واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: مهارت تفكر در زندگي جام جم آنلاين: يكي از مهمترين فعاليتها و تلاشهايي كه يك جوان بايد در زندگي خود به دنبال آن باشد، كسب مهارت در زندگي كردن است. جواني مرحلهاي است كه در آن انسان پس از سپري كردن دوران كودكي و نوجواني به رشد و بلوغي دست پيدا ميكند كه در صورت كسب مهارت، راهبر او به سوي زندگي سعادتمندانه ميشود، در غير اين صورت خسارتهاي عظيمي در پي دارد كه مهمترين آنها نرسيدن به قله سعادت است. هدفي كه هر انساني بايد براي خود در نظر داشته باشد و با آن به شكل مطلوب و مؤثري مواجه شود، مفهوم زندگي است. اگر انسان نتواند براي اين مفهوم داراي فكر و انديشه باشد و پس از آن برنامهاي نداشته باشد، اصل وجودي او در اين جهان حداقل براي خودش امري بيوجه و مهمل است، البته انسان ميتواند به حيات خود ادامه دهد، اما اين ديگر زندگي محسوب نميشود، بلكه نوعي زنده ماندن است، همانند موجودات ديگري كه داراي عقل و قوه تشخيص نيستند. براي دستيابي به آنچه معناي حقيقي زندگي ناميده ميشود نيازمند نيرويي هستيم كه بتوانيم به آن نوع از زندگي دست پيدا كنيم و آن نيرو چيزي نيست جز نيروي تفكر. نيرويي جز تفكر نميتواند انسان را از فطرت اوليه به سوي فطرت ثانويه راهنما و راهبر باشد. به همين دليل ما نيازمند آنيم كه به گونهاي دقيق و نكته سنجانه در خود تفكر كنيم و سپس آن را به محيط پيرامون خود تسري دهيم. فكر كردن در واقع مهارتي است كه آن را از كودكي فرا ميگيريم، زيرا ما همواره با حوادث فراواني در زندگي روزمره خود در دوران كودكي مواجه بوده و تا آخر هم هستيم، چرا كه اساسا زندگي آينه حوادث است و به صورت حوادث شكل پيدا ميكند،1 به همين دليل ناچاريم از ميان گزينههاي مختلفي كه روبهروي آن مساله قرار دارد دست به انتخاب بزنيم و البته همين جاست كه براي انتخاب از فكر استفاده ميكنيم؛ اما بسته به شرايط سني اين افكار از مراحل ساده و ابتدايي شروع شده تا در سنين بالاتر، به انتخابهاي پيچيدهتر و انتزاعي منتهي ميشود. در حوزه فكر، ما با مهارتهاي گوناگوني مانند مهارت حل مساله، مهارت تفكر خلاق و مهارت تفكر نقادانه در ارتباط هستيم. سقراط معلم بزرگ تفكر سخن والايي دارد كه زندگي ناسنجيده ارزش زيستن ندارد. اين جمله دقيقاً به ارزش تفكر كردن اشاره دارد، چرا كه سنجش و سنجيدن كار كارستان تفكر است. آدمي در اين زندگي همواره در حال سنجيدن و انتخاب كردن در مواجهه با گزينههاي مختلف و متعددي است كه در مدار و محور تصميمگيريش قرار ميگيرد. حال به اين مساله ميپردازيم كه يك انسان اهل فكر و سنجش در امور بايد چه تفاوتي با انسانهاي ديگري كه از اين موهبت استفاده نميكنند، داشته باشد. انسان اهل تفكر در درجه اول بايد هدف خود را از زندگي مشخص كند. اين مساله به قول سياستمداران، موضوعي راهبردي است، يعني همه هدفهاي ديگر فرد حول اين هدف راهبردي قرار ميگيرد. براي اين هدف است كه شخص بايد تمام توان، تلاش و مهمتر از آن تمام عمر خويش را به پاي آن بگذارد. خوردن، خوابيدن، حرف زدن، سكوت كردن، تفريح كردن، رنج بردن و... همه و همه تحتتاثير اين هدف راهبردي هستند، چرا كه اين هدف در را‡س هدفهاي زندگي قرار ميگيرد. پس از اين مرحله، ما هر كاري كه در زندگي انجام ميدهيم بايد به گونهاي باشد كه در خدمت آن هدف قرار بگيرد و به گونهاي حركت كنيم كه بتوانيم راحتتر، سريعتر و با هزينه كمتري به هدف اصلي دست يابيم. پس از انتخاب هدف براي دستيابي به آن بايد توانمنديهاي مختلفي كسب كنيم تا در رسيدن به آن هدف و هدفهاي كوچكتر متناسب با هدف راهبردي موفق باشيم. نخستين نوع توانمنديها عبارت است از توانمندي خود آگاهي، يعني توانايي شناخت خود، روحيات خود، روش و منش خود، ضعف و قوتهاي خود، تمايلات و دلبستگيهاي خود و... پس از آن توانمندي حل مساله است. يكي از فيلسوفان معاصر غربي جمله جالبي دارد، وي ميگويد: زندگي سراسر حل مساله است. ما بايد فكر كنيم رويدادها، حادثهها، اتفاقات خوشايند يا ناخوشايند، همه اينها مسائلي هستند كه ما با آن مواجه ميشويم يا آنها خود را در مسير زندگي ما قرار ميدهند.2 حال بايد همان گونه كه يك مساله رياضي را حل ميكنيم اين اتفاقات را هم در زندگي خود حل كنيم3 و البته براي حل هر مساله زندگي، راههاي مختلفي وجود دارد كه هركدام از اين راهها ويژگيها، محاسن و معايب خاص خود را دارند و شخص بايد با توجه به مجموعه شرايط خود، يكي از آن راهها و پاسخها را انتخاب كند. مهارتهاي زندگي شامل مجموعهاي از تواناييها هستند كه قدرت سازگاري و رفتار مثبت و كارآمد را افزايش ميدهند و در نتيجه بدون اينكه شخص به خود يا ديگران ضربه بزند ميتواند مسائل زندگي خود را حل و رفع كند. نيازهاي زندگي امروز، تغييرات سريع اجتماعي و فرهنگي، تغيير ساختار خانواده، شبكه گسترده و پيچيده ارتباطات انساني و تنوع، گستردگي و هجوم منابع اطلاعاتي، انسانها را با چالشها، استرسها و فشارهاي متعددي روبهرو كرده است كه مقابله مؤثر با آنها نيازمند توانمنديهاي رواني و اجتماعي است تا فرد بتواند زندگي خود را به شكل مطلوبي به سامان برساند. يادگيري موفقيتآميز مهارتهاي زندگي باعث ميشود فرد در زمينه رسيدن به هدف اصلي و بنيادين زندگي خود موفق باشد. (اين هدف ميتواند در هر كسي با توجه به مجموعه خلقيات فردي و اجتماعياش متفاوت باشد.) ثانياً ميتواند به عنوان يك انسان موفق در نزد خود و ديگران پذيرفته و براي ديگران الگوي مناسبي شود و ثالثاً خانواده و جامعه نيز به داشتن چنين فرزنداني مفتخر و سرافراز هستند، زيرا همين جوانان ميتوانند چون كوهي استوار در برابر امواج توفنده تهاجمات مختلف فرهنگي، اجتماعي، سياسي و... ايستادگي كرده و جامعه را به سوي قلههاي سرافرازي و سربلندي رهنمون سازند. پانوشتها: 1- روزنامه اطلاعات، مصاحبه با دكتر ابراهيمي ديناني. شماره 24196 2- خوب است در اينجا اشارهاي به ديدگاه مولوي كنم. مولانا معتقد است در مسير و راهي كه خودش انتخاب كرده از چنان قاطعيتي برخوردار است كه نه تنها تسليم موانع نميشود بلكه برفراز آنها به حركت خود ادامه ميدهد، حتي اگر اين موانع به بزرگي اين دنيا و آن دنيا باشد و به همين سبب ميگويد، حد من بسي بزرگتر و برتر از آن است كه قابل اندازهگيري باشد: گرنهي پرگار برتن تا بداني حد ما حد ما خود اي برادر لايق پرگار نيست خاك پاشي مينمايي تو اي صنم در راه ما خاك پاشي دو عالم پيش ما در كار نيست 3- البته بايد اضافه كنم كه پارهاي از امور هستند كه اساساً از دايره انتخاب آدمي بيرون است و شخص هيچگونه دخالتي در انتخاب آنها ندارد؛ به عنوان مثال اين كه ما در چه جايي متولد شديم، از حوزه انتخاب ما بيرون است يا اينكه پدر و مادر ما متعلق به كدام طبقه اجتماعي است و مهمتر از همه، اينكه چرا جهان به اين صورت است و چرا بهتر از اين نيست و... به نظر ميرسد به قول حافظ در اين موارد بايد تسليم قضا و قدر باشيم يا اگر قضا را نميپسنديم آن را تغيير دهيم كه البته محال است. حسين نعمتي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 526]