واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > شهبازی، رامتین - آیا می توان قضاوت کرد که مهرجویی خواننشی درست از درس یونسکو ارائه داده است یا خیر؟ ژاک دریدا فیلسوف و نظریه پساساختگرا معتقد به این است که هیچ متنی در دنیا دارای مرکز نیست. یعنی نمی توان برای متون مختلف مرکز های مختلف فرض کرد. ما از هرجا که متن را به خوانش بنشینیم در مرکز آن قرار رگفته ایم. البته این مطلب به این راحتی هم نیست که در یک یادداشت سروته آن را هم بیاوریم. اما این نکته را گفتم تا به خوانش داریوش مهرجویی از نمایشنامه درس اوژن یونسکو برسم که این روزها آن را در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه می برد. در نمایشنامه یونسکو زبان طنز در لایه های زیرین اثر به شکل پنهان حضور دارد. یونسکو طنزی تلخ را تدارک دیده تا بتواند وضعیت بغرنج نمایشنامه اش را برای مخاطب دیدنی تر کرده و به مدد آن به نوعی شیوه بیان نیز دست یابد. او طنز نمایشنامه را به لایه های رویین نمی آورد تا بتواند دیاگرام گرافیکی را که برای به اوج رساندن نمایشنامه اش تدارک دیده به سامان برساند. او مداری را طراحی می کند که در آن قدرت استاد بر ضعف شاگرد چیره شده و در نهایت وی را به قتل می رساند. اما داریوش مهرجویی در اجرایی که از این نمایشنامه ارائه می دهد وجوه طنز نمایشنامه را تقویت کرده و آن را در برخی لحظات به سمت کمددی هم سوق می دهد. کمدی که خنده های بسیار از مخاطب می گیرد. این شیوه به کار مهرجویی بیان و لحنی دیگر می دهد. لحنی که دیاگرام مد نظر یونسکو را تا حدودی کمرنگ می نماید. اما آیا این خوب است یا بد؟ می خواهم به ابتدای بحث بازگردم و حرف دریدا را تکرار کنم که با توجه به قانون واسازی و مرکز گریزی آثار مهر جویی می تواند با متن یونسکو این کا را بکند یا خیر؟ این نوشته کوتاه در مقام پاسخ به این سئوال نیست و قصد دارد تنها طرح موضوع کند و از شما خواننده محترم بخواهد که نظر خود را با این نوشته به اشتراک بگذارید. البته ناگفته نماند که مهرجویی سراغ واسازی متن نرفته است و اتفاقا سعی دارد تا به آراء و اندیشه های یونسکو وفادار بماند. از همین منظر خوانش او ابعاد تازه ای پیدا می کند. خوانش واساز با قرائت مهرجویی متفاوت است. برای مثال در این زمینه می توانم به نمایشنامه آسمان روزهای برفی اشاره کنم که محمد چرمشیر در آن فیلم بانی و کلاید را در بافتی تازه واسازی کرده است. یعنی از اندیشه و بن مایه اثر سئوال پرسیده است. با توجه به آنچه دریدا می گوید و اصولا فلسفه پساساختگرا و هنر پست مدرنیستی مطرح می کند هنرها را می توان با هم درآمیخت یعنی ما متن واحدی نداریم و متون تازه از التقاط ژانرها و متون کهن شکل گرفته اند. اما بر این اساس وفاداری به سبک چه معنی پیدا می کند. بی شک داریوش مهرجویی این کارگردان متفاوت سینمای ایران بی دلیل سراغ آمیختن خنده به نمایشنامه یونسکو نکرده است. اما اینکه اصولا ما می توانیم در این مکان از قضاوت قرار بگیریم که این کار او اشتباه بوده یا درست و یا بر پایه نظر دریدا باید با نسبیت و قوانین نسبی این اثر را به تماشا بنشینیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 376]