واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: در وصف علامه اقبال لاهوری
18 آبان ماه سالروز درگذشت علامه اقبال لاهوری بود .آن شَرار درخشندهاى که در تاریکیهاى روزهاى سیاه اختناق یادش، شعرش، نصیحتش و درسش نومیدى را از دل مىزدود و آیندهى روشن را در برابر چشمهاى ما ترسیم مىکرد...علامه اقبال لاهورى [فرزند نورمحمد و بانو امام بى بى] در سوم ماه ذیعقده سال 1294 قمری برابر با 1252 هجری شمسی در سیالکوت پاکستان متولد شد و در 20 ماه صفر سال 1357 ق، 1317 ش، به هنگام اذان صبح در لاهور در گذشت و در کنار مسجد شاهى لاهور به خاک سپرده شد. او به راستی از اندیشمندان، شاعران و مصلحان اسلامى بوده و آخرین شاعر پارسى گوى بزرگ شبه قاره هند است.محل تحصیل: مونیخ و کمبریج.استادان: میک تیگارت، مولانا سید میرحسین رضوى سیالکوتى.تحصیلات: دکتراى فلسفه، حقوق و ادبیات.مهارتها: تسلط بر زبانهاى عربى، فارسى، سنسگریت، انگلیسى و اردو، فلسفه و معارف اسلامى.مشاغل و مناصب:استاد دانشگاه، وکالت دادگسترى، رییس دانشکده علوم شرقى و شعبه فلسفه در دانشگاه پنجاب.تبار اقبال کشمیرى الاصل و برهمن بودند اما حدود دویست و پنجاه سال پیش از تولد او، جدش مسلمان شده و به نام «لولى حاجى» از عرفا و اوتاد بنام عصر خود گردید. اقبال آموزش اولیه خود را در مدارس اسلامى گذراند و از ابوعبدالله غلامحسن و سید میر حسن تعلیمات دینى و تربیتى گرفت. شعر و ادبیات فارسى را نیز از سید میر حسن و میرزا خان داغ دهلوى آموخت. آنگاه در مراکز آموزش عالى جدید انگلیسیها در هند آموزش دید و در انگلستان و آلمان ادامه تحصیل داده و رساله دکتراى خود را تحت عنوان «سیر فلسفه ما بعد الطبیعه در ایران» نوشت. او در رشته حقوق نیز تحصیلات رسمى دانشگاهى را طی کرد و پس از بازگشت از غرب مدتى در هند مشغول مطالعات و تحقیقات فلسفى، ادبى و دینى گردید و کنفرانسها و مقالههاى متعددى را در مجامع و جراید ارائه داد.آنگاه به خاطر برخى از اشعار خود و نیز به خاطر مجاز و آزاد اعلام داشتن اجتهاد در همه اعصار و مسدود نبودن آن در هیچ زمانى، مورد تکفیر برخى از روحانیان متحجّر و مقدس مآب هند قرار گرفت. وى مدتها از دخالت در مسایل و حوادث سیاسى و اجتماعى پرهیز کرده و در خانه خود انزوا گزید. لیکن بعدها بویژه از سالهاى 1909 ببعد احساس کرد باید در اجتماع و سیاست دخالت کند. او به فکر یافتن راه حلهاى ایجاد اتفاق و اتّحاد قومى در شبه قاره هند بود، لیکن از سال 1909 به بعد امکان ناپذیر بودن آن را درک کرده و به فکر جدایى مسلمانان از هند و ایجاد وطن اسلامى مستقل افتاد و آن را در پرتو نظریه اتحاد اسلام ترویج کرده و بالاخره یکى از بانیان اصلى کشور جدید الولاده پاکستان گردید.
اقبال به ایران و زبان فارسى اهمیت بسیار مىداد و اغلب افکار سیاسى و فلسفى خود را به زبان فارسى سروده است. دیوان فارسى او در ردیف مثنوى مولانا و گلستان سعدى اهمیت دارد. بلکه بدلیل دربرداشتن آموزههاى سیاسى اسلامى از آنها نیز ممتاز است. کلیات دیوان فارسى او باهتمام و مقدمه م. درویش در ایران چاپ شده است. از متفکران ایرانى و اندیشمندان انقلاب اسلامى شهید مرتضى مطهرى و دکتر على شریعتى بسیار تحت تأثیر افکار او بودهاند و اقبال را مصلح و احیاگر اسلام معرفى کردهاند.آثار قلمی:"ناله یتیم" نخستین اثر اقبال بود و وی آن را در جلسه سالیانه انجمن حمایتالاسلام در لاهور خواند. آثار اقبال به طور کلی عبارتند از:علمالاقتصاد: نخستین کتاب درباره اقتصاد به زبان اردو، چاپ لاهور.توسعه حکمت در ایران (سیر فلسفه در ایران)تاریخ هنداسرار خودیرموز بیخودیپیام مشرقبانگ درازبور عجمجاویدنامهاحیای فکر دینی در اسلاممثنوی مسافربال جبرئیلضرب کلیمارمغان حجازیادداشتهای پراکندهآنچه در ادامه میخوانید بخشی از سخنان رهبر معظم انقلاب در همایش بزرگداشت اقبال لاهوری (مورخ 19/12/64) و در تجلیل از مقام فکری و فرهنگی این اندیشمند فراموش شده است:
شخصیت اقبالستودن اقبال به عنوان یک شاعر یقیناً کوچک کردن اقبال است. اقبال یک مصلح و آزادیخواه بزرگ است، اما با اینى که مقام و مرتبت اقبال در آزادیخواهى و اصلاح اجتماعى چیز بسیار جالب و مهمى هست نمىشود اقبال را فقط یک مصلح اجتماعى خواند. در همین شبه قاره و در زمان هند و جزو معاصرین اقبال کسانى بودند از هندو و مسلمان که اینها جزو مصلحین اجتماعى هند به حساب مىآیند. اغلبشان را مىشناسید، آثارشان موجود است، مبارزاتشان معلوم است. در میان خود مسلمانها شخصیتهاى برجستهاى مثل مولانا ابوالکلامآزاد، مولانا محمدعلى، مولانا شوکتعلى، مرحوم قائداعظممحمدعلىجناح و دیگران وجود داشتند، که اینها حدود عمر و سنشان هم تقریباً با اقبال همسان است، در یک حدود است، مال یک نسلند، مال یک دورهاند، و جزو آزادیخواهها و مبارزین هم هستند. اقبال از همهى اینها بزرگتر است؛ و عظمت کار اقبال با هیچکدام از اینها قابل مقایسه نیست.اقبال مسألهاش مسألهى هند فقط نیست، مسألهى اقبال مسألهى دنیاى اسلام است، بلکه مسألهى اقبال مسألهى شرق است. در مثنوى «پس چه باید کرد اى اقوام شرق» نشان مىدهد اقبال که چطور به تمام دنیایى که در زیر ستم دارند زندگى مىکنند این نگاه نافذ او متوجه است، و به همهى اطراف دنیاى اسلام او توجه دارد. براى اقبال مسأله، مسألهى هند فقط نیست. این است که یک مصلح اجتماعى هم اگر به اقبال بگوئیم حقیقتاً همهى شخصیت اقبال را بیان نکردیم و من نمىیابم آن کلمهاى را، آن تعبیرى را که ما بتوانیم اقبال را با او تعریف کنیم، و شما ببینید این شخصیت و این عظمت و این عمق معنا در ذات و ذهن این انسان بزرگ کجا و شناخت مردم ما از او کجا! و مىبینید که ما انصافاً دور هستیم از این مسأله. هنرمندها باید روى کار اقبال کار هنرى بکنند؛ خوانندهها آن شعرها را بخوانند و رویش آهنگ بسازند و شایع کنند و به زبان و دل مردم ما و پیر و جوان ما انشاءاللَّه بیاورند.اقبال ایرانیانبهترین معرف اقبال شعر اوست؛ هیچ بیانى نمىتواند او را معرفى کند، شاعر بزرگى است. بعضى از اشعار اقبال در اوج شعر فارسى است. یعنى در سبکهاى مختلف؛ سبک هندى، سبک عراقى، حتى سبک خراسانى شعر گفته و در همهى این سبکها هم خوب گفته و مثنوى و غزل و قطعه و دوبیتى و رباعى مصطلح و به همهى این انواع هم شعر گفته، در همهى اینها هم شعرهاى خوب دارد با آن مضامین عالى و همانطورى که گفتم در بعضى از موارد هم شعرش ممتاز است، و در آسمان هفتم؛ و درعینحال این آدم فارسى حرف زدن و نوشتن نمىدانسته، توى خانوادهى فارس به دنیا نیامده بوده، توى محیط مهد فارسى هم زندگى نمىکرده و این نبوغ است...آن شَرار درخشندهاى که در تاریکیهاى روزهاى سیاه اختناق یادش، شعرش، نصیحتش و درسش نومیدى را از دل مىزدود و آیندهى روشن را در برابر چشمهاى ما ترسیم مىکرد امروز مشعل فروزندهاى شده و چشم ملت ما را خوشبختانه به خود جلب مىکند.خود خود اقبالبراى اینکه اقبال بتواند توى شعر خودش، توى غزل خودش، توى مثنوى خودش، به خودى به عنوان یک اصل، به عنوان یک مفهوم تکیه بکند احتیاج به این دارد که این خودى را تبیین فلسفى بکند. خودى در مفهوم مورد نظر اقبال عبارت است از احساس شخصیت، درک شخصیت، خودنگرى، خوداندیشى، خودشناسى، این. درک خود مفهوم خودىِ اقبال است؛ منتها این را در شکل یک بیان فلسفى، یک مفهوم فلسفى بیان مىکند. به نظر من خودى به عنوان یک تفکر انقلابى اول به ذهن اقبال مىآید؛ بعد به سراغ فلسفى کردنِ این تفکر مىرود. خودى همین چیزى است که جایش در هند خالى بود، و در یک دید کلى در دنیاى اسلام جایش خالى بود. یعنى ملتهاى اسلامى در حالى که نظام ارزشى اسلام را داشتند به کل فراموش کرده بودند، پاک باخته بودند و به یک نظام ارزشى بیگانه، مؤمن، معتقد، فریفته و علاقهمند شده بودند؛ لازم بود به خودشان برگردند یعنى به نظام ارزشى اسلام.اقبال و ذکر پیامبر اعظمیکى از آقایانِ محققینِ معاصر ذکر مىکند که هر وقت هر شعرى و بیتى که اسم پیغمبر در او بود براى اقبال خوانده مىشد، بىاختیار اقبال اشک از چشمش جارى مىشد، واقعاً خودش عاشق پیغمبر بود؛ بعد یک مقدارى که مىگوید داستان دختر حاتم طایى را نقل مىکند؛ مىگوید در یکى از جنگها دختر حاتم طایى اسیر شد، آوردندش خدمت پیغمبر، بعد چون پاى آن دختر در زنجیر بود و سر او یا بدن او عریان بود، پیغمبر نپسندید عریانىِ این دختر بزرگزاده و کریمزاده را، عباى خودش را برداشت و روى این دختر افکند تا او خجلتزده و شرمسار نشود؛ بعد این را مىگوید، بعد مىگوید که:ما از آن خاتون طى عریانتریمپیش اقوام جهان بىچادریمروز محشر اعتبار ماست اودر جهان هم پردهدار ماست اوما که از غیر وطن بیگانهایمچون نگه نور دو چشمیم و یکیماز حجاز و مصر و ایرانیم ماشبنم یک صبح خندانیم مامست چشم ساقىِ بدهاستیمدر جهان مثل مى و میناستیمچون گل صد برگ ما را گو یکى استاوست جان این نظام و او یکى استلینک : محمد اقبال لاهوری ترجمه و تاثیر شعر فارسی در شبه قاره
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 573]