واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مهندس عنکبوت !
عنکبوت، در عالم جانوران، و در اين کارگه کون و مکان، "مهندسي نساجي" خوانده است. او دوک همت را بکار انداخته و فارغ از سرد و گرم روزگار، همواره گرم کار است. معلوم است که چنين مهندس شايسته اي نمي تواند از طعن طاعنان و ملامت ملامت گران و سست همتان برکنار ماند.بانوي عفيف شعر ايران، اختر چرخ ادب، پروين اعتصامي، بسيار استادانه ماجراي طعن کاهلي را بر مهندس عنکبوت، به تصوير کشيده است که مي توان نکاتي ظريف از حرفه و کار مهندسي را در آن يافت. از جمله:* فارغ از هياهوي زمانه، گرم کار خود بودن و وظيفه خود را انجام دادن:عنکبوتي ديد بر در، گرم کارگوشه گير از سرد و گرم روزگار* همت را بکار بستن و سعي و عمل پيشه کردن:دوک همت را بکار انداختهجز ره سعي و عمل نشناخته* ايده پردازي و ارائه فکر در بکار گيري نوآورانه ابزار موجود:درسها مي داد بي نطق و کلامفکرها ميپخت با نخهاي خام* با ديد طبيعي و درس آموز به افت و خيز و شکست و موفقيت در کار نگاه کردن:گه تبه کردي، گهي آراستيگه درافتادي، گهي برخاستيپاي کوبان در نشيب و در فرازساعتي جولا، زماني بندباز* حرفه گرائي و خبرگي در کار و خود را صاحب کار(owner) دانستن:کار کرده، صاحب کاري شدهاندر آن معموره معماري شده* انگيزه دروني و شور و حال داشتن در انجام کار:گر چه اندر کنج عزلت ساکنمشور و غوغائيست اندر باطنم* شرافت و ارج قائل شدن به کار خود:دست من بر دستگاه محکمي استهر نخ اندر چشم من ابريشمي است* طراحي بي عيب و نقص و زبردستي در رياضي:اوستاد اندر حساب رسم و خططرح و نقشي خالي از سهو و غلطزاويه بي حد، مثلث بي شماراين مهندس را که بود آموزگار* استفاده حداکثري از فرصت ها براي انجام کار و ارائه خدمت:کاردانان، کار زينسان مي کنندتا که گوئي هست، چوگان مي زنند* آمادگي انجام کار و ارائه توانائيها در هر فراز و نشيب و تغيير و تحول:گر ز يک کنجم براند روزگارگوشه ديگر نمايم اختيارهست بازاري دگر، اي خواجه تاشکاندر آنجا ميشناسند اين قماش
کاهل بي همت بر سر راه اين مهندس عاليقدر مي نشيند و با منفي بافي، گرد نااميدي بر او مي ريزد. او مي گويد: اين چه کار سرسري است که تو زير اين آسمان بلند انجام مي دهي؟ در اين کارگاه هستي، تو در برابر کوه ها، پر کاهي بيش نيستي. طراحي مي کني و خانه مي سازي تا با عطسه اي ويران شود؟ نقش بر آب مي زني. تو اهل هنر نيستي. ديبائي بباف تا خلقان از او پيرهن درست کنند. و نتيجه نسخه فلسفه بافي او:چون تو نساجي، نخواهد داشت مزددزد شد گيتي، تو نيز از وي بدزدخسته کردي زين تنيدن پا و دسترو بخواب امروز، فردا نيز هستمهندس صبور در مقام پاسخ برمي آيد و مي گويد: تو از اسرار من آگاه نيستي. تو تنها به فکر خفتني و خود را فارغ از کار جهان ساخته اي. من کارگر(ظاهرا در آنجا هم مهندسين تابع قانون کار هستند!) کارگاهي هستم که کارفرماي کارآگاه او خداست:در تکاپوئيم ما در راه دوستکارفرما او و کارآگاه اوستمن از ابتدا حرفه بافندگي را برگزيده ام و در هر فرصتي سعي خود را در بافتن بکار برده ام. از طريق شاگرد ـ استادي (on the job training!) کار را ياد گرفته ام:پيشهام اينست، گر کم يا زيادمن شدم شاگرد و ايام اوستادکار و بار تو چيست؟ خانه اي که تو مي سازي کجاست؟ اگر هوا خانه مرا خراب مي کند، برق هوا و هوس خرمن وجود ترا سوخته است. اگر تو هم رشته اي انتخاب مي کردي(توصيه ام مهندسي است!) اکنون سررشته اي در دست خود داشتي:عنکبوت، اي دوست، جولاي خداستچرخهاش مي گردد، اما بي صداستنويسنده : مسعود بينش مطالب مرتبط:پروين اعتصامي و نازک الملائکه (1)پروين اعتصامي و نازک الملائکه (2)يادي از پروين
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1814]