واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نگاهی به سینمای ایران در سال گذشته (1)علی شیرازیسینمای ایران در سال 1385 با توجه به مولفههایی که برخواهم شمرد؛ حرکت به عقب و در یک کلام آغاز پَسرفت را نشان میدهد، بیتعارف بگویم؛ همه آنچه که از سال 1362 در عرصههای داخلی و خارجی به حساب سینمای ایران واریز شده پس از کمتر از ربع قرن بر اعتبارش خدشه وارد شده و زنگ خطر جدی برای سینمای ما به صدا درآمده است. این وضعیت مشابهت زیادی با شرایط سینمای ایران در سال 1356 دارد. سالی که در پایان آن، نویسندگان سینمایی از واژهها و تیترهایی مانند سینمای ایران مرد، سینمای ایران میمیرد و ... استفاده میکردند. البته نه سینمای ایران و نه سینمای هیچ کجای دیگر دنیا مردنی نیست. امّا مشخص نیست که در صورت به مخاطره افتاده و جدی شدن تهدیدهای پیشروی این سینما، دوران شکوفایی مجدد آن کی و چه زمانی فرا برسد. تا آن زمان فقط میتوان به جرقههای گاه و بیگاه دلخوش بود که با بعضی آثار زده میشود...***در برآورد کلّی وضعیت هر ساله سینمای ایران، میتوان عوامل ذیل را در نظر گرفت: کیفیت فیلمهای اکران شده در طول سال، میزان فروش متوسط هر یک و همچنین فاصله فیلمهای پرفروش و کم فروش، وضعیت اکران و آمار فیلمهای پشت خط مانده و همچنین فیلمهای دردست تولید و کارگردانهای آنها، مولفه آخر البته بعداز پایان جشنواره فیلم فجر در هر سال از نظر میگذرد و در واقع بیشتر به جشنواره سال بعد مربوط میشود که معمولاً فیلمهای دو سال آینده در آن عرضه میشوند. اما در خصوص سال 1385 میبایست جشنواره بیست و پنجم- اکران 1386- را در نظر گرفت. با این حساب نگاهی کلی میاندازیم به هر یک از مولفههای برشمرده شده در سطور فوق.***
سینمای ایران در بخش اقتصادی برای نخستینبار در سال 1385 توانست فروش یک فیلم (آتش بس ساخته تهمینه میلانی) را از مرز یک میلیارد تومان بگذراند. پیش از این در سال 1383 دو فیلم مارمولک و دوئل توانسته بودند به میزان هفتصد میلیون تومان نزدیک شوند که به احتمال زیاد و به دلیل تورم ارزش واقعی آن باید بیش از یک میلیارد تومان سال 85 باشد. فروش خوب «آتش بس» - دستکم به لحاظ ریالی- هر چند امیدوارکننده است؛ اما وقتی به آمار فروش بالای آثار سطحی و نازلی چون «شام عروسی» (ابراهیم وحیدزاده) و تله (سیروس الوند) و همچنین فروش متوسط و حتی به نسبت کیفیت آنها قابل قبول فیلمهای دیگری مانند زن بدلی (مهرداد میرفلاح) و سرود تولد (علی قوی تن) نگاه میکنیم؛ میبینیم که سینمای برتر ایران یک جورهایی در حال باختن قافیه به سینمای دمدستی و بسازو بفروش است. این که هر ساله چند کارگردان جدّی و صاحب کارنامه آبرومند به خیل این بسازو بفروشها میپیوندند خود گواهی بر این مدّعاست. حتی دلیل فروش خوب فیلمی متوسط مانند «میم مثل مادر» ساخته زنده یاد رسول ملاقلیپور را میتوان به اشک انگیز و هندیوار بوده آن نسبت داد. با این وضع، معلوم نیست در این مسابقه پایین آوردن سطح سلیقه ببیندگان سینمای ایران، در سالهای آینده شاهد استقبال شگرف و شگفتانگیز تماشاگران از چه جور فیلمهایی خواهیم بود.***معضل مهم دیگر نگاهی به آمار تولید (حدود 80 فیلم) و نمایش (حدود نیمی از این تعداد) در هر سال است. با این وجود در اقتصاد معماگونه سینمای ایران مشخص نیست که این همه فیلم چگونه و برای چه منظوری ساخته میشوند. البته به جز تعدادی اثر که هر ساله به قصد تسخیر جشنوارهها تولید میشوند و به هر حال با مشارکت خارجیها یا دریافت جایزههای نقدی و واگذاری به پخش کنندههای بینالمللی دخل و خرج میکنند تکلیف بقیه فیلمها همچنان نامشخص است. ضمن این که از تعداد حدود چهل فیلم- یا بیشتر- که در هر سال نمایش داده میشوند سهم تعدادیشان همان اکرانهای مرده و پرت در ماههای نفروش سال است. شاید به همین دلیل است که فیلمهای سینمای بدنه روز به روز قالب و شکلی تلویزیونی و جنگ مانند پیدا میکنند تا با استقبال بیشتری رو به رو شوند، برای نمونه بد نیست در این روزهای پایانی سال، یک بار «شام عروسی» را از ذهن خود بگذرانید...
***میرسیم به جشنوازه بیستو پنجم که میتوان درصد زیادی از کیفیت تولید در سال گذشته- و همچنین درصدی هم از اکران در سال آینده- را در آن مشاهده کرد. جشنواره بیستو پنجم بیتردید یکی از بیرونقترین دورههای تاریخ خود را شاهد بود. این جشنواره آکنده بود از فیلمهای باری به هر جهت با موضوعها و پرداختهای نخنما شده که کوچکترین انگیزهای در تماشاگر ایجاد نمیکردند تا فیلم را دنبال کند. این که به هر حال در هر دورهای چهار، پنج فیلم به دلایلی با استقبال تماشاگران- آن هم از نوع جشنوارهای- مواجه میشوند دلیل نمیشود تا چشم بر حقایق جاری سینمای ایران ببندیم. معضل مهم و دیگری که امسال به صورت تمام قد رخ نمود؛ مواجهه سینماگران حاضر در جشنواره با داوریها بود. این که بیشتر آدمها نارضایتی خود را از داوریها به صورت مستقیم و غیرمستقیم اعلام میکردند؛ گواهی است بر اینکه جایزه بردن و مطرح شدن برای هنرمندان به موضوع و مساله مهمی بدل شده است. نیاز به تشویق و برنده شدن البته جزئی از حقوق هنرمند- و کلاً آدمی- است.اما این که این نیاز فرعی به نیاز و انگیزهای اصلی بدل شود و حتی آن را رسماً اعلام کنیم؛ تا حدود زیادی با روح هنر در تضاد است. البته در هر شرایطی نمیتوان هیات داوران هر جشنوارهای را مبرا از خطا و حتی اعمال سلیقههای شخصی دانست. اما این معضل تازه وارد سینمای ایران نشان میدهد که انگیزهها و نیت هنرمندان ما تا چه حد از مسیر اصلی خود خارج شده است. این خود معضل مهمتری است که بیتردید آسیبهای جدید وجدیتری را در آینده بر پیکر نحیف سینمای ایران وارد خواهد کرد.
***از چند ماه پیش زمزمه ساختن فیلم جدید استاد بهرام بیضایی به گوش میرسد گویا تولید این فیلم تا مراحل ابتدایی نیز به جریان افتاده است. به نام این کارگردان مطرح و معتبر میتوان در ماههای آینده چند اسم دیگررا نیز افزود و احتمالاً در جشنواره سال آینده شاهد چند فیلم از کارگردانان معتبر ایران خواهیم بود. اما فیلم ساختن توسط استادی مانند بیضایی آن هم در هر پنج یا ده سال یک بار، تنها به مسکّنی برای سینمای ما شبیه است. اصلاً خود این مساله که چنین بزرگانی مجبور به حاشیهنشینی و حضورهای گاه به گاه در میدان تولید میشوند به خوبی گویای عمق بحران است. سینمای ایران اگر به اعتلایی دست یافته بیتردید از یمن وجود بیضایی، تقوایی، مخملباف و امثال آنها بوده است. پس چه بهتر که متولیان معاونت امور سینمایی تسهیلات لازم را برای هر چه فعالتر شدن این بزرگان فراهم کنند.***سال 1385، سال بازگشت یکی از قدیمیترین بازیگران سینمای ایران به عرصه فعالیت هنری بود. جعفر والی، کارگردان و بازیگر بزرگ تئاتر- که در دهه چهل نمایش «گاو» اثر غلامحسین ساعدی را کارگردانی کرده و در نسخه سینمایی آن نیز به همراه انتظامی ،نصیریان، مشایخی و فنیزاده به سینما راه یافته بود را میتوان از قلههای تئاتر ایران دانست. او از نسل طلایی بازیگرانی است که با حضور خود در سینما، موج نوی سینمای ایران را پدید آوردند. والی در اوایل دهه هفتاد، به کانادا مهاجرت کرد و در زمستان سال گذشته به وطن بازگشت. والی بیدرنگ پس از بازگشت، بازی در فیلم «پاداش سکوت» ساخته مازیار میری را آغاز کرد و در یکی از دو نقش اصلی فیلم در کنار پرویز پرستویی، ظاهر شد. کاندیدا شدن والی به عنوان بهترین بازیگر نقش دوم مرد کمترین دستمزدی بود که او پس از سالهای سکوت دریافت کرد. او اینک به حضوری پربربار در سینما، تلویزیون و تئاتر میاندیشد.***در سال 1385، پدیده مذمومی که همچنان بر بدنه نحیف سینمای ایران ضربه وارد میکند باز هم فعال بود و آن عرضه غیرقانونی و قاچاقی سی دی فیلمهای روی پرده بود . این سی دیها که به فاصله کوتاهی از شروع اکران فیلمها ، سر از پیادهروها و معابر شهر در میآورند کمترین انگیزه تماشاگران بالقوه سینما را نیز از آنها میگیرند. البته یکی دو بار اعلام شد که برخوردهای جدی با این پدیده صورت خواهد گرفت. اما هنگام نگارش این مطلب و در آخرین روزهای سال، هنوز سی دی فروشان با خیال راحت مشغول تبلیغ شفاهی در معابر هستند. عدهای از مردم نیز راضی از این «معامله» به هر حال آب برآسیاب کار ناشایست این افراد میریزند.سینمای ایران بیمار است. دلایل عدیده آن را میتوان در تمام سطوح جاری در این سینما ردیابی کرد. آن چه مسلم است این که وضعیت سینما در هر حال از روزهای نخستین پیروزی انقلاب ، در شرایط بسیار بهتری قرار دارد. به هر حال دولتی بودن سینما نیز در چنین شرایطی است که «حسن» محسوب میشود ! زیرا با در پیش گرفتن سیاستهایی میتوان از ادامه و انتشار بحران جلوگیری کرد. فقط باید در نظر داشت که برای بهبود باید از همین امروز چارهجویی کرد و دست به کار شد. تنها با این شرایط است که میتوان در پایان جشنواره بیستو ششم به احترام سینماگران و متولیان سینمای ایران کلاه از سربرداشت و به ادامه راه امیدوار بود و گرنه در پایان سال آینده- عمری اگر باشد- همچنان باید با همین لحن از سینمای ایران یاد کرد: سینمای ایران میمیرد؛ سینمای ایران مرد...هر چند که آرزو میکنم چنین مباد!سایت تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 693]