تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسيار عزيزى كه، نادانى اش او را خوار ساخت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821009040




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

داستان صنعت گاز در ايران - 3كنسرسيوم گاز ايران را هدر مي‌داد


واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: داستان صنعت گاز در ايران - 3كنسرسيوم گاز ايران را هدر مي‌داد
فقدان دانش فني از يك‌سو و نبود متخصصاني كه بر جزييات قراردادهاي نفت تسلط داشته باشند، موجب شده بود كه اعضاي كنسرسيوم كه پس از سقوط مصدق با ايران قرارداد بسته بودند، به گونه‌اي رفتار كنند كه گاز حاصل از استخراج چاه‌هاي نفت هدر رود. محسن پورشيرازي در نقل خاطرات خود به اين مساله اشاره مي‌كند و يادآور مي‌شود كه با خواندن دقيق قرارداد به اين نتيجه رسيده است.


او مي‌گويد كه از هر 100ميليون فوت مكعب گازي كه به صورت بيهوده مي‌سوخت حداقل حدود 5هزار بشكه مايعات گازي با وسايل ساده مي‌شد استحصال كرد كه به دليل سهل‌انگاري يا ناديدن منافع ملي توسط برخي دست‌اندركاران هدر مي‌رفت. با توجه به اينكه ايران نخستين كشوري بود كه در خاورميانه نفت استخراج كرد، مي‌شد كه صنعت گاز نيز همراه آن رشد كند كه نشد.
دنباله خاطرات پورشيرازي را كه از سفر حبشه و ملاقات با امپراتور هايلاسلاسي بازمانده بود بخوانيد:
اين در سال 1965 است؟
بله‌اين در سال 1965 است. رفتيم به هيات دولت، تمام وزراي جوان، خيلي وارد، سوال‌هاي خوبي مي‌كردند. ضمن ارائه پيشنهاد شركت ملي نفت توضيحات لازم را داديم. يك روز آقاي قوام به من گفت‌امپراتور audience داده‌اند و قرار است كه برويم‌ايشان را ببينيم. حالا نكته جالب، شايد يك كمي ‌خنده‌دار، ‌اين بود كه ‌ايشان به من تعليم مي‌داد وقتي كه مي‌رويد پهلوي ‌امپراتور بايد هفت بار تعظيم بكنيد وقتي مي‌رويم جلو و باز وقتي كه برمي‌گرديم بايد عقب عقب برويد و باز هفت بار تعظيم بكنيد. گفتم من اصلا تعظيم بلد نيستم و هفت تا خيلي مشكل است.‌ايشان گفت كه ‌اين پروتكل هست و بايد‌اين كار را بكنيد. به هرحال ما قبول كرديم رفتيم در آن كاخ. وقتي بردند ما را در آن سالن بزرگ،‌ امپراتور وسط نشسته بود، سه صندلي بود، يكي خودش نشسته بود و دو تا هم براي ما بود نشستيم. من در گوشه سالن ديدم يك يوزپلنگ كوچكي خوابيده. حالا من نمي‌توانستم ببينم كه آزاد است يا زنجير دارد و يك مقدار حواسم متوجه يوزپلنگ بود كه يك وقت به ما حمله نكند. من توضيح دادم. ‌ايشان هم در تمام ‌اين مدت، درست يادم است، وقتي از شاه‌ايران ذكر مي‌كرد مي‌گفت برادرم اعليحضرت و در پايان گفت به برادرم اعليحضرت سلام برسانيد. در موقع بيرون رفتن از سالن من طبق قرار قبلي هفت دفعه تعظيم كردم، چون در‌اين سالن‌ها تمام قالي‌هاي ‌ايراني بود پايم گرفت لاي يكي از‌اين قالي‌ها تلو تلو خوردم كه آقاي قوام زير بغل مرا گرفت و به هرحال من زمين نخوردم. بعد به او گفتم، نگفتم آقا من بلد نيستم.
بعد من كه مراجعت كردم به تهران گزارشي دادم به آقاي دكتر اقبال و آقاي قوام هم كه خيلي از كار من راضي بود گزارش خيلي خوبي نوشت در تمجيد و تحسين و داد براي آقاي دكتر اقبال، مهر و موم كرد، ولي به من گفت محتوايش چه هست. بعد رفتم پهلوي آقاي نفيسي. ‌ايشان هم مثل‌ اين كه آن گزارش برايش ‌آمده بود، گفت خيلي خوب شما چمدانتان را ببنديد و برگرديد برويد به حبشه و‌ اين كار را پي گيري بكنيد. من، شايد ‌اشتباها، گفتم آقاي نفيسي آقاي دكتر اقبال دستور داده اند كه من براي مذاكرات كنسرسوم با هيات شركت ملي نفت بروم به لندن، يعني همان هفته ديگر و اگر اجازه بفرماييد من بعد از‌اين مذاكرات كنسرسيوم كه خيلي براي من جالب است، بروم به حبشه. ‌ايشان اصلا انتظار نداشت كه من يك چنين حرفي بزنم. اوقاتش خيلي تلخ شد، گفت خيلي خوب، پس شما برويد پهلوي آقاي مصطفوي و‌اين كار را تحويل‌ ايشان بدهيد و‌ ايشان ‌اين كار را ادامه خواهند داد. من از اتاق ‌آمدم بيرون رفتم پهلوي آقاي مصطفوي، ديدم خانه اصلا از پاي بست ويران است.‌ايشان هم خيلي ناراحت بود كه چرا من وارد‌اين كار شده‌ام. چون آقاي مصطفوي مشاور آقاي نفيسي بود و انتظارش ‌اين بود كه اصلا‌ اين كار مربوط به‌ايشان بوده من بيخودي وارد شده‌ام. بنابراين ما كار را تحويل‌ايشان داديم، ‌آمديم بيرون.
پس از آن آقاي مصطفوي رفت حبشه؟
ديگر نمي‌دانم چه شد.‌ايشان به شدت ناراحت بود و به تندي هم با من صحبت كرد كه كاري كه مربوط به تو نيست اصلا چرا رفتي.
مگر به شما ماموريت نداده بودند؟
خوب‌ايشان ناراحت بود. فكر مي‌كرد من نبايد وارد ‌اين كار مي‌شدم چون‌ايشان مشاور آقاي نفيسي بودند، ‌ايشان بايد مي‌رفتند و كار مربوط به من نبود، به هرحال‌اين كار را ما تحويل‌ايشان داديم.
آغاز سياستگذاري در صنعت گاز
در اواخر سال 1964زماني كه من مشاور آقاي فرمانفرماييان در سازمان پخش بودم، شركت نفت فيليپس (Philips Petroleum Company) پيشنهادي داد به شركت ملي نفت، كه طرف مذاكره آقاي فرمانفرماييان بودند و‌اميرحسين جهانبگلو و بنده. نظر‌اين بود كه از گازهايي كه سوزانده مي‌شدند مايعات گازي را بگيرند و صادر كنند. طرح خيلي ساده و خيلي اقتصادي بود و در اقتصادش فكر مي‌كنم حتي توضيح هم لازم نباشد. به طور خلاصه، از هر 100‌ميليون فوت مكعب گازي كه سوزانده (flare)مي‌شد حداقل حدود پنج هزار بشكه مايعات گازي با وسائل ساده و با سرمايه‌گذاري نسبتا كم مي‌شد استحصال نمود.‌اين مايعات گازي ارزشي داشت تقريبا معادل ارزش نفت خام و مي‌توانست صادر بشود. در آن موقع در حدود دوميليارد فوت مكعب گاز در حوزه قرارداد با كنسرسيوم سوزانيده مي‌شد. ‌اينها ‌آمدند يك چنين پيشنهادي كردند و ما هم خيلي با علاقمندي‌اين كار را پي گيري كرديم.‌ اين كار، متاسفانه، به علت ‌اينكه قرارداد كنسرسيوم ابهامي‌ وجود داشت در مورد گاز و مايعات گازي به هيچ جا نرسيد. به هرحال، همان جرياني كه در پالايشگاه آبادان گفتم، باند آقاي كازروني بود و باند آقاي فلاح، در شركت نفت هم دو مدير اصلي بودند، دكتر فلاح و آقاي مهندس نفيسي. منوچهر فرمانفرماييان طرف دكتر فلاح بود، كه در كتابش هم از او يك مقداري تعريف مي‌كند. حالا من نمي‌دانم آن هم اثري داشت كه ‌اين كار پي گيري نشد يا نه، احتمالا اثري داشت. ولي نكته حقوقي و اساسي‌اين ابهام بود كه در قرارداد كنسرسيوم وجود داشت كه مايعات گازي وقتي كه از گاز جدا مي‌شدند به عنوان نفت خام منظور مي‌شدند. كنسرسيوم حق انحصار داشت براي صدور نفت خام. ‌اين همان موقعي است كه قرارداد كنسرسيوم هنوز تجديدنظر نشده بود. چيزي كه در كتاب مينا هم نوشته شده. به‌اين دليل حقوقي ما حق نداشتيم مايعات گازي كه در مملكت خودمان سوزانده مي‌شد بگيريم و صادر بكنيم و كنسرسيوم هم آن را استحصال و صادر نمي‌كرد. يعني وقتي كه سوزانده مي‌شد مانعي نداشت، ولي اگر ما مي‌خواستيم بگيريم و صادر بكنيم به صورت نفت خام محاسبه مي‌شد.‌اين خيلي به من سخت بود. اصلا نمي‌توانستم قبول بكنم كه چرا يك چنين چيزي بايد باشد. البته‌اين نكته را بگويم كه ‌اين ابهام مقررات گازي در قراردادهاي نفتي يك چيز جهانگير است. يعني تقريبا در تمام قراردادهاي نفتي مساله گاز يا مبهم است، يا مي‌گويند وقتي گاز پيدا شد ما صحبتش را مي‌كنيم. من موقعي كه مشغول به كار در بانك جهاني شدم‌اين ناراحتي هنوز در من وجود داشت كه چرا چنين چيزي هست.
بعد از انقلاب ؟
بعد از انقلاب كه‌ ‌آمدم در بانك جهاني مشغول شدم يكي از طرح‌هايي را كه با initiation خودم شروع كردم همين كار بود. يعني من در كنفرانس‌هاي متعدد بين‌المللي راجع به‌اين مساله صحبت كردم. در يك ميز گردي كه در مورد گاز و مسائل گاز براي بانك جهاني در پاريس ترتيب دادم يك سخنراني كردم و بالاخره تمام نظرات خود را در يك مقاله‌اي نوشتم و بانك جهاني آن را توزيع كرد. اساس كار ‌اين بود كه قراردادهاي نفتي
(exploration and production agreements) بايد مقررات كافي و لازم براي گاز هم داشته باشند. ما مقررات نمونه هم تهيه كرديم كه در گزارش من هست و پيشرفت زيادي هم در اين كار كرديم. تعداد زيادي از كشورها ‌اين نظرات ما را گرفتند و در مدل قراردادشان ملحوظ كردند، مثل تركيه كه از من دعوت كردند رفتم و كمكشان كردم. تونس و مصر و پاكستان و اندونزي و چين و تعدادي از كشورهاي ديگر جهان سوم در حال حاضر داراي مقررات مناسب براي گاز مي‌باشند.
در مورد چين من روي مدل قراردادشان مطالعه كردم و نظراتي دادم، كه پاره‌اي از آنها در قرارداد مدل Model Exploration and Productionا) (Agreement منظور گرديدند.
يعني در قرارداد كنسرسيوم هيچ‌اشاره‌اي به مساله گاز نشده يا ‌اين كه طوري به گاز‌اشاره شده كه جلوي ‌اين (initiative) مطرح شده را مي‌گرفت.
دقيقا، يعني به طوري مطرح شده كه جلوي هرنوع initiative را مي‌گرفت. متاسفانه من به قرارداد كنسرسيوم دسترسي ندارم. ولي قرارداد كنسرسيوم، كاملا يادم است، كه تعريفي از گاز مايع مي‌كند و مي‌گويد مايعات گازي كه از گاز جدا شده‌اند به عنوان نفت خام در نظر گرفته مي‌شوند و چون كنسرسيوم انحصار مطلق داشت براي صادرات نفت، بنابراين مايعات گازي هم جزوش بود و تا ما استحصالش مي‌كرديم مي‌شد نفت خام. بنابراين حق نداشتيم صادرش كنيم.‌ اين براي من خيلي سنگين بود. به هرحال فكر مي‌كنم اگر در‌ايران من نتوانستم در آن زمينه كاري بكنم، در صحنه جهان لااقل توانستم از نظر حرفه‌اي، به عنوان كارشناس بانك جهاني، به كشورهاي در حال توسعه خدمتي انجام دهم.
طرح فيليپس يكي از انگيزه‌هايي بود كه مرا كم‌كم به گاز علاقمند كرد. درآن موقع در شركت ملي نفت تنها عمليات گازي كه وجود داشت يك خط لوله ده‌اينچي بود كه از گچساران يك مقدار گاز مي‌آورد به شيراز كه صرف كارخانه كود شيميايي شيراز و چند كارخانه ديگر مي‌شد. ‌اين عمليات تحت نظر سازمان پخش بود و بنابراين من به آن دسترسي داشتم. علاقه‌مندي كه من به‌امر گاز نشان مي‌دادم منجر شد به‌اين كه شركت ملي نفت مرا براي يك ماموريت طولاني، حدود 8 ماه، به آمريكا و اروپا فرستاد براي آشنايي با صنعت گاز و آموزش صنعت گاز. ولي قبل از‌اين كه به آن مطلب بپردازم اجازه مي‌خواهم يك مقدمه‌اي را بگويم. حتما استحضار داريد كه كشور‌ ايران در خاور ميانه اولين كشوري است كه در آن براي اولين بار در دهه نخست قرن بيستم منابع نفتي ذخائر تحت الارضي كشف شد و بناي با عظمت صنايع نفتي آن پي‌ريزي شد. گرچه استفاده از گاز طبيعي و نفت در‌ايران و خاور ميانه داراي سوابق چندين هزار ساله است، گازي كه از شكاف‌هاي زمين بيرون مي‌‌آمدند در آتشكده‌هاي زرتشتي شعله‌هاي جاودان را تشكيل مي‌دادند، ولي همان طور كه عرض كردم استخراج نفت يا گاز با كمك از شيوه‌هاي نوين فني براي نخستين بار در اين بخش از جهان به سال 1908 برمي‌گردد. از زماني كه نخستين منطقه نفتي در‌ايران در مسجد سليمان مورد بهره‌برداري قرارگرفت تا شروع بهره‌برداري از گاز در سطح وسيع، كه برمي‌گردد به سال 1970 و بهره برداري از شاه لوله اول گاز، در‌اين مدت كه حدود 60 سال مي‌شود طبق محاسباتي كه بنده انجام داده‌ام 12000‌ميليون بشكه در‌ايران نفت توليد شد. همين طور كه قبلا عرض كردم، باهر بشكه نفت، بسته به‌اين كه چه نفتي باشد سبك يا سنگين، بين 450 تا 1000فوت مكعب گاز توليد مي‌شود. تمام ‌اين گازها، غير از يك قسمت جزيي كه در مناطق نفتي صرف عمليات مي‌شد و يك مقدار كمي، حدود 90‌ميليون فوت مكعب در روز، كه به پالايشگاه آبادان مي‌رفت و يك مقدار جزيي، حدود 10 الي 15‌ميليون فوت مكعب در روز، كه به شيراز مي‌رفت، بقيه‌اين گازها تمامش سوزانده مي‌شد. طبق همان محاسبات در‌اين مدت 60 سال حدود هفت هزار ميليارد فوت مكعب گاز طبيعي همراه با نفت خام در مناطق نفتي جنوب‌ايران توليد و سوزانده شدند.
از نظر ارزش حرارتي، ‌اين گاز معادل تقريبا 400 ،1‌ميليون تن نفت مي‌شود. حالا چه ارزشي براي‌اين گازها قائل بشويم قابل بحث است؟ به‌اين دليل يك انگيزه شديد ملي وجود داشت كه از سوختن‌اين گازها جلوگيري بشود و مطالعات متعددي هم انجام شده بود و طرح‌هاي مختلفي مورد مطالعه قرار گرفته بود كه گاز را به تهران بياورند، ولي دو دليل مانع مي‌شد: اقتصادي نبودنش و فقدان سرمايه لازم مصرف داخلي به اندازه‌اي نبود كه‌ايجاد يك طرح بزرگ خط لوله را توجيه بكند. ضمنا ‌ايران با داشتن در آن موقع حدود چهارصد تريليون فوت مكعب گاز، كه تقريبا هفده درصد جمع ذخائر گازي دنيا مي‌شد، بعد از اتحاد جماهيرشوروي درآن موقع مقام دوم را داشت و حالا هم با رقمي‌بالغ بر 700تريليون بعد از روسيه مقام دوم را دارد. بنابراين‌ايجاد صنعت گاز در كشور برپايه صحيح مي‌توانست راهگشاي‌اين مشكل باشد. ولي در آن زمان نه ساختار سازماني مناسب براي ‌اين‌ امر مهم وجود داشت و نه تلاش‌هاي متعدد، همين جور كه عرض كردم، در جهت ‌ايجاد يك طرح بزرگ خط لوله سراسري براي انتقال گاز از مناطق نفتي جنوب به مراكز مصرف انرژي، يعني در شمال كشور، به علت نياز به سرمايه‌گذاري سنگين به جايي نرسيد.
 دوشنبه 30 دي 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[مشاهده در: www.donya-e-eqtesad.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 209]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن