واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ورزش در شاهنامه (20)دست پروردگان ورزش در شاهنامه
فرهنگ پهلوانی«توکل ...» و «شکر...»: یکی از ویژگیهای برجسته و مشخصات آشکار پهلوانان شاهنامه، بویژه پهلوانان ایرانی، اعتقاد و اتکاء و توکل عمیق آنان به نیروی یزدان در پیکار با دشمن و هنگام گیر افتادن در سختیهاست.شاهنامه را شاید از نگاه دیگر «جنگنامه» هم بتوان نام گذاشت، چرا که در طول ماجراهایی که در این کتاب اتفاق میافتد، جنگها بیشترین و عمدهترین وقایع و رویدادها هستند. کمتر شاهی را میتوان یافت که در دوران حیاتش، چند بار لشکرکشی نکرده و به میدان با دشمن نرفته باشد، جنگجویان شاه هم پهلوانان هستند که سلسله مراتب لشگر را بنا به سابقه و کسوف و هنر خود تشکیل میدهند و در طول این جنگها و در زبان این پهلوانان است که مساله «توکل» به خدا برای شکست دشمن مشاهده میشود. پهلوان خود را فقط «وسیله» میداند، وسیلهای که اگر خدا یارش باشد، بر دشمن فائق خواهد آمد و اگر از حمایت الهی برخوردار نباشد شکستش قطعی است.البته دست به سوی آسمان بلند گردن پهلوانان فقط منحصر به دوران گیر افتادن در سختیها یا قبل از آغاز جنگ با دشمن نمیشود و بارها ملاحظه میشود که پهلوانان پس از توکل به خدا و دعا و نیایش به درگاه یزدان؛ وقتی پیروزمندانه به میدان باز میگردند، باز گوشهای را برای شکرگزاری پیدا میکنند و خدا را ستایش کرده و تکرار میکنند که این «تو بودی» و «نه من» و ... در واقع همان قضیه «مارمیت، اذرمیت، لکنالله رمی» را بارها به زبان شعر در کلام پهلوانان شاهنامه پیدا میکنیم. توکل و شکر در فرهنگ پهلوانان شاهنامه جایگاه خاصی دارد و وقتی با توجه به مباحث قبلی ملاحظه میشود که اصولاً پهلوانان سعی دارند در زندگی «راه و آئین خدایی» را در پیش بگیرند و در جهت رضای ایزدی گام بردارند، طبیعی است که اینان در هنگامه جنگ و غوغای رقص شمشیرها و هلهله دشمن و ... باید به یاد خدا باشند و از او مدد و کمک بخواهند، بخصوص که از این کار ضرر هم نکرده و بارها نتایج دعا را دیده بودند. با این حال برای روشنتر شدن بیان الکن ما و بهتر رساندن منظور به ابیاتی که در شاهنامه به مسئله «توکل و شکر» مربوط میشود اشاره میکنیم.پهلوانان به مسأله دعا و نیایش و نتایج این کار اعتقاد داشتند. فریدون هنگامی که برای جنگ با ضحاک عازم میشود، به مادرش توصیه میکند: شاهنامه- ص 12که من رفتنیام سوی کارزارترا جز نیایش میاد هیچکاریا در نامه کیخسرو به پدرش (کاوس) میبینیم:چو در پیش یزدان گشایی دو لبنیایش کن از بهر من روز و شباگر پاک یزدان بود یاورمتوسل پهلوانان به خدا هنگام سختی و نومیدی:در داستان بیژن وقتی با هومان تورانی میجنگد و میبیند که هومان زورش بیشتر است دست به دعا برمیدارد: شاهنامه- ص 215بخورد آب و برخاست بیژن نه دردزدادار نیکی دهش یاد کردتن از درد لرزان چو از باد بیددل از جان شیرین شده ناامیدبه یزدان چنین گفت کای کردگارتو دانی نهان من و آشکاراگر داد بینی همی جنگ منوزین جستن کین و آهنگ منزمن مگسل امروز توش رانگهدار بیدار هوش رانتیجهگیری از دعا: ز بیژن فزون بود هومان به زورولی: فکندش [بیژن] بسان یکی اژدهابغلتید هومان به خاک اندروندر جستجوی کیخسرو به دنبال افراسیاب، وقتی از یافتن افراسیاب ناامید میشود، تنها چاره را توسل و دعا به خدا میبیند: شاهنامه- ص251جهاندار یکشب سر و تن بشستبشد دور با دفتر زند و اُستهمه شب به پیش جهان آفرینهمی بود گریان و سر بر زمین [سجده]و...شاهنامه- ص252باز هم: سرو تن بشوییم با پا و دست [وضو]چنان چون بود مرد یزدانپرستبه زاری ابا کردگار جهانبه زمزم کنیم آفرین نهانزمین را همی گشتند هر دو یکینگردید یک تن ز راه اندکیوقتی سپاه ایران در برف و سرما گرفتار میشود و بیم مرگ و نیستی میرود باز هم سپهداران و پهلوانان دست نیایش و دعا به سوی خدا می برند. شاهنامه- ص164سپهدار و گردنکشان آن زمانگرفتند زاری سوی آسمانکه ای برتر از دانش و هوش و رأینه بر جای و در جای و هر جا به جایهمه بنده پر گناه توایمبه بیچارگی دادخواه توایمدر این برف و سختی تو فریادرسنداریم جز تو کسی دادرسدر خوان ششم اسفندیار، وقتی سپاه در خشکی و بیآبی گرفتار میشود: شاهنامه- ص294سپه یکسره دست برداشتندنیایش از اندازه بگذاشتندنتیجهگیری: همانگه بیامد یکی باد خوشتوسل پهلوان هنگام تنگی: شاهنامه- ص 215بخورد آب و برخاست بیژن به دردزدادار نیکی دهش یاد کردتن از درد لرزان چو از باد بیددل از جان شیرین شده ناامیدبه یزدان چنین گفت کای کردگارتودانی نهان من و آشکارملاک پیروزی: اگر داد بینی همی جنگ منوزین جستن کین و آهنگ مندر جای دیگر: ز مردی نپیچید هرگز دلم...شاهنامه- ص184بدین رزم تاریک شد روز منسیه شد دل گیتی افروز منکنون گر همه پیش یزدان پاکبغلتیم با درد یک یک به خاکسزاوار باشد که او داد زوربلند اختر پخش کیوان و هورشاهنامه- ص184مبادا که این کار گیرد نشیبمبادا که آید به ما بر نهیبشاهنامه- ص177کمیت و فزونی لشگریان در مقابل حمایت خداوند هیچ است:شاهنامه- ص77اگر صد سوارند و گر صدهزارفزونی لشکر نیاید به کارچو ما را بود یار یزدان پاکسر دشمنان اندر آرم به خاکبه نیروی یزدان پیروزگربه بخت و به شمشیر و تیر و هنرشاهنامه- ص 68جهان آفریننده یار منستشاهنامه- ص 59به زور خداوند خورشید و ماهکه چندان نمایم و را دستگاهشاهنامه- ص 23
دوران سیاوش:نخست آفرین کرده بر دادگرکزو یست نیرو و فرو هنرزیزدان زورآفرین زور خواستبزد دست و آن سنگ برداشت راستشاهنامه- ص206به نیروی یزدان و شمشیر تیزبرآرم از آن انجمن رستخیزشاهنامه- ص220گیو به فرنگیس:به نیروی یزدان و دیهیم شاهنترسم من از جنگ توران سپاهخسرو پرویز:ورایدونکه پادشاهی مراستپرستندهای دانیم داد و راستشاهنامه- ص475تو پیروز گردان سپاه رابه بنده [بهرام چوبینه] مده تاج و گاه راوزو خواست پیروزی و دستگاهنمودن دلش را سوی داد راهشاهنامه- ص419و گر من ز بهر تو کوشم همیبه رزم اندرون سر فروشم همیشاهنامه- ص463خدا محوری:جهان و مکان و زمان آفریدپی مور و کوه گران آفریدخرد داد و جان و «تن زورمند»بزرگی و دیهیم و تخت و بلندشکر گزاری: پهلوانان زور و نیرو و قدرت خود را از خدا میدانند. پهلوان، خدا محور است و همه چیز را در «خدا» و از «خدا» میبیند و از خدا میخواهد، در این اشعار جهانبینی و نظر پهلوان را در این باره ملاحظه میکنیم:جهان و مکان و زمان آفریدپی مور و کوه گران آفریدخرد داد و جان و «تن زورمند»بزرگی و دیهیم و تخت بلندهمه چیز از اوست و هر چه ما داریم از او داریم. خرد،جان، زور، بزرگی، تاج، تخت، نیرو و ...پس پیروزی را باید از او خواست و پس از پیروزی هم یادمان نرود که او خواست که پیروز شویم و او بود که را پیروز کرد... این طرز تلقی؛ محور فرهنگ پهلوانی در شاهنامه است.در قسمت قبل توسل و توکل پهلوانان را هنگام نبرد و گیر افتادن در سختی و مشکلات دیدیم، در این قسمت به زمزمه پهلوانان پس از پیروزی و حل مشکل گوش میدهیم:اسفندیار پس از پیروزی در خوان اول (کشتن دو گرگ):همی گفت کای داور دادگرتو دادی مرا زور و فر و هنرشاهنامه- ص290اسفندیار پس از پیروزی در خوان دوم (کشتن شیران):چنین گفت کای داور داد پاکبه دستم ددان را تو کردی هلاکشاهنامه- ص 291رستم بعد از پیروزی در جنگ با کافور مردمخوار:تهمتن چنین گفت کاین زور و فریک خلقتی باشد از دادگرشما سر به سر بهره دارید ازیننه جای گله ست از جهان آفرینشاهنامه- ص 187رستم پس از پیروزی بر شنگل:گر ایدونکه نیرو دهد دادگرپدید آورد رخش رخشان هنرجای دیگر: پس از پیروزی رستم در خوان هفتم و کشتن دیو سپید:گشاد از میان آن کیانی کمربرون کرد خفتان و جوشن زبرزبهر نیایش سر و تن بشستیکی پاک جای پرستش بجستشاهنامه- ص70گیو درباره بیژن با خدا راز و نیاز میکند:به دادار گفت از تو دارم سپاستو دادی مرا پور نیکیشناسهمی زور دادی همی هوش و دینشناسای هر کار و جویای کینشاهنامه- ص209بعد از رزم هجیر با سپهرم و کشته شدن سپهرم:همه زور و بخت از جهاندار دیدشاهنامه- ص226شکرگزاری کیخسرو پس از هزیمت افراسیاب:تو دادی مرا فرو دیهیم و زورتو کردی دل و جان بدخواه کورجهاندار یزدان مرا یار گشتسر بخت دشمن نگونسار گشتشاهنامه- ص240وقتی کیخسرو افراسیاب را میکشد:زیزدان چو شاه آرزوها بیافتشاهنامه- ص 254که بردست من کرد یزدان هلاکشاهنامه- ص229که دارای کیهان مرا یاورستکه از دانش برتران برتر استشاهنامه- ص394شکرگزاری بهرام پس از پیروزی بر دشمن:به پیروزی چین چو سر بر فراختهمه کامکاری ز یزدان شناخت... مرا کرد پیروز یزدان پاکسر دشمنان اندر آمد به خاکبه جز بندگی پیشه من مبادجز از دادار اندیشه من مباد(فقط از خدا میترسم.)ز یزدان بخواهید تا همچنیندل ما بدارد به آیین و دینهمه نیکوئیها ز یزدان بودکسی را کجا بخت خندان بودشاهنامه- ص464توکل و شکرگزاری بهرام از پیروزی بر ساوه شاه:چو او را بکشتند بر پای خاستچنین گفت کای داور داد راستنژندی و هم شادمانی ز تستانوشه دلیری که راه تو جستوقتی در جریان شکار بهرام گور و هنرنمایی او در نخجیرگاه، پهلوانان زبان به ستایش و مدح او میگشایند و از چیرهدستی او و تیراندازی دقیق او تعریف میکنند، بهرام بیدرنگ پاسخ میدهد:بدو گفت بهرام این نه تیر من استکه پیروزگر دستگیر من استکرا پشت و یاور جهاندار نیستازو خوارتر در جهان خوار نیستشاهنامه- ص392در داستان جنگ بهرام با گرگ در کشور هند به خوبی مساله توکل، اعتقاد به خواست خدا و نتیجهگیری از نیایش و بالاخره شکرگزاری را با هم یکجا میبینیم که ما برای حسن ختام این فصل آن را عیناً نقل میکنیم:شاهنامه- ص399توکل:بدو گفت بهرام پاکیزه رایکه با من بیاید یکی رهنمایچو بینم به نیروی یزدان تنشبه بینی به خون غرفه پیراهنشاعتقاد به قدر:چنین داد پاسخ که یزدان پاکمرا گر به هندوستان داد خاکبه جای دگر مرگ من چون بودکه اندازه ز اندیشه بیرون بودکمان را به زه کرد مرد جوانتو گفتی همی خوار گیرد روانبیامد دمان تا به نزدیک گرگپر از خش دل سر نهاده به مرگکمان کیانی گرفته به چنگز ترکش برآورده تیر خدنگهمی تیر بارید همچون تگرگبدین هم نشان تا غمی گشت گرگیکی تیر زد بر سرینگاه اوکه تیره شد اندر زمان ماه اوچو دانست کورا سرآمد زمانبرآمیخت خنجر به جای کمانسر گرگ را پست ببرید و گفتبه نام خداوند بسی یار و جفتشکر:که او داد چندین مرا فرو زوربه فرمان او تابد از چرخ هور ورزش در شاهنامه (18) ورزش در شاهنامه (19)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 601]