تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1820801817
خاطرات «هاميلتون جردن»،رييس وقت كاخ سفيد از بحران گروگانگيري - بخش پايانيكارتر گفت:سال آخر رياست جمهور،براي من سالي جهنمي بود
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: خاطرات «هاميلتون جردن»،رييس وقت كاخ سفيد از بحران گروگانگيري - بخش پايانيكارتر گفت:سال آخر رياست جمهور،براي من سالي جهنمي بود
خبرگزاري فارس: كارتر گفت «سال آخر رياست جمهوري براي من يك سال جهنمي بود ... و در اعماق قلب خود ميخواستم روزي از زير بار سنگين اين مسئوليت رها شوم، ولي از سوي ديگر نميتوانستم از مبارزه براي تجديد انتخاب خود به مقام رياست جمهوري صرفنظر كنم.
*جمعه 8 آوريل 1980 (20 فروردين 1359)
مسافرت دونفره با هواپيمايي كه در حال عادي بيش از يك صد مسافر حمل مي كند وهم انگيز است. استفاني در اولين ساعت پرواز در روي صندلي خود به خواب رفت ولي من كه عادت به خواب در هواپيما ندارم در تمام مدت پرواز در بين دو رديف صندلي خالي قدم مي زدم و فكر مي كردم.
بعدازظهر به مقصد خود در اروپا رسيديم. اتومبيلي كه در فرودگاه منتظر من بود مرا به خانه يك ديپلمات آمريكايي برد و تا ساعت سه و نيم بعد از نيمه شب كه براي ملاقات ما با رابط ايراني تعيين شده بود از اين خانه خارج شديم.
در ساعت تعيين شده به ديدار مقام ايراني رفتيم. او مثل دفعه گذشته به گرمي با ما برخورد كرد ولي در قيافه او مثل گذشته قدرت و اعتماد به نفس ديده نمي شد.
من براي اينكه سر صحبت را باز كنم گفتم از تاريخ اولين ديدار ما حوادث زيادي رخ داده است.
او گفت بلي. من تمام سعي خودم را براي انجام قولي كه به شما داده بودم كردم. كار در شرف انجام بود و حتي هلي كوپترهايي كه مي بايست كار انتقال گروگانها را از محل سفارت به وزارت خارجه انجام دهند آماده پرواز بودند ولي در آخرين لحظه كار به بن بست كشيد.
او سپس به شرح تحولات بعدي پرداخت و گفت آمريكا با تحريم اقتصادي و قطع روابط سياسي با ايران مرتكب اشتباه بزرگي شده است. اين كار شما پاي روسها را در ايران محكمتر خواهد كرد و ايران به زودي پر از مأموران ك.گ.ب. خواهد شد.
گفتم اگر شما از نفوذ روسها نگرانيد چرا خودتان وسيله توسعه نفوذ آنها را فراهم ميكنيد. در حالي كه مأموران سياسي ما در ايران به گروگان گرفته مي شوند مأموران روسي از حمايت كامل شما برخوردارند. قطع رابطه وتحريم اقتصادي كمترين واكنشي بود كه ما مي توانستيم در برابر اسارت پنج ماهه ديپلماتهاي خود انجام دهيم.
او گفت من هم اين مطالب را مي دانم ولي وقتي كه شما اقدام به قطع رابطه كرديد برقراري مجدد اين روابط كار مشكلي است.
صحبت ما به داراز كشيد و بالاخره من پرسيدم به نظر شما تكليف گروگانها چه مي شود؟ كي ميخواهيد آنها را آزاد كنيد لطفا جواب ديپلماتيك به من ندهيد و فقط بگوييد واقعا چه فكر مي كنيد؟
او شرح مفصلي درباره كشمكشهاي سياسي در داخل ايران و نقش عوامل مختلف در تعيين خط مشي سياست خارجي ايران از جمله مسئله گروگانها بيان كرد ولي من جواب سوال خود را نيافتم و دوباره پرسيدم آنچه براي من اهميت دارد اين است كه تا كي بايد براي حل اين مسئله صبر كنيم.
اين بار او گفت دوست من مي ترسم اين مسئله به اين سادگيها حل نشود و گروگانها به اين زودي به كشور خود برنگردند.
از اين صراحت تكان خودرم و گفتم فكر مي كنيد چه مدت اين كار به طول خواهد انجاميد؟
گفت تاريخ دقيقي نميتوانم بگويم. ممكن است ماه ها و ماه ها طول بكشد. اين جواب كم و بيش صريح و روشن بود. او برخلاف گذشته حتي از اظهار اميدواري و وعده خشك و خالي هم خودداري مي كرد و به توانايي خود در حل اين مسئله اعتمادي نداشت. تكاليف من هم معلوم بود ديگر نمي بايست با اظهار خوش بيني بيهوده رئيس جمهوري را در اجراي تصميم خود دچار ترديد كنم.
در فرصت باقيمانده به صحبت درباره مسائل ديگري پرداختيم و قبل از خداحافظي او توصيه كرد كه از دست زدن به كارهاي خطرناكي از قبيل حمله هوايي به ايران يا مين گذاري سواحل ايرن خودداري كنيم. من قول دادم كه چنين كاري نخواهيم كرد.
در راه بازگشت به واشنگتن گزارش كامل مذاكرات خود را با رابط ايراني براي پرزيدنت كارتر و ونس نوشتم و به محض ورود به واشنگتن آن را براي رئيس جمهوري و وزير خارجه فرستادم. كارتر بلافاصله پس از مطالعه اين گزارش با هارولد براون تماس گرفت و گفت آخرين اميد من براي حل مسالمت آميز مسئله گروگانها از ميان رفته است به سرهنگ بكويت بگوييد افراد خود را براي حركت آماده كند!
در لحظهاي كه رئيس جمهوري اين دستور را مي داد من در كنار او بودم و پيش خود به مسئوليتي كه در اين كار داشتم و نقش رابط ايراني در اتخاذ اين تصميم فكر مي كردم. شايد طرف ايراني ما خودش هم نمي دانست كه تا چه اندازه در تصميم نهايي كارتر براي اعزام گروه نجات به ايران مؤثر بوده است.
*سهشنبه 22 آوريل 1980 (2 ارديبهشت 1359)
با اينكه راز عمليات نجات كاملا محفوظ مانده بود در كاخ سفيد حالت انتظاري به چشم مي خورد. در جلسه اعضاي ستاد كاخ سفيد همكاران مرا درباره نقشه هاي رئيس جمهوري سوال پيچ كرده بودند. من نميتوانستم حقيقت را به آنها بگويم فقط در جواب سوالاتشان گفتم رئيس جمهوري تا آخر ساكت نخواهد نشست و بالاخره براي حفظ شرف و حيثيت آمريكا دست به كاري خواهد زد.
لوئيي مارتين يكي از اعضاي قابل احترام ستاد كه رابط ما با جامعه سياه پوستان آمريكا بود از اين سخن من برآشفت و گفت هاميلتون انقدر از حيثيت و شرف آمريكا صحبت نكنيد. ما با همين حرفها خود را در ويتنام گرفتار كرديم و دهها هزار جوان خود را از دست داديم.
درحالي كه ما مشغول اين صحبتها بوديم سرهنگ بكويت و افراد و آمريكا را ترك گفته و در نقطهاي در خاورميانه آماده حركت به سوي ايران بودند.
*پنجشنبه 24 آوريل 1980 (4 ارديبهشت 1359)
از صبح امروز نميتوانستم هيجان خود را پنهان كنم. مرتبا به ساعت خودنگاه ميكردم و پيش خود مجسم ميكردم چارلي و افراد او الان در چه وضعي هستند. هيجان ونگراني من بالاخره توجه الئانور را هم به خودجلب كرد و گفت امروز شما را چه ميشود؟ حالتان عادي نيست.
ماجراي مأموريت نجات از موارد نادري بود كه الئانور در جريان كار من از آن خبر نداشت. كارتر به همه ما سپرده بود كه در اين مورد با هيچكس حتي منشيهاي محرم و رازدار خود هم صحبت نكنيم.
نزديك ظهر رئيس جمهوري مرا احضار كرد وقتي كه وارد دفترش شدم او را خيلي افسرده و ناراحت ديدم. پيش از اينكه من سخن بگويم خوداو شروع به صحبت كرد و گفت الان خبر بدي به من دادي دو هلي كوپتر ما در شروع عمليات سقوط كرده است و بلافاصله اضافه كرد اما من براي دادن اين خبر شما را احضار نكرده ام. ونس ميخواهد استعفا بدهد.
از شنيدن اين خبرها گيج و مبهوت شدم. سقوط هلي كوپترها و احتمال شكست عمليات نجات و استعفاي ونس ضربه سنگيني بود.
كارتر كه متوجه بهت و ناراحتي من شده بود گفت: راجع به اين موضوع فعلا با هيچكس صحبت نكن، من فقط مانديل را در جريان گذاشتهام، فكر كن چه بايد بكنيم.
كارتر پس از بيان اين مطلب بلند شد و باتفاق بطرف اطاق كابينه رفتيم. مانديل، ونس، برژينسكي و جودي پاول دور ميز نشسته بودند و براون هم چند دقيقه بعد دور شد. براون خبر داد كه شش هليكوپتر به منطقه معروف به «بيابان 1» (صحراي طبس) رسيدهاند ولي دو هليكوپتر در بين راه سقوط كرده يا در جائي فرود آمده و نتوانستهاند به مقصد برسند. براون افزود: اگر اشكال ديگري پيش نيايد و در موقع ورود هواپيماها و هليكوپترها به فضاي ايران متوجه آنها نشده باشند برنامه پيشبيني شده را با شش هليكوپتر هم ميتوان انجام داد.
پس از ختم جلسه هر يك به اطاقهاي خود رفتيم و با ناراحتي در انتظار شنيدن خبرهاي تازهاي بوديم. ساعت چهار و نيم بعدازظهر جلسهاي درباره برنامه مبارزات انتخاباتي داشتيم، ولي فكر ما متوجه وقايعي بود كه هزاران كيلومتر دورتر از ما در ميان بياباني متروك جريان داشت. انتظار ما زياد بطول نيانجاميد و با تلفن كارتر من و مانديل و جودي هر سه بطرف دفتر رئيس جمهوري براه افتاديم.
كارتر با حالتي پريشان در پشت ميز دفتر كار خصوصي خود ايستاده بود و با برژينسكي صحبت ميكرد. وقتيكه ما وارد شديم گفت: خبر بدي برايتان دارم. بايد ماموريت نجات را لغو كنيم!
هر سه ما بهتزده شديم و در آن لحظه هيچيك نميدانستيم چه بايد بگوئيم. كارتر ادامه داد: دو هليكوپتر بمقصد نرسيده و از شش هليكوپتر باقيمانده يكي دچار نقص فني شده است. با پنج هليكوپتر هم نميتوان به موفقيت برنامه اميدوار بود.
من گفتم: نظر سرهنگ بكويت چيست؟
كارتر گفت: من با بكويت و ژنرال جونز و هارولد (براون) صحبت كردم، هر سه آنها ميگويند بايد برنامه را لغو كنيم.
در اين موقع ونس و براون به جمع ما پيوستند. كارتر پشت ميز خود نشست و چند ثانيه سكوت برقرار شد. هر كسي در درون خود به عاقبت كار ميانديشيد و ياراي سخن گفتن نداشت. اين سكوت مرگبار را صداي زنگ تلفن شكست. كارتر گوشي را برداشت و گفت: ديويد (جونز) چه خبر؟
ما حرفهاي جونز را نميشنيديم، ولي حالت چهره كارتر و پريدگي رنگ او نشان ميداد كه خبرهاي بدي ميشنود. كارتر لحظهاي چشمانش را بست و در حاليكه بزحمت آب دهانش را قورت ميداد پرسيد: آيا كسي هم مرده است؟ همه ما به دهان و چشمان او زل زده بوديم. چند ثانيه بعد گفت:ميفهمم. ميفهمم و گوشي تلفن را گذاشت. هيچكس سئوال نكرد تا اينكه خود كارتر پس از چند ثانيه سكوت گفت: «مصيبت تازهاي پيش آمده، يكي از هليكوپترها به يك هواپيماي سي 130 خورده و آتش گرفته و احتمالا چند نفري هم كشته شدهاند.»
هيچكس حرفي نزد و جاي سخن گفتن هم نبود. فقط صداي ونس بود كه سكوت را شكست و او هم به گفتن اين چند كلمه اكتفا كرد كه آقاي رئيس جمهور من خيلي خيلي متاسفام...
از اطاق كوچك دفتر خصوصي رئيس جمهوري به اطاق كابينه رفتيم و در انتظار خبرهاي تازه نشستيم. فوريترين مسئله اين بود كه بقيه افراد گروه سالم از ايران خارج شوند و پس از آن ميبايست درباره آنچه بايد به ملت آمريكا و كشورهاي دوست و متحدمان و رهبران كنگره و خانوادههاي گروگانها گفته شود تصميم بگيريم.
تصور اينكه گروهي از داوطلبان نجات گروگانها، خود جان باخته و در يك بيابان دور در آنسوي دنيا بخاك هلاك افتادهاند چون كابوسي بر فكر و روح من سنگيني ميكرد. از اطاق كابينه بيرون آمدم تا كمي در هواي آزاد قسمت جنوبي كاخ قدم بزنم و افكار خود را منظم كنم، ولي هواي خفه و مرطوب بيرون بيشتر ناراحتم كرد. با حال تهوع بداخل كاخ برگشتم و به دستشوئي خصوصي رئيس جمهوري رفتم.
وقتي كه به اطاق كابينه برگشتم هنوز حال عادي نداشتم. رئيس جمهوري از براون ميپرسيد خبر كشته شدن مامورين عمليات را چگونه به اطلاع خانوادههاي آنها خواهد رسانيد. براون گفت اين وظيفه معمولا بعهده منشيهاست. كارتر گفت: من شخصا ميخواهم به خانوادههاي آنها تلفن كنم. ولي براون اجازه خواست خود اين كار را بكند و رئيس جمهوري در فرصت ديگري از آنها دلجوئي نمايد.
سرانجام از ستاد مشترك خبر دادند كه باقيمانده گروه عمليات دلتا از فضاي ايران خارج شدهاند. تصميمات لازم درباره تماس با متحدين امريكا و رهبران كنگره و خانوادههاي گروگانها گرفته شد، ولي مهمترين كار، يعني چگونگي اعلام اين خبر به ملت آمريكا باقي مانده بود. كارتر در ميان شگفتي همه از دوست قديمي خود ونس كه از ابتدا مخالف اين عمليات بود (و در آن فقط خود رئيس جمهوري، مانديل و من ميدانستيم كه تصميم به استعفا گرفته است) خواست كه پيشنويس پيام او را به ملت امريكا تهيه كند. كارتر سپس به جودي پاول گفت نسخهاي از نطق پرزيدنت كندي را پس از شكست حمله به خليج خوكها در كوبا بياورد تا در تهيه پيام او پس از اين شكست مورد استفاده قرار گيرد.
آنشب تا ساعت سه و نيم بعد از نيمه شب در كاخ سفيد بودم و وقتي كه خسته و كوفته به خانه خود باز ميگشتم از راننده ام حرفي شنيدم كه در آن حال برايم تكاندهنده بود. او كه خبرهاي مربوطه به عمليات نجات و شكست آنرا شنيده بود گفت: آقاي جوردن، خيلي از اين كار رئيس جمهوري خوشم آمد. بالاخره او نشان داد كه عرضه دست زدن به يك كار شجاعانه را دارد!.
گفتم: بلي اگر اين ماموريت با موفقيت انجام ميشد او يك قهرمان ملي بود، ولي حالا كه شكست خورد تيرهاي تهمت از هر سو بطرف او رها خواهد شد و دشمنان برچسب بيكفايتي و عدم پيشبيني و ناتواني به او خواهند زد.
*جمعه 25 آوريل 1980 (5 ارديبهشت 1359)
تازه روي تخت خود دراز كشيده بودم كه زنگ تلفن بصدا در آمد. گوشي تلفن را برداشتم، صداي آشناي رابط ايراني خود را شناختم كه ميگفت: آقاي جوردن، خودتان هستيد؟
گفتم بله
گفت اين چه كاري بود كه شما كرديد؟
گفتم خيلي ساده است. ما سعي كرديم هموطنانمان را نجات بدهيم ولي موفق نشديم. همانطور كه بشما قول داده بوديم ما به يك حمله نظامي دست نزديم. ما فقط ميخواستيم گروگانها را نجات بدهيم.
گفت بسيار كار احمقانهاي بود. شما جان گروگانها را بخطر انداختهايد!
اين جمله را بقدري خشن و بيادبانه ادا كرد كه من هم از كوره در رفتم و گفتم اگر صدمه اي حتي به يكنفر از آنها برسد كشور شما بهاي سنگيني براي آن خواهد پرداخت. عمليات نجات گروگانها با اينك شكست خورد بايد درسي براي شما باشد. صبر و تحمل ما ديگر تمام شده است و ممكن است دست به كارهاي خطرناكتري هم بزنيم.
او بدون اينكه جوابي بمن بدهد گوشي را گذاشت و من ديگر هرگز با وي صحبت نكردم.
صبح زود به كاخ سفيد مراجعت كردم. پيام تلويزيوني رئيس جمهور درباره فاجعه اي كه رخ داده بود چند دقيقه پس از مراجعت من به كاخ سفيد شروع شد. كارتر با چهرهاي خسته و غمگين از پشت ميز كار خود در دفتر رياست جمهوري شروع به صحبت كرد و ضمن آن گفت: تصميم اعزام گروه نجات برار رهائي گروگانها از طرف من اتخاذ شده بود و تصميم لغو اين مموريت پس از بروز مشكلات غير منتظره نيز از طرف من ابلاغ شد... مسئوليت آنچه پيش آمده كلا بر عهده من است.
جلسه روزانه با اعضاي ستاد كاخ سفيد كوتاهتر از هميشه برگزار شد، همه ناراحت و ماتمزده بودند و هيچكس حرفي براي گفتن نداشت. پس از ختم جلسه هم احساس كردم كه نميتوانم پشت ميز خود بنشينم. بياختيار از دفتر خود خارج شدم و بيهدف به خارج از ساختمان كاخ رفتم و مدتي مثل يك مرده متحركت بدور كاخ ميگشتم، تا اينكه توانستم تا حدي حال عادي خود را بازيابم.
به استفاني تلفن كردم و گفتم وكلاي فرانسوي را پيدا كند و به آنها بگويد كاري كه صورت گرفته جنبه تهديد يا تجاوز نداشته و ما فقط ميخواستيم گروگانهاي خود را نجات بدهيم. به استفاني گفتم مخصوصا اين موضوع را تاكيد كند كه صدمهاي به گروگانها برسد آمريكا وارد جنگ خواهد شد!
استفاني بعدا بمن تلفن كرد و گفت با بورگه تماس گرفته و او هم مراتب ناراحتي و تاسف خود را از وضعي كه پيش آمده ابراز داشته است. بوركه همچنين گفته بود كه او و ويلالون ميدانند كه من مخالف اين كار بودهام و اين نقشه را ژنرالهاي پنتاگون به رئيس جمهوري تحميل كردهاند!
من به استفاني گفتم دوباره با بورگه تماس بگيرد و بگويد من كاملا در جريان اين كار بودهام و ژنرالهاي پنتاگون اين نقشه را به ما تحميل نكردهاند، بلكه رئيس جمهوري تحت فشار افكار عمومي مردم آمريكا كه بشدت از ادامه اسارت گروگانها عصباني است دست به اين كار زده و خطر دست زدن به اقدامات جديتر هم در آينده وجود دارد. هدف من از بيان اين مطلب اين بود كه بورگه و ويلالون نظريات و اعلام خطرهاي ما را به مقامات ايراني منعكس كنند تا شايد راهي براي خروج از اين بنبست پيدا شود.
استفاني پس از تماس و مذاكره با بورگه مجددا به من تلفن كرد و گفت كه آنها از دخالت شما در اين ماجرا تعجب كردهاند، ولي ميگويند كه آنها نظر قبلي خود را به مقامات ايراني منعكس خواهند كرد تا راه تماس و مذاكره بسته نشود. در واقع نظر بورگه و ويلالون اين بود كه كار اعزام گروه كماندوئي را به «عقاب»هاي پنتاگون نسبت دهند و مرا بعنوان مخالف آنها براي حفظ تماس با تهران نگاهدارند.
*شنبه 26 آوريل 1980 (6 ارديبهشت 1359)
وقتي كه وارد دفتر رياست جمهوري شدم برژينسكي و ترنر و هارولد براون و ژنرال ديويد جونز و ژنرال وافت را در حال خروج از دفتر ديدم. كارتر كه متوجه شگفتي من از حضور دوباره ژنرالها در كاخ سفيد شد گفت: آنها براي گزارش علل شكست ماموريت نجات اينجا آمده بودند.
گفتم: حتما مطالب ناخوشآيندي بوده است.
كارتر گفت: نه حالا من بيشتر احساس راحتي ميكنم، چون هيچكس در انجام وظيفه خود قصور نكرده و فقط بدشانسي ما و طوفان شن موجب بروز اين فاجعه شده است. اگر اين طوفان رخ نميداد و هليكوپترهاي ما سالم به مقصد ميرسيدند برنامه با موفقيت اجرا شده بود.
*يكشنبه 27 آوريل 1980 (7 ارديبهشت 1359)
با اينكه يكشنبه و تعطيل بود نتوانستم تنها در خانه بمانم و مثل روزهاي ديگر به كاخ سفيد رفتم. كاخ خلوت بود و تنها در دفتر خود مشغول خواندن روزنامههاي يكشنبه شدم. روزنامهها پر از اخبار و تفسيرها و مقالات مربوط به شكست ماموريت نجات گروگانها بود. انتقاد از نقشهاي كه با شكست مواجه شده براي ما غيرمنتظره نبود، ولي نظريات عدهاي از مردم كه در گفتگو با روزنامهنگاران كار ما را تاييد كرده بودند جلب توجه ميكرد.
با خود گفتم فردا كه خبر استعفاي ونس و مخالفت قبلي او با اين برنامه منتشر بشود روزنامهها سوژه داغتري براي حمله ما به دست خواهند آورد.
كارتر و روزالين (همسر كارتر) امروز صبح به كليسا رفتند و بعد رئيس جمهوري باتفاق برژينسكي و هارولد براون و ژنرال جونز با هليكوپتر براي ملاقات با سرهنگ بكويت و اعضاي گروه نجات كه به امريكا مراجعت كرده بودند حركت كردند. كارتر بعدازظهر از اين ديدار برگشت و من برخلاف روزهاي گذشته چهره او را خندان يافتم.
كارتر وقتي مرا در اطاق دفترش ديد بطرف من آمد و گفت: هام، كاش تو هم بودي و آنها را ميديدي... وقتي كه ما از هليكوپتر پائين آمديم سرهنگ بكويت از ما استقبال كرد و سپس در مقابل باقيمانده افراد گروه كه همه ملبس به لباس شخصي بودند با چشمان اشكآلود شروع به صحبت كرد و گفت: آقاي رئيس جمهور من ميخواهم از طرف خود و اعضاي گروه دلتا بمناسبت عدم موفقيت در انجام اين ماموريت از شما و ملت آمريكا عذرخواهي كنم. من با شنيدن اين حرف بگريه افتادم و سرهنگ را در آغوش كشيدم. بعد با يك يك اعضاي گروه دست دادم. آنها برخلاف تصور اوليه من اكثرا جوانان ظريف و باريك اندامي بودند كه همگي داوطلبانه به اين ماوريت رفته بودند و اصرار داشتند كه بار ديگر با آمادگي بيشتر آنها را براي نجات گروگانها بفرستيم.
كارتر سپس گفت: چند روز گذشته از بدترين روزهاي عمر من بود. ولي حالا كم سبك شدهام و فكر ميكنم ما اشتباه نكرديم، فقط بخت يار ما نبود...
در اين موضع مانديل و جودي هم وارد شدند. كارتر گفت ونس در تصميم خود براي استعفا پابرجاست و او سناتور ادموند ماسكي را براي جانشيني وي درنظر گرفته است. من گفتم وارن كريستوفر هم براي جانشيني ونس شايستگي دارد، ولي مانديل گفت كه ماسكي چهره محبوب و معروفي است و در اين شرايط بهترين انتخاب بشمار ميآيد. جودي هم نظر مانديل را تاييد كرد.
*دوشنبه 28 آوريل 1980 (8 ارديبهشت 1359)
امروز ونس براي تقديم استعفا و خداحافظي از كارتر به كاخ سفيد آمد. وقتي از دفتر رئيس جمهوري خارج ميشد من هم آنجا بودم. دست خود را براي خداحافظي بطرف من دراز كرد و گفت: هام. مواظب رئيس باشيد!. در پاسخ گفتم: آقاي وزير، شما هم ما را فراموش نكنيد جاي شما هميشه در اينجا خالي است.
ونس بارها وارد خدمت دولت شده و خارج شده بود، ولي اين آخرين بار بود. وقتي كه او با تكيه بر عصاي خود از كاخ سفيد خارج ميشد، من اين قهرمان سابق هاكي دانشگاه «بيل» را در نظر مجسم ميكردم كه گذشت سالها غبار پيري بر چهرهاش افكنده و تاب و توانش را گرفته است.
در اين فكر بودم كه كارتر مرا فرا خواند. چهرهاش گرفته بود. پرسيدم آيا از رفتن ونس ناراحت است. كارتر گفت: روزيكه او قصد خود را براي استعفا بمن گفت خيلي ناراحت شدم، مخصوصا از اينكه در چنين شرايط دشوار و حساسي مرا ترك ميكند. ولي حالا كه ماسكي حاضر شده است جاي او را بگيرد احساس راحتي ميكنم. ميداني كه او مدتي بود با ما هماهنگي نداشت و ادامه همكاري ما ديگر مشكل بنظر ميرسيد.
*پنجشنبه اول مه 1980 (11 ارديبهشت 1359)
پس از گذشت يك هفته از شكست ماموريت نجات گروگانها، انتقاد از نقشه اين ماموريت و نحوه اجراي آن در مطبوعات و كنگره ادامه دارد. استعفاي ونس موجب تشديد اين انتقادها شده و كمكم اين شايعه قوت گرفته است كه پرزيدنت كارتر عليرغم مخالفت فرمانده گروه نجات ماموريت آنها را لغو كرده و مسئول واقعي فاجعه صحراي طبس خود اوست!
رئيس جمهوري و هارولد براون براي تكذيب اين شايعات تصميم گرفتند از سرهنگ بكويت بخواهند شخصا يك كنفرانس مطبوعاتي تشكيل بدهد و حقايق را بگويد. اين افسر خشن و نيرومند ضمن شرح آنچه در صحراي طبس گذشته بود اعتراف كرد كه وقتي فهميد بيش از پنج هليكوپتر براي انجام ماموريت او باقي نمانده بگريه افتاد و ماموريت به تقاضاي خود او لغو شد. خبرنگاري گفت كه ما شنيدهايم شما حاضر بوديد با همين تعداد هليكوپتر هم ماموريت را انجام دهيد ولي رئيس جمهور مخالفت كرده است. سرهنگ گفت: من خيلي خوشحالم كه مرا اينقدر شجاع ميدانيد. ولي احمق نيستم و در آن شرايط نميتوانستم با پنج هليكوپتر، كه معلوم نبود همه آنها تا آخر ماموريت سالم بمانند جان عدهاي از شجاعترين مردان را بخطر بياندازم.
سرهنگ بكويت با اين مصاحبه به جنجالي كه در اطراف ماموريت نجات گروگانها برپا شده بود خاتمه داد ولي بدنبال اين ماجرا خود او هم از خدمت ارتش استعفا كرد.
*جمعه 9 ماه 1980 (19 ارديبهشت 1359)
جلسه امروز بررسي سياست خارجي در كاخ سفيد بيشتر به بحث و مذاكره درباره ايران گذشت. انتخابات مجلس ايران قرار بود امروز انجام شود و ما خود را قانع كرده بوديم كه براي حل مسئله گروگانها بايد در انتظار تشكيل اين مجلس بنشينيم، هرچند پيشبيني عمومي بر اين بود كه عناصر تندرو در اين مجلس اكثريت خواهند يافت و عرصه براي عناصر معتدل نظير بنيصدر و قطبزاده تنگتر خواهد شد.
با تلاش بورگه و ويلالون باقيمانده اجساد هشت نفر آمريكايي كه در جريان عمليات نجات گروگانها جان باخته بودند به آمريكا حمل شد و قرار بود امروز مراسمي براي يادبود آنها در گورستان آرلينگتون برپا شود. بورگه و ويلالون همچنان براي برقراري تماس بين ما و ايرانيها تلاش ميكردند، اقداماتي هم براي اعزام گروهي از رهبران سوسياليست به ايران و ميانجيگري كشورهاي اسلامي براي حل مسئله جريان داشت.
ادموند ماسكي وزير جديد امور خارجه در گزارشي راجع به مسئله گروگانها و رابطه با ايران گفت: بعقيده همكاران من در وزارت امور خارجه تنها كاري كه ما ميتوانيم در شرايط فعلي بكنيم اينست كه آرام بنشينيم و ببينيم مجلس ايران در برخورد با مسئله گروگانها چه خواهد كرد. هر اقدام تندي از طرف ما كار را دشوارتر خواهد كرد.
من گفتم دوستان فرانسوي ما هم همين عقيده را دارند و ميگويند اگر ما خونسردي و آرامش خود را حفظ كنيم بالاخره خود ايرانيها متوجه خواهند شد كه ادامه اين وضع بسود خودشان هم نيست.
كارتر از بالاي عينك حود بچشم من نگاه كرد و گفت: ولي ممكن است سالها طول بكشد تا آنها متوجه اين حقيقت بشوند!»
كارتر راست مي گفت، ولي ما چاره ديگري نداشتيم ما هر كاري كه مي توانستيم براي حل اين مشكل از راههاي مسالمت آميز كرده بوديم و حال مي بايست بين صبر و جنگ يكي را انتخاب كنيم.
پس از خاتمه جلسه همگي براي شركت در مراسم ياد بود كشته شدگان صحراي طبس به گورستان آرلينگتون رفتيم همه اعضاي خانواده هاي مقتولين و سرهنگ بكويت و اعضاي گروهش نيز در آنجا بودند. مراسم بسيار غم انگيز و تكان دهنده بود و وقتيكه گورستان را ترك مي كرديم براي اولين بار هارولد براون وزير دفاع را ديدم كه بسختي مي گريست. براون قبلا با اتفاق رئيس جمهوري و هسمرش در يك ديدرا خصوصي از خانواده هاي مقتولين هم شركت كرده بود.
*چهارشنبه 21 مه 1980 ، 31 ارديبهشت 1359
با وحود فاجعه طبس و ادامه بن بست مسئله گروگانها ما در مبارزات داخلي حزب دمكرات پيروزيهاي بيشتري بدست آورديم و كندي ديگر شانس موفقيت زيادي در كنوانسيون آينده حزب نداشت. با وجود اين نگراني عمده من اين بود كه اگر در اينده نزديك موفق به آزاد ساختن گروگانهاي نشويم در مبارزه با رقيب جمهوري خواه در موقعيت خطرناكي قرار خواهيم گرفت.
روزي كه بحران گروگانها در ايران شروع شد ما هرگز فكر نمي كرديم كه كار به اينجا خواهد كشيد. من در مراحل مختلف تلاش براي حل اين مسئله شركت كرده و هر بار شكست خورده بودم و حالا احساس مي كردم كه در مبارزات انتخاباتي هم شور و هيجان و اميد گذشته را ندارم.
يادداشت هاي هاميلتون جوردن از اينجا ببعد بيشتر به جريان مبارزات انتخاباتي و مسائل داخلي آمريكا مربوط مي شود كه براي خواننده ايراني چندان جالب توجه نيست. بهمين جهت از بقيه يادداشت هاي روزانه رئيس ستاد سابقه كاخ سفيد فقط به ترجمه قسمت هاي اكتفا مي كنم كه بيشتر به مسائل ايران ارتباط دارد.
*پنجشنبه 31 ژوئن 1980 ، 9 مرداد 1359
من با گزارشي درباره جريان مبارزات انتخاباتي و برنامه كارمان در كنوانسيون آينده حزب دمكرات به دفتر رئيس جمهوري رفتم، ولي كارتر مي خواست با من درباره مرگ شاه در مصر و نتايج احتمالي آن در حل مسئله گروگانها صحبت كند.
كارتر گفت: شايد مرگ شاه راهي براي شكستن اين بن بست باز كند. شاه دليل و بهانه گروگانگيري بود و حالا كه مرده است مي توانيم به تلاش تازه اي براي حل اين مسئله دست بزنيم.
من چيزي نگفتم و كارتر در حاليكه خاطرات گذشته خود را از شاه و سرنوشت او مرور مي كرد گفت فكرش را بكن. از روزي كه من براي اولين بار شاه را در سال 1977 ديدم در عرض سه سال چه بر سر او آمد؟ او از اوج قدرت بزير افتاد، تاج و تخت و مملكتش را از دست داد و سرانجام در تبعيد جان سپرد... او خيلي كارهاي بد در دوران سلطنش كرد، ولي در اواخر تغيير كرده بود و براي حفظ سلطنت خود حاضر نشد از قدرت نظامي استفاده كند.
من اضافه كردم اما بعدا پشيمان شد و به حرفهاي او در لاكلند تكزاس اشاره كردم كه با صراحت بمن گفت از اينكه مخالفين خود را بموقع سركوب نكرده متاسف است.
كارتر گفت: نمي دانم شايد او خواسته است با اين حرفها براي آنچه بر سرش آمده دليل بتراشد.
من گفتم ولي آقاي رئيس جمهوري، او گناه سقوط خودش را بگردن شما مي اندازد!
كارتر آهي كشيد و گفت عجب است خميني مرا بخاطر حمايت از شاه ملامت مي كند و شاه مرا باعث سقوط خودش مي دانست و بعد با تبسمي افزود رئيس جمهور شدن اين دردسرها را هم دارد.
*جمعه 12 سپتامبر 1980 ، 21 شهريور 1359
در مسير حركت به مركز ستاد انتخاباتي كارتر آهسته در گوش من گفت مثل اينكه اميد تازه اي براي حل مسئله گروگانهاي پيدا شده، ولي فعلا در اين باره با كسي صحبت نكن.
حل مسئله گروگانها و بازگشت آنها به وطن حالا علاوه بر خود مسئله، از نظر موقعيت ما در انتخابات آينده هم اهميت فوق العاده داشت. بهمين جهت با كنجكاوي جوياي چگونگي ماجرا شدم. كارتر گفت يك شخصيت ايراني با دولت آلمان غربي تماس گرفته و اظهار علاقه كرده است كه محرمانه با يك مقام آمريكايي ملاقات كند و درباره مسئله گروگانها مذاكره نمايد. او شرايط چهارگانه آيت الله خميني را براي حل مسئله با مقامات آلماني در ميان گذاشته و اين همان چهار شراطي است كه آيت الله بعدا در اظهارات خود عنوان كرده است.
كارتر سپس گفت: بلافاصله پس از ملاقات با كريستوفو مرا احضار كرد و گفم هام حرفهاي كرستوفر خيلي اميدوار كننده بود و گروگانهاي ممكنست همين روزها به خانه بگردند. از حالا بفكر تنظيم برنامه اي براي استقبال از آنها باش، من مي خواهم تجليل كاملي از آنها بكنم ولي بايد طوري عمل كنيم كه دار و دسته ريگان نگويد ما مي خواهيم از اين موضوع بهره برداري تبليغاتي بكنيم.
من وقتي رئيس جمهوري را اينقدر خوشبين ديدم تامل نكردم و در فرصت كوتاهي كه داشتم نظريات و پيشنهادات خود راب راي استقبال و پذيرايي از گروگانها در سه صفحه تنظيم كردم. اولين پيشنهاد من اين بود كه گروگانها قبل از مراجعت به آمريكا چند روزي در آلمان تحت معايعات پزشكي قرار بگيرند و بعد از آنكه سر حال آمدند به آمريكا پرواز كنند. نظر من اين بود كه پرزيدنت كارتر از ونس بخواهد بعنوان نماينده شخصي او براي استقبال از گروگانها به آلمان برود. پيشنهاد ديگر من اين بود كه براي هر يك از گروگانها آلبوم ياد بودي از بريده جرايد و خلاصه اقداماتي كه براي رهايي آنها شده تهيه شود و بالاخره براي اينكه بهانه استفاده تبليغاتي از اين موضوع بدست جمهوري خواهان ندهيم پيشنهاد كردم ريگان هم براي حضور در مراسم استقبال از گروگانهاي هنگام ورود آنها به آمريكا دعوت شود.
من نمي دانستم كه اين اميد و آرزو هم مانند اميدواري هاي گذشته پوچ و بي پايه است...
*دوشنبه 22 دسپتامبر 1980 31 شهريور 1359
براي كسب اطلاع از آخرين گزارش هاي مربوط به جنگ ايران و عراق به دفتر برژينسكي رفتم و از او پرسيدم اين جنگ چه تاثيري در وضع گروگانها خواهد داشت؟
برژينسكي گفت ممكن است در نتيجه كاملا متضاد داشته باشد كه از يكطرف ممكن است ايران براي آزادي سريع گروگانها تحت فشار قرار بگيرد تا تجهيزات نظامي و وسائل يدكي مورد نياز خود را از ما بگيرد. از سوي ديگر ممكنست اين موضوع موجب انحراف افكار عمومي مردم ايران بطرف مسئله جنگ بشود و رهايي گروگانهاي را باز هم به تعويق بياندازد.
متاسفانه قسمت دوم پيشبيني برژينسكي درست از آب درآمد و روز بعد مجلس ايران تصميم گرفت بمناسبت شروع جنگ رسيدگي به مسئله گروگانها را به تعويق بياندازد.
متاسفانه قسمت دوم پيشبيني برژينسكي درست از آب درآمد و روز بعد مجلس ايران تصميم گرفت بمناسبت شروع جنگ رسيدگي به مسئله گروگانها را به تعويق بياندازد. اين جنگ آتش احساسات ضد امريكايي را در ايران دامن زد و ايرانيها كارتر و شيطان بزرگ را عامل اصلي اين جنگ و مشوق عراق در حمله به ايران معرفي كردند.
*پنجشنبه 30 اكتبر 1980 (8 آبان 1359)
آخرين روزهاي مبارزات انتخاباتي را در پشت سر ميگذاشتم كه وارن كريستوفر از ورات خارجه تلفن كرد و گفت مجلس ايران قرار است صبح روز يكشنبه دوم نوامبر (يعني دو روز قبل از انجام انتخابات رياست جمهوري) تشكيل جلسه دهد. كريستوفر گفت سويسيها و منابع ديگر در تهران پيشبيني ميكنند كه در اين جلسه تصميم نهائي براي حل مسئله گروگانها اتخاذ خواهد شد.
با حالتي شتابزده گفتم فكر ميكني گروگانها تا قبل از سهشنبه آزاد شوند؟
كريستوفر گفت ممكن است ولي اطمينان ندارم.
طبق برنامه پيشبيني شده قرار بود كارتر شنبه شب براي ايراد آخرين نطق انتخاباتي خود به شيكاگو برود.بتوصيه كريستوفر تصميم گرفتم من هم به شيكاگو بروم تا در صورتيكه آزادي گروگانها مستلزم پاسخ مساعدي از طرف رئيس جمهوري به شرايط تعيين شده از طرف مجلس ايران باشد با او مشورت كنم.
حتي احتمال لغو برنامه شيكاگو و مراجعت رئيس جمهوري به واشنگتن را هم ميبايست در نظر ميگرفتم. از طرف ديگر مسئله بسيار حساس بود و اگر مجلس ايران واقعا راي به آزايد گروگانها ميداد و آنها روز سهشنبه يعني در روز انتخابات رياست جمهوري از تهران پرواز ميكردند اين توهم در افكار عمومي مردم آمريكا بوجود ميآمد كه ما خود حل مسئله را تا روز انتخابات به تعويق انداختيم يا ايرانيها مخصوصا اين روز را براي آزادي گروگانها انتخاب كردهاند تا راي دهندگان آمريكائي را تحت تاثير قرار دهند. برنامهريزان تبليغاتي ريگان قبلا افكار عمومي را براي نوعي سورپريز انتخاباتي از طرف ما قبل از انتخابات آماده كرده بودند و امكان داشت از آزادي گروگانها در اين موقع بر عليه خود ما استفاده كنند.
*شنبه و يكشبنه اول ودوم نوامبر 1980 (10 و 11 آبان 1359)
تمام وقت من در روز شنبه در مركز ستاد انتخاباتي گذشت و با تمام ايالات براي كسب اطلاعات و دادن دستورات لازم تماس گرفتم. ولي براي من روشن بود كه كليد انتخابات رياست جمهوري امسال آمريكا در دست كسان ديگري در آنسوي دنياست كه تصميم و عملشان تا آخرين لحظه قابل پيشبني نيست. اگر تا روز دوشنبه اتفاقي كه همه با بيصبري در انتظار آن هستيم روي دهد و گروگانهاي ما در تهران آزاد شوند با همه نيرنگهاي تبليغاتي كه دارو دسته ريگان ممكن بود عليه ما بكار ببرند پيروزي از آن ماست، و اگر گروگانها همچنان در بند بمانند ريگان رئيس جمهوري آمريكا خواهد شد.
عصر روز شنبه با هواپيما به شيكاگو رفتم. همراهان كارتر از اينكه من در چنين روزي مركز ستاد انتخاباتي را ترك كردهام تعجب كردهام تعجب كردند ولي وقتيكه علت مسافرتم را به آنها گفتم قانع شدند.
ساعت سه و چهل و پنج دقيقه صبح يكشنبه (مقارن ظهر بوقت تهران) با صداي زنگ تلفن از خواب بيدار شدم. وارن كريستوفر بود كه از واشنگتن صحبت ميكرد و ميگفت مجلس ايران تقريبا همان شرايط چهارگانهاي را كه قبلا در پيام آيتالله خميني براي آزادي گروگانها اعلام شده بود براي حل اين مسئله تعيين كرده و اگر از طرف رئيس جمهوري پاسخ سريعي به اين پيشنهادها داده شود مفيد خواهد بود.
من فورا لباس پوشيده به محل اقامت رئيس جمهوري رفتم كارتر بيدار بود و تلفني صحبت ميكرد و از مطالبيكه گفته ميشد معلوم بود كه طرف مكالمه وارن كريستوفر است. پس از خاتمه مكالمه من گفتم آقاي رئيس جمهوري من فكر ميكنم بهتر است به واشنگتن برگرديد.
كارتر جواب نداد و تلفني با مانديل و ماكسي صحبت كرد. آنها هم نظر مرا تاييد كردند و كارتر جودي پاول را احضار و گفت ميخواهد فورا به واشنگتن برگردد. جودي همه خبرنگاران را كه همراه رئيس جمهوري مسافرت ميكردند خبر كرد كه آماده حركت باشند. ساعت پنج و نيم صبح هواپيماي ما به مقصد واشنگتن پرواز كرد.
كارتر در هواپيما گفت: عجيب است كه سرنوشت انتخابات رياست جمهوري اين كشور بزرگ، نه در شيكاگو يا نيويورك، بلكه در تهران تعيين ميشود!
كارتر بمحض ورود به كاخ سفيد مستقيما بطرف اطاق كابينه رفت كه مشاورين ارشد رئيس جمهوري قبلا در آن اجتماع كرده بودند. كارتر نخست متن ترجمه شده مصوبه مجلس ايران را قرائت كرد و گفت: اين تقريبا همان چهار شرطي است كه ما قبلا از آن اطلاع داشتيم. در آن لحظه كمتر كسي از حاضران اين جلسه ميتوانست باور كند كه گروگانها تا روز انتخابات آزاد خواهند شد.
ما تمام روز را براي تهيه پاسخ شرايط ايران صرف كرديم. سخنان پرزيدنت كارتر احتياط آميز و متضمن اين نكته بود كه اقدام مجلس ايران تحول قابل ملاحظهاي در جهت حل مسئله است. ولي براي اينكه هرگونه شك و شبههاي را درباره ارتباط اين تحول تازه با انتخابات رياست جمهوري آمريكا از ميان بردارد گفت ما بيش از دو روز به تاريخ انجام انتخابات مهم رياست جمهوري خود نداريم و من به هيچ وجه حاضر نيستم كه تصميم خود را در باره اين مساله حساس به انتخاباتي كه در پيش است ارتباط بدهم.
*دوشنبه 3 نوامبر 1980(12 آبان ماه 1359)
گزارشهاي موسسات مراجعه به افكار عمومي و مطبوعات در شب انتخابات حاكي از اين بود كه رقابت فشردهاي بين كارتر و ريگان در پيش است گالوپ پيشبيني كرده بود كه ريگان با اختلاف يك درصد آرا پيروز خواهد شد، در حاليكه بررسي واشنگتن پست كارتر را جلوتر نشان ميداد.
شبكههاي تلويزيوني درگزارشهاي خبري شب خود خبر دادند كه اشغال كنندگان سفارت آمريكا با آيتالله خميني ملاقات كرده و آمادگي خود را براي تحويل "جاسوسان" آمريكايي به دولت اعلام داشتهآند، ولي در باره اين خبر تفسيري كه حاكي از ارتباط اين موضوع با تصميم اخير مجلس ايران و نزديكي آزادي گروگانها باشد پخش نشد.بر عكس هر سه شبكه تلويزيوني سرتاسري آمريكا برنامههاي مفصلي به مناسبت نخستين سالگرد گروگانگيري پخش كردند كه ضمن آن جريان وقايع تحقيرآميز يكسال گذشته از اشغال سفارت و به گروگان گرفتن اتباع آمريكا تا تظاهرات ضد آمريكايي و آتش زدن پرچم آمريكا و مذاكرات بيحاصل و بيانيههاي ضد و نقيض منعكس شده بود.
پخش اين برنامهها از شبكههاي تلويزيوني سرتاسري آمريكا كه نمايانگر ضعف و عدم لياقت ما درحل مساله گروگانگيري و يادآور همه خاطرات تلخ يك سال گذشته بود ضربه نهايي را بر ما وارد ساخت و بدون ترديد در گرايش عده زيادي از رايدهندگان مردد به طرف كانديداي رقيب كه ماسكي از قدرت به چهره داشت موثر بود.
*سهشنبه 4 نوامبر 1980 (روز انتخابات) 13 آبان ماه 1359
همه ما امروز با روحيه بدي آغاز كرديم من از صبح زود به ستاد انتخاباتي حزب رفتم وسعي ميكردم با تبسم و جنب و جوشي كه خود ميدانستم مصنوعي است روحيه ديگران را تقويت كنم. ولي كمتر كسي اميد پيروزي در اين مبارزه را داشت.نزديك ظهر كه به كاخ سفيد رفتم رئيسجمهور و همسرش را درحال عادي يافتم از اضطراب و نگراني كه در وجود من موج ميزد در چهره آنها خبري نبود يا بهتر از من ميتوانستند هيجانات خود را پنهان كنند.
نخستين نتايج انتخابات كه بعد از ظهر رسيدحاكي از پيروزي ريگان در بسياري از حوزههاي انتخاباتي بود. خبرهاي بعدي نه فقط پيروزي ريگان را قطعي ساخت بلكه نشان داد كه ما با شكستي فاحش و بيسابقه مواجه شدهايم.
اوايل شب كارتر همه ما را به دفتر خود در كاخ سفيد فراخواند و ضمن سخنان كوتاهي گفت: من از آنچه طي چهار سال گذشته و در جريان اين مبارزه كردهام متاسف نيستم و شما هم نبايد متاسف باشيد ما درحدتوانايي خود آنچه را كه به مصلحت اين كشور تشخيص ميداديم انجام داديم و اگر اشتباه و قصوري در اين مدت شده اشتباه من بود و گناه هم متوجه من است. من از همه شما سپاسگذارم و از همه ميخواهم كه صميمانه براي انتقال قدرت به رئيسجمهوري آينده وهمكاران او تشريك مساعي كنيد.
*نوامبر - دسامبر 1980 (نيمه آبان تا نيمه دي 1359)
تصميم من و عدهاي از دوستان در ستاد انتخاباتي اين بود كه پس از پايان انتخابات- چه ببريم و چه ببازيم- براي چند روز استراحت به جزاير «ويرجين» برويم. اما بيشتر اوقات من در اين سفر به فكر كردن در باره علل واقعي شكست، آنهم چنين شكستي فاحش از ريگان و جمهوريخواهان گذشت. من هم با دوستانم هم عقيده بودم كه ماجراي گروگانگيري و ناتواني حكومت كارتر در حل اين مسئله يكي از عوامل مهم و اصلي شكست انتخاباتي ما بوده، ولي آنرا تنها علت اين شكست نميدانستم. بنظر من كارتر خيلي دير مبارزه انتخاباتي خود را آغاز كرد و آنطور كه شايد و بايد با تمام وجود خود در اين مبارزه شركت نكرد (هرچند اين امر نيز خود ناشي از اشتغال فكري او به مسئله گروگانها بود). بعضي مسائل فرعي مانند افتضاح بيلي كارتر (برادر كارتر كه در كار معامله با ليبي سوء استفادههائي كرده بود) و مطبوعات بعنوان بيلي گيت (نظير واتر گيت) در اطراف آن جار و جنجال براه انداختند و نقش وسائل ارتباط جمعي، بخصوص برنامههاي شب انتخابات رياست جمهوري شبكههاي تلويزيوني درباره گروگانگيري، كه من نميتوانم آنرا تصادفي تلقي كنم هر يك در شكست كارتر و پيروزي چشمگير ريگان نقش مؤثري داشتند.
در ماههاي آخر رياست جمهوري كارتر- بخصوص پس از شكست ما در انتخابات چهارم نوامبر حملات و انتقادات مطبوعات و وسائل ارتباط جمعي از كارتر و حكومت او شدت يافت و بصورت غيرقابل تحملي درآمد. حتي بعضي از مفسرين مطبوعات و تلويزيونها هم كه قبلا نسبت به حكومت كارتر روش معتدل و بيطرفانهاي داشتند فرصت چوب زدن به مرده را از دست ندادند و همه خدمات و موفقيتهاي ما را از قراردادهاي كمپ ديويد و كانال پاناما و استحكام رابطه با چين در سياست خارجي گرفته تا موفقيتهايي كه در زمينه سياست داخلي بدست آمده بود ناديده گرفته جز عيب و نقص و اشتباه در دوران حكومت كارتر چيزي نميديدند.
اما تشخيص خود كارتر اين بود كه در برخورد با مسائل بينالمللي از جمله مسئله گروگانها راه ديگري جز سياست صبر و خويشتنداري نميتوانست در پيش بگيرد و اگر جز اين ميكرد علاوه بر اينكه جان آنها بخطر ميافتاد، معلوم نبود شدت عمل در ايران در نهايت بسود آمريكا تمام شود. او باقيمانده دوران رياست جمهوري خود را هم وقف حل اين مسئله كرد و وارن كريستوفر معاون وزارت امور خارجه را براي حل اين مشكل به الجزيره فرستاد. دولت الجزاير آمادگي خود را براي ايفاي نقش رابط ميان آمريكا و ايران اعلام كرده بود و كارتر اميدوار بود قبل از پايان دوران رياست جمهوري خود آزادي گروگانها را ببيند.
*شنبه 17 ژانويه (27 دي 1359)
بيش از سه روز ديگر به پايان دوران رياست جمهوري كارتر باقي نمانده و گروگانها همچنان دربندند.
وارن كريستوفر به تلاش شبانهروزي خود در الجزيره ادامه ميداد و چنين بنظر ميرسيد كه مسئله در شرف حل شدن است، ولي ما كه بارها به چنين نقطهاي رسيده و نااميد شده بوديم تا آخرين لحظه نميتوانستيم با اطمينان درباره امكان آزادي گروگانها سخن بگوئيم.
كارتر امروز آخرين برنماه تعطيلات آخر هفته خود را در كمپ ديويد لغو كرد و در كاخ سفيد ماند. تماس ما با وارن كريستوفر در الجزيره ساعت به ساعت شده بود و كارتر ميخواست در صورت بروز مشكلي در حل اختلافات شخصا در كنار مشاوران خود باشد و تصميم لازم را به الجزيره ابلاغ كند.
*دوشنبه 19 ژانويه 1981 (29 دي 1359)
تمام روز يكشنبه را در كاخ سفيد مشغول كار بوديم و اكنون عقربه ساعت دو بامداد دوشنبه را نشان ميدهد. كارتر سرايدار كاخ را صدا كرد و از او چند پتو خواست، يكي از پتوها را به مشاور حقوقي خود كاتلر داد و يك پتوي ديگر را هم خود برداشت و با لباس روي يكي از كاناپهها دراز كشيد.
كارتر و كاتلر در حدود دو ساعت در حال خواب و بيداري بودند كه تلفن زنگ زد. وارن كريستوفر بود كه ميخواست از الجزيره با رئيس جمهوري صحبت كند. صحبت آنها چند دقيقه بيشتر بطول نيانجاميد و كارتر بعد از آنكه گوشي را گذاشت با خوشحالي گفت بالاخره به توافق رسيديم!. بلافاصله بطرف كاتلر رفت و از زحمات و تلاش خستگيناپذير او در چند روز گذشته تشكر كرد و بعد تلفني مژداه آزادي قريبالوقوع گروگانها را به همسرش روزالين داد.
ساعت چهار و 44 دقيه صبح رئيس جمهوري در برابر خبرنگاران و فيلمبرداران مطبوعات و تلويزيونها حاضر شد و اعلام كرد كه با تلاش و كمك بيدريغ الجزايريها، بين آمريكا و ايران توافقي براي حل مسئله گروگانها حاصل شده است. كارتر از ذكر جزئيات توافق خودداري كرد و گفت: اميدوار است مقدمات آزادي گروگانها قبل از پايان دوران رياست جمهوري او فراهم گردد. اميد و آرزوي همه ما اين بود كه گروگانها بعدازظهر دوشنبه از تهران بطرف آلمان پرواز كنند و رئيس جمهوري هم تا ساعت دو بعدازظهر دوشنبه واشنگتن را بقصد آلمان ترك كند تا بتواند در مقام رياست جمهوري آمريكا از آنها استقبال بعمل آورد. اگر اين برنامه عملي ميشد رئيس جمهوري ميتوانست نيمه شب دوشنبه به واشنگتن مراجعت كند و ظهر سه شنبه در مراسم آغاز رياست جمهوري ريگان شركت نمايد.
اما اين آرزوي ما هم برآورده نشد. ساعت دو بعدازظهر گذشت و هنوز مسائل مالي مربوط به موافقتنامه آزادي گروگانها حل و فصل نشده بود. عصر دوشنبه ديگر ترديدي باقي نمانده بود كه كارتر ديگر نميتواند در مقام رياست جمهوري آمريكا به استقبال گروگانها برود. حالا ديگر فقط يك آرزو براي ما باقي مانده بود و آن اينكه گروگانها قبل از پايان دوران رياست جمهوري كارتر آزاد شوند!
*سه شنبه 20 ژانوينه 1981 )30 دي 1359)
كمي بعد از نيمه شب (بعد از طلوع خورشيد در تهران و الجزيره) تلاش براي اجراي مفاد موافقتنامه الجزيره و رهائي گروگانها به حد اعلي خود رسيد. دولت آمريكا حساب مخصوصي در بانك انگليس باز كرد و بانك فدرال رزرو آمر�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 178]
-
گوناگون
پربازدیدترینها