تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اى جوانان! آبرويتان را با ادب و دينتان را با دانش حفظ كنيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821108988




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تبيين مستندات فتواي امام خميني(س) در مساله استظلال


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: تبيين مستندات فتواي امام خميني(س) در مساله استظلال


اشاره:بخش نخست اين مقاله تحقيقي كه به تحليل و بررسي و طبقه بندي احاديث مربوط به موضوع استظلا‌ل مي‌پردازد،در شماره پيش به چاپ رسيد. اينك بخش پاياني و ادامه سخن:

5‌. روايت حسين بن مسلم عن ابي‌جعفر الثاني: ‌محمد بن علي بن‌الحسين باسناده عن الحسين بن‌مسلم، عن ابي جعفر الثاني(ع) انه سئل ما الفرق بين الفسطاط وبين ظل المحمل؟ فقال: لا ينبغي ان يستظل في المحمل، والفرق بينهما ان المراه تطمث في شهر رمضان فتقضي الصيام ولا تقضي الصلاه، قال: صدقت جعلت فداك. قال: الصدوق: يعني ان السنه لا يقاس (حر عاملي 1412 ج 5:150 ).‌

ترجمه: حسين بن مسلم از امام هادي(ع) نقل مي كند كه از ايشان درباره‌فرق بين خيمه و محمل6 سوال شد. حضرت فرمود: سزاوار نيست كه در محمل استظلال كنند و فرق اين دو [باتوجه به حكم] زن حائض در ماه رمضان [روشن مي‌شود] كه وي روزه‌هايش را قضا مي‌كند، ولي نمازش را قضا نمي‌كند. سائل [با شنيدن اين جواب] گفت: درست گفتي فدايت شوم.‌‌

لازم است اشاره كنيم كه اگر قرائن ديگري در بين نبود و روايات ديگري نيز نداشتيم، امكان استفاده استحباب از اين روايت وجود داشت، لكن با توجه به روايات ديگر اين امكان منتفي است. ضمن اينكه بايد توجه داشت كه تعبير (سزاوار نيست) منافاتي با وجوب ندارد و امثال اين تعبير در ابواب مختلف و روايات بسياري به چشم مي‌خورد.‌

6. روايت طبرسي عن محمد بن عبدالله بن جعفر الحميري: ‌وعنه انه سئل عن المحرم يستظل من المطر بنطع او غيره حذرا علي ثيابه وما في محمله ان يبتل، فهل يجوز ذلك ؟ الجواب اذا فعل ذلك في المحمل في طريقه فعليه دم (حر عاملي 1412 ج 5 :153 ).‌

ترجمه: از امام زمان درباره محرمي‌پرسيده شد كه به وسيله پوستين يا غير آن خود را از باران مي‌پوشاند، چرا كه مي‌خواهد باران لباسش و آنچه را در محمل دارد خيس نكند. آيا اين كار جايز است؟ امام جواب دادند: ‌

7. مرسله عباس بن معروف: ‌و باسناده عن سعد بن عبد الله، عن الحسن بن علي، عن العباس بن معروف، عن بعض اصحابنا، عن ابي عبد الله(ع) قال: سالته عن المحرم له زميل فاعتل فظلل علي راسه، اله ان يستظل ؟ فقال: نعم (حر عاملي 1412 ج 5 :154- 153).‌‌

ترجمه: از امام صادق(ع) پرسيدم درباره محرمي‌كه رفيق بيماري دارد و براي آن رفيق سايه ايجاد مي‌كند، آيا مي‌تواند استظلال كند؟ حضرت فرمودند: بله.‌

ظاهر روايت آن است كه جواز استظلال مربوط به فرد بيمار است، ولي نفس سوال از استظلال دلالت دارد بر اينكه حرمت استظلال در بين شيعيان مسلم بوده است. البته درباره دلالت اين روايت مي‌توان گفت: ضمير در عبارت به محرم باز مي‌گردد و نه به زميل.گويي سائل پس از آنكه مسلم انگاشته بود كه مريض مي‌تواند استظلال كند، درباره محرم ديگري كه سالم بوده ولي بايد همراه آن مريض در يك محمل مي‌نشسته، سوال كرده است. به عبارت ديگر، سائل از امام مي‌پرسد مريض كه مسلما مي‌تواند بنشيند، آيا رفيق آن مريض هم مي‌تواند بگيرد و حضرت جواب فرمودند: بله جايز است. اگر روايت را چنين معنا كنيم، اين روايت از اين جهت كه نشان‌دهنده مسلم بودن حرمت استظلال در شرايط عادي است، دلالت بر حرمت دارد، ولي از جهت ديگر با روايت بكر بن صالح (حر عاملي 1412 ج5 : 153 ) -- كه در ادامه به آن اشاره خواهيم كرد -- معارض خواهد بود.‌

8. روايت عبدالرحمن بن حجاج: ‌و عنه، عن النخعي، عن صفوان، عن عبدالرحمن بن الحجاج، قال: سالت ابا الحسن (عليه السلام) عن الرجل المحرم، و كان اذا اصابته الشمس شق عليه و صدع فيستتر منها، فقال: هو اعلم بنفسه اذا علم انه لايستطيع ان تصيبه الشمس فليستظل منها (حر عاملي 1412 ج 5 :147 ).

‌ترجمه: از امام اباالحسن [احتمالا امام كاظم(ع)] پرسيدم درباره مردي كه محرم است و اگر خورشيد به او اصابت كند براي او مشقت مي‌آورد و سردرد مي‌گيرد. آيا مي‌تواند استتار از شمس كند؟ حضرت فرمود:

روشن است كه اين روايات هم دلالت روشن و صريح بر حرمت استظلال و تظليل دارد، لكن سخن در آن است كه آيا از اين دسته روايات مي‌توان استفاده كرد كه ؟

‌ در اينكه اصل لفظ به معناي سايه است و طبعا رابطه معنوي روشني با خورشيد و روز دارد ترديدي وجود ندارد.7؛ به عنوان مثال، راغب اصفهاني مي‌نويسد: (: 535). و فيومي‌در مصباح المنير مي‌نويسد: (ج 240 :1) و ابن منظور در لسان العرب مي‌نويسد: يعني عرب جز براي كاري كه در روز انجام مي‌شود، از ظل يظل استفاده نمي‌كند.> ‌در ميان همه كتابهاي لغت كه بر اين امر تصريح كرده اند، (و در ادامه خواهيم آورد) تنها ابوهلال عسكري مي‌نويسد: (:340). ‌

برخي علي رغم آنكه در معناي ، به معناي سايه، ترديد نكرده‌اند، دو مصدر و را برگرفته از ريشه و به معناي دانسته‌اند (معلوف 480 :1374) و طبعاً روايات را با حمل بر چنين معنايي در مقام تحريم تفسير كرده و به همين تقريب، آن را شامل شب نيز دانسته‌اند. چرا كه روشن است آنچه در شب غيرممكن است، است، نه (فاضل لنكراني ج3:294). ايشان در تاييد اين احتمال به برخي از روايات اين باب تمسك كرده‌اند:‌

اول: روايت حميري كه در آن استظلال به باران نسبت داده شده است و در آن آمده است: (حر عاملي 1412 ج5 : 153).‌‌

دوم: روايت عثمان بن عيسي كلابي كه در آن فرض شده كه هوا سرد است و طبيعي است كه چنين صورتي -- آن هم در عربستان كه روزهاي گرمي‌دارد -- تنها در صورتي صدق مي‌كند كه شب باشد و تظليل به معناي معني شود (حر عاملي 1412 ج5: 148).‌‌

سوم: روايت احتجاج كه در آن صراحتاً عنوان آمده (حر عاملي 1412ج5 : 148)كه با توجه به معناي ظلال يعني سايه‌بان، دلالت روشني بر حرمت دارد (معلوف 480 :1374).‌‌

چهارم: روايت محمد بن اسماعيل كه در آن مي‌خوانيم: كه در آن به مطر هم نسبت داده شده است (حر عاملي 1412 ج 5 : 287).‌‌

پنجم: روايت علي بن محمد كه در آن آمده است: (حر عاملي 1412 ج5 : 287).‌

ششم: روايت ابراهيم بن ابي محمود كه درباره سوالي از امام رضا(ع) مي‌نويسد: (حر عاملي 1412 ج5 : 287 ). در اين روايت اگرچه شمس و مطر به وسيله به يكديگر عطف شده‌اند ولي مي‌توان مطمئن بود كه حكم مربوط به حالت جمع اين دو نيست و مراد از در اين جا است.‌

هفتم: روايت ابن بزيع از امام رضا(ع): ساله رجل عن الظلال للمحرم من اذي مطر او شمس (حر عاملي 1412 ج5 : 288).‌

توجه به اين نكته لازم است كه روايات فوق حتي اگر از حيث سند نيز دچار مشكل باشند، براي فهم معناي لغوي كلمه تظليل كارايي دارند.‌

در جواب به آنچه در تبيين مطلب فوق گفته شد، مي‌توان چنين اظهار نظر كرد كه در كلمات لغويون، تصريحات بسيار فراوان و روشني درباره معناي ظل و مشتقات آن به چشم مي‌خورد كه لازم است قبل از تبيين مساله مورد اشاره قرار گيرد: ‌

در مصباح المنير آمده است: (فيومي‌ج1: 240 ) يعني ظل، نور پرتو خورشيد است وقتي از تو به وسيله مانعي مستتر مي‌شود. جوهري در الصحاح پس از آنكه مي‌نويسد: مي‌گويد: (ج3: 1755 ). وي در ادامه به مشتقات اين كلمه اشاره كرده و اضافه مي‌كند: و جالب اين است كه وي لغت را معنا كرده است. در كلمات وي هيچ لغتي كه از اين مصدر مشتق شده باشد و به معناي سايه‌بان باشد به چشم نمي‌خورد.

ابن دريد صراحتاً مي‌نويسد: (ج 1:153). در لسان العرب بر اين نكته تاكيد شده است: وي به لغت نيز اشاره كرده و آن را همانند آنچه از صحاح نقل شد به معني دانسته است. چنان‌كه در معناي لغت ضمن آنكه به معناي مورد اشاره صحاح توجه كرده، مي‌نويسد: (ابن منظور 1412 ج8 :261 ) و جالب آن است كه وي در جاي ديگر تصريح مي‌كند: (يعني: ظله و مظله به يك معنايند يعني چيزي كه به وسيله آن از خورشيد سايه گرفته مي‌شود).

البته وي در جاي ديگر مي‌نويسد: (ابن منظور 1412 ج8 :262 ) ولي از مجموع آنچه در اين باب مي‌آورد و با توجه به اينكه نويسنده كتاب، اين معناي آخر را در اواخر باب - در پايان سه صفحه مطالب مختلف كه در مورد اين لغت وارد شده و پس از شعرهايي كه نويسنده تلاش دارد تا آنها را معني كند ---- مطرح كرده نمي‌توان به حقيقي بودن اين معنا مطمئن شد، بلكه مي‌توان مدعي شد اين استعمال، مجازي بوده و اين لغت در اين معني به سبب شباهت سايه آفتاب با معناي مورد اشاره استعمال شده است، مخصوصا بعد از آنكه بدانيم اين فعل (اظل) توسط خود نويسنده و ديگران در ابتدا به معناي تعريف شده است. ‌‌

همچنين در اقرب الموارد را معني شده و را معني مي‌كند (شرتوني 1374 ج 3: 442). گويي، تعريف آخر صراحت دارد بر اينكه معناي اصلي تظليل، افتادن و القاي سايه است، اما در معاني ديگر هم استعمال مي‌شود. در همين كتاب آمده است: (شرتوني 1374 ج3: 442).اين به آن معني است كه حتي كلمه نيز به معناي هر چيزي كه بالاي سر باشد نيست، بلكه در مفهوم آن دخالت دارد. ‌‌ فيروزآبادي نيز علاوه بر اينكه در معناي همان مسير ديگران را طي مي‌كند در معناي مي‌نويسد: (ج2: 1358) يعني به من به گونه‌اي نزديك شد يا مرا پوشاند كه سايه آن بر من افتاد. بايد توجه داشت كه در اين عبارت پوشاندن و نزديك شدن را بر همديگر عطف نمي‌كند تا طبق روال متداول كتابهاي لغت يك معني و معني دوم باشد، بلكه از حرف استفاده مي‌كند كه به معني آن است كه اين دو، باعث پديدآمدن سايه مي‌شوند، و گويي مي‌خواهد بنويسد سايه از بالا (غشاء) و كنار (دنو شي) پديد مي‌آيد.

متقدم بر همه ايشان، مي‌توان به گفته خليل (متوفاي 175 ق.) اشاره كرد كه صراحتاً مي‌نويسد: (: 503) وي ادامه مي‌دهد: به معناي آن است كه او سايه‌اش را به واسطه نزديكي بر تو انداخت. با توجه به آنچه از كتابهاي لغت بيان شد، مي‌توان مطمئن بود كه اين ريشه و مشتقات آن داراي پيوندي ناگسستني با نور خورشيد است. به گونه‌اي كه استعمال كليه اين واژه‌ها را در معاني غيرمرتبط با خورشيد مي‌توان مجاز پنداشت. اين نكته‌اي است كه در رواياتي كه اصل حرمت تظليل و استظلال به وسيله آن ثابت شده بود، مي‌تواند مورد توجه قرار گيرد كه به تفصيل به اين امر مي‌پردازيم:‌

اول: در روايت عبدالله بن مغيره (حر عاملي 1412 ج5: 146 ) پس از بيان تظليل، امام(ع) به لفظ اشاره مي‌كنند و با توجه به اينكه تعدد مطلوب در بحث حاضر منتفي است و چنين نيست كه شريعت مقدسه از ما دو عنوان را مطالبه كرده باشد چرا كه سياق روايت بر اين امر دلالت ندارد بلكه برخلاف آن دلالت مي‌كند -- چنانكه در ادامه به آن اشاره خواهيم كرد -- مي‌توان مطمئن بود كه با توجه به آنچه در معناي آورديم تظليل در اينجا به معناي اضحاء است و منحصرا به معناي سايه گرفتن از خورشيد مي‌باشد.‌‌

دوم: در موثقه اسحاق بن عمار (حر عاملي 1412 ج5 :147) وقتي امام با سوال درباره تظليل مواجه مي‌شوند پاسخ مي‌دهند: روشن است كه حضرت در پاسخ به عنوان تظليل تنها به فرض اشاره دارند.‌‌

سوم: در روايات دوگانه محمد بن فضيل و روايت بشير بن اسماعيل و همچنين روايت حسين بن مسلم و روايت عبدالرحمن بن حجاج (حر عاملي 1412 ج 150 :5 - 147) عنوان وارد شده كه در همه كتابهاي لغت به معناي معنا شده است و اگر در رواياتي مورد اشاره قرار گرفته است، قطعا مجاز مي‌باشد. ‌‌

چهارم: در روايت عثمان بن عيسي عن بعض اصحابه (حر عاملي 1412 ج 151 :5 - 150) عنوان تظليل به كار رفته است؛ لكن با توجه به اينكه اين روايت مرسله است و مسلماً داستان مورد اشاره در اين روايت همان داستان روايت محمد بن فضيل و بشير بن اسماعيل است، مي‌توان گفت عنوان تظليل در اين روايت سنديتي براي احتجاج ندارد؛ چرا كه معلوم نيست آنچه امام به آن تكلم كرده‌اند، تظليل است يا استظلال.‌

پنجم: در روايت عثمان بن عيسي كلابي (حر عاملي 1412 ج5 : 148 ) صراحتا لفظ به كار رفته و وجود آن در كنار لفظ تظليل دلالت بر دارد كه مورد سوال است. با توجه به آنكه سرماي مورد ادعا چنان نيست كه بتواند قرينه‌اي باشد كه لفظ را از معناي حقيقي منصرف كند، چرا كه رواياتي كه در مورد حرمت تظليل مورد اشاره قرار گرفت ---- و برخي از آنها را در ادامه خواهيم آورد ---- اكثرا از امام كاظم(ع) و پس از آن از امام صادق(ع) و يك روايت نيز از امام باقر(ع) است. ضمن آنكه چند روايت نيز مضمره بوده يا از كنيه ابوالحسن كه مشترك بين امام هفتم، هشتم و دهم(ع) بوده استفاده كرده است.

اين در حالي است كه با توجه به تطبيق ماه ذي الحجه بر فصل زمستان ميتوان گفت ماه ذي‌الحجه در سالهاي 125 تا 140 ق. و در سالهاي 160 تا 175 ق. در محدوده زمستان واقع بوده است و با توجه به شهادت امام باقر(ع) در سال 114ق.، شهادت امام صادق(ع) در سال 150 ق. و شهادت امام كاظم(ع) در سال 183 ق. معلوم مي‌شود جز درباره يكي از روايات طايفه چهارم --- كه خواهيم آورد و درباره يكي از خصائص امام باقر(ع) مي‌باشد --- نمي‌توان نسبتي بين زمان صدور روايت و فهم دلالت آن برقرار كرد؟ اما همين مي‌تواند احتمال صدور روايت در فصل زمستان را قوت بخشد و بر همين احتمال (و البته با توجه به عبارت اضحاء در ذيل روايت) مي‌توان وجود سرما در روزهاي سفر را توجيه كرد. سرمايي كه موجب آزار علي بن شهاب شده بود. ضمن اينكه ممكن است اساسا در اين روايت به معنايي باشد كه در صدر مقاله به آن اشاره كرديم و گفتيم در كلمات اهل سنت به صورت نيز وارد شده است. اين احتمال آنگاه تقويت مي‌شود كه بدانيم اولا، روايات ما ---- چنان‌كه برخي از بزرگان شيعه گفته‌اند ---- با عنايت به روايات اهل سنت، صادر شده است و ثانيا، با جلوگيري از سرما سازگارتر است. مضافاً بر اينكه احتمال دارد در همان روزهاي زمستان، علي بن شهاب از شهر خود، كه نمي‌دانيم كجاست، محرم شده و مسير سردي را طي كرده باشد.‌‌

ششم: در روايت بكر بن صالح آمده است:‌ محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد، عن بكر بن صالح قال: كتبت الي ابي جعفر الثاني (عليه‌السلام) ان عمتي معي و هي زميلتي و يشتد عليها الحر اذا احرمت افتري ان اظلل علي و عليها؟ فكتب ظلل عليها وحدها (حر عاملي 1412 ج5 : 153 ).‌ در اين روايت، به واسطه آنكه علت تظليل، اشتداد حر دانسته شده و بي‌ترديد تظليل تنها در روز مي‌تواند مانع اشتداد حر شود، روايت مربوط به روز مي‌باشد.‌‌‌

هفتم: در روايت عبدالرحمن بن حجاج صراحتا سخن از است (حر عاملي 1412 ج5 : 147 ) و در چنين فرضي امام ميفرمايد : ‌‌

هشتم: در روايت احتجاج مي‌فرمايد: ‌ايجوز للمحرم ان يظلل عليه محمله؟ فقال له موسي (عليه السلام) لايجوز له ذلك مع الاختيار، فقال له محمد بن الحسن: افيجوز ان يمشي تحت الظلال مختاراً؟ فقال له: نعم (حر عاملي1412 ج5 :151 ).‌‌

در اين روايت آنچه مورد نهي است، عنوان تظليل است و در جايي كه در محدوده منزل باشد، مورد تجويز قرار گرفته و لذا تحت تحريم واقع نشده تا بخواهد مطلق سايه‌بان را دربر بگيرد.‌

با توجه به آنچه گذشت، تنها رواياتي كه در آنها مورد اشاره قرار گرفته و همچنين روايت محمد بن منصور صلاحيت آن را دارند كه به آنها براي تمسك جست. چنانكه در اين باره گفته شده است: چه حقيقتا و چه مجازاً استعمال شده و همين كافي است تا حرمت را ثابت كند. لكن در جواب مي‌توان گفت:‌‌

اولا: روايت محمد بن منصور علاوه بر اينكه مضمره مي‌باشد، ضعيف است چرا كه اين نام بين نه نفر مشترك است كه هيچ‌كدام نيز توثيق روشن و مشخصي ندارند (خويي، ج 17:276 ). با توجه به اضمار روايت، تعيين اينكه محمد بن منصور كدام‌يك از نه نفر نام مذكور مي‌باشد، دشوار است. ممكن است در مقام تصحيح سند گفته شود، در علم رجال، نام مشترك را بر راوي معروف حمل مي‌كنند و در ميان اين روات، محمد بن منصور بن يونس بزرج معروف است كه توسط نجاشي توثيق شده است. لكن در جواب بايد متذكر شد: اولا، چنين قاعده اي محل ترديد بوده و دليل روشني ندارد. ثانيا، بر فرض اينكه بتوان بر حجيت اين قاعده مطالبي اقامه كرد، در مورد محمد بن منصور اين قاعده جاري نيست، چرا كه كلا از محمد بن منصور، سيزده حديث نقل شده و اين در حالي است كه با عنوان محمد بن منصور بن يونس روايتي در دست نيست. ثالثا، با توجه به اينكه شيخ طوسي محمد بن منصور بن يونس را از زمره كساني دانسته كه يعني از امامان معصوم روايت ندارند (خويي ج 17: 277) و سند اين روايت، است، بايد گفت يا اين فرد، غير از محمد بن منصور بن يونس است و يا ضمير به امام(ع) برنمي‌گردد و روايت مرسله مي‌باشد.‌‌

علاوه بر ضعف سند اين روايت، مي‌توان گفت وحدت سياق آن ---- كه در آن لفظ ظلال مورد اشاره قرار گرفته ----- با روايات استظلال و تظليل، ما را به وحدت موضوع نيز رهنمون مي‌كند و اگر هم جازمانه نتوان حكم كرد كه ، حداقل ترديدي كه مي‌تواند باعث اجمال شود و مانع از اخذ به روايت است پديد مي‌آيد. مخصوصاً با توجه به روايت احتجاج (حرعاملي 1412 ج5 :151 ) كه در آن، عنوان ظلال همراه با عنوان تظليل به كار رفته و معناي آن را به تفصيل معلوم كرديم.‌

ثانيا: در روايات كه در مجموع چهار روايت است،8 ظاهراً چاره‌اي جز آنكه قائل به مجاز شويم وجود ندارد؛ چرا كه به طور مفصل اشاره كرديم كه در كلمات همه لغويون تنها براي خورشيد استعمال شده است. خليل صراحتاً در اين باره مي‌نويسد: (: 503). لذاست كه بايد در اين مورد قائل به مجاز شويم و چنان كه در جاي خود مورد اشاره قرار گرفت، در صورتي كه موضوع له، داراي دو معناي مشابه است كه به يكي از آن دو، شباهت بيشتري دارد و با معناي ديگر داراي شباهت كمتري است، لفظ را بر معناي مشابه‌تر حمل مي‌كنيم و اين قاعده را مي‌توان از فروع اصاله الظهور برشمرد. چراكه اگر حمل لفظ بر معناي حقيقي ممكن نيست و مراد گوينده نيز معلوم نمي‌باشد، حمل لفظ بر مجاز اقرب (به معني نزديك‌تر) محتاج موونه كمتري است (قمي ج1: ؛266 اصفهاني: ؛200 خراساني: 219 ). لذاست كه را اگر بر حمل كنيم كه شباهت بسياري با ريشه دارد، از كلام خليل و ديگر لغويون فاصله نگرفته‌ايم، در حالي كه حمل آن بر مطلق زير چتر رفتن موونه بيشتري مي‌طلبد. مضافا بر اينكه (مطر و شمس) در سه روايت از روايات چهارگانه فوق همراه هم ذكر شده‌اند و در روايت علي بن محمد (حر عاملي1412 ج5 :287 ) به صورت عطف (به وسيله واو) مورد اشاره قرار گرفته‌ است.‌

اگر گفته شود: چنان كه مرحوم آخوند خراساني (:220) تصريح دارند مجاز اقرب، مجازي است كه از نظر انس به معناي حقيقي نزديك‌تر باشد، نه معنايي كه مورد تقييد كمتري قرار گرفته باشد. ‌

جواب مي‌دهيم: اولا، ادعاي نزديك‌تر بودن معناي مورد ادعا ---- زير چتر رفتن در روز---- به معناي حقيقي بعيد نيست و اگر چنين نباشد، حداقل مي‌توان در اين باره مدعي اجمال خطاب شد و به حكم قاعده برائت در اقل و اكثر استقلالي، در برائت جاري كرد. ثانياً، اگر كسي بر ظهور روايات در معناي مطلق اصرار داشته باشد، باز اين روايات نمي‌تواند را تحريم كند و دلالت آنها در محدوده باقي مي‌ماند.

پايان كلام در اين مورد آن است كه به حكم انصاف، خروج از حد اجمال روايات و ادعاي ظهور آنها در با توجه به آنچه از صراحت كلام لغويون كه تاكيد دارند ريشه در غير روز استعمال نمي‌شود، بسيار مشكل است. مضافاً بر اينكه با پذيرش مبناي امام راحل(س) مي‌توان بين روايات مختلف جمع نمود و از طرد صحيحه جميل بن دراج پيشگيري كرد. در اين روايت مي‌خوانيم: (حر عاملي ابواب1412 ج5 : 147). با توجه به آنكه ترخيص در اين روايت به به معناي خورده است، در صورتي كه را محكوم به حرمت دانستيم، طبعاً چاره‌اي جز طرد روايت مذكور نداريم. در حالي كه فتواي امام خميني(س)، جمع بسيار خوبي بين اين روايت و روايات ديگر است.‌

در پايان، بزرگترين مويد بر اينكه عنوان مستقلي به حساب نمي‌آيد، بلكه از مصاديق است، آنكه: در كلمات فقهاي متقدم، سيد مرتضي در انتصار، علي‌رغم طرح استظلال عن الشمس، اصلا متعرض استظلال عن المطر نشده است (مرواريد 1413 ج7: 121 ). همچنين است ابن براج در المهذب (مرواريد 1413 ج 279 :7) كه به استظلال عن الشمس اشاره دارد ولي را مطرح نمي‌كند و اين در حالي است كه محقق حلي در مختصر النافع (مرواريد 1413 ج8: 685 ) و ابن فهد در المحرر (مرواريد 1413 ج 30 :519 ) و ابن طي در مسائل ابن طي (مرواريد 1413 ج 30:543 ) و شيخ طوسي در مبسوط (مرواريد 1413 ج30 : 188) و علامه حلي در قواعد (مرواريد 1413 ج8: 748 ) و در تبصره المتعلمين (مرواريد 1413 ج30: 287 ) و در تلخيص المرام (مرواريد 1413 ج 30: 331 ) تنها به عنوان استظلال و تظليل اشاره دارند و هيچ اشاره‌اي به باران نمي‌كنند و عنوان در هيچ يك از كلمات فقهاي متقدم و متأخر عنوان مستقلي به حساب نيامده است.‌‌

طايفه چهارم: نهي از نشستن در قبه و كنيسه ‌

قبه و كنيسه، جهازي بوده كه روي شتر نصب مي‌شده و داراي سايه‌بان بوده است و جالب اين است كه قبه در زبان رايج عرب به اين معني نيست و به معناي بنايي است كه سقف مستدير دارد (ظاهراً مراد از آن همان گنبد است) و همچنين كنيسه به معناي و همچنين و ترجمه شده است (معلوف ؛700 :1374 سياح بي‌تا ج3: 185 ). ولي ظاهراً مراد از اين دو لغت در روايات بعد، همان محملي است كه بر چهارپا نصب مي‌شده و داراي سقف بوده است. ‌‌

1.صحيحه محمد بن مسلم: ‌الحسين بن سعيد، عن صفوان، عن العلا، عن محمد بن مسلم، عن احدهما عليهما السلام قال: سالته عن المحرم يركب القبه؟ فقال لا، قلت: فالمراه المحرمه؟ قال نعم (حرعاملي1412 ج5: ؛146) طوسي 1413 ج5 :279 ).‌‌

ترجمه: محمد بن مسلم مي گويد از امام پرسيدم درباره محرمي كه سوار قبه مي شود: فرمود: نه، گفتم زن محرمه؟ فرمود: بله.‌

2‌. صحيحه هشام بن سالم:‌ و باسناده عن موسي بن قاسم، عن صفوان، عن هشام بن سالم قال: سالت اباعبدالله(ع) عن المحرم يركب في الكنيسه؟ قال: لا و هو النساء جائزه (حر عاملي1412 ج5: 146 ).‌‌

اين روايت نيز با تغيير مختصري كه به آن اشاره خواهيم كرد، به معناي روايت قبلي است.‌

3. روايت قاسم صيقل: ‌عن محمد بن يحيي، عن محمد بن احمد، عن علي بن الريان، عن قاسم الصيقل قال: ما رايت احدا كان اشد تشديدا في الظل عن ابي‌جعفر(ع) كان يامر بقلع القبه و الحاجبين اذا احرم (حر عاملي1412 ج 5 :148).‌‌

ترجمه: نديدم كسي را كه نسبت به ظل از ابي جعفر سختگيرتر باشد. وي هرگاه محرم مي‌شد، به كندن قبه و پرده‌هاي آن امر مي‌كرد.‌

4. صحيحه حريز عن ابي عبدالله:‌ محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد، عن حماد، عن حريز، عن ابي عبدالله(ع) قال: لا بأس بالقبه علي النساء و الصبيان و هم محرمون (حر عاملي1412 ج5: 150 - 149).‌‌

ترجمه: امام صادق(ع) فرمود: مانعي در قبه براي زنان و بچه‌هايي كه محرمند، نيست.‌‌

درباره روايت حريز بايد گفت: اگرچه ما قائل به آن نيستيم كه لقب داراي مفهوم است و اثبات شي را دليل بر نفي ما عداه نمي‌دانيم، ولي انصاف آن است كه روايت صحيحه حريز ظهور در حرمت براي رجال دارد.‌‌

درباره دلالت اين روايات بر گفته شده است: در روايت صحيحه هشام بن سالم، در حالي كه راوي تنها از ركوب محرم در كنيسه سوال مي‌كند، امام پس از جواب، به حكم مرد محرم بسنده نكرد و به حكم مساله در مورد زنان نيز اشاره فرموده و تصريح مي‌كنند: و همين نحوه سخن گفتن ---- كه بدون درخواست سائل، امام به تفصيل مساله مي‌پردازند ---- شاهد خوبي است كه امام در مقام بيان بوده‌اند و اگر بين شب و روز تفاوتي وجود داشت حتماً بيان مي‌كرده‌اند (محقق داماد كتاب الحج). ‌

برخي از بزرگان در دلالت اين روايت اشكال كرده‌اند و نوشته‌اند: و نهي كرده است و مقتضاي اين روايات، آن است كه بگوييم حركت در روز شايع بوده است.> (فاضل لنكراني1 ج 3:293 ). ‌‌

در جواب به اين مطلب، استاد معظم اشكال كرده‌اند: اولا، بالاخره در ميان شبها، شب باراني و سرد هم وجود داشته و شاهد اين امر هم روايتي است كه در آن علي بن شهاب از سرما شكايت مي‌كند (حر عاملي1412 ج5 :148 ). ثانيا، اگر هم اين وسائل را براي روز ساخته باشند، در شب هم روي شتر نصب بوده و امكان اينكه در ابتداي شب آن را از روي شتر بردارند موجود نبوده است چرا كه وسيله ديگري نبوده تا آن را حمل كند و اين در حالي است كه سفر در شب در آن روزگار رايج بوده و اينكه بگوييم: صحيح نيست؛ چرا كه مسلما در آن روزگار سفر در شب مرسوم بوده است و بزرگ‌ترين شاهد بر اين مساله بابي است كه در كتاب وسائل الشيعه براي كراهت سفر در ابتداي شب و عدم كراهت آن در انتهاي شب با عنوان تبيين شده است (حر عاملي 1412 ج5 :20 ). چنان كه مي‌توان در اين مساله، به حركت از عرفات به مشعر اشاره كرد كه قطعا در شب اتفاق مي‌افتاده است (محقق داماد كتاب‌الحج). ‌‌

به نظر مي‌رسد مي‌توان برخي از مطالب را توسط برخي از شواهد و قرائن تاييد كرد. به عنوان نمونه در روايت نبوي(ص) خطاب به اميرالمومنين(ع) آمده است: ‌يا علي، عليك بالدلجه و هي سير الليل. من خاف ادلج و من ادلج بلغ المنزل، فان الارض تطوي بالليل ما لا تطوي بالنهار (حائري ج 10:406 ).‌‌

‌ترجمه: اي علي، بر تو باد دلجه كه سير در شب است. كسي كه مي‌ترسد، در شب سير مي‌كند و كسي كه در شب سير مي‌كند، به منزل مي‌رسد. پس زمين طي مي‌شود در شب به گونه‌اي كه در روز طي نمي‌شود.‌‌

همچنين مي‌توان به روايت عبدالرحمن بن ابي نجران اشاره كرد:‌ عن عبدالرحمن بن ابي نجران قال: سألت اباالحسن(ع) عن الصلاه` بالليل في السفر في‌المحمل قال: اذا كنت علي غيرالقبله فاستقبل القبله ثم كبر و صل حيث ذهب بك بعيرك (حر عاملي 1412 ج2:241 ).‌

چنان كه مشاهده مي‌شود، در اين روايت صراحتا راوي از جايي سوال مي‌كند كه مكلف درصدد نماز شب است و در محمل نشسته است. روايت سماعه نيز همانند همين روايت است، يعني درباره مي‌باشد (حر عاملي 1412 ج 2: 241). ‌‌

لكن مساله اينجاست كه علي رغم آنچه گفتيم، به نظر مي‌رسد روايت فوق دلالت بر حرمت ندارد؛ چرا كه با توجه به اينكه در روايات مذكوره تصريح بر حرمت وجود ندارد و اين دسته نيز اگر بخواهند دلالتي بر حرمت داشته باشد، حتماً با عنايت به اطلاق عنوان است، و با نظر به اينكه اين روايات داراي مضمون واحدي‌اند، مي‌توان گفت: روايت قاسم صيقل صريح است در اينكه را حضرت باقر(ع) به خاطر برمي‌داشته‌اند؛ چرا كه در اين روايت مي‌خوانيم: (حر عاملي1412 ج5 :148) و هيچ كس مدعي نشده كه در شب هم صدق مي‌كند و اگر شبهه‌اي در اين مورد مطرح كرده‌اند مربوط به مصدر تظليل مي‌باشد.‌‌

گويي روايت قاسم بن صيقل همانند نص است در اينكه قبه و كنيسه براي مقابله با بوده است و لذا مي‌توان به آساني مدعي شد روايات، هيچ دلالتي بر حرمت ندارد، در حالي كه را تحريم مي‌كند و اين مطلب مي‌تواند جمع مناسبي باشد بين روايات ناهيه و روايات صحيحه حلبي (حر عاملي1412 ج5: 146 ) كه گروهي آن را از ادله معارض ---- كه دلالت بر جواز استظلال در حج دارد ----- به حساب آورده‌اند.

مضافاً بر اينكه مي‌توان در همين مورد به اين نكته اشاره كرد كه وقتي و نصب مي‌شده است، طبعاً امكان برداشته شدن آن در شب نبوده و نهي از آن ---- كه به خاطر بود و به روز مربوط دانسته شد ---- به واسطه آن وضعيتي بوده كه در خارج جريان داشته است. به اين معني كه اگر قبه را نصب مي‌كردند، نمي‌توانستند آن را در روز بردارند و در شب بگذارند؛ چرا كه وسيله‌اي براي حمل آن وجود نداشته است و حتي اگر اين احتمال در مورد كنيسه ممكن باشد و بتوان گفت كنيسه به وسيله چوب يا پارچه‌هايي كه بر روي آن كشيده مي‌شود، ساخته مي‌شده و لذا امكان نصب و رفع آن وجود داشته است، اين امر در مورد قبه ممكن نيست و چنين احتمالي در مورد قبه ساري نمي‌باشد. لذا امام از نصب آن نهي كرده‌اند؛ چرا كه استفاده آن در روز حرام بوده است و اين هيچ دلالتي بر اين ندارد كه: ‌‌

از آنچه گذشت، دانستيم كه روايات مساله، هيچ دلالتي بر ندارند و لذا مي‌توان در اين مورد به راحتي حكم به برائت كرد. به خصوص با توجه به آنكه مي‌توان از مجموعه فتاوي فقها ---- كه به برخي از آنها اشاره كرديم ---- مطمئن شد، در مساله مورد بحث عناوين متعددي وجود ندارد و همه روايات در حقيقت، ناظر به عنوان مي‌باشند، چنان‌كه اين مطلب از مراجعه به همه طوايف روايات، قابل لمس است. ‌‌

همچنين اينكه برخي از بزرگان احتمال داده‌اند صرف به خاطر حالت تشريفاتي كه دارد، حرام مستقلي باشد (محقق داماد، كتاب‌الحج)، غيرقابل قبول است؛ چرا كه روايت قاسم بن صيقل (حر عاملي1412 ج5 :148 ) صراحت دارد در اينكه قلع قبه و حاجبين به خاطر مي‌باشد، ضمن اينكه ذكر در روايت، شاهدي است بر اينكه اصل كنيسه قلع نمي‌شده، بلكه تنها سقف و پرده‌هاي آن كنده مي‌شده است و همچنين است رواياتي كه در آنها عنوان آمده و به بحث و در آنها اشاره شده است. چنان كه در روايت عثمان بن عيسي كلابي(حر عاملي1412 ج5 :148 ) حضرت مي‌فرمايند: كه همانند نصي است در اينكه مساله و مصاديق عنوان واحدي‌اند و اگر به فرض نتوان به درستي دريافت كه حرام واقعي چه عنواني است --- كه با توجه به مجموعه روايات مي‌توان مطمئن شد كه مي‌باشد --- باز چنان‌كه گفتيم هيچ كدام از طوايف روايات دلالتي بر ندارند.‌‌

منابع:‌

- قرآن كريم.‌‌‌

- آخوند خراساني، محمد كاظم بن حسين.‌ كفايه` الاصول.‌‌

- ابن جوزي، عبدالرحمن بن علي. زاد المسير في علم التفسير.‌

- ابن فارس، ابي الحسين احمد. (1418ق) معجم المقاييس في اللغه، چاپ دوم، انتشارات دارالفكر. ‌‌

- ابن منظور، محمد بن مكرم. (1412ق)‌ لسان العرب، چاپ دوم، لبنان، بيروت: دار احياء التراث العربي، موسسه` التاريخ العربي.‌‌

- استرآبادي، محمد بن حسن. شرح شافيه.‌

- اصفهاني، محمد حسين.‌ الفصول الغرويه.‌‌

- الموسوعه`‌ الفقهيه.‌‌

‌- امام خميني، سيد روح‌الله. (1385) ،ترجمه تحريرالوسيله، چاپ اول، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س) (موسسه چاپ و نشر عروج).‌‌

‌--- (1379)، تحرير الوسيله، چاپ اول، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (موسسه چاپ و نشر عروج).‌‌

‌- ثعلبي، احمد بن محمود.‌ تفسير الثعلبي.‌

‌- جوهري، اسماعيل بن حماد. (1376 ق)‌ الصحاح، چاپ سوم، بيروت: دارالعلم الملايين.‌‌

‌- حائري. دائره` المعارف الشيعه العامه.‌‌

‌- حر عاملي، محمد بن حسن. (1412 ق) وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، چاپ ششم، 20 ج، لبنان، بيروت: دار احياء التراث العربي.‌

‌- خليل. ترتيب كتاب العين.‌‌

‌- خويي، ابوالقاسم.‌ معجم رجال الحديث.‌‌

‌- دائره` المعارف بزرگ اسلامي. (1373) زير نظر كاظم موسوي بجنوردي، چاپ اول، تهران: مركز دائره` المعارف بزرگ اسلامي.‌‌

‌- ذهبي. سير اعلام النبلاء.‌‌

‌- راغب اصفهاني، حسين بن محمد. (1416 ق.)‌ مفردات الفاظ قرآن، چاپ اول، بيروت: دارالقلم.‌‌

‌- زمخشري، محمود بن عمر. (1415ق)‌ الكشاف، چاپ اول، لبنان، بيروت: دارالكتب العلميه.‌‌

‌- سبحاني، جعفر. موسوعه طبقات الفقهاء.‌‌

‌- سياح، احمد. (بي‌تا)،‌ فرهنگ سياح، چاپ اول، تهران: انتشارات اسلام.‌

‌- شرتوني لبناني، سعيد الخوري. (1374) اقرب الموارد في فصح العربيه و الشوارد، چاپ اول، تهران: دار الاسوه للطباعه و النشر.‌‌

‌- طبري، محمد بن جرير.‌ جامع البيان في تفسير القرآن.‌‌

‌- طوسي، محمد بن حسن. (1413 ق)‌ تهذيب الاحكام في شرح المقنعه للشيخ المفيد، چاپ دوم، لبنان، بيروت: دارالاضواء.‌‌

‌--- الخلاف.‌‌

‌- علامه حلي، حسن بن يوسف. منتهي المطلب.‌‌

--- ،‌ تذكره الفقها.‌

‌- علم الهدي، سيد مرتضي. الانتصار.‌‌

‌- فاضل لنكراني‌(1). تفصيل الشريعه.‌‌

‌- فاضل لنكراني‌(2). جامع المسائل.‌‌

‌- فيروزآبادي، مجدالدين محمد بن يعقوب. (1417 ق)‌ قاموس المحيط، چاپ اول، لبنان، بيروت: داراحياء التراث العربي.‌‌

‌- فيض كاشاني، محمد بن شاه مرتضي.‌ كتاب الوافي.‌‌

‌- فيومي، احمد بن محمد. مصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي.‌

‌- قمي، ميرزا ابوالقاسم. قوانين الاصول.‌‌

‌- محقق داماد، سيد علي. تقريرات فقه (كتاب الحج).‌‌

‌- مرواريد، علي اصغر. (1413ق) سلسله ينابيع الفقهيه، چاپ اول، لبنان، بيروت: موسسه فقه الشيعه.‌‌

‌- معلوف، لوئيس.(1374) المنجد، چاپ دوم، قم: شركت چاپ قدس، نشر بلاغت.‌

‌- نراقي، احمد بن محمد مهدي. مستند الشيعه في احكام الشريعه.‌‌

‌- نسفي.‌ تفسير النسفي.‌‌

‌- واحدي. تفسير الواحدي.‌‌




 سه شنبه 12 آذر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 309]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن