واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: قمقمهخاطرهای از تفحّص پیکر پاک ایثارگران جنگ
آب قمقمهها را که خالی کردند با تعجب پرسیدم؛ این دیگر چه کاری است، آب را چرا حیف میکنید؟ اسد جواب داد: رمز یا اباالفضلالعبّاس(ع) است. بچهها با شنیدن این اسم شور و غوغای عجیبی پیدا کرده بودند. من هم به وجد آمدم، گویی در بینالحرمین هستیم. در گوشه چشم بچهها میشد قطره اشکی را مشاهده کرد بخصوص که سوّمین روز محرّم الحرام 1383بود. به هر حال با قمقمههای خالی سوار بر ماشین شدیم. امیر در مسیر شروع به زمزمه کرد و دلها را شیدایی نمود؛یل امّالبنین، یل امّالبنینحیدر کربلای زینب، ابوفاضلیل دریا دلی، تو ابوفاضلیاسم قشنگ تو شده دوای دردمکربلا کربلا کرب و بلا کرب و بلا یا ثاراللهو همینطور که زمزمه میکردیم به یاد بقیع افتادم. درست پشت قبر حضرت امّالبنین که شیعیان را میدیدم چه امیدی در چشمان محزونشان موج میزد، هر چه باشد ما در باب الحوائج است.حال، امید یافتن پارههای پیکر یاران حضرت زهرا(س) را در چشمان یاران تفحّص میدیدم که مژده بدهید امروز آقا قمربنیهاشم(ع) حاجتمان را میدهد.به ارتفاعات 146فکه رسیدیم، جایی که پر از موانع عظیم و میادین وسیع مین است و طبیعت زیبای آن با آثار به جای مانده از روزهای جبهه، درک معنای عشق را برایمان آسان میکرد. بیل مکانیکی شروع به کار کرد و من هم به دوربین عکاسی مسلح شدم تا دقایقی بعد که به جعفر پیشنهاد کردم برای تهیه عکس و بررسی بیشتر، کمی در منطقه تفحّص کنیم. به میدان مینی برخورد کردیم که در انتهای آن شیئی نظرم را جلب کرد. از امیر و جعفر خواستم نزدیک آن برویم. وقتی رسیدیم بهت زده به آنچه که در سیمهای خاردار گرفتار شده بود نگریستیم؛ قمقمهای که آثار ترکش روی آن بود. دیگر نمیدانستیم چه کار کنیم، همینطور به یکدیگر نگاه میکردیم. با فرستادن صلوات دوستان دیگر را نیز دعوت به نظاره کردیم. اشک در چشمان بچهها حلقه زده بود. آخر رمز امروز یا اباالفضلالعبّاس(ع) بود و نشانهای از مشک سوراخ و تیر خورده سقّای دشت نینوا(ع) را یافته بودیم.آنجا که امید حضرت(ع) پایان یافت و دیگر تاب برگشتن به خیمهها را از دست داد.همانند گنج و الماسی گرانبها یاران به قمقمه نگاه میکردند و مواظب بودند خدشهای به آن وارد نشود. حقیقتاً از آن لحظاتی بود که قلم و زبان از وصف آن قاصر است.به یاد شعر حاج رحیم چهره خند با خودم زمزمه میکردم؛در عمق کویر تشنگی آب، عبّاسشرمنده برای جرعهای آب، عبّاسلب تشنه برون زنهر علقمه آمدتا بلکه کند رسم وفا باب، عبّاسآمد چو عمود آهنین بر فرقشافتاد چو سجاده به محراب، عبّاسچشم فلک آن لحظه چنین دید که شدچون کشتی در خون شده غرقاب، عبّاسبا دست قلم مشک به دندان گرفتبرد از سردشمنان دین، خواب، عبّاساز خون دهان و خون دندان و لبشپرمشک تهی کرد به خوناب، عبّاسآوخ که به پیش چشم گریان حرملب تشنه علی اصغر(ع) و در تاب، عبّاساز نعمت بیکرانه بودنهاشرمنده برای جرعهای آب، عبّاسمهدی طوفانی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 298]