واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گام بهگام تا سقوط
بيگمان اگر تلويزيون ايران پيشينهاي در ساخت مجموعههاي پليسي نداشت و مجموعههايي همچون سريال در حال پخش ساختمان85 (مهدي فخيمزاده) يا کلانتر3 (اثر محسن شامحمدي) بهعنوان نخستين مجموعههاي پليسي اين رسانه قلمداد ميشدند...و در نتيجه شيوه تحليل و ارزيابي آثار پخش شده متعلق به اين ژانر بسيار متفاوت ميبود ولي واقعيت اين است که در تاريخ نزديک به 5دههاي تلويزيون يکي از ژانرهايي که نه به اندازه ژانرهاي غالب خانوادگي (درام) و کمدي، ولي به دفعات در جدول پخش سالانه شبکههاي چندگانه اين رسانه قرار گرفته و بهعنوان يکي از گونههاي پرطرفدار تلويزيوني در سرتاسر دنيا شناخته ميشود، همين گونه پليسي است که مانند اکثر قريب به اتفاق ديگر ژانرها ابتدا از سينما بهعنوان يک ژانر محبوب و مورد علاقه عامه بينندگان شناخته شده و سپس به رسانه عموميتر تلويزيون راه يافته است. بنابراين حتي براي غير متخصصان هم امکان تشخيص سطح کيفي و مقايسه آثار مختلف اين گونه به راحتي وجود دارد؛ امکاني که چندان براي مهدي فخيمزاده و محسن شامحمدي بهعنوان سازندگان آخرين آثار پليسي سيما نتايج خوشايندي را به دست نميدهد. براي روشنتر شدن بحث بهتر است به مصاديق عيني اشاره کنيم.تا زمان نگارش اين يادداشت 9 قسمت از پخش مجموعه تلويزيوني ساختمان85 که نام بزرگي همچون مهدي فخيمزاده را بهعنوان کارگردان پشت سر خود دارد، گذشته و متأسفانه اين مجموعه که بهعنوان چهارمين سريال پليسي اين کارگردان و در ادامه مجموعههاي «خواب و بيدار»، «حس سوم» و «بيصدا فرياد کن» به روي آنتن رفته است، نتوانسته حتي بخش کوچکي از موفقيتهاي آثار قبلي به خصوص مجموعه ديدني و باکيفيت خواب و بيدار را تکرار کند.آنچه يکشنبهشبها بهعنوان تازهترين ساخته يک کارگردان باسابقه و صاحبسبک سينما و تلويزيون پخش ميشود نه نشاني از تواناييهاي غيرقابل انکار اين کارگردان دارد و نه حتي در ميان سريالهاي حال حاضر سيما در جايگاهي متوسط جاي ميگيرد و اين در حالي است که تنها 8سال قبل در شنبهشبهايي که سريال ساختار شکن خواب و بيدار روي آنتن شبکه اول سيما ميرفت، به قول معروف در خيابان پرنده پر نميزد و حتي روز بعد از پخش سريال هم حرف و نقل در خصوص ديدني و متفاوت بودن آن و تأثيرگذاري کاراکترهايش به خصوص کاراکتر ناتاشا (با بازي رؤيا نونهالي) بسيار بود.اينکه در اين بازه زماني چه بر فخيمزاده و استعداد و پشتکار رشکبرانگيزش گذشته که با طي تدريجي پلههاي سقوط از اوج خواب و بيدار تا جايگاه نازل ساختمان 85 تنزل کرده و او از يک کارگردان سختکوش و صاحب سبک به کارگرداني متوسط تبديل شده که پس از گذشت 8قسمت يعني متجاوز از 300 دقيقه از پخش سريال جديدش تنها نکته قابل ذکر آن موضوع خستهکننده و از فرط تکرار کليشهاي کشف يک جسد در ميان ديوار يک ساختمان است، خود امري است جداگانه و البته تأسفبرانگيز که حتما بايد در مجالي ديگر به شکل جدي مورد تحليل و ارزيابي قرار بگيرد، اما پرسش اساسي را بايد از گردانندگان گروه فيلم و سريال شبکه دوم سيما که در اين چند سال اخير متولي اصلي سفارش کار به فخيمزاده (و البته نظارت بر کارهاي او) بودهاند پرسيد که چگونه ممکن است در سازمان عريض و طويل صدا و سيما که به جهت برخورداري از امکان پخش سراسري بايد با وسواس بسيار متوجه کيفيت آثار توليدياش باشد به چنين فيلمنامه ضعيف و نازلي امکان و مجوز ساخت داده ميشود؟اين درست که آدمي در حد و اندازههاي فخيمزاده پشت اين کار بوده ولي اين به خودي خود باعث نميشود که از نقايص آشکار و غيرقابل اغماض اين مجموعه صرفنظر کرد و کاري را بهعنوان کار پليسي به آنتن دومين شبکه با قدمت تلويزيون سپرد که فقط سوژه اوليه خوب و خلاقانهاي دارد اما ...پس مفهوم واژههايي مانند گروههاي تصويبکننده فيلمنامه و نيز ناظر کيفي که سالهاست در تيتراژ مجموعههاي تلويزيوني ديده ميشود، چيست؟ و اين عبارات کجا بايد جنبه عملي خود را نشان دهند؟ اين درست که آدمي در حد و اندازههاي فخيمزاده پشت اين کار بوده ولي اين به خودي خود باعث نميشود که از نقايص آشکار و غيرقابل اغماض اين مجموعه صرفنظر کرد و کاري را بهعنوان کار پليسي به آنتن دومين شبکه با قدمت تلويزيون سپرد که فقط سوژه اوليه خوب و خلاقانهاي دارد اما در بافت آن نه به عنصري به نام ريتم (که جزء بسيار مهم و کليدي کارهاي پليسي است) توجه شده، نه قهرمانان و ضد قهرمانهاي کار براي بيننده معلوم و مشخص هستند و نه اصولا شاکله يک پرداخت حرفهاي و پخته در آن به چشم ميخورد.آيا منطقي است که يک سوم از پخش يک مجموعه 26 قسمتي آن هم يک مجموعه پليسي بگذرد و هنوز جز طرح هزار باره صورت مسئله از زبان دهها کاراکتر ريز و درشت هيچ پيشرفت اساسي و قابل قبولي در کليت کار صورت نگرفته باشد؟ چگونه ميتوان از بيننده تلويزيوني انتظار داشت که با کاراکترهايي مانند کاراکترهايي که نقششان را خود مهدي فخيمزاده (در نقش سردسته خلافکاران) يا رؤيا نونهالي (در نقش يک زن شياد) ايفا ميکنند و هر چند قسمت يک بار براي دقايق و سکانسهاي محدود و جسته گريختهاي ديده ميشوند، ارتباط برقرار کنند؟ تا همين جا هم تنها اعتبار نام و سابقه فخيمزاده بوده که تعداد محدود و انگشتشماري از بينندگان را پاي مجموعه ساختمان 85 نشانده است. اگرچه او پسرفت خود را از مجموعه حس سوم(1384) آغاز کرده بود ولي با کار اخيرش که به ضعيفترين مجموعههاي سيما پهلو ميزند تا حدي جايگاه و وزن هنري خود رامخدوش کرده و بعيد است از اين پس ديگر نام او تضميني براي کسب درصد بالاي بينندگان تلويزيوني باشد.البته اين افت کيفي محدود به فخيمزاده نيست و در کار ديگر کارگردان باتجربه تلويزيون که بيشتر از 2دهه سابقه ساخت سريال به ويژه سريال پليسي براي اين رسانه دارد، يعني محسن شامحمدي هم ديده ميشود. او که در سالهاي آخر دهه 60 و اوايل دهه 70 با سريالهاي پربينندهاي همچون «آينه عبرت» و «برگريزان» در حوزه موادمخدر و «شليک نهايي» در ژانر پليسي براي خودش نامي دست و پا کرده بود به تدريج مسيري همچون مسير سراشيبي فخيمزاده را طي کرد و پس از ساخت مجموعه متوسط «تصميم نهايي» (1381)، با کارگرداني سهگانه کلانتر سقوط کيفي خود و ژانر پليسي مجموعههاي تلويزيوني را تکميل کرد. اگر کاراکترهايي مانند سرگرد کلاني (با بازي خوب داريوش فرهنگ) در 2مجموعه شليک نهايي و تصميم نهايي و نيز جمشيد (با بازي رضا کيانيان) در مجموعه شليک نهايي براي بيننده قابل باور يا دست کم دلنشين بودند اما پرسوناژ اتوکشيده و تصنعي کلانتر (با بازي خشک و بيروح ايرج نوذري) و دستيارهايي که در هر سري جديد اين مجموعه تعويض ميشدند(بابک نوري و فرهاد مهاديان از آن جمله بودند) ديگر هيچ توجهي را برنميانگيختند به ويژه که کليت کار در قالب سوژههايي تکراري و پرداختي ساده و پيش پا افتاده ارائه ميشد که بيشتر مناسب حال و هواي چند دهه قبل تلويزيون بودند تا زمان حاضر که بحث رقابت با آثار درخشاني همچون مجموعههاي فرار از زندان يا بيست و چهار که بحث و دغدغه داغ روز است.شامحمدي در قالب سهگانه خود که از سال82 تا 88 به تناوب روي آنتن شبکه اول سيما رفت نه در چينش فضاي کلي مجموعه و نه در نگارش دستمايههاي اپيزوديک کار خود به تنها نکتهاي که توجه نکرده بود، به روز بودن و خلاقيت بود و با روايت کسلکننده سوژههاي ساده و در موارد بسياري بچگانه و قابل حدس جنايي فضاهايي خستهکننده و فاقد جذابيتي را خلق کرد.اما اين تمام کارنامه پليسي تلويزيون در دهه حاضر نيست و بايد در اين پرونده به مجموعههاي خنثي و بياثر ديگري که کمتر بينندهاي حتي نام آنها را به خاطر ميآورد نيز اشاره کرد؛ مجموعههايي مانند «معما» که در سال 82 به کارگرداني نادر مقدس روي آنتن رفت و مجيد مظفري بازيگر نقش اول آن بود و يا مجموعه «کارآگاهان» که با کارگرداني حميد لبخنده و بازي مهدي هاشمي در نقش اول آن در تابستان 87 روي آنتن شبکه سوم سيما بود؛ مجموعههايي که امروز تنها در آرشيو سيما ميتوان نشاني از آنها جست و اتفاق قابل توجهي در اين حوزه به حساب نميآمدند تا تنها 2سريال سرنخ( کيومرث پوراحمد-1376) و خواب و بيدارِ فخيمزاده بهعنوان تنها آثار موفق پليسي کل تاريخ چند دههاي سيما شناخته شوند.مازيار معاوني/ همشهري تنظيم براي تبيان : مسعودعجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 247]