واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: جامعه > آسیب ها - رحمتالله صدیق سروستانی ساختار هر جامعهای اساساً از سه بخش مهم تشکیل شده است: 1- افراد 2- رابطه متقابل بین افراد و 3- نهادهای اجتماعیاین سه بخش مهم البته به هم مرتبطند. ویژگیهای هر یک بر دو بخش دیگر تأثیر میگذارد و هر یک، از دیگری تأثیر میپذیرد. اما متغیر بسیار مهمی هست که وجود و نبودش، چگونگی شکلگیری این سه وجه مهم جامعه را تعیین میکند. آن متغیر بسیار مهم، آزادی است. اگر آزادی باشد و آزادگی، ارجمند و شریف شمرده شود: حد و حدود قانونی حقوق و وظایف هر کس، روشن و مشخص است، تنش و تنشنی وجود ندارد و از همین رو افراد در تصمیمگیریهایشان منطقی، عقلانی، آرام و واقع گرا عمل میکنند. انسان آزاد و آزاده، بیش از حق خودش نمیخواهد. گاهی کمتر از آن حدی که شایسته آن است طلب میکند و محرک و مشوق او در کارها: وجدان، عزت و شرف اوست. انسان آزاد و آزاده چیزی برای مخفی کردن ندارد. مستقل و فعال است. صادق است و صادقانه برخورد میکند. مراعات حق و حقوق دیگران را هم میکند. اما اگر آزادی نباشد یک استبداد گرا، گرایشهای انحرافی و مرضی دارد و تصمیمگیریهایش همیشه بر محور منافع شخصی خودش میچرخد. چنین موجودی، عمیقاً از اتخاذ تصمیمهای منطقی عاجز است. رفتار هیستریک دارد، زیرا شخصیتی هیجانی دارد. از این آدم، همیشه نقشهها و ایدهها و طرحهای غیرواقعی بروز میکند. عجولانه تصمیم میگیرد و دائم در هراس است. از خود ارادهای ندارد و عنصر منفعلی است که میتوان به راحتی او را تحریک کرد و تحت تأثیر قرار داد و به صرف در خطر نشان دادن منافع او، میتوان او را به هر کاری واداشت. هر یک از این دو دسته افراد آزاده و استبدادگرا، به نوع خاصی از روابط متقابل اجتماعی که پاسخگوی نیازهایشان باشد احتیاج دارند و به سوی آن حرکت میکنند: شخصیت انسان آزاده، طوری تشکیل شده که روابط متقابل اجتماعی او با دیگران، باز، مبتنی بر اعتماد، صریح و صادقانه است و در روابط خود با دیگران مشوق انتقاد و بازسازی، تامل، تفکر، تغییر و ترقی است و موجب ترقی دیگران هم میشود. چنین شخصیتی، انسان را: فکور، صاحب نظر و اندیشمند میپسندد. شخص آزاده دوست دارد که (بر مبنای شایستگیهایش) او را دوست داشته باشند. خودش هم دوست دار دیگران است. اما وقتی آزادی نباشد، استبدادگرا، دیگری را نیز مانند خود منفعل، مقلد و منزوی میخواهد. راه رشد دیگران را میبندد. خواهان ارتباط مخفی، سری و توطئهآمیز است. ارتباطی که مملو از محاسبات انحرافی و فریب و تقلب است و شخصیت غیرمنطقی و وابسته او، بیشتر او را مطیع قدرت ستمگر و ظالم میکند. استبدادگرا، همیشه ذهن منحرفش بر او تسلط دارد، همه را دشمن میبیند، استعدا میکند (دشمن میتراشد)، به هیچ کس اعتماد ندارد، میترسد، دائم خیال میکند دارند برای او نقشه میکشند. اما این ویژگیهای افراد و روابطشان با دیگران به جامعه و نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هم سرایت میکند. وقتی اعضای یک جامعه انگیزههای غیرمنطقی داشته باشند و به همین دلیل روابطشان با دیگران بر اساس عدم اعتماد باشد، طبیعتاً نهادهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگیای که تأسیس میکنند، نمایشی، سطحی و مبتنی بر دیکتاتوری است. صوری است، قوام ندارد. دوام هم نخواهد داشت. از همه مهمتر این که قانونمند هم نیست. در چنین دستگاهی به جای قانون، زور حاکم است و به جای برابری، تبعیض. و نتیجه آن این است که به جای دوستی و برادری، خشونت و تلخی و دشمنی، فضای ارتباط را آلوده میکند. در چنین دستگاهی، انسان باید برای رسیدن به بخشی از حقوق خود، رشوه بدهد. یا برای رسیدن به مطالبات خود، پارتیبازی کند. چنین دستگاهی، چنین جامعهای انحصار طلب است. دافع دیگران است. نمیتواند کسی را جذب کند. چنین دستگاهی از اعضای خود، به جای انجام وظایف و تعهدات قراردادی، سرسپردگی شخصی و خصوصی میخواهد. چنین دستگاهی طبیعتاً نماینده و حافظ منافع گروه اندکی است و کاری به نیازهای کل جامعه ندارد. چنین دستگاهی، افراد را بر حسب روابط و وابستگیها منصوب میکند و نمیتواند آنها را بر طبق ضوابط و شایستگی هایشان انتخاب کند. چنین دستگاهی، سفلهپرور است. کارهای بزرگ را به آدمهای کوچک میسپارد و آدمهای بزرگ را در چم و خم کارهای کوچک میفشارد. استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1596]