تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دوست ندارم كه در كودكى از دنيا مى رفتم و وارد بهشت مى شدم و بزرگ نمى شدم تا پروردگارم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1825991068




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سر بی کلاه و پای بی کفش


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سر بی کلاه و پای بی کفش
سر بی کلاه و پای بی کفش
آورده اند که در زمانهای قدیم، دیوانه ای در شهری زندگی می کرد. هوای آن شهر بسیار سرد بود و همه مردم کلاهی بر سر می گذاشتند تا از دست سرمای استخوانسوز در امان باشند.آنها به گذاشتن کلاه عادت کرده بودند و حتی تابستانها هم کلاه بر سر داشتند.برای همین، کلاه به عنوان یک پوشاک ضروری در آن شهر به شمار می رفت و امکان نداشت که کسی سر برهنه از خانه بیرون بیاید.فقط مرد دیوانه ای بود که هرگز کلاه بر سر نمی گذاشت. نه در پاییز و زمستان و نه در بهار و تابستان.او همیشه در خیابانهای شهر، با سر برهنه می گشت.روزی از روزها، مردی از دیوانه قصه ما پرسید: ای فلانی، چرا تو همیشه سر برهنه می گردی؟چرا کلاهی بر سرت نمی گذاری؟درست است که مردم تو را دیوانه می دانند، ولی دیوانه ها هم باید کلاه بر سر داشته باشند!فکر نمی کنی که شاید به خاطر همین کارت مردم تو را دیوانه می خوانند؟مرد دیوانه نگاهی عاقل اندر سفیه به آن مرد کرد و حرفی نزد.مرد پرسید: چرا جوابم را نمی دهی؟دیوانه پوزخندی زد و گفت: سر پوشیده، زن باشد، نه مرد!مرد گفت بسیار خوب فرض می کنیم که حرف تو درست باشد. بله برای زن ها پوشاندن سر واجب است و برای مردها واجب نیست، ولی بگو بدانم به چه سبب همیشه پابرهنه می گردی؟پا که دیگر باید کفش داشته باشد و اختصاص به مرد و زن ندارد!دیوانه بازهم نگاهی عاقل اندر سفیه به مرد انداخت و حرفی نزد.مرد گفت: گویا جوابی برای این سؤالم نداری؟دیوانه رو به آن مرد کرد و با لحن تمسخر آمیزی گفت: چون برهنه می بُوَد این سر، مرا                                                                         پای از او نبوَد گرامی تر مرامرد از جواب هوشمندانه دیوانه به حیرت افتاد و راهش را گرفت و رفت و دیگر از آن پس، سؤالی از مرد دیوانه نکرد، زیرا که جواب دیوانه را خیلی منطقی و درست و عاقلانه دید. برگرفته از کتاب 28 قصه از مصیبت نامه عطار 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 291]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن