمان و علم، عصر سنت و صنعت، عصر ايدئولوژي و تكنولوژي، عصر دين و اخلاق و ارزش‌هاي الهي - انساني، عصر تكامل وجودي انسان‌ها و نيز عصر بازگشت به اصل از دست رفته و “روزگار وصل به اصل‌ ناميد. انقلاب اسلامي ايران در طليعه اين عصر طلايي، آوردگاه يك واكنش طبيعي در برابر اين ظلم تاريخي عليه زنان بود. فهم رابطه بين خانواده و انقلاب اسلامي مسبوق به تبارشناسي تاريخي خانواده به عنوان يك نهاد اجتماعي و مداقه در شناخت «هويت زن مسلمان» است. در حقيقت انقلاب اسلامي  كنشي بود كه در مقابل كنش‌هاي تخريبي عليه خانواده و كاستن از منزلت زن در طول تاريخ به وجود آمد. اين حركت استمرار بديهي  مجاهدت‌هاي انبياي الهي و علي‌الخصوص خاتم المرسلين حضرت محمد (ص) در صيانت از كيان خانواده و مبارزه با سنت‌هاي جاهلي در تحقير زنان و از همه غم‌انگيز‌تر زنده به گور كردن دختران بود. زنان و حضور فعال آنها در مسائل سياسي و اجتماعي و مشاركت آنها در تصميم گيري هاي كلان جامعه رهاورد سي ساله انقلاب اسلامي است.  انقلاب اسلامي زن را به جايگاه اصيل خود بازگرداند و وي را از موجودي منفعل به انساني فعال و اجتماعي تبديل كرد. به بركت انقلاب امروز دختران و زنان ايران اسلامي در آموزش عالي حتي از پسران و مردان نيز پيشي گرفته اند و آمار 70 درصدي ورودي دختران به دانشگاه ها براي بسياري از غربي ها غير قابل باور است. امروز به يمن اعتماد به نفس دختران ايراني، در امر پزشكي بانوان، ديگر نيازي به پزشكان مرد نيست . حضور زنان در عرصه مديريت سياسي به خصوص در سطوح ارشد و مشاركت فعال آنها در سه قوه قابل توجه است. حضرت امام خميني(ره) در مورد فعاليت اجتماعي واشتغال زنان هميشه اين نكته را بيان مي‌كردند كه: “فعاليت اجتماعي، سياسي كنيد ولي حدود شرعي از جمله رضايت همسر را رعايت كنيد. حجاب و عفاف به عنوان دو ارزش در جامعه ايران مراحل جامعه پذيري خود را سپري كرده و علي رغم وجود برخي چالشها از جمله تهاجم فرهنگي دشمن ،اما الگوي عالي حجاب در حال گسترش است و... امام راحل (ره) با تاكيد بر نقش نهاد خانواده مي‌فرمايند: “شما خانم‌ها شرف مادري داريد كه در اين شرف از مردها جلو هستيد و مسئوليت تربيت بچه در دامن خودتان را داريد. ايشان همچنين ضمن تبيين نقش زنان در فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي تاكيد فرمودند: “زن بايد در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد. زن‌ها در جمهوري اسلامي راي بايد بدهند، همان طوري كه مردان حق راي دارند، زن‌ها حق راي دارند. همان طوري كه مردها بايد در امور سياسي دخالت كنند و جامعه خودشان را حفظ كنند، زن‌ها هم بايد دخالت كنند و جامعه را حفظ كنند. زن‌ها هم بايد در فعاليت‌هاي اجتماعي و سياسي همدوش مردها باشند. در نهايت بايد گفت گفتمان انقلاب اسلامي قادر است در واكنش به تهديداتي كه نهاد خانواده را نشانه گرفته ضمن تبيين الگوي هويت زن مسلمان با توسل به سيره حضرت زهرا و حضرت زينب (سلام الله عليهما) بين وظيفه اصلي زنان در استقرار كيان خانواده و نقش‌هاي اجتماعي و سياسي آنان تعادلي پويا برقرار كند و موجد نوعي نگرش پاك و انساني به اين جنس لطيف خلقت باشد كه در عين لحاظ تفاوتهاي طبيعي با جنس مذكر اما از حقوق متناسب و برابري برخوردار باشد. جمهوري اسلامي «حرف روشن ما با اوباما» عنواتن سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد؛ با اينكه بسياري از مقامات آمريكائي و اروپائي اعلام كرده اند كه در مناقشات مربوط به انرژي اتمي جمهوري اسلامي ايران برنده و غربي ها بازنده هستند اما اخباري كه از اجلاس هفته گذشته گروه 1 +5 در آلمان مي رسد ناتواني غرب را در اين ماجرا بدون هيچ ابهامي به اثبات مي رساند. خبرگزاري انگليسي رويترز در گزارشي از اجلاس آلمان نوشت : در اين اجلاس از تحريم تازه تهران هيچ صحبتي به ميان نيامد و جلسه بعدي نيز به بازنگري كامل آمريكا در سياست هاي خود موكول شد . نمايندگان گروه 1 +5 در نشست « ويسبادن » آلمان از پيشنهاد باراك اوباما براي مذاكرات مستقيم با ايران حمايت كردند; با اين حال همزمان از تهران خواستند قطعنامه هاي شوراي امنيت را رعايت كرده و غني سازي را تعليق كند. توجه به اين نكته در تحليل آنچه در اين اجلاس مطرح شده بسيار نقش دارد كه اجلاس نمايندگان كشورهاي عضو گروه 1 +5 در آلمان نخستين گردهمايي آنها درباره ايران پس از روي كار آمدن دولت باراك اوباما است . به عبارت روشن تر اين گروه با خارج شدن از زير فشار دولت بوش كوچك اكنون به نظر مي رسد تا حدودي راحت تر تصميم مي گيرد. در عين حال كه در بيانيه پاياني نشست كشورهاي عضو گروه 1 +5 بر ادامه سياست هويج و چماق تاكيد شده و اين بيانيه از جمهوري اسلامي ايران خواسته است كه قطعنامه هاي شوراي امنيت مبني بر تعليق فوري غني سازي اورانيوم را به اجرا گذاشته و با آژانس بين المللي انرژي اتمي همكاري نمايد اما در عين حال حمايت خود را از سياست جديد دولت آمريكا براي گفتگوي مستقيم و بدون پيش شرط با ايران ابراز داشته اند. تصريح به اين نكته در بيانيه گروه 1 +5 بطور روشن عقب نشيني از مواضع گذشته محسوب مي شود . اين گروه همواره به تبعيت از دولت بوش تعليق غني سازي را پيش شرط هرگونه مذاكره و تفاهم با ايران اعلام مي كرد ولي اكنون دولت باراك اوباما در حال بازنگري سياست هاي آمريكا در قبال ايران است و گفته مي شود سياست دولت جديد آمريكا در انجام مذاكرات بدون پيش شرط با تهران استوار است در حالي كه جرج بوش هرگونه مذاكره با تهران را منوط به تعليق غني سازي اورانيوم كرده بود. انتشار اين اخبار همزمان با دهه مبارك فجر در سي امين سال انقلاب اسلامي يك پيروزي غيرقابل انكار براي اين انقلاب و ملت بزرگ ايران است . مقاومت ستودني مردم و مواضع استوار رهبري اين پيروزي را به ارمغان آورده است . توجه به اين نكته بسيار مهم است كه آمريكا در طول 30 سال گذشته همواره براي مذاكره با ايران تلاش كرده و چون حاضر نمي شد از موضع استكباري خود كوتاه بيايد هرگز نتوانست به اين خواسته خود برسد. دولتمردان آمريكا اسير اين توهم هستند كه فكر مي كنند بايد هر وقت اراده كنند رابطه خود را با يك دولت قطع نمايند و هر وقت هم لازم بدانند با آن دولت رابطه برقرار كنند بدون آنكه طرف مقابل حقي براي تصميم گيري داشته باشد. اين يك روش استعماري است كه دولتمردان آمريكائي نيز بعد از جنگ جهاني دوم به آن عادت كردند و با سواستفاده از ضعف حكومت ها در بسياري از كشورها تا حدود زيادي توانستند با همين سياست به پيش بروند و اهداف خود را محقق سازند. انقلاب اسلامي ايران اين معادله را درهم ريخت و در فضاي سياسي جهان تغييرات عمده اي ايجاد كرد كه ديگر زمينه اي براي اعمال چنين روش مستكبرانه اي وجود ندارد . درست به همين دليل است كه در طول 30 سال گذشته دولت هاي متعددي كه در آمريكا زمام امور را به دست گرفتند عليرغم توسل به انواع ترفندها نتوانستند ملت ايران را تسليم اراده خود كنند بلكه اكنون به اين نتيجه رسيده اند كه بايد خود تسليم اراده ملت ايران شوند.اينكه در بيانيه گروه 1 +5 سخن از حذف پيش شرط آمريكا براي مذاكره با ايران به ميان آمده و اين گروه نيز از آن استقبال كرده نكته ايست كه بايد قدري مورد تامل قرار گيرد. واقعيت اينست كه دولت آمريكا به ملت ايران بدهكار است و اگر قرار باشد شرطي براي مذاكره درنظر گرفته شود اين ايران است كه بايد شرط داشته باشد كمااينكه دارد . دولت هاي مختلف آمريكا در 55 سال گذشته يعني از كودتاي 28 مرداد 1332 تاكنون همواره با سياست خصمانه عليه ايران عمل كرده اند. به همين دليل آمريكا بدهكار ملت ايران است و تا جبران نكند اصولا حق تقاضاي مذاكره ندارد. دولت اوباما اگر ميخواهد با موضوع روابط با ايران برخوردي واقع بينانه نمايد بايد ابتدا 55 سال سياست خصمانه عليه ملت ايران را جبران نمايد و سپس درخواست مذاكره كند. در همين موضوع هسته اي نيز دولت بوش كوچك با سياست كينه توزانه و تحريك گروه 1 +5 تا توانست عليه فعاليت هاي هسته اي ايران مانع تراشي كرد . شيوه زشت قلدري هاي بين المللي اينست كه ابتدا برخلاف موازين و مقررات بين المللي خود را از ملت ها طلبكار مي كنند و سپس همان طلبكاري بيهوده را شرط قرار مي دهند تا به خواسته هاي خود برسند. غني سازي حق قانوني ملت ايران است . بنابراين اصولا آمريكا حق نداشت از شرطي تحت عنوان تعليق غني سازي سخن بگويد و به همين دليل امروز نيز با عقب نشيني از اين شرط جعلي منتي بر سر كسي ندارد. حرف روشن ملت ايران با دولت جديد آمريكا اينست كه اگر دست از همه ادعاهاي خلاف قانون خود عليه ايران بردارد خصومت هاي گذشته را جبران كند اموال و دارائي هاي ايران را آزاد نمايد از ملت ايران عذرخواهي كند تعهد نمايد كه ديگر در امور داخلي ايران دخالت نخواهد كرد و در مسائل هسته اي نيز كاملا خود را كنار بكشد راه براي اينكه مسئولان ايراني بتوانند درباره مذاكره با آمريكا بررسي هاي لازم را بعمل آورند باز خواهد شد. مردم سالاري «آزمون سخت اصولگرايي» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم مهدي قوامي پور است كه در آن مي‌خوانيد؛ اصولگرايان اگرچه هيچ گاه نتوانستند در عرصه انديشه و نظر توضيح دهند به چه اصولي پايبند ند و  اين اصول با قانون اساسي که ميثاق ملت و حکومت است چه نسبتي دارد اما در دولت نهم و مجالس هفتم و هشتم اين امکان را يافتند تا بي هيچ مانعي خود را در عمل به ملت عرضه دارند . اينک در  ماه هاي پاياني دولت نهم فرصتي است تا به شکلي کاملا اجمالي به قضاوت عملکردشان بنشينيم و اصولي را که طي هشت سال دولت اصلاحات هر روز از آسيب ديدن آن مويه ها سر مي دادند ببينيم. يادمان نرفته و نمي رود نوروز سال 85 را که رئيس جمهور محترم و رئيس مجلس شوراي اسلامي يک صدا از هديه نوروزي خويش به ملت سخن مي گفتند بنزين و حامل هاي انرژي گران نمي شود و سپس ديديم که نه تنها گران شد که کار به سهميه بندي و کارت سوخت رسيد و عجبا که  آقاي احمدي نژاد و حداد عادل آن را حرکتي شجاعانه و ضروري خواندند. پس از آن که نفت بر سر سفره ها آمد نوبت مسکن شد . با پرداخت وام هايي که هيچ توجيه اقتصادي و کارشناسي نداشت قيمت مسکن رشدي فزاينده يافت تا اين بار با مسدود کردن وام ها و راه اندازي طرح مسکن مهر مشکل مسکن را با وامي 14 ميليوني براي هميشه حل کنند آن هم با کنار هم قرار دادن افرادي که جز به محل سکونت هيچ قرابتي با هم ندارند . طرحي که پيش از اين به گونه اي ديگر در کشورهاي سوسياليستي به اجرا در آمده و با شکست مواجه شده بود. در واقع دولت و مجلس اصولگرا يک بار با پرداخت وام باعث افزايش تورم شد و بار ديگر به منظور کنترل تورم با مسدود کردن وام رکود را براي اقتصاد ايران به ارمغان آورد  و اين همه در حالي بود که نفت هر روز گران تر مي شد و اقتصاد جهاني روزهاي خوش و فراموش ناشدني را سپري مي کرد. در واقع وقتي نفت گران شد دولت اصولگرا چنين استدلال مي کرد که همه چيز در جهان گران شده است و گراني در کشور نه ناشي از سو» عملکرد دولت که از خارج از مرزها ميآيد. پس ملت با موجي از گراني روبه رو شد و البته مجلس اصولگرا همچنان حامي دولت بود. رئيس مجلس هفتم که در مجلس هشتم ديگر رئيس نبود و فرصتي يافته بود تا رو




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 588]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن