تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):ميان حق و باطل جز كم عقلى فاصله نيست. عرض شد: چگونه، اى فرزند رسول خدا؟ فرمود...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831515569




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حجازی، عابدزاده و دوندگانی که نمی‌رسند


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: ورزش > فوتبال ملی  - ناصر حجازی و احمدرضا عابدزاده در خبرورزشی برای مان از گذشته ها گفتند. علی جوادی: «من در سرزمینی زندگی می‌کنم که در آن دویدن سهم کسانی است که نمی‌رسند  و رسیدن حق کسانی است که نمی‌دوند». این که چرا ناصر حجازی در ابتدای ورود به تحریریه خبرورزشی این جمله از گاندی را نقل کرد به سؤال‌هایی برمی‌گشت در رابطه با خانه‌نشینی این‌روزهایش. در همان دقایق ابتدایی ورود ناصرحجازی، احمدرضا عابدزاده هم وارد تحریریه شد. احوالپرسی‌های احمدرضا از ناصرخان شروع شد: «از آخرین دفعه‌ای که دیدمتان به نظر خیلی بهتر شده‌اید...» ناصرخان هم خنده‌کنان تایید کرد: «می‌بینی، ابروهایم دارد در می‌آید. فقط کمی استخوان‌هایم ضعیف است. پا و کمرم هم کمی درد می‌کند، به همین خاطر زیاد نمی‌توانم راه بروم. من 92 کیلو بودم. اما الان 82 کیلو هستم. باید این کمبود وزن جبران شود. ولی مهم نیست با آن هم مبارزه می‌کنم» اینجا احمدرضا سعی کرد برای تهیه کفش‌های اسپرت به ناصرخان برای پیاده‌روی راحت‌تر چند پیشنهاد بدهد.  *** بعد نوبت ناصرخان بود که از احمدرضا سؤالی کند: «چه خبر؟ پسرت کجاست؟ الان چند‌ سالش شده؟» احمدرضا هم که انگار هیچ‌وقت خنده از لبانش پاک نمی‌شود، گفت: «17‌سالش شده. فرستاده بودمش انگلستان اما الان ایران است. یک مقدار پایش ضرب دیده. فعلاً تمرین نمی‌کند». ناصرخان هم ادامه داد: «تیمی نرفته؟ الان وقتش شده‌ها» و احمد جواب داد: «نه. آنجا رفته بود آموزش ببیند. اما انگار هیچ چیز یاد نگرفته!» با این صحبت خنده چاشنی این دیدار شد تا احمدرضا خاطره عکس گرفتن از ناصرخان را در ملاقات قبلی یادآوری کند و آنها را از موبایلش نشان دهد؛ «آن دفعه به احمدرضا گفتم عکس نگیر. وضعیت خیلی بدی داشتم، گفتم فقط اگر عکس گرفتی آن را به کسی نده!» احمدرضا هم ادامه داد: «من هم اطاعت کردم دیگر. به هیچ‌کس نشان ندادم». *** زمان ناهار فضا برای ردوبدل شدن بحث‌های خصوصی‌تر مهیا شد. با این حال احمد لب یه غذا نزد! «دختر و پسر و خانمم تازه به ایران آمدند. قول داده‌ام که ناهار پیش آنها باشم. خانمم مثل مارکوپولوست. همیشه در سفر است و حالا که آمده باید پیش آنها ناهار بخورم!» ناصرخان هم ادامه داد: «خانم من یک کدبانوست و همیشه در خانه!» *** «استقلال امسال تیم نمی‌شود!» این توصیف ناصرخان بود از آینده پیش روی استقلال هنگام صرف غذا. بحثی که سر درد و دلش را باز کرد؛ «افرادی که پشت میزهای مدیریتی ورزش این مملکت می‌نشینند، خیال می‌کنند همیشه هستند. یادم هست سال گذشته در یکی از پروازهایی که از وین داشتم، رئیس کمیته ملی المپیک همسفر من بود. مردم لطف داشتند می‌آمدند عکس می‌گرفتند و امضا می‌خواستند. برگشتم به علی‌آبادی گفتم من ناصر حجازی هستم. اگر هم بازیکن و مربی نباشم مردم مرا دوست دارند اما شما از پشت میزت که بلند می‌شوی ماجرا فرق می‌کند». ***   فصل نقل‌وانتقالات است. بحث بعدی بر سر رقم قراردادهایی بود که شنیده می‌شد. احمدرضا گفت: «کاش ما در این دوره فوتبال بازی می‌کردیم. بیشترین قرارداد من 25 میلیون تومان بود». ناصرخان هم بلافاصله گفت: «برای من 300 هزار تومان بود. البته این روزها پول‌ها روی اصول پرداخت نمی‌شود. تقریباً همه تیم‌ها به غیر از استیل‌آذین دولتی‌اند. اگر به همه تیم‌ها 5 میلیارد بدهند و شرایط مساوی باشد، آن وقت مدیر لایق مشخص می‌شود. الان فلان تیم که 13‌میلیارد بودجه دارد هنر نمی‌کند که تیم جمع می‌کند». *** بحث کشیده بود به باشگاهداری و مربیگری در هر یک از تیم‌های ایرانی. ناصرخان به احمدرضا گفت: «الان در بهترین باشگاه ایران هستی. همین جا بمان که بهترین جاست!» او هم جواب داد: «آرامش خوبی دارم. دوسالی که در پرسپولیس بودم خیلی بد گذشت. استرس زیادی داشتم. باید جلوی مردم جواب پس می‌دادیم. این مربیان خارجی که می‌آیند برایشان مهم نیست که جوابگو باشند. اما ما نمی‌توانیم. باید به مردم جواب بدهیم. آنها برای ما مهم هستند. موهای من در این 2 سال سفید شد». یکی گفت: «باید موهایت را رنگ کنی!» جواب داد: «نه. من همین فرمی را بیشتر دوست دارم. می‌خواهم جوگندمی باشد». ناصرخان ادامه داد: «بعضی از افراد که موهایشان را رنگ می‌کنند، مخفی‌کاری می‌کنند». احمدرضا هم به شوخی ادامه داد: «ما هرموقع وحید قلیچ را دیدیم، موهایش مشکی بود. یک بار به او گفتم که چرا تو پیر نمی‌شوی؟» ... شوخی‌های احمدرضا تمامی نداشت؛ «برعکس قلیچ، فرشاد پیوس را ببین. از وقتی از مادرش متولد شد، موهایش سفید بود». *** خوش و بش و حرف‌های غیرمرتبط با موضوع ما ادامه داشت. تا رسیدیم به آنجا که بحث دروازه‌بان‌های ادوار مختلف جهان شد. فهمیدیم که ناصرخان اعتقادی به کاسیاس ندارد. بعد نوبت یاشین شد که ناصرخان گفت من هیچ چیز از یاشین ندیده‌ام. اما احمدرضا از همان موبایل‌اش فیلم‌هایی را نشان ناصرخان داد که می‌گفت یکی از آنها یاشین است. احمدرضا پرسید: «کدام بهتر هستند؟» ناصرخان جواب داد: «‌تو زمانی که در دروازه می‌ایستادی بهتر از همه اینها بودی». بعد رو به ما کرد و ادامه داد: «دروازه‌بان بارسلونا هنری نمی‌کند. آن دفاع اجازه نمی‌دهد توپ روی دروازه بیاید. اما ما درون دروازه ایران می‌ایستادیم که دفاع درست و حسابی نداشت» *** در آخر نوبت عکاسی شد. ناصرخان به مسعود اکبری عکاس ما گفت: «بعد از این همه سال عکس گرفتن می‌دانم که دیگر از کدام سو، عکس من قشنگ‌تر است. با این فرم بهتر است... و بعد از عکاسی گفت: «با این که مثل سابق نیستم، ولی عکس‌های خوبی شده!» احمدرضا ادامه داد: «ناصرخان این حرف‌ها را نزن». ارادتی که در 2 جا فهمیدیم ظاهری نیست. زمانی که قرار بود ناصرخان و احمدرضا با بچه‌های تحریریه عکس بگیرند، به عابدزاده گفتیم که بنشین روی صندلی. برگشت به ما گفت: «تا زمانی که ناصرخان ننشیند، من نمی‌نشینم». اما دومی جالب تر بود. موقع خداحافظی احمدرضا برگشت گفت:«من مهم نیستم. سمت من نیایید. بروید ناصرخان را بدرقه کنید»... و اینها نشان می‌داد که بزرگان فوتبال چگونه بزرگ می‌شوند و فوتبال در دل خود چه قدرتی برای انتقال درس‌های غیر فوتبالی دارد. 




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 194]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن