واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پروین اعتصامی و نازک الملائکه… (2)
نمود عشق حقیقی در شعرهای نازک الملائکه گریزی به شعر نازک و مقایسه آن با اشعار پروین، مخاطب را به عشقی متصل میسازد که تناسبی با عشق حقیقی پروین ندارد. نازک با اینکه به عشق توجه ویژه داشته، ولی تجلی عشق حقیقی در اشعارش کمرنگ مینماید، او سعی دارد عشق مادی را متصف به صفات الهی كند: حبّی الإلهـیُّ النقـیُّ ظلـمتَه و وفاءُ روحی الشاعریِّ العابدِ (دیوان: ج1، 522) به عشق الهی و پاك من، و به وفای روح شاعرانه و پرستشگرم ستم كردی. نازك در برخی اشعار خود بر کلمهی "المعبد" تکیه میورزد، تا فضایی دینی و معنوی بر عشقش بگستراند. (عباس 35). نازک گاه آرزوی وصال دارد و گاه آرزوی فراق. این تزلزل و عدم آرامش، خود بهترین گواه بر راضی نشدن او به عشقهای زمینی است. او متمایل به عشقی است که فراتر از حسابهای مادی باشد و معشوقی که باعث رشد و تعالی او شود: و ما كنت أعلم أنّك إن غبتَ خلفَ السنینْ تخلّف ظلّـكَ فی كل لفـظٍ و فی كلّ معنی و فی كلّ زاویةٍ من رؤایَ و فی كلّ مَحْـنی و ما كنتُ أعلمُ أنّكَ أقوی من الحاضـرینْ (دیوان: ج2، 328) و نمیدانستم كه اگر تو در ورای سالها پنهان شوی، سایهات در هر لفظ و هر معنایی جانشین میشود، و پیچ و خم دیدگاه مرا می گیری. و نمیدانستم كه تو از همه حاضران قویتر هستی. این ابیات و ابیات پس از آن به خوبی نمایانگر عقیدهی شاعر نسبت به حقیقت عشق است؛ عشقی که در وجود همه کس و همه چیز تجلّی یابد و این معشوق است که از همه قویتر و ماندگارتر است. نازک متذکر میشود که چه بسا اگر روزی این معشوق، دستیافتنی شود، همچون بقیه اسیر مادیات و شهوات شده و دیگر مجالی برای عشقورزی به معنای حقیقی باقی نمیگذارد. لذا این معشوق برای همیشه باید در پس پرده باقی بماند. گلگشتی در عشق زمینی پروین عشق، زادهی احساس است و آدمی از همان اوان زندگی با آن سر و کار دارد. عاشق نمیتواند سرّ درونش را پنهان سازد و حتّا اگر چنین کند "رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ درون". شاعر برای التیام بخشیدن به زخمهای درونش، شعر را به عنوان بهترین ابزار بیان احساسات درونیاش انتخاب كرده است. پروین نیز از این قاعده مستثنا نیست. او در برخی از اشعارش از زبان گل و بلبل به شرح خصوصیات شاعری میپردازد و اشتیاق درونش را از زبان آنها بیان میکند: نهفت چهره، گلی زیر برگ و بلبل گفت مپوش روی، به روی تو شــادمان شـدهایم مسوز ز آتش هجران هزاردستـــــــــان را به کوی عشق تو عمری است داستان شدهایم (158) پروین در قطعهای به صراحت آدمی را از سبکساری در عشق و هوسرانی بر حذر میدارد: بکاست آن که سبکسار شد، ز قیمت خویش از این معامله ترسیده و گران شدهایم دو روزه بـــود هوســــرانی نظربــــــــــازان همین بس است که منظور باغبان شدهایم (159) پروین از عشق راستین اینگونه سخن میراند: عشــــــــق آن اســت که در دل گنـــجد سخن است آن که همی بر دهن است بهــر معشـــــــوقه بمیـــــرد عاشـــــــق کار باید، سخن است این، سخن است (83 و 84) و بدینسان راه عشق را از هوسهای زودگذر جدا میسازد و آن را برآمده از دل میداند و مشروط به عمل صادقانهی عاشق میکند. از دریچهی نگاه او"سخن عشق نه آن است که آید به زبان" پروین معتقد است که عاشق راستین باید خویش را در معشوق فانی بیند؛ آن سان که از او هیچ نماند و اگر جفایی از معشوق به او رسید، لب به شکوه و شکایت نگشاید. او در شرح احوال "پروانه و شمع" با زیبایی بینظیری عاشق راستین را به تصویر میکشد. آن زمان که شمع، بیخبر از جان پروانه از غیبت او میگرید و مینالد، این پروانه است که بیادّعا وجود خویش را در پای شمع فانی ساخته.
من به پای تو فکندم دل و جان روزم از روز تو، صـد ره بتر است بر خود سوختم و دم نـــــزدم گرچه پیرایهی پروانه پر است کس ندانست که من میسوزم سوختن، هیچ نگفتن هنر است (77) پروین از خود گفتن را صفت مردم کوتهنظر میداند و تنها جایی از خویش سخن میراند که پای عواطف بشری در میان است؛ هر چند در دلش غوغایی برپاست و آتش عشق در وجودش فروزان. به راستی این آتش از کدامین روزن، در درون احساس او راه یافته است؟ بابا طاهر از دست "دیده و دل" نزد حق فریاد برمیآورد، که از روزن چشم است که پرتوی روی دلدار فضای سینه را دربر میگیرد. پروین نیز در قطعهی "دیده و دل" شرح این اشتیاق میکند. روزی دیده از دست دل شکوه میکند و از اندیشههای خام و هوسهای بیجای دل میگوید که موجبات بدنامی او را فراهم کرده و وی را به چشمهی جوشان خون تبدیل كرده است. دیده، دل را به تماشای دریای عشق و امواج خروشان فتنهی آن میخواند و به او متذکر میشود که با این سلوک، گوهر جان را از دست داده است: ز بحر عشــــــق، موج فتنه پیــداست هر آن کو دم ز جانان زد، ز جان کاست (263) در برابر این شکوهها، دل بینوا، دیده را مخاطب قرار میدهد و لب به سخن میگشاید که: تو رفتی و مرا همراه بـردی به زندان خانهی عشقم سپردی مرا کار تو کرد آلودهدامـن تو اول دیدی آنگه خواستم من (263) دیده در ادامه به دل میگوید: - این تو بودی که راه عشق را برای من پاک و بیخطر نشان دادی و حال آن که پرتگاهی بیش نبود. تو به آرزوی وصال خرسند گشتی، اما هجران، تار و پود مرا از هم گسست: تو گفتی راه عشق از فتنه پاک است چو دیدم، پرتگاهی خوفناک است اگر سنگی ز کـــــــوی دلبـــر آمد تو را بر پـــای و مــا را بر سـر آمد بتــی، گر تیر ز ابروی کمـــــــان زد تو را بر جامه و ما را به جــان زد تو را یک سوز و ما را سوختهاست تو را یک نکته و ما را سخنهاست (263) در این قطعه، پروین با هنرمندی تمام و از زبان دیده و دل، سوز عشق را بیان میکند. تصویر عشق مادی از نگاه او، تصویر پرتگاهی خوفناک و کشنده است؛ اما او این عشق را با تمام سوز و گدازهایش به جان دوست دارد و آرزو میكند: در هجوم تركتازان و كمانداران عشق سینهای آماده، بهر تیرباران داشتن (173) پروین، زندگی را بی وجود دلبری زیبا، سرد و خاموش میبیند؛ زیرا تنها نیروی عشق پایدار میتواند وجود آدمی را چنان نیرو بخشد كه خود را از این دریای بیکران به ساحل نیکبختی رساند. بباید دلبــــــــری زیبا گزیدن در او دیدن، جهان یک سر ندیدن به راه عشق کردن جست و خیزی به شوق وصل، صلحی یا ستیزی ز یک نم اوفتادن، غرق گشتن ز بادی جستن، از دریا گذشتن چو روشن شد رهم زان چهر رخشان چه غم گر موج بینم یا که طوفان (250 و 251) پروین فراتر از یک مرد در اختفای نالهی قلبش تلاش کرده و خون دل خورده است؛ اما آنگاه که اندوه شام هجران، رشتهی شکیبایی پروین را گسسته، دنیایی از غم را در غزلی کوتاه گنجانده است و در عین حال ذرهای از عفت منحرف نشده. داستان این غزل اندوه بلبلی است که در قفس فراق گرفتار آمده است و آنچنان کوه غمها بر دوشش گرانی میکند که" این صید تیرهروز" بال و پر زدن را فراموش کرده و تن به قضا میسپارد. تمام ترسش از آن است که زمان جدایی به درازا کشد و تا نوشداروی وصل به چنگ آید، از این سهراب مجروح میدان عشق جز کالبدی سرد و بیجان بر جای نمانده باشد. با وجود این پروانهوار در آتش محبت میسوزد و "پروای سر" ندارد. اگر چه پیوسته اشک نمیریزد، اما سببش آن نیست که "دریای دیدهی" او "گهری" ندارد؛ بلکه این گهر را در صدف روحش مستور میسازد، و چنین گهری البته کمیاب است. بی روی دوست شب ما سحر نداشت سوز و گداز شمع و من و دل اثر نداشت آمد طبیب بر سر بیمار خویش، لیک فرصت گذشته بود و مداوا ثمر نداشت دانی که نوشداروی سهراب کی رسید آنگه که او ز کالبدی بیشتر نداشت دی بلبلی، گلی ز قفس دید و جان فشاند بار دگر امید رهایی مگر نـــــــداشت بال و پری نزد چو به دام اندر اوفتـــــــاد این "صید تیرهروز" مگر بال و پر نداشت پروانه جز به شوق در آتش نمیگداخت میدید شعله در سر و "پروای سر" نداشت من اشک خویش را چو گهر پروراندهام دریای دیده تا که نگویی گهــر نداشت (107) پروین در این شعر، عاشقانهترین احساساتش را به تصویر میکشد. هر چند در سراسر دیوان او شعری که مصاحبت مردی در آن آرزو شده باشد، نمییابیم (بهبهانی 96). ضمن اینکه یکبار هم با معشوق خود در عالم خیال راز و نیاز نکرده است و همین نکته بیانگر این حقیقت است که در زندگی او معشوقی سزاوار عشق راستین او چهره ننموده است. عمر بس کوتاه و زندگی ناموفق وی نیز دلیل دیگری براین مدعاست (سلطانی گرد فرامرزی 212 و 213) منابع و مآخذ :- آرینپور، یحیی، از نیما تا روزگار ما، تهران، زوار، ج 2، چ 2، 1376 - اعتصامی، پروین، دیوان اشعار، به كوشش حسن احمدی گیوی، تهران، قطره، چ 6، 1381 - اعتصامی، پروین، دیوان اشعار، مقدمهی ملك الشعرای بهار، به كوشش حسن احمدی گیوی، تهران، قطره،چ اول، 1377 - الخیاط ، جلال، الشعر العراقی الحدیث، ط 2، دارالرائد العربی، بیروت، 1987 م - الملائكه، نازك، دیوان، دارالعوده، بیروت، 1997 م - بقاعی، ایمان یوسف، نازك الملائكه و التغیرات الزمنیه، ط1، دارالكتب العلمیه، بیروت، 1995 م - بهبهانی، سیمین، پروین، شاعر احساس و عاطفه، یادنامهی پروین اعتصامی، به كوشش علی دهباشی، تهران، مادر، 1370 - سلطانی گرد فرامرزی، علی، شهر اندیشههای پروین، یادنامهی پروین اعتصامی، به کوشش علی دهباشی، تهران، مادر، 1370 - عباس، احسان، اتجاهات الشعر العربی المعاصر، ط3، دارالشروق للنشر و التوزیع، اردن، 2000 م - علی، عبدالرضا، دراسات و مختارات، 1987 م - قانونپرور، محمدرضا، دنیای آرمانی پروین، یادنامهی پروین اعتصامی، به كوشش علی دهباشی، تهران، دنیای مادر، 1370 - كفراوی، محمد عبدالعزیز، تاریخ الشعر العربی، 1971 م به گزارش تبیان این مطلب توسط لاله احیایی - کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی - و کبری خسروی - دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی - نوشته شده و در پنجمین همایش تعامل ادبی ایران و جهان، كه چندی پیش از سوی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی برگزار شد، برگزیده شد.مطالب مرتبط :شعرهای «پروین اعتصامی» به انگلیسی ترجمه میشود مشاهیر هنر یادی از پروین اعتصامی بهبهانهی شصت وپنجمین سالگشت درگذشتش پروین اعتصامی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2453]