واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: بيماري مجيد كوچولو
مجيد كوچولو 5 ساله شده بود و هر روز صبح با مامان جونش به مهدكودك مي رفت و خيلي هم مهدكودكشو دوست داشت. مجيد امسال تونسته بود دوستان زيادي پيدا كنه. يك روز پاييزي وقتي مجيد با دوستانش توي حياط مهدبازي مي كرد يك دفعه متوجه شد احساس خوبي نداره و سرش خيلي درد مي كند. اون روز تا آخر وقت مجيد اصلا حال و حوصله بازي كردن رو با دوستانش نداشت. وقتي ظهر به خونه رفت، مامان ديد گونه هاش حسابي گل انداخته و ازش پرسيد: چي شده پسرم؟ مجيد گفت: مامان جون! سرم خيلي درد مي كنه. امروز نتونستم با دوستام بازي كنم. مامان دستشو گذاشت روي پيشوني مجيد و احساس كرد يك خورده گرم تر از روزهاي گذشته است و به مجيد گفت: پسر گلم بايد استراحت كني تا حالت بهتره بشه. من هم برات از دكتر وقت مي گيرم تا عصر با هم بريم پيشش. مجيد كوچولو خيلي ناراحت بود چون هم از دكتر مي ترسيد و هم دلش نمي خواست دارو بخوره و از همه مهم تر از اين كه مجبور بود چند روزي به مهدكودك نره و توي خونه استراحت كنه، ناراحت بود.مجيد كوچولو تا عصر مدام از مامانش مي خواست كه دكتر نره و فردا هم هرجوري شده به مهدكودك و پيش دوستاش بره.مامان به مجيد كوچولو گفت: پسر گلم! اگه بخواي با اين حال به مهدكودك بري تمام دوستات مريض مي شن. خلاصه عصر اون روز مجيد و بابا به دكتر رفتن و آقاي دكتر بعد از معاينه مجيد، براش شربت و آمپول تجويز كرد و از او خواست كه 3 روز خونه بمونه و استراحت كنه.چهره اخموي مجيد خيلي ديدني شده اما چاره اي نداشت و بايد خونه مي موند. بعد از تمام شدن اين 3 روز وقتي حال مجيد كوچولو بهتر شد، تونست به مهدكودك بره. خانم مربي و بچه ها كه از اومدن مجيد كوچولو خيلي خوشحال شده بودن به استقبالش رفتن وخانوم مربي از كار خوب مجيد تشكر كرد و از تمامي بچه ها خواست وقتي مريض مي شن توي خونه بمونن و استراحت كنن تا بچه هاي ديگه مريض نشن. مجيد كوچولو با ديدن خوشحالي خانوم مربي، فهميد كه مامان درست مي گفته واز اين كه اون روز نمي خواست به حرف مامان گوش كنه، كمي شرمنده شد اما از اين كه بالاخره توي خونه مونده بود تا حالش بهتر بشه و حالا مي تونست با دوستاش بازي كنه خيلي خوشحال بود.
شنبه 20 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 267]