واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: لطفاً «خنده»ی تماشاگران را جدی بگیرید!
مقدمه سیروس الوند یكی از فعالترین فیلمسازان سینمای جریان اصلی است كه سی سال سابقه و هفده فیلم بلند سیتنمایی در كارنامهاش دارد.1) نمیدانم سیروس الوند فیلم تازهاش را با تماشاگران دیده؟ به سالنهای نمایش تله سر زده؟ اگر اینطور باشد، حتماً دیده كه موقع تماشای فیلم و در صحنههایی كه قرار بوده تاثیرگذار باشد، شلیك خنده اغلب مردم عادی در سالن سینما شنیده میشود. این خنده برای الوند و همهی اهل سینما و فیلمسازان جریان اصلی باید مهم و كلیدی و از آن مهمتر باید «نگرانكننده» باشد.این خندهها به ما میگوید كه مردم عادی و سینماروهای ایرانی كه به آنها لقب «مخاطب عام» دادهایم، به شكل جدی و اساسی از فیلمها و سازندگان سینمای جریان اصلی ایران جلو افتادهاند. آنها این روزها در هجوم فیلمها و سریالهای مختلف سینما و تلویزیون و ماهواره و دیویدی، با روایت درست و ساختار سینمایی و حس و حال و اكشن و تریلر و این جور چیزها آشنا شدهاند و دیگر – مثل گذشته – راحت هر چیزی را نمیپذیرند. دیگر نمیشود قصههای پُر غلط و اجراهای ضعیف و كارگردانی بیتاثیر را به خوردشان داد و منتظر ماند كه به تماشای فیلم بروند و به بقیه هم توصیه كنند و خلاصه جلوی سالنهای سینما صفهای طولانی تشكیل شود.2) تماشاگران در سالن سینمای نمایش دهندهی تله میخندند؛ آنهم به جاهایی از فیلم كه در اصل قراربوده تحتتاثیر قرارشان بدهد، نفسشان را در سینه حبس كند و هیجان وجودشان را بگیرد. آنها در واقع به شكل اجرای آن صحنهها و به شیوهی ساخت و ارائهشان میخندند، والا اعتراف یك زن جوان به همسرش دربارهی كشتن زن دیگر كه خنده ندارد، یا سكانس آخر كه قرار بوده اوج فیلم باشد و گرهگشایی و هیجان را به اوج برساند و چند فقره درگیری و چاقوكشی و قتل دارد، ظاهراً چیز خندهداری نداشته و هدف ساخت كمدی در كار نبوده است. فیلمساز باید با شنیدن این صدای خندهها به فكر فرو برود، تعجب كند، كارش را مرور كند و با بیرحمی هر چه تمامتر خودش و عملكردش را نقد كند و نتیجه بگیرد كه چرا این همه از تماشاگر عام فاصله گرفته و چهطور به اینجا رسیده كه تریلر سیاه و خشناش مردم را به خنده انداخته است.3) دلایل این خندهها در خود فیلم دقیقاً توضیح داده شده است. وقتی تله را میبینیم، به راحتی میتوانیم در صحنههای مهمش به چرایی این خنده و واكنش غیر طبیعی پی ببریم. این موقعیتها و صحنهها و لحظهها پرداخت ضعیفی دارند، اشتباه فكر و نوشته شدهاند و جلوی دوربین اتفاقهایی میافتد كه در شرایط درست و سینمایی نباید این شكلی باشد. نه قتلش قتل است و نه چاقو واقعی است نه چاقوزدن و چاقو خوردنش باور پذیر است. بازیگران هم وقتی این اوضاع را دیدهاند، آشكارا به كارشان دل ندادهاند و وقت و انرژی درست و مناسبی برای آن صرف نكردهاند. زمینهچینیها غلط است و شخصیتها قابل باور نیست، درام ماجرا، با آنهمه حوادث مختلف، خون و انرژی لازم را ندارد و ریتم فیلم، با آن همه حوادث مختلف، كُند و كسالتبار است. اینها همه دلیل قاطعی – بخشی از دلایل قاطع - برای خندهدار شدن یك فیلم است و مردم هم این روزها دیگر همهشان یكپا منتقد و كارشناس چشم و دل سیر هستند كه این كمكاریها و نابلدیها را به سرعت تشخیص میدهند و به آن میخندند؛ خندهای كه باید سینماگرهای فعال این روزها را به فكر فرو ببرد. موخره: جایی در مورد ادا و اصول فیلمهای این روزها چیزی نوشتم و اشاره كردم كه چرا در این فضا و شرایط، فیلمهایی كه ساده و بیادا و اصول باشند و فقط و فقط قصدشان تعریفكردن سرراست یك قصه باشد، خود بهخود واجد ارزش میشوند و امتیاز میگیرند. اگر دنبال مثال و نمونه میگردید، مقایسهی همین سه چهار فیلمی كه در حال حاضر روی اكران هستند، تصویر روشنی از این موضوع به دست میدهد... خودتان امتحان كنید.نوشته : نیما حسنی نسبلینک :سیروس الوند ، "تله" را جلوی دوربین میبرد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]