واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: راز بگشا ای علی مرتضی(2)
امام علی جان پیامبر را نجات داد! قریش پیوسته در صدد كشتن رسول خدا بود و برای رسیدن به این هدف راههای مختلفِ آن را به شور گذاشته و هر بار نقشهای را تجربه میكرد.فرشته وحی فرود آمد و پیامبر خدا را از تصمیم قریش آگاه ساخت و حتی جزئیات این نقشه را كه در چه ساعتی و در كدام شب خواهد بود فاش كرد و از او خواست تا در آن شب شهر مكه را به سوی "غار ثور" ترك كند.تا آنكه در آخرین نشستی كه در "دار النُدوه" داشتند ابلیس در قیافه "مُغیرة بن شُعبه" كه مردی یك چشم از قبیله "ثَقیف" بود در آن مجلس شركت كرد كه با حضور او جوانب طرح به دقت بررسی شد و سرانجام به اتفاق آرا برآن شدند تا برای از میان برداشتن پیامبر خدا، باید از هر تیره قریش یك نفر به همكاری دعوت شود و سپس همگی بر او حمله برند و در جا خونش را بریزند، و با این كار گذشته از آنكه از وجود او آسوده خواهند شد موضوع خونخواهی او نیز به كلی پایمال خواهد گشت، چرا كه اولیای دم او قادر نخواهند بود كه با همهی تیرههای قریش درگیر شوند....و رسول خدا با خواندن آیهی "وَ جَعَلنا مِن بَین اَیدِیهِم سَدّاً وَ مِن خَلفِهِم سَدّاً فَاَغشَیناهُم فَهُم لا یُبصِرون" از مقابل چشمان باز و خیرهی آنان به سلامت گذشت.فرشته وحی فرود آمد و پیامبر خدا را از تصمیم قریش آگاه ساخت و حتی جزئیات این نقشه را كه در چه ساعتی و در كدام شب خواهد بود فاش كرد و از او خواست تا در آن شب شهر مكه را به سوی "غار ثور" ترك كند.
و اما شب حادثه از زبان علی علیه السلامرسول خدا مرا نزد خود خواست و فرمود:- افرادی از قریش در اندیشه كشتن من هستند، تو امشب در بستر من بخواب تا من از مكه دور شوم كه این دستور خداست.گفتم: بسیار خوب ای فرستاده خدا. سپس در بستر او خوابیدمپیامبر خدا در را گشود و از خانه خارج شد. مشركان در اطراف خانهی او در پی اجرای نقشهی پلید خود به انتظار سپیده دم كمین كرده بودند كه رسول خدا با خواندن آیهی "وَ جَعَلنا مِن بَین اَیدِیهِم سَدّاً وَ مِن خَلفِهِم سَدّاً فَاَغشَیناهُم فَهُم لا یُبصِرون" از مقابل چشمان باز و خیرهی آنان به سلامت گذشت.پیامبر در بین راه با ابوبكر كه به انگیزه خبرگیری از خانهاش بیرون آمده بود برخورد میكند، چرا كه او از توطئه قریش آگاه گشته بود. و رسول خدا وی را با خود همراه می سازد.پس از طلوع فجر مشركان به درون خانه یورش آوردند، آنها ابتدا مرا با آن حضرت اشتباه گرفتند اما پس از اینكه من از جا برخاستم و در مقابلشان فریاد كشیدم مرا شناختند و گفتند:- علی؟!گفتم: آری علی هستم- پس محمد كجاست؟- از شهر بیرون رفته- كجا؟- خدا میداندسپس آنها مرا رها كردند و در جستجوی رسول خدا رفتند.آنها در بین راه به ابوكرز خُزاعی كه در ردیابی و شناسایی رد پای اشخاص مهارت بسزایی داشت برخورد میكنند و از وی میخواهند تا در یافتن پیامبر آنها را یاری كند.و اینسان خدا خواست تا جان رسولش ایمن مانَد، تا جانی در رگ حیات بشر جاری كند كه: "فالله خیرٌ حافظاً و هو ارحمُ الراحمین" ابوكرز ردپای پیامبر را در خانهاش بررسی كرد و آنگاه دنبال اثر پای پیامبر را گرفت تا رسید به همان جایی كه ابوبكر با رسول خدا همراه شده بود و گفت یكی از اینجا به او پیوسته كه از رد پایش گویا "ابو قحافه" یا پسرش "ابو بكر" باشد.
خزاعی به نشانی آن آثار راه غار را پیش گرفت تا به آنجا رسید اما دیگر رد پایی نبود. به خواست خدا كبكی بر در غار لانه كرده و بر روی تخمهایش نشسته بود و عنكبوتی با تنیدن تار گویا پردهای بر در غار افكنده بود.با دیدن این اوضاع ردیاب بانهایت حیرت و تعجب گفت: محمد و همراهش از اینجا به بعد حركتی نداشتهاند، حال یا به آسمان رفتهاند یا بر زمین، زیرا این مرغ و آن تار گواه آنند كه كسی در غار نرفته است.بدین ترتیب مشركان از وارد شدن به غار منصرف شدند و به جستجو در كوههای اطراف پرداختند.و اینسان خدا خواست تا جان رسولش ایمن مانَد، تا جانی در رگ حیات بشر جاری كند كه: "فالله خیرٌ حافظاً و هو ارحمُ الراحمین". (1) پیوند به: درخت پرنده
1- سورهی یوسف؛ آیهی 64با تصرف و تلخیص از كتاب خاطرات امیر المومنین؛ شعبان صبوری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 402]