واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: قتل در نزاع چند دانشآموز دبيرستاني ! + عکس
دعواي چند دانش آموز دبيرستاني قتل يكي از آنها را رقم زد. به گزارش تهرانامروز، شب 11 مهرماه ماموران پليس شهر ري از مجروح شدن جواني 20 ساله طي يك درگيري در خيابان مختارخان اين شهر با خبر شدند. با حضور ماموران در محل چند تن از شهروندان گفتند هنگامي كه آنها كنار خيابان ايستاده بودند جوان مجروح خود را به خيابان مختارخان رسانده و از آنها كمك خواسته است. آنها نيز بلافاصله موضوع را به پليس و اورژانس اطلاع دادند. دقايقي بعد حراست بيمارستان فيروز آبادي با پليس تماس گرفته و از مرگ جوان مجروح خبر داد. بلافاصله پروندهاي با موضوع قتل تشكيل شده و كارآگاهان با انجام تحقيقات محلي از تعدادي از كسبه دريافتاند مقتول شب حادثه با دو جوان ديگر درگير شده و دقايقي بعد در حالي كه آن دو جوان از محل متواري شده بودند مقتول كه دست خود را روي گلويش گذاشته بود به سمتآنها آمده و درخواست كمك كرده است. با شناسايي هويت مقتول به نام پوريا مشخص شد وي شب حادثه با يكي از دوستان خود به نام مهرزاد كه از مدتي پيش با هم اختلاف داشتهاند قرار ملاقات داشته است. ماموران منزل متهم واقع در شهرري را شناسايي كرده و پس از مراجعه به آنجا دريافتند مهرزاد چند ساعت قبل سراسيمه به خانه آمده و پس از برداشتن مقداري لباس به منزل خواهرش در باقر آباد رفته است. ماموران در ادامه به منزل خواهر مهرزاد رفته و وي را دستگير كردند. مهرزاد پس از دستگيري در ماشين پليس به درگيري با مقتول اعتراف و گفت به همراه يكي از دوستان خود به نام فرهاد دست به اين جنايت زده است. باشناسايي محل سكونت فرهاد اين متهم نيز در ساعت 4 صبح هنگامي كه در رختخواب بود دستگير شد. فرهاد پس از بازداشت ماجراي شب قتل را به اين ترتيب شرح داد: تازه از دبيرستان بيرون آمده بودم كه مهرزاد براي من پيامك فرستاد كه با شخصي دعوا كرده است. از مهرزاد پرسيدم چرا دعوا كرده است كه گفت: دو شب پيش به خانه خواهرم رفته بودم و بچه خواهرم در حال بازي كردن با موبايلم با فشار دادن شماره 7 باعث تماس با يكي از دوستان سابقم به نام پوريا شد كه قبلا سر موضوعي با وي اختلاف پيدا كرده بودم.من به محض متوجه شدن تلفن را قطع كردم اما پوريا با اين تصور كه من قصد مسخره كردن او را داشتهام برايم پيامكي حاوي فحش فرستاد. من هم كه آنروز به خاطر دعوايي كه ساعتي پيش با برادرم كرده بودم خيلي عصباني بودم بلافاصله به پوريا زنگ زده و دعواي لفظي شديدي با او كردم. براي همين با او قراري براي دعوا گذاشتم ولي سر قرار نرفتم. تا اين كه او پيامكي برايم فرستاد مبني بر اين كه آدمهاي ترسو سر قرار نميآيند.با ديدن اين پيامك خيلي به من برخورد و براي همين با او در ميدان اصلي شهر ري قرار دعوا گذاشتم.با شنيدن اين موضوع به مهرزاد قول دادم كه در دعوا كمك حال او باشم. روز حادثه مهرزاد در خانه ما آمد و من هم چاقويي را از داخل وسايل كاري پدرم برداشته و به همراه مهرزاد به ميدان اصلي شهر رفتيم. با ديدن پوريا به كوچهاي خلوت رفته و آنجا بود كه مهرزاد و پوريا با هم گلاويز شدند. من هم پوريا را هل داده كه او شروع به فحاشي به من كرد.من هم چاقو را درآورده و به قصد ترساندن او بالا و پايين بردم كه باعث شد پوريا بترسد و چند قدمي عقبتر برود. من و مهرزاد خواستيم از كوچه خارج شويم كه پوريا به سمت من آمد و مشتي به صورتم زد. من هم نفهمديم چطور شد كه چاقو را سمت گردن وي گرفتم كه يكمرتبه متوجه شدم دستم خوني شده است. مهرزاد گفت چاقو به گردن پوريا خورده است. ما فكر ميكرديم پوريا به بيمارستان رسانده و درمان شده است. براي همين به خانههاي خودمان رفتيم. متهم كه تازه متوجه شده بود پوريا بر اثر ضربه چاقو به قتل رسيده است با شنيدن اين خبر شروع به گريه كرد. سپس مهرزاد مورد بازجويي قرار گرفت. وي به ماموران گفت: من و پوريا از مدتي پيش با هم رفيق بوديم.حدود يكسال پيش با پوريا به يك كافي نت رفته بوديم كه يكي از دوستان به سراغ من آمد و من يك ساعتي پوريا را تنها گذاشتم. پوريا هم كه از رفتن من ناراحت شده بود با ارسال پيامكي به دوستي ما پايان دادو ديگر با هم ارتباطي نداشتيم. روز حادثه هم زمانی که به دنبال فرهاد رفته بودم، چندین بار از او سوال کردم که آیا با خود چاقویی دارد یا نه تا در صورت داشتن چاقو از او بخواهم آن را كنار بگذارد اما وي گفت چاقويي همراه خود نياورده است تا اين كه در جريان درگيري متوجه شدم او با چاقو سر قرار آمده است. متهمان با اين اعترافات به طور موقت بازداشت شدند تا تحقيقات تكميلي لازم درباره پرونده صورت گيرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 260]