تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829822592




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جریان حكمیت در عصر حضرت علی علیه السلام


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جریان حكمیت در عصر حضرت علی علیه السلام
امام علی علیه السلام
ألا و ان القوم اختاروا لانفسهم اقرب القوم مما یحبون، و انكم اخترتم لانفسكم اقرب القوم مما تكرهون. (نهج البلاغه، خطبه 238) پس از آن كه ابوموسى و عمرو عاص از طرف سپاه متخاصمین براى حكمیت انتخاب شدند محل ملاقات براى انعقاد مجلس حكمیت در دومة الجندل كه قلعه‏اى میان مدینه و شام بود مقرر گردید، از جانب هر یك از سپاهیان شام و عراق چهار صد سوار به نمایندگى تعیین گردیدند كه به همراه حكم خود به دومة الجندل بروند تا رأى حكمین در حضور آنان ابلاغ شود. عمرو عاص با چهار صد سوار از شامیان به محل مزبور رفت و چند روز زودتر از ابوموسى به آنجا رسیده و به انتظار ورود حریف خود نشست، على علیه السلام نیز چهارصد نفر به فرماندهى شریح بن هانى همراه ابوموسى فرستاد و عبدالله بن عباس را هم به عنوان امام جماعت با آنها رهسپار نمود. موقع اعزام حكمین معاویه به عمرو عاص گفت میدانى كه من و لشگریان شام ترا با كمال رغبت و میل براى این كار تعیین كردیم در حالی كه انتخاب ابوموسى به طور اكراه و اجبار بر على تحمیل شده است حال ببینیم چه میكنى. عبدالله بن عباس نیز به ابوموسى گفت تو با یكى از حیله‏گران زبردست عرب حریف هستى كه در مكر و فسون در تمام عرب نظیرش را نمیتوان یافت مراقب خود باش و سعى كن فریب این مرد حیله‏گر را نخورى با این كه میدانى على علیه السلام تمام سجایاى اخلاقى و ملكات نفسانى را دارا بوده و از هر حیث براى خلافت از همه كس سزاوارتر است و معاویه جز به راه ستم و باطل نمیرود. چون خبر ورود ابوموسى به عمرو عاص رسید به استقبال او شتافت و بسیار تملق و چاپلوسى كرد و در اولین برخورد عقل كم مایه او را ربود! ابوموسى وقتى این همه احترام و شكسته نفسى از عمرو عاص دید دست و پایش را گم كرد و خود را به كلى در اختیار عمرو گذاشت، ابن عباس كه از نزدیك مراقب اوضاع بود به ابوموسى پیغام فرستاد كه گول تواضع و فروتنى عمرو را نخور و حواس خود را پریشان مساز او از نظر شخصیت اجتماعى خیلى از تو بالاتر است و این علاقه و محبت را درباره تو براى تحمیل عقیده و فكر خود بجا می آورد آگاه باش كه فریب او را نخورى زیرا (مهر كز علتى بود كینه است) ! سفارش ابن عباس به وسیله عدى بن حاتم به ابوموسى ابلاغ شد ولى او كه فكر می كرد صاحب مقام و منصبى شده است به عدى گفت: نمیخواهد شما در این امر مهم دخالت كنید و مرا كه از طرف عموم مسلمین بدین كار گماشته شده‏ام نصیحت نمائید! آنگاه به عمرو عاص گفت كه من بعد سخنان ما محرمانه و سرى باشد تا كسى از چگونگى آن آگاه نشود! عمرو عاص كه انتظار چنین پیشنهادى را داشت فورا دستور داد چادرى در گوشه‏اى برپا كردند و خودش با ابوموسى روزها به تبادل افكار و مذاكرات خصوصى پرداختند حتى اطراف چادر را نیز قرق كرده و به مأمورین انتظامى دستور دادند كه كسى بدون اجازه آنها حق ورود به چادر آنان را نخواهد داشت. عمرو عاص پذیرائى گرم و شایانى از ابوموسى می نمود و زمینه را براى فریفتن او و تحمیل عقیده خود آماده میكرد بالاخره مطلب را عنوان نموده و به شور و بحث پرداختند. عمرو عاص به ابوموسى گفت: در این كه عثمان به مظلومیت كشته شده شكى نیست و تو خود نیز از طرفداران عثمان هستى، ابوموسى گفت البته من در موقع كشته شدن ‏او در مدینه نبودم و الا هر چه از دستم بر می آمد درباره وى كمك میكردم، عمرو گفت پس چه بهتر كه الان معاویه به خونخواهى عثمان برخاسته و چندان طمعى در خلافت ندارد اگر تو هم باو كمك كنى خون عثمان گرفته میشود و اگر معاویه را به مسند خلافت بنشانیم از نظر این كه مردى با تدبیر و قوى و كاردان است و از خانواده شریف قریش نیز میباشد كارى به مصلحت مسلمین انجام داده‏ایم! ابوموسى متغیر شد و گفت: آیا معاویه از خانواده شریف است یا على؟چه شرافتى را براى معاویه میتوان قائل شد كه على فاقد آن باشد؟ و موضوع حكمیت ما مربوط به عموم مسلمین است و به این سادگیها نمیتوان در مورد آن تصمیم گرفت و من عقیده دارم كه عبدالله بن عمر براى احراز مقام خلافت از همه شایسته‏تر است زیرا تا كنون فتنه‏اى ایجاد نكرده و مردى سلیم النفس و خوش اخلاق است! عمرو گفت: مقام خلافت جاى هر كسى نیست و خلیفه مسلمین باید با جرأت و مدبر و دور اندیش باشد و اینگونه صفات در عبدالله پیدا نمیشود. ابوموسى گفت تو اصرار دارى كه حتما معاویه خلیفه شود ولى من با خلافت او مخالفم. عمرو عاص كه ابوموسى را مخالف معاویه دید به طرز دیگرى عقل او را ربود و حیله دیگرى به كار برد، دست ابوموسى را گرفت و از چادر بیرون برد و گفت: اى برادر پیشنهادى به تو میكنم و گمان ندارم كه در این مورد راه مخالفت جوئى زیرا این پیشنهاد به نفع و صلاح مسلمین است! ابوموسى گفت مقصودت چیست؟ عمرو عاص گفت: حالا كه تو به هیچ وجه به خلافت معاویه حاضر نیستى و من هم كه با خلافت على و عبد الله بن عمر و امثال آنها مخالف میباشم خوبست من و تو كه از جانب مسلمین در این مورد اختیار تام داریم هم على و هم معاویه را از خلافت عزل كنیم آنگاه انتخاب خلیفه را به شوراى مسلمین واگذار نمائیم تا هر كه را خواستند انتخاب كنند و من و تو هم در این امر مسئولیتى نداشته باشیم! ابوموسى كه چندان دل خوشى از على علیه السلام نداشت و معاویه را نیز معزول تصور میكرد به پیشنهاد عمرو رضا داد و موافقت خود را در این مورد اعلام ‏نمود، عمرو عاص براى این كه هر چه زودتر به مقصود خود جامه عمل بپوشاند گفت: اى گرامى‏ترین اصحاب پیغمبر مدتى كه براى حكمیت ما تعیین گردیده اكنون به پایان میرسد خوبست بدون فوت فرصت عقیده و رأى خود را به گروه مسلمین اعلام داریم! ابوموسى بار دیگر از تملق گوئى عمرو خود را باخت و پاسخ داد كه فردا این عمل را انجام می دهیم و مدعیان خلافت را بر كنار میكنیم تا مردم از جنگ و كشتار رهائى یابند، عمرو عاص با این كه گردش كار را كاملا موافق مرام خود میدید مع الوصف از ابوموسى غفلت نمیكرد كه مبادا او را راهى به اصحاب على علیه السلام مخصوصا به عبدالله بن عباس پیدا شود. موعد مقرره فرا رسید و ابوموسى و عمرو عاص در برابر مردم ایستادند، عمرو عاص بار دیگر باقیمانده عقل ابوموسى را ربود و با تعارفات خشگ و خالى و دور از حقیقت و با تملق و چاپلوسى زیاد او را وادار نمود كه ابتداء او به سخن درآید و هر چه ابن عباس به ابوموسى تفهیم نمود كه ابتداء شروع به سخن نكند زیرا عمرو عاص او را فریب خواهد داد ابوموسى توجه و اعتنائى نكرد و ضمن خطاب به مردم چنین گفت:
امام علی علیه السلام
اى مردم بر هیچ كس پوشیده نیست كه جنگ صفین در طول مدت خود چندین هزار نفر را به خاك و خون كشید و اطفال صغیر را بى پدر و زنان جوان را بیوه نمود و باعث وقوع این جنگ دو نفر مدعیان خلافت یعنى على و معاویه بوده‏اند كه اگر كار به حكمیت واگذار نمیشد آن خونریزى و برادر كشى ادامه پیدا میكرد. بنابر این براى این كه مسلمین روى آسایش ببینند من و عمرو عاص توافق كردیم كه این دو نفر را از خلافت خلع كنیم تا خود مسلمین شورائى تشكیل داده و كسى را كه استحقاق و شایستگى خلافت دارد انتخاب كنند پس من از جانب مسلمین عراق و حجاز على را از خلافت خلع میكنم! در این موقع همهمه و هیاهو با آهنگ هاى مخالف و موافق در گرفت ولى عمرو عاص فرصت را از دست نداد و بلافاصله سخنان ابوموسى را درباره تأسف از خونریزى و برادركشى تأیید نمود و در خاتمه اضافه كرد كه: چون اختلاف على و معاویه باعث بروز این فتنه و آشوب بود و حالا كه ابوموسى على را خلع كرد من نیز با نظر او در مورد خلع على موافق بوده و در عوض معاویه را به مقام خلافت برمی گزینم زیرا علاوه بر این كه او شایسته احراز این مقام است خونخواه و ولى الدم عثمان نیز می باشد كه طبق مفاد آیه: و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا؛ مجازات قاتلین عثمان به عهده او میباشد. چون سخنان عمرو عاص خاتمه یافت هیجان و هیاهوى مردم شدت گرفت و از همه بیشتر خود ابوموسى از این امر خشمگین شد و به عمرو عاص گفت: قد غدرت و فجرت و انما مثلك مثل الكلب ان تحمل علیه یلهث او تتركه یلهث؛ اى حیله‏گر فاسق، تو مانند آن سگى هستى كه قرآن درباره آن فرماید چه آن را چوب بزنى و چه رهایش سازى پارس میكند (در هیچ حال از آن آسوده نتوان بود) عمرو عاص خندید و گفت: انما مثلك مثل الحمار یحمل اسفارا ؛ یعنى تو هم مثل آن خر میمانى كه بارش یك مشت كتاب باشد و اتفاقا گفتار عمرو عاص درباره او كاملا درست بود و ابوموسى بعد از آن به حمار اشعرى مشهور شد و آن وقت فهمید كه على علیه السلام حق داشته است كه او را به حكمیت انتخاب نكند. ابوموسى از ترس على علیه السلام و یارانش به مكه گریخت و عمرو عاص نیز به سوى معاویه شتافت و موقع ورود به شام به عنوان خلافت به او سلام داد. این حكمیت به قول خود معاویه یكى از نیرنگهاى عمرو عاص بود كه با فشار و اجبار مردم كوفه على علیه السلام آن را پذیرفته بود ولى چون حكمین برابر تعهدى كه سپرده بودند رفتار نكردند مجددا على علیه السلام و اصحابش به مخالفت برخاستند زیرا: اولا در آیات قرآن چیزى كه اختلاف متخاصمین را حل و برطرف كند وجود نداشت، ثانیا در روز بیعت با على همه مهاجرین و انصار جز چند نفرى معدود با او بیعت كرده بودند و مقام خلافت خود به خود به دست آن حضرت آمده بود و به غیر از طلحه و زبیر كه نقض عهد كردند از قاطبه ملت اسلام كسى مخالف او نبود، ثالثا عمرو عاص و ابوموسى مأموریت داشتند كه اختلاف مدعیان خلافت را برابر احكام قرآن حل و فصل كنند همچنان كه على علیه السلام به معاویه نوشته بود كه من سخن ترا اجابت نمیكنم ولى حكم قرآن را مى‏پذیرم در صورتی كه حكمین نامى از خدا و قرآن نبردند و تمام فكر عمرو عاص صرف فریفتن ابوموسى شد، رابعا این دو نفر خارج از صلاحیت و حدود اختیارات خود عمل نمودند و آنها صلاحیت عزل و نصب خلیفه را نداشتند بلكه مأمور حل اختلاف بودند. و گذشته از همه اینها رأى و موافقت حكمین بر این بود كه هر دو مدعى خلافت را خلع كرده و كار را به شورا واگذار نمایند در صورتی كه عمرو عاص عملا خلاف رأى و توافق قبلى رفتار كرد و به جاى عزل معاویه خلافت او را تثبیت نمود و همین عمل او میرساند كه توافق قبلى او با ابوموسى صرفا براى گول زدن او بوده است و به همین علل و جهات على علیه السلام و طرفدارانش به آن اعتراض كردند و كار دوباره به روز اول برگشت و حل و فصل آن موكول به شمشیر سپاهیان متخاصمین گردید. و اما نتیجه سوئى كه این حكمیت در سپاه على علیه السلام به وجود آورد اختلاف و پراكندگى سپاهیان او را شدیدتر نمود و در حدود دوازده هزار نفر خوارج پیدا شدند كه نه تنها به على علیه السلام كمك نكردند بلكه مانع پیشروى او نیز گردیدند و على علیه السلام ناچار شد كه با آنها در نهروان به جنگ و قتال پردازد.  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 262]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن