تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821153587




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پيام نيما


واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: پيام نيما
سليمان مختاري

نيما پدر شعر نو فارسي لقب گرفته است. اين عنوان حق اوست و با تلاش و تكاپو نصيب او شده است. نيما در كوشش هنري اش قدم به قدم كاملتر شده است و در سرانجام سفري به جايي رسيده كه از حيث فضا و محيط و خصال اقليمي به كلي متفاوت است با اقاليم كهن. او در يكي دو جهت، نشانه هايي از تغير و تغيير نشان نداده بلكه از جميع جهات چنين است.

شعر ما آيا نتيجه ديد ما و روابط واقعي بين ما و عالم خارج هست يا نه و از ما و ديد ما حكايت مي كند يا نه؟ وقتي كه شما مثل قدما مي بينيد و برخلاف آنچه در خارج قرار دارد مي آفرينيد و آفرينش شما به كلي زندگي و طبيعت را فراموش كرده است با كلمات همان قدما و طرز كار آنها بايد شعر بسراييد. اما اگر از پي كار تازه و كلمات تازه ايد، لحظه اي در خود عميق شده فكر كنيد، آيا چطور ديده ايد. پس از آن، عمده مسئله اين هست كه ديد خود را با چه وسايل مناسب بيان كنيد. جان هنر و كمال آن براي هنرمند اينجاست. و از اين كاوش است كه شيوه كار قديم و جديد از هم تفكيك مي يابند... وقتي كه يك چيز عوض مي شود همه چيز بايد عوض شود. از نو ساختن و كهنه عوض كردن پيش از هر كاري كار لازم اين است؛ شيوه كارتان را نو كنيد. پس از آن فرم و چيزهاي ديگر فروع آن يعني كار ضمني و تبعي هستند... به شما توصيه مي دهم راهي را برويد كه خودتان بايد برويد و در نظر داشته باشيد كه هر كاري وسيله معيني دارد. شيوه جديد وسيله هنر به شكل جديد نمودن است و بس.

اگر شعر نتواند زيبا واقع شود، اگر نتواند وسيله نظرهاي تسلي بخش در زندگي انسان باشد و ناهنجاريها را نه چنانكه هست بلكه گاهي باقوت تر از آنچه هست بيان بدارد، چه سرباري است به روي زندگي انساني!

نسل جوان هنري، او را به نام راهبر و راه گشا پذيرا شد. خيل شاعران روزگار نو معناي عميق رسالت او را درك كردند و راه او را با آگاهي و خلاقيت ادامه دادند. جمع مريدانش روز به روز فزوني گرفت. وي فاتح عرصه شعر پارسي روزگار خود شده بود. يكي پس از ديگري به زباني سرشار از صداقت و صميميت او را ستودند يا بهتر بگوييم توصيف كردند.

خود نيما مي گويد: مسئله خردشدن استخوان است و همه زحمت ها در اين است.

وقتي يك چيز عوض مي شود بايد همه چيز عوض شود. شعر فارسي بايد دوباره قالب بندي شود. باز تكرار مي كنم: نه فقط از حيث فرم، از حيث طرز كار.

و نيز بيان مي دارد: من خودم يكي از طرفداران پا برجاي ادبيات فارسي و عربي هستم و سرگرمي من با آن ها است.

براي نيما، نوآوري تفنن نبود، ضرورت بود، تلقي او از شعر و رسالت و مقام هنرمند اين نوآوري را ايجاب مي كرد. نيما مفهوم تازه اي از شعر را معتبر مي داند.

كوشش نيما دراساس و بنيان تازه دادن به شعر فارسي دوهدف عمده دارد: جدا كردن آن از موسيقي؛ نزديك ساختن آن به نثر. در اين باره مي گويد:

مقصود من جدا كردن شعر زبان فارسي از موسيقي آن است كه با مفهوم شعر وصفي سازش ندارد. من عقيده ام بر اين است كه مخصوصا شعر را از حيث طبيعت بيان آن به طبيعت نثر نزديك كرده به آن اثر دلپذير نثر را بدهم... شعر را از مصراع سازيهاي ابتدايي آزاد كنم. در تمام اشعار قديم يك حالت تصنعي است كه به واسطه اطاعت و پيوستگي خود با موسيقي اين حالت را يافته است.

اما جدايي شعر از موسيقي به معناي حذف نظم و وزن نيست: چيزي كه نظم ندارد وجود ندارد هر شكل محصول جدايي ناپذير وزني است كه در كار بوده است.

نيما براي وزن شعر فارسي سه دوره ممتاز قايل است: دوره انتظام موزيكي، دوره انتظام عروضي كه متكي به دوره اولي است، دوره انتظام طبيعي.

براي آنكه شعر از اطاعت موسيقي رهايي يابد بايد حالت طبيعي نثر در آن ايجاد شود: تمام كوشش من اين است كه حالت طبيعي نثر را در شعر ايجاد كنم. در اين صورت، شعر از اطاعت موسيقي مقيد ما رها مي شود. شعر جهاني است سوا و موسيقي سوا. در يك جا كه به هم مي رسند مي توان براي شعر آهنگ ساخت، اما شعر آهنگ نيست. همچنين مي توان براي آهنگي شعر به وجود آورد. اما شعر، موسيقي نيست. در نهاد شعر موسيقي هست كه موسيقي طبيعي است.

نيما وزن را طنين و آهنگ يك مطلب معين مي داند. و مي گويد:

من سعي مي كنم به شعر فارسي وزن و قافيه بدهم. شعر بي وزن و قافيه شعر قديمي است... يك مصرع يا يك بيت نمي تواند وزن طبيعي كلام را توليد كند. وزن در بين مطالب يك موضوع فقط توسط «هارموني» به دست مي آيد، بايد مصراع ها و ابيات دسته جمعي و به طور مشترك وزن را توليد كنند. من واضع اين «هارموني» هستم.

شاملو مي نويسد:

در وزن نيمايي شاعر هيچ قالب از پيش آماده اي براي كار خود ندارد و محتواي اثر ناگزير است فرم شايسته خود را هم با خودش بيافريند.

به نظر نيما ادبيات ما بايد از هر حيث عوض شود. موضوع تازه كافي نيست و نه اين كافي است كه مضموني را بسط داده و به طرز تازه بيان كنيم. نه اين كافي است كه با پس و پيش كردن قافيه و افزايش و كاهش مصراع ها يا وسايل ديگر، دست به فرم تازه زده باشيم. عمده اين است كه طرز كار عوض شود و الگوي وصفي و روايي كه در دنياي باشعور آدمهاست، به شعر بدهيم.

درنظر اوشعر وزن و قافيه نيست، بلكه وزن و قافيه هم از ابزاركار يك نفر شاعر هستند. همچنين شعر رديف ساختن مصطلحات و فهرست كلي دادن از مطالب معلوم كه در سر زبان ها افتاده است، نيست. اين جور كار به درد دفتر حساب بندي يك تجارت خانه مي خورد. شعر واسطه تشريح و تاثيردادن و بزرگ و كوچك كردن معنويات و شكافتن و نمودن دروني هاي دقيق و نهفته آن هاست.

بزرگترين بدعت نيما تصرف در اوزان شعر فارسي است. بدين منظور بود كه شاعر دست به آزمايش هاي ديگري زد و در كارهاي خود «افاعيل عروض را شكست و تقارن مصراع ها را ناديده گرفت» يعني تساوي اركان را، چنانچه در عروض فارسي بود و تا روزگار او با نهايت دقت رعايت مي شد، رعايت نكرد.

در اشعار آزاد من وزن و قافيه به حساب ديگر گرفته مي شوند. كوتاه و بلندشدن مصراع ها در آنها بنابر هوس و فانتزي نيست. من براي بي نظمي هم نظمي اعتقاد دارم. هركلمه من از روي قاعده دقيق به كلمه ديگر مي چسبد و شعر آزاد سرودن براي من دشوارتر از غير آن است.

نيما درباره قافيه، معتقداست كه: شعر بي قافيه آدم بي استخوان است... قافيه بندي، آن طور كه من مي دانم و «زنگ مطلب» آن را اسم مي گذارم، بسيار بسيار مشكل است؛ ذوق مي خواهد. قافيه غلام شاعر است نه شاعر غلام قافيه، و من قافيه را برده خويش ساخته ام. قافيه بايد زنگ آخر مطلب باشد. مطلب كه جدا شد، قافيه جداست... فراموش نكنيد كه وقتي مطلب تكه تكه شد و در جملات كوتاه است، اشعار شما حتما بايد قافيه نداشته باشد. همين نداشتن عين داشتن است و در گوش من لذت بيشتري مي دهد.

درجاي ديگر مي گويد: قافيه يك موزيك جداگانه از وزن براي مطلب است. شعر بي قافيه خانه بي سقف و در است. اگر قافيه نباشد چه خواهدبود؟- حباب تو خالي. شعر بي قافيه مثل آدم بي استخوان و وزن بي ضرب است. به حسب ذوق و پس از كار زيادتان مي توانيد پيدا كنيد كجا خواننده منتظر قافيه است. هركه اين انتظار را شناخت قافيه را شناخته است.

پيشنهادهاي نيما به اين نسل جوان جديد شاعران ما چه بود؟ از زبان اخوان بشنويم:

در وهله اول صميميت و صداقت شاعران و شعر زمان خود پيشنهاد كرد كه... مي رسد به شناخت شاعر از وجود خودش و از دنيايي كه در آن به سرمي برد. پيشنهاد اصلي ديگر او با چشم خود دنيا را ديدن و با دل و انديشه خود احساس و انديشه كردن است. سومين اصل پيشنهادي نيما نجابت ذاتي و روحي انسان شاعر است.

درحقيقت، نيما اين پيشنهادها را در عباراتي كوتاه خلاصه كرده بود:

هركس خودش را بيان مي كند. بايد ديد خود او چطور ساخته و پرداخته شده است «سخن سايه مرد است».

اين بود خلاصه اي از كار نيما و بدعتي كه در شعر فارسي آورده و جمعي از سرايندگان جوان را به دنبال خود كشيده است. درباره نيما و راه نويي كه در ادبيات منظوم ايران بازكرده هنوز زود است با صراحت و قاطعيت اظهارنظر شود «چه بيشتر اهميت دارد و مقام شايسته اي در ادبيات معاصر ايران به او مي دهد، عصيان و سنت شكني اوست. شكستن طلسم قواعد و دگرگون ساختن شكل و محتواي شعر از هركسي ساخته نبود. اين كار دل و جرئت مي خواست. استادان بزرگ، بزرگترين آزمايش ها را در شكل و قالب و مضمون شعر فارسي كرده و عالي ترين نمونه ها را ارائه داده بودند.

نيما از بزرگي كار و دوري راهي كه در پيش گرفته بود نهراسيد و به اعتراض ها و مخالفتها و حتي تمسخرها نينديشيد و در رفتار و گفتار هميشه به خود و به عقيده خود صادق و وفادار ماند. شعر نو يا شعر آزاد، اگرچه جاي خود را در ادبيات بازكرده، اما هنوز حقانيت خود را اثبات نكرده و نمونه هايي نظير شاهكارهاي استادان قديم، به گنجينه ادبيات ايران نسپرده است. ارزش كار نيما و ياران او را آينده روشن خواهدكرد، آنها، آن ناآمدگان به غيب اندر كه ما از اسم و رسم آن ها خبري نداريم، روزي به حساب هنر رسيدگي خواهندكرد و با خواندن سبكها، مرده ها را خواهند شناخت: آنكه خشتي برداشته و آنكه بنياني را تكان داده است.

«بگذاريد زندگي به كار خود ادامه دهد و باور كنيد كه هميشه حق با زندگي است.»

اكنون «مدتهاست اين ترن رفته» و اين دفتر را «كساني خواهند نوشت كه غربال به دست دارند و از عقب كاروان مي آيند.»
 دوشنبه 25 آذر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 267]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن