واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: غدير لبريز از خم ولايت
ماه يكم
خم غدير و ساقي و صهباي احمد است
بزم سرور و عيد احباي احمد است
شور عظيم تاج گذاري مرتضي است
روز ظهور آيت كبري احمد است
فرمان رسيده از طرف ذات كبريا
بعد از نبي، علي است كه همتاي احمد است
يعني يكي است امر نبي و وصي او
احكام مرتضي، همه فتواي احمد است
ده ها هزار زائر حق كرده ازدحام
مرآت حق نما قد و بالاي احمد است
صحراست پر خروش و گدازنده آفتاب
يارب مگر قيامت دنياي احمد است
طاها به روي منبر و حيدر كنار اوست
امروز يك نمونه ز فرداي احمد است
نزديك شد كه شمس نبوت كند غروب
وقت طلوع ماه يكم، جاي احمد است
معراج مرتضي است كه هم دوش مصطفي است
دست علي به دست تواناي احمد است
شد خيره، چشم خلق ز نور جمالشان
خم غدير، وادي سيناي احمد است
نور يدالهي همه در دست مصطفي است
موسي بيا كه اين يد بيضاي احمد است
حال عبادت است (حسان)، در نشاط ما
فرمان اين سرور به امضاي احمد است
غدير كبير
زيبائيت اي ماه به هر شهر شهير است
دل ها به كمند غم عشق تو اسير است
اندر پي گيسوي تو آواره به هر كوي
همراه صبا بوي خوش مشك و عبير است
تنها نه براه تو منم بيدل و مجنون
ديوانه عشق تو به هر شهر كثير است
خورشيد صفا چهره رخشنده طاهاست
اي تالي احمد (ص) رخ تو ماه منير است
بر فرق همايون تو زيبنده بود تاج
آراسته از مقدمت اي شاه سرير است
مانند تو حق را كه بود بنده لايق؟
غير از تو كه بر احمد (ص) مختار وزير است؟
حكم تو مطاع است به فرمان الهي
چون بر همه مخلوق اولي الامر امير است
بر تخت جلال تو زند بوسه سليمان
قدر تو عيان در نظر شخص بصير است
علم نبوي شهر و تو دوازه آني
ماييم پناهنده وحب تو مجير است
از عالم معناي تو ما بي خبرانيم
بر سر ضمير تو خداوند خبير است
در مدح تو اي مظهر اضداد چه گوييم
بالاست مقام تو و گفتار قصير است
با اين كه تويي پادشه عالم هستي
كرباس تو را جامه و فرش تو حصير است
در حكمت و فرهنگ، تو قرآن سخن گوي
در معركه جنگ ترا حمله شير است
با آن همه جنگ آوري و قوت بازو
يك لقمه نان قوت تو، يا جرعه شير است
با مال كند عدل تو بنياد ستم را
دست تو يدا... و به مظلوم ظهير است
شب، از غم آنان كه فقير ند و گرسنه
از خواب دگر نرگس بيمار تو سير است
بغض تو دليلي است كه دوزخ هدف اوست
حب تو رفيقي كه به فردوس بشير است
در سير الي ا... شدي پيشرو خلق
مردان را همه سوي تو مسير است
در بارگه مرحمت تو، جود تو شاها
هر كس كه گدايي ننموده است، فقير است
از يك نگه لطف تو هر مشكلي آسان
از يك نظرت درد بشر چاره پذير است
دارد بر امروز فلك شور جواني
هر چند كه از محنت هجران تو پير است
اي غم، دل ما نيست دگر جاي تو امروز
زيرا كه جهان شاد از اين عيد كبير است
برگير (حسان) ساغر مي از كف ساقي
كاين باده حلال است چو از خم غدير است
امروز تو اي خفته غفلت زده برخيز
آن روز كه عمر تو به سر آمده، دير است
حبيب چايچيان (حسان)
غدير خم
چون ختم مرسلين، شه دين خسرو وجود
از كعبه باز گشته، به سوي غدير شد
فرمان ز حق رسيد كه اي مير بزم عشق
ساغر بده زخم ولايت كه دير شد
شاهي كه شرق و غرب به زنجير دين كشيد
پشت شتر به آيه »ان لم« اسير شد
بر گوبه پير سال كه اي گاو سامري
هارون ز بعد موسي عمران سفير شد
اظهار دارد بر پيران كوي جهل
پير خرد به ملك امامت، امير شد
در خاور وجود غزال سپهر را
خون ولا، به نامه عذرا عبير شد
شمس و قمر به جو سماوات خيره ماند
تا آفتاب و ماه ولا بر سرير شد
»من كنت« گفت و داد بشارت به امر حق
»هذا علي« ولي بشير النذير شد
آيات وحي در رگ شرع محمدي
ز انگشت حق مكيد چو پستان كه شير شد
اندر كلاس شرع و طريقت ز بعد من
مولي علي، مدير و دبير و سفير شد
بر حبل دين ز پند توسل كه تار عشق
در كار گه قدرت يزدان، حرير شد
گر قرب حق زبرم طرب آرزو كنيد
نزد علي رويد كه حق دلپذير شد
هر كو ز اصل در لبنش خرده آب بود
ياسين چون در برابر گوش حمير شد
شيخ جعفر عرفاني بهداني
دوشنبه 25 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 217]