تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836351152
آويني در سال هاي آخر داشت منفجر ميشد
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: آويني در سال هاي آخر داشت منفجر ميشد خبرگزاري فارس:مرتضي سالهاي آخر خيلي كلافه بود. به خاطر همين چيزهايي كه در انقلاب و مسايل فرهنگي ميديد و كلافگياش را ابراز هم ميكرد. من فكر ميكردم ايشان در ادامه اصلاً منفجر شود. «نادرقلي طالب زاده اردوبادي» متولد 1332 تهران، فارغ التحصيل رشته ادبيات از دانشگاه «راندولف ميكن» و رشته كارگرداني سينما از دانشگاه «كلمبيا» است. با وقوع انقلاب اسلامي در 1357 به ايران بازگشت و شروع به ساختن فيلم هاي كوتاه مستند كرد. در 1359 به سيماي جمهوري اسلامي ايران پيوست و همزمان به تدريس در مركز اسلامي آموزش فيلمسازي نيز پرداخت. در 1376 به مديريت اين مركز رسيد و مدتي نيز سرپرستي اداره تحقيقات و مطالعات سينمايي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را برعهده داشت. آخرين سمت اجرايي وي مدير كل تامين برنامه هاي خارجي معاونت سيماي ايران بود. طالب زاده در كنار سمت هاي اجرايي خود تاكنون مجموعه هاي مستند: "ساعت 25(در آمريكا) "/ "خنجر و شقايق(در بوسني) "/ "رويش در آتش(در صربستان) "/ بيداد خاموش(در آلمان) "/ "ره آورد هند(در هندوستان) "/ "جهان در انتظار(اروپا) " مجموعه تلويزيوني "بشارت منجي " و " فيلم سينمائي مسيح " اشاره كرد. نادرطالبزاده پسر مرحوم سرلشكر منصور طالبزاده اردوبادي است كه بيشتر با نام "سرلشكر اردوبادي " شناخته ميشود. سرلشكر اردوبادي در ميان عشاير فارس چهرهاي خوشنام است. او پس از سركوب قيام بزرگ عشايري فارس در سالهاي 1341- 1342، كه به قتل عام و شهادت تعداد كثيري از عشاير و غارت گسترده اموال ايشان انجاميد، به عنوان بازرس ويژه شاه براي بررسي علل اين قيام به فارس اعزام شد. او علاوه بر اقدامات مثبتي كه در جهت دلجويي از عشاير انجام داد، در 7 تير 1342، گزارشي صريح و دقيق براي شاه فرستاد كه طي آن اقدامات ظالمانه عوامل حكومت پهلوي را به عنوان محرك اين قيام ذكر نمود. اندكي بعد اردوبادي مغضوب شد. او به دليل گزارشي كه نوشته بود و نيز به دليل دوستي و رابطه نزديك با سرلشكر شهيد «محمدولي قرني»، كه او نيز مغضوب بود، خانهنشين شده و تا زمان مرگ تحت بازداشت خانگي ساواك قرار گرفت. از منصور طالب زاده دو پسر به جاي ماند، نادر و ناصر كه سال گذشته دكتر ناصر طالب زاده بر اثر سكته قلبي فوت كرد. نادرطالب زاده در مورد برادرش مي گويد: "دكتر ناصر طالبزاده پزشك كلينيك اورژانس شهر سياتل آمريكا بود و از سال 1996 توانست با مديريت بر هفده كلينيك، كه حدود 100 پزشك و پرستار آمريكايي در آن فعاليت مي كردند، موفق ترين پزشك شهر سياتل شناخته شود. او به دنبال توطئهاي مبني بر همكاري وي با حزب الله لبنان به محاكمه كشيده شد و به زندان افتاد. چون برادرم ايراني و مسلمان بود هماره به او مشكوك بودند و از سوي ديگر چون پزشك موفقي بود او را به نحوه و نوع اعمال پزشكي و استفاده از طبابت شرقي و طب سوزني و همچنين تهمت همكاري با حزب الله لبنان محاكمه كردند و بيش از يك سال در زندان فدرال حبس نمودند. " حاج نادر از جمله افرادي است نزديكي برادرانه اي با شهيد«سيدمرتضي آويني» داشته كه اين رابطه در جريان ساخت مجموعه «خنجر و شقايق» به اوج خود رسيد.سيد مرتضي آويني آخرين سال حيات خود را به نبردي مظلومانه براي پخش مجموعه خنجر و شقايق از صدا و سيما گذراند و از تمامي آبرو و حيثيت خود براي انتشار كامل ساخته آقاي طالب زاده مايه گذاشت. گفتگو با آقاي طالب زاده در محل زنگي او كه در عين حل دفتر كارش نيز محسوب مي شد انجام گرفت. صراحتا اعتراف مي كنم كه گرمي و صميميت آقاي طالب زاده بسيار بيشتر از آن چيزي بود كه شنيده بوديم اين در حالي بود كه هنوز داغ از دست دادن برادرش تازه بود و دل پري هم از جفايي كه سال ها از طريق يكي از نهاد هاي صاحب نام كشور بر او مي رفت داشت.با همه اين احوال ايشان بچه هاي خبرگزاري فارس را حسابي تحويل گرفت . *فارس: آشناييتان با شهيد آويني از كجا آغاز شد؟ *طالب زاده: شايد بتوان گفت آشنايي من با مرتضي از فيلمهايش، مجموعه كارهاي تلويزيون جهاد و روايت فتح آغاز شد. يعني قبل از اين كه خودش را ببينم، كارهايش را ديدم. من سال 57 از آمريكا آمدم و فيلمهاي تركمن صحرا، خان گزيدهها، حقيقت و ...را كه مرتضي در سال هاي اوليه انقلاب ساخته بود، به مرور زمان ديدم. به عنوان يك مستندساز كه هميشه خودم را "مستندساز دانشجو " ميدانستم، وقتي اين فيلمها را ديدم با آن برشها و متن و آن صدا، احساس كردم كه كار برايم تازگي دارد، حس ميكردم اين فيلم زنده است و دارد از "روح " و با "روح " حرف ميزند. *فارس: چه بخشي از فيلمها برايتان جالب بود؟ **طالب زاده: همه اجزاي فيلم برايم جالب بود. ببينيد شما وقتي از يك اثر هنري خوشتان ميآيد و يا اينكه اگر گلي به چشم شما زيبا ميآيد، همه اجزا، از رنگ، جنس و بوي آن گل را زيبا ميبينيد. لذا همه اجزاي آن مستندها كامل و فوقالعاده موفق بود. ميدانيد كه بنياد تحصيلاتي مرتضي اصلاً مستندسازي نبود، بلكه او در دانشگاه، "هنر و معماري " خوانده بود و در زمينههاي نقاشي، خوشنويسي، شعر و داستاننويسي كار كرده بود. او در كل معمار بود و فيلمسازي كار نكرده بود، فيلمسازي را در انقلاب ياد گرفت. براي اينكه در اين زمينه هيچ مستندسازي نميخواست كار كند. فيلمهاي ايشان، يك جور تأييديه انقلاب اسلامي از زبان يك هنرمندبود. به ويژه براي ما كه از آن طرف دنيا آمده بوديم خيلي كمك ميكرد تا انقلاب از منظر يك هنرمند موفق و مدرن، برايمان دوباره تفسير شود. اولين مستندهايي كه ديدم، در رابطه با جنگ هم نبود. در مورد مشكلات مردم ايران در اقليمهاي مختلف بود و سبك كاملاً جديدي داشت. يعني تدويني بود بر اساس آنچه كه بعدها به آن "مستند اشراقي " ميگفت. اين كه گفته شد "مستند اشراقي " عبارت كاملاً درستي بود. به معناي واقعي يك كار خلاقه ي (spiritual) روحاني بود. كاري كه بر اساس حضور و يك روحانيت خاص شكل گرفته بود. مرتضي كسي است كه به لحاظ عبادي و سلوكي حضور دارد. اين فرق مرتضي با بقيه بود. شما ميبينيد بعضي از افراد با بقيه متفاوتند و يك جذابيتي دارند. براي اين است كه كاملتر هستند و در "حال " زندگي ميكنند. آويني اينگونه بود و اين ويژگي در آثارش نيز مشاهده ميشد. اثر آويني يك مستند عادي نبود و حتماً تفكري پشت آن بود. البته يك مقدار هم خشن بود. يعني مثل مستند شبكه الجزيره يا BBC شسته رفته نبود. به نظرم يك مقدار عمداً خشن بود و اين خشونت، آن هم در تدوين اثر، براي من كه حداقل 4 سال در 3 دانشگاه مختلف درس خوانده بودم، خيلي جذابيت داشت. آويني بيشتر اوقات پشت دوربين نبود و افراد ديگري حضور داشتند كه خودش آنها را آموزش داده بود. به آنها آموخته بود كه به چه نحوي به موضوع نگاه كنند، با چه لنزي تصوير بگيرند، به آنها آموخته بود كه فطري به ماجرا نگاه كنند. البته اين خيلي سخت است كه بخواهد به افرادي كه ميخواهند بروند داخل صحنه، اين زاويهها و عمق ميدانها را تأكيد كند؛ اما به هر صورت فيلمبرداري آنها هم با موفقيت همراه بود. *فارس: همان زمان هم اين نظر را داشتيد؟ **طالب زاده: بله. به نظر من در اين شيوه، «فيلمبردار» ديگر ديده نميشد. شما در يك اثر موفق تنها اجزايش را نبينيد، كليت آن را در نظر بگيريد. فراموش كنيد كه فيلمبردارياش خوب است يا بد، شما بايد كليت آن را بگيرد. البته در بعضي از مواقع فيلمهاي آويني متريال قوي هم نداشت. يعني ميديديم كه يك صحنه بسيار عادي است و به تنهايي خيلي چيز زيادي براي گفتن ندارد؛ ولي آن فيلمبردار با آن نيتي كه تصوير را گرفته بود و متني كه مرتضي براساس تعابيري كه الهام گرفته بود براي آن اثر به كار ميبرد، خيلي زيبا بود. تا آنجا كه من خبر داشتم آويني تدوين اوليه فيلمهايش را انجام ميداد و بعد دوباره آن را تدوين نهايي ميكرد كه خيلي هم سخت بود. سپس در خلوت شب متنهاي فيلمش را مينوشت. *فارس: چرا ميگوييد تدوين مستندهاي شهيد آويني بعضا خشن بود؟ **طالب زاده: اول بگذاريد درباره واژه "خشن " كه هشت، ده سالي است در فرهنگ اصطلاحات روزمره ي ما دچار آفت سياست زدگي شده و بار منفي گرفته توضيحي بدهم. اگر گفتم تدوين فيلم هاي مرتضي خشن بود، منظورم اصطلاح فني يي است كه در عوالم تدوين به آن مي گويند:( Rough cut). واژه Rough اصولا به معني خشن است. برشي خشن در پردازش اوليه ي فيلم طي مرحله تدوين. پس ان شاء الله جايي براي سوء تعبير و كج فهمي از مراد بنده درباره ي نحوه ي تدوين آثار مرتضي، ايجاد نشود. ديگر اينكه اصولا براي مرتضي مسئله ديگري مهم بود و آن انتقال مفاهيم و يك حقيقت خشن و صريح از طريق رسانهي فيلم به مخاطبين بود. بعضي مواقع عمداً اين خشونت را حفظ ميكرد. او در واقع انصاف و معرفت آدمها را به چالش ميكشيد. آدمهاي مريض، بعد از ديدن فيلمهايش ميگفتند اين ديگر چيست؟ اينكه مستند نيست؛ اما آدمهاي با فطرت، زود مفاهيم آن را ميگرفتند. حتي كساني كه اصلاً مذهبي و هوادار انقلاب هم نبودند اما انصاف داشتند، آدمهايي كه وقتي يك حقيقت را نسبت به آدمهاي ديگر ميديدند، قبول ميكردند. آنها هم طرفداران خيلي پر و پا قرص كارهاي آويني بودند. *فارس: مقداري مصداقيتر در مورد اين خشونتي كه اشاره كرديد، صحبت كنيد. *طالب زاده: چنانچه بيشتر گفتم، وقتي ما ميگوييم خشن، منظور خشونت در كادر نيست. فيلمها به صورت يك برش اوليه بود، "fin cut "نبود، "rough cut "بود. كارهاي مستند آويني مثل لباسي است كه يك طرح ساده دارد و در طراحي آن، خيلي دستكاري نشده باشد. لباسي كه از پشم يا نخ كتان خوبي بافته شده و با رنگ طبيعي درست شده كه پاك نميشود. لباسي كه خوب دوخته شده، ولي ظرايف ديگري ندارد و فقط يك لباس راحت خوب است. كارهاي مستند ايشان از همين جنس بود. جنس خوبي داشت. با يك برش عالي كه نشان ميداد كسي با يك فكر خوب، پشت اين برش حضور دارد. هميشه باورم اين بوده كه در خلق يك اثر با صلابت و ماندگار، شرط لازم، سادگي در بيان هنري است. صريح، ساده و چه بسا نه چندان در بند ظريف كارهاي زيبا شناختي براي رسيدن به بياني با صلابت. من خيلي جذب اين نوع كار شدم. يعني شايد يكي از چيزهايي كه من را در سلوك معنوي خودم بعد از انقلاب هدايت كرد اين بود كه قبل از اين كه شخصيت آويني را ببينم، اثرش من را جذب كرد. زماني كه از آمريكا آمدم، از اسلام شناختي نداشتم و تنها امام برايم همه چيز بود. بعد از امام، تازه شروع كردم به مطالعه درباره اسلام كه حالا اين اسلام چيست؟ دو سه سالي طول كشيد. در اين مدت آثار و صداي آويني خيلي روي من تأثيرگذار بود. در عين حال هر مستندي كه ميساختم در مورد انقلاب اسلامي بود؛ ولي كار در مورد اسلام براي من چند سالي طول كشيد. او براي من مثل يك علامت راهنمابود، قبل از اين كه اصلاً او را ببينم. *فارس: شهيد آويني كه اسمي از خودشان در فيلمهايشان نميآوردند، پس چگونه با ايشان آشنا شديد؟ *طالب زاده: من سال 58 يك فيلم مستند در تلويزيون به نام "واقعيت " ساختم كه در رابطه با گروگانگيري بود. آن موقع من در ساختمان توليد شبكه يك بودم و ايشان در ساختمان ديگري حضور داشتند. تصادفاً يكي دو بار همديگر را آنجا ديده بوديم، ولي همديگر را نميشناختيم.تا اين كه در زمان جنگ سال 1362، طي عمليات آبي-خاكي خيبر، فيلمي ساختم به نام "والعصر ". والعصر سال 1363 به نمايش درآمد كه به صورت 35 ميليمتري فيلمبرداري شده بود و به ماجراي پروژه عظيم مهندسي جنگ، يعني احداث جاده ي 13 كيلومتري سيد الشهداء(ع) در دل مرداب هاي هور، طي عمليات خيبر مي پرداخت . خودم هم فيلمبرداري كرده بودم. ايشان اين كار را ديد و بناي آشناييمان از آنجا شروع شد. بعد از آن ديگر با هم ارتباط داشتيم. *فارس: اول او آمد سراغ شما يا شما به ديدار او رفتيد؟ **طالب زاده: درست يادم نيست، طبيعتاً من به ديدار او ميرفتم. ايشان آنقدر درگير بود كه من تا مدتها نميدانستم كجا حضور دارد. من در "پشتيباني جنگ جهاد " كه يك مركز توليد فيلم در ميدان انقلاب بود، فيلم ميساختم. ايشان فيلم والعصر را ديد، اين فيلم تنها مستند 35 ميليمتري بود كه تا سال 65 يا 66 ساخته شده بود. آقاي سهيل نصيري كه شوهر خواهر ايشان بودند در اين فيلم به من كمك ميكردند. اين مسئله هم باعث ارتباط بيشتري بين ما ميشد. والعصر يك نقطه اتصال بود. ولي در كربلاي 5 بيشتر نزديك ايشان بودم. شب قبل از عمليات هر دو همزمان به مقر حضرت مصطفي(ص) رسيديم. بعد از شهادت دو سه نفر از دوستان ايشان، من باز هم با ايشان بودم. * فارس: مقر حضرت مصطفي(ص) در كدام منطقه قرار داشت؟ **طالب زاده: مقر حضرت مصطفي(ص) يك جايي بود نزديك شلمچه. جايي كه قبلش سايت موشكي ايران بود، براي استتار آن سايت، اطرافش نخلهايي هم زده بودند و خيلي يادم نيست كه چه چيزيهاي ديگري داشت. *فارس: اين مقر متعلق به سپاه بود يا جهاد؟ **طالب زاده: فكر ميكنم متعلق به ستاد پشتيباني مهندسي جنگ جهاد بود. ما براي عمليات كربلاي 5 به آنجا رفتيم. ولي با هم كار نميكرديم. من فيلم 35 كار ميكردم و ايشان هم كارهاي 16 ميلي متري خودش را انجام ميداد. در اواخر جنگ، آقاي آويني كلاً از تلويزيون آمدند بيرون و به همراه ديگر همكاران در واحد تلويزيوني حوزه هنري جمع شدند؛ من آن موقع در جهاد بودم. سالهاي 59، 60 و 61 من سه تا فيلم براي تلويزيون ساختم. يك فيم در مورد گروگانگيري ساخته بودم كه نصفش در آمريكا فيلمبرداري شده بود. تابستان1359يك فيلم در رابطه با خوزستان ساختم، دو هفته قبل از جنگ بود. فيلمي درباره تقسيم اراضي فئودال هاي فراري توسط هيات واگذاري زمين به كشاورزان ساكن در نوار مرزي ايران و عراق. سه چهار ماه اول جنگ هم فيلم ديگري ساختم به اسم «شوش» كه در رابطه با جنگ بود. بعد هم آمدم پشتيباني جنگ جهاد كه تا پايان جنگ آنجا بودم، بعد از آن هم به حوزه هنري رفتم. بعد از جنگ خواستم فيلم مسيح را به روايت«انجيل بارنابا» بسازم. يك مدتي با آقاي آويني در اين مورد صحبت داشتيم و حدود يك سال و نيم با ايشان روي اين موضوع كار كرديم. ايشان در واقع زمينهاي شد براي ساخت سريالي كه فكر ميكنم تا 3 ماه ديگر آماده پخش شود. در همان زمان فرصتي پيدا كردم كه به امريكا بروم. با طرحي كه ايشان داد و آقاي زم پشتيباني و حمايت كرد، عازم آمريكا شدم و يك مجموعه ساختم به نام "ساعت 25 " كه در واقع پيشبيني فروپاشي آمريكا بود. همكاري نزديك من با آقاي آويني با آن كار شروع شد. يعني در يك جا بوديم و كارها زيرنظر ايشان انجام ميشد. بعد از آن مجموعه مستند "خنجر و شقايق " بود كه در 10 قسمت آماده شد و در اين كار كاملاً با هم در ارتباط مستقيم بوديم. من با آقاي رضا برجي و محمد صدري (بچههاي جهاد و روايت فتح سابق) به يك سفر رفتم و آن 10 قسمت را ساختيم. آن كار را مونتاژ كردم. متنهايي را آماده كرديم و آقاي حسين بهزاد هم يك سري كارهاي نوشتاري رويش انجام داد كه البته بعد از آن شهيد آويني بر اساس ديدگاه عرفاني و اشراقي يي كه داشت كلاً يك متن نهايي با شكوهي نوشت و نام آن مجموعه شد "خنجر و شقايق ". براي آن مجموعه در زمان پخش اتفاقاتي افتاد كه با برخورد غيورانه آقاي آويني رو به رو شد و زمينهايي شد تا در تلويزيون تغيير و تحولي ايجاد شود. ما چهار قسمت از خنجر و شقايق را براي هفته ي حمايت از مردم مظلوم بوسني كه از طرف رهبر انقلاب اعلام شده بود، آماده كرديم. ولي تلويزيون هر قسمت را به صورت ناقص پخش كرد. هرجا صداي آقاي آويني بود، گفتارهاي متن را برداشت و كلاً سانسور كرد. به غير از بعضي جاها كه اگر برميداشت ناقص ميشد. مثلاً هر قسمت 35 دقيقهاي شده بود 15 دقيقه. آقاي آويني خيلي برافروخته شد و يك مقالهاي نوشت خطاب به صدا و سيما كه كيهان هم آن را چاپ كرد. بعد تلويزيون جواب داد، يعني عليه ايشان موضع گرفت. حالا محتوايش را دقيق يادم نيست ولي يكي از مواضع مديريت وقت صدا و سيما كه در هفته نامه ي سروش، يكصد و دوازده روز قبل از شهادت آويني چاپ شده اين بود كه او هيچ نقشي در توليدات روايت فتح نداشته و فردي است، شهرت طلب، طماع، بد آموخته و پول پرست و يك سري حرفهاي منفي ديگر. نامه دوم را باز آويني نوشت. نامه سوم را آقاي حسين بهزاد نوشت.هر يك از اين نامهها، يك صفحه كامل كيهان را پر كرده بودند و انتقاد به اين شكل هم سابقه نداشت. انتقاد با محتواي خيلي صريح و در عين حال فرهنگي و هنري، خطاب به رسانهاي كه به باور آويني در زمان جنگ كار خودش را خوب انجام نداده بود. حوزه هنري خودش يك قطب بود و تلويزيون سمت مقابل آن قرار داشت. چون فيلم ديده شده بود و بلافاصله توسط شبكه ي گسترده اي از بچه مسلمان هاي دانشجو در دانشگاهها هم پخش شد، سروصداي زيادي كرد. حالا فيلمهاي كامل با صداي مرتضي در تمامي مراكز آموزش عالي كشور با حضور انبوه دانشجويان و مردم پخش ميشد و جوي ساخته بود كه منجر به تفحص مجلس وقت درباره ي عملكرد مديريت صدا و سيما شد. بلافاصله بعد از آن تفحص، رئيس صدا و سيما عوض شد. اين همكاري بين ما اتفاق خوبي بود. من به او ميگفتم اصلاً ولش كن، حالا شده كه شده؛ ولي ايشان نگذاشت؛ گفت: نه و يك متن خيلي جالبي راجع به خنجر وشقايق نوشته بود كه در كيهان چاپ شد. خيلي اين كار را دوست داشت. تقريباً خنجر و شقايق تمامش با "استديكم " فيلمبرداري شده بود كه در ايران كسي كار نكرده بود. ما هم تنها شاهدان بعضي وقايع جنگ دو ساله بوسني بوديم. اين جنگ ابعادي داشت كه كاملاً ويژه بود و اين ريسك بزرگي بود كه داخل برويم و الحمدالله سالم هم در آمديم. بعد از برخورد ظالمانهي ارباب وقت رسانهي ملي با اين فيلم خيلي به سرعت تغيير و تحولاتي در تلويزيون اتفاق افتاد. *فارس: معلوم نشد مشكل كجاست؟ **طالب زاده: مشكل بين مرتضي و رئيس صدا و سيما بود. يا شايد هم تلويزيون و حوزه هنري. در واقع نوك پيكان به سمت مرتضي بود. مرتضي آدم جسوري بود كه جايش امروز خالي است. چون الان كسي نميتواند از تلويزيون نقد كند. كسي نميتواند مثل مرتضي در دومين نامه ي سر گشاده اش به رئيس صدا وسيما بگويد كه آقاي فلان شما تلويزيون را به "بوق مفلوكي " تبديل كردهايد. من از جهاتي خوشحال شدم چون مردم ميخواستند كه ايران به بوسني كمك كند و ايران هم كمك كرد. براي مردم ايران، بوسنياييها مثل بقيه مردم جهان اسلام مهم بودند. حالا برنامهاي كه درباره وقايع بوسني بود با سانسور صداي آقاي آويني مواجه شده بود. در هر صورت باعث تغيير و تحولاتي شد، البته تلويزيون خيلي تغيير نكرد. فقط يك مقدار از حيث كمي و تعداد شبكه ها گستردهتر شد، ولي زمينهايي كه باب انتقاد را باز كند ايجاد نشد و تا امروز هم چنين اتفاقي نيفتاده است. در اين 30 ساله آن فيلم تنها كار رسانهاي بود كه باعث تحولي-هرچندناقص- در حوزه ي رسانهي تلويزيون شد. بعد از كار خنجر و شقايق زياد طول نكشيد كه آويني شهيد شد. ولي در اين مدت با هم در ارتباط بوديم. در تمام مدتي كه در حوزه حضور داشت هر روز ما با هم ملاقات داشتيم. نشستهايش خيلي گرم بود و آدمهاي خيلي خاصي آنجا ميآمدند. فكر هم نميكردم شهيد شود. وگرنه خيلي از مواقع دوربين هم داشتم. اگر شما بخواهيد بدانيد كه در حالت عادي ايشان چگونه بود، سندي نيست. ولي در مورد اين آدم از همه چيز نابتر، لحظاتش بود كه هيچ وقت حرف لغو نميزد. مثل اينكه متصل به نوري بود كه دائم از آسمان جاري است و در عين حال بسيار بشاش و خندهرو بود. مثل بهشتيان كه ميگويند و ميخندند و به هم سلام ميدهند و اين واقعاً در وجود ايشان مشهود بود. يعني ميخواهم بگويم كه اولين هنرش حضورش بود و هنرهاي ديگر هنر دومش بودند. من 6 سال قبل از شهادت مرتضي به برادر ايشان آقاي سيد محمد آويني و آقاي اسلاملو از دوستان نزديك ما و از كساني كه به آقاي آويني خيلي نزديك بودند، گفتم: بزرگترين هنرمند زمان مرتضي آويني است. 6 سال قبل از شهادتش اين مطلب را گفتم. اين افراد الان شاهد هستند. اين موضوع را من با قاطعيت ميدانستم. *فارس: از شما دليلش را نپرسيدند؟ **طالب زاده: چرا پرسيدند. البته برادرشان كه هميشه با خندهرويي اعتقاد داشتند كه مرتضي هنرمند بزرگي است. اما كسي اين مطلب را به اين صراحت بيان نميكرد. من به همه ميگفتم . يادم هست كه به اينها هم گفتم و برايشان جالب بود. استدلالم هم خصوصيات ايشان بود چون ديگر هم شبيه ايشان نيامد. اسلام وقتي در انساني واقعاً متجلي شده باشد در او اتفاقاتي ميافتد. اسلامي كه همه وجود انسان را متحول ميكند در وجود مرتضي وجود داشت و من تصور ميكردم اين آدم، آدم عادي نيست. فكر ميكنم هر قرن يكبار چنين كسي بيايد. *فارس: جز شما يكي دو نفر ديگر هم روي اين نكته خيلي تأكيد دارند كه آويني آدم خاصي بود. آيا ميشود روي اين نكته كمي ريزتر شد؟ **طالب زاده: ببينيد، امام خميني(ره) در رشته خودش چگونه بود؟ امام خميني از قم آمده بود. يك طلبه، مجتهد و يك مرجع ديني بود. در قرن اخير ما مراجع زيادي داشتهايم. ولي هيچ كدام نتوانستند رهبري يك انقلاب را بر عهده بگيرند. امام يك آدم خيلي خاص بود. آقاي آويني هم همينطور بود. به خصوص بعد از شهادتش كه اين همه جوان جذب او شدند. من در همان زمان حياتش هم اينها را حس ميكردم. به خاطر همين خودم را يك مقدار مقصر ميدانم كه از او فيلم نگرفتم. آخرين سفري كه ايشان به فكه رفت، به ايشان گفتم: آقا مرتضي سفر بعدي خودم با تو ميآيم كه تمام سفر را با "استديكم " ميگيريم مرتضي گفت: عجب فكر عالي است. در واقع نقشهام اين بود كه در سفر بعد فكه را نگيريم بلكه از آويني فيلم بگيريم. بعدها كارهايي به اين سبك ساختم. من دو هفته پيش با آقاي ازغدي سوييس بودم. قبلاً با ايشان بوسني رفته بوديم كه از ايشان و آقاي نصيري يك مستند سه قسمتي ساختم به اسم "رويش در آتش ". البته اين سفر اخير ما به كشور سوئيس، به بهانه سازمان ملل، ژنو و حقوق بشربود؛ حضور آقاي رحيمپور ازغدي برايم خيلي جالب بود. نگاه اسلامي اين آدم، به خصوص تقابل آرا ايشان با غربيها در نشستهاي فرعي و كميتههاي سازمان ملل يا خود شورا، در واقع حضور ايشان در جايي كه ميخواهد تهاجم كند در حالي كه ميداند چيزي نيست؛ ولي چون همه كوتاه ميآيند تصور همه چيز را ميكند، الا اين كه آدم مؤمني در مقابلش بايستد. اينها برايم جالب بود. در مورد آويني جاي چنين كاري خيلي خالي است كه بزرگي او را و لحظات عادياش را كه درحال صحبت است كسي ضبط كند. من قصدم اين بود در سفري كه ميخواستيم به فكه برويم اين كار را بكنم و اين اتفاق نيفتاد. قبل از سفر آخر كه همراه با سعيد قاسمي در فكه محل دقيق قتلگاه شهداي والفجر مقدماتي را پيدا كرده بود، قرار بود با هم برويم و فيلم بگيريم كه تقدير اجازه نداد. *فارس: اين ويژگيهايي كه شما ميگوييد چرا در زمان حيات آويني بروز نداشت. چون در مورد امام(ره) كه مقايسه كرديد، ميبينيم ايشان جلوهاي داشته ولي در مورد شهيد آويني اين جلوه را نميبينيم. **طالب زاده: جلوه داشت. همان بيش از هشتاد برنامه ي روايت فتح با صداي خودش را كه در طي جنگ ساخت، بيائيد با برنامههايي كه ساخته ميشود تا شما را در مورد حقانيت انقلاب يا جنگ به وجد آورد مقايسه كنيد. ميبينيند كه عمدهي آثار زمرهي اخير، چيزي براي گفتن به مخاطب ندارند. ايشان فوقالعاده قابل تكريم بود. اغراق نميكنم. بخشي از قدرتي كه خدا به او داده بود به خاطر انتخابهايش بود. ايشان يك سلوك بسيار متفاوتي داشت. بعضي چيزها را قبل از انقلاب ديده بود و بعد از انقلاب انتخابهايي كرده بود. در دوران جنگ هم خيلي كامل خدمت كرد. همان زمان متوجه اين موضوع بودم و اين را به همه دوستان ميگفتم كه ايشان بهترين گزينه است ولي فكر نميكردم شهيد شود. وگرنه كارهاي ديگري ميكردم. *فارس: آيا در مقابل اين نظر شما موضعگيريهايي هم بود؟ **طالب زاده: شايد سال 64 بود. محسن مخملباف در حوزه هنري، تفسير قرآن درس ميداد. بچههاي مسلمان جمع ميشدند ميگفتند مطالبش را در سروش خواندهاي؟ مطالب خيلي جالبي گفته! هنوز جنگ تمام نشده بود، ايشان در حوزه هنري تفسير قرآن درس ميداد. ببينيد! ما خودمان ميدانيم كه چه بودهايم، چه كسي را قبول داشتهايم. و هركدام چه شديم. اين كه آويني شهيد شود خواست خدا بود، تا بزرگ شود. مثل "آمپلي فاير " كه صداي كم را قوي ميكند، اين صدايي كه تا آن زمان ضعيف بود و شنيده نشده بود، با مقالهها، كتابها و نوشتههايش به گوش همه ميرسد و همه ميخوانند. *فارس:در صورتي كه اگر ايشان در اثر تصادف از دنيا ميرفت اين طور نميشد. **طالب زاده: بله قطعاً همين طور بود. او بايد ميرفت به همان جايي كه جا مانده بود. جالب اينجاست كه خدا نگهش داشت تا جنگ تمام شود. براي خود من عقده بود كه چرا در زمان جنگ با او كار نكردم. اواخر سال 62 به من گفتند كه آقاي آويني نياز به كمك دارد. شما براي كمك به ايشان از جهاد به تلويزيون برو. من بعد از ليسانس 4 سال به صورت آكادميك فيلمسازي خوانده بودم. فن فيلمسازي را بلد بودم. قبل از انقلاب فيلمبرداري فيلم سينمايي انجام داده بودم. كار والعصر را هم 35 روز بود كه دست گرفته بودم. به من گفتند به ايشان ملحق شو. اما به دلايلي آن زمان نميشد. چون همه كارهايم در واحد توليد فيلم پشتيباني جنگ از بين ميرفت و بايد آنها را حفظ ميكردم. ولي اين تا پايان جنگ براي من عقده شد كه چرا نتوانستم از نزديك با او كار كنم. بعد از آن خدا دو فرصت ديگر به من داد. يكبار در جريان ساخت مجموعهي 7 قسمتي " ساعت 25 " بود كه اگر او نبود اصلاً اين مجموعه ساخته نميشد. شايد اگر مرتضي آويني نبود هيچ وقت فيلمهايي كه بعد از جنگ ساختم، ساخته نميشد. يعني با رهنمود و حال خاص او بود. معتقدم تمام تحقيقاتي كه كرده بودم، در مقابل آن چيزي كه در برخورد با ايشان به دست آوردم يكدهم هم نبود. چون بعضي جاها ديگر فن مهم نيست. يك جا بايد فن را آموخته باشي اما جاي ديگر چيز ديگري مهم است. شايد نزديك به 40 ساعت راش براي ساخت ساعت 25 از آمريكا آورده بودم كه حاصل دو سه ماه فيلمبرداري در مورد امريكا بود. امريكايي كه هيچكس تا آن موقع - بعد از انقلاب -دربارهاش فيلم نساخته بود. يك برنامه30-40 دقيقهاي از آن ساختم. مرتضي كه ديد گفت: خوب است. ولي تو مونتاژ نكن. تو كار خودت را انجام دادهاي. ميدهيم فارسي تدوين كند. اولين ملاقات من با آقاي محمد علي فارسي، همين جا بود. *فارس: چرا چنين نظري داشت؟ **طالب زاده: اين كارش خيلي قشنگ بود. كار يك هنرمند حرفهاي اين است. گفت: تو كار خودت را انجام دادهاي، فيلمبرداري كردهاي و سوژهها را گرفتهاي اما بگذار كسي كه نبوغ تدوين دارد كار ترا تدوين كند. اگر من ميخواستم ساعت 25 را در بياورم دو قسمت بيشتر نميشد؛ اما برادرمان آقاي فارسي آن را تبديل كرد به مجموعه 7 قسمتي با 7 موضوع. همه راشها را ديده بود. يك بخشي از آنها مربوط به سرخپوستها بود، يك بخش بيخانمانها در نيويورك و يك بخش در رابطه با صهيونيست ها در واشنگتن بود. اينها را بخش بخش كرده بود طوري كه 7 قسمت شد. بعد مرتضي اسمش را گذاشت "ساعت 25 ". من خودم يك اسمي گفته بودم كه ايشان گفت نه اين اسم به درد نميخورد. *فارس: چرا اين اسم را انتخاب كرد؟ **طالب زاده: ظاهراً اشاره به وراي 24 ساعت داشت. به اين مفهوم كه داريم وارد آخرالزمان ميشويم. ساعتي وراي ساعات عادي زمانِ تقويمي. من در آن فيلم علائم فروپاشي آمريكا را كه به ذهنم ميرسيد آورده بودم و اين را در آمريكا هم حس ميكردم. بعد از ساخت ساعت 25 كيهان با من مصاحبهاي كرد. 21 سال پيش در آن مصاحبه گفتم وقتي در منهتن نيويورك بودم هميشه حس ميكردم آسمان خراشها دارد پايين ميآيد و اين را يك استعارهاي ميدانستم از فروپاشي آمريكا. دو سال پيش كه رفتم امريكا براي ساخت مجموعه "آمريكا شمارش معكوس "، به من ميگفتند اسم اين برنامه يك مقدار تند نيست؟ گفتم نه حالا خواهيد ديد. امروز صبح ديدم شبكهي خبري ماهواره اي (Russia today) دارد "الكس جونز " را نشان ميدهد كه در تگزاس با او مصاحبه كرده بودند. او ميگفت فروپاشي آمريكا يك امر قطعي است. ما در فيلم "آمريكا؛شمارش معكوس " كه دو سال ونيم پيش آن را در ايالات متحده تصوير برداري كردم، به تفضيل با الكس جونز حرف زده بوديم كه شبكههاي 2، 4 و peress TVهم پخش كردند. همه حرفش هم اين بود كه اين آمريكا كه شما داريد ميبينيد ماندني نيست و من برنامه تصوير برداري براي خودم از آمريكا در تابستان 1370 را براي مجموعهي "ساعت25 " را با اين شروع كردم كه در نيويورك كه خودم هم زندگي كرده بودم پر از آدمهاي فقير و بيخانمان است. اين موضوع در جاهاي ديگر هم بود ولي به طور خاص در نيويورك، آدمهايي كه الكلي و مخدري نبودند، فقير شده بودند. بيخانماني در دوره ريگان در حال رشد بود و من اين را به منطق فيلم طوري ربط داده بودم كه در دوره جديد با ظهور اسلام از جنس انقلاب اسلامي، همه چيز به هم ميريزد. جايي كه به هم ميريزد غرب است و مسلمترين مكان فروپاشي امريكا است. *فارس: شهيد آويني چه تعريفي براي فرهنگ انقلاب اسلامي داشت؟ و آيا آن تعريف الان در جمهوري اسلامي در حال اجرا است؟ **طالب زاده: انقلاب اسلامي ماهيت ايران را تغيير داد. نه تنها ايران بلكه درك ما را از اسلامي كه يك دين عبادي است عوض كرد. من به آن ميگويم استحالهي ادراك جمعي آدم ها از نجاست به آب. حالا ممكن است آبش گلآلود باشد؛ ولي ماهيتش عوض شد. حالا يك جاهايي آبش زلال و شفاف است و بعضي جاها گلي است ولي به هرحال آب است، انقلاب ماهيت ايران را عوض كرد. اگر در آمريكا همه چيز در حال نابودي است؛ انقلاب اين تغيير را به وجود آورد و مرتضي هم متوجه اين موضوع بود. مرتضي خبرگزار اين موضوع بود و سر اين موضوع منبر ميرفت كه همه چيز عوض شده. *فارس: پس چرا با صدا و سيما يا حوزه هنري مشكل داشت؟ **طالب زاده: اولاً آنها از جنس اين آدم نبودند. مرتضي هم از جنس آنها نبود. آنها آدمهاي خوب و مؤدبي بودند كه ميشد با آنها چاي و فالوده و چلوكباب خورد. به اصطلاح مسلمانان خوب و مهربان و غيراصلاحگر. اصلاحگر كسي است كه براي حقيقت خيلي كارها انجام ميدهد. از خودش ميگذرد تا حقيقت تحقق يابد. آنها اصلاً از اين جنس نبودند و هنوز هم نيستند. يعني آن چيزي كه انقلاب را نگه داشت، آدمهايي از جنس مرتضي است كه همه جا گمنام هستند. بالاخره با اين مشكلاتي كه دارد كسي آن را به جلو ميبرد. مرتضي آن سالهاي آخر خيلي كلافه بود. به خاطر همين چيزهايي كه در انقلاب و مسايل فرهنگي ميديد. در تلويزيون و در كل فرهنگ رسانه ها، مطبوعات و سينماي ما ميديد و كلافگياش را ابراز هم ميكرد. من فكر ميكردم ايشان در ادامه اصلاً منفجر شود. يعني اين جور كوتاه نميآمد، با اين جو تناقض داشت. *فارس: خشمش را چگونه ابراز ميكرد؟ يعني از كجا متوجه ميشديد عصباني است؟ **طالب زاده: ميگفت تو را به خدا ديگر نگو. يك روز خودم بودم و خودش. يادم نيست از چه چيزي ناراحت بود. خيلي حافظهام ياري نميكند. ميگفت احساس ميكنم مثل كرمي هستم در مرداب كه دارم چاق ميشوم. اين عين تعبيرش بود. اذيت ميشد ولي اهل غر زدن نبود. ديگر حد شديدش اين بود. يادم است در آن لحظه خاص اين را به من گفت. چون براي خودم هم سختياي به وجود آمده بود. ايشان ميدانست و براي آقاي خامنهاي نوشت. آقاي خامنهاي هم دستوراتي دادند ولي باز عمل نشد. خيلي ناراحت بود. *فارس: همان نامه معروف كه به آقا نوشته بود؟ **طالب زاده: نه اين چيز ديگري در مورد شخص من بود. *فارس: ميشود بگوييد چه بود؟ **طالب زاده: حالا نميشود گفت. *فارس: آقاي طالبزاده من خودم وقتي ميسنجم ميبينم آثار خروجي دستگاه ها و مدعيان باورمندي به هنر انقلاب، عموما با تعاريف شهيد آويني همخواني ندارد. شهيدآويني تبديل به يك پرچمي شده كه در دست افراد خاصي قرار گرفته و خود همين افراد محصولات خروجي فرهنگي قابل قبول ندارند، براي رفع اين معضل چه بايد كرد؟ **طالب زاده: به نظرمن اگر رهبري نبود، اوضاع خيلي سستتر از اين حرفها ميشد. اگر به عهده اين ارگانها ميگذاشتيم خيلي چيزها سقوط ميكرد. به نظرم ما دچار تعارفات هستيم. ما براي تيم فوتبال مربي خارجي ميآوريم. براي اداره خيلي از بخشها هم از ژاپن كارشناس بياوريد؛ نميخواهد از اروپاي غربي كارشناس بياوريد. وقتي بلد نيستيد كارشناس را به خدمت خودتان بگيريد، نميخواهد از فلان كشور غربي كارشناس بگيريد. شما مستعمره جايي نيستيد كه بخواهيد مستشار بياوريد. اصلاً به نظرم اداره خيلي از جاها اشكال دارد. ما ميگوييم اسلام، ولي خيلي از كارهايي كه ميكنيم اسلامي نيست. بعد از آقاي آويني ديگر كسي را نديدم كه حداقل در حوزه رسانهي تلويزيون، نقد محتوايي و جامع الاطراف بنويسد. ولي اميد دارم كه درست ميشود. انقلاب اسلامي پديدهاي است كه خدا به خاطر افراد صادق و خالص حفظش ميكند. الحمدالله اين اتفاق ديگر جا افتاده است. شما الان در تلويزيون برنامهاي را ميبينيد كه همه به آن انتقاد دارند، ولي كسي جرأت ندارد برايش نقد بنويسد. مجموعهاي را ميبينيم كه همه سكوت ميكنند. مرتضي البته غير از سينما و تلويزيون خيلي نقد ديگري نداشت، صبر ميكرد. در همان بخش هم الان ديگر كسي نقد نميكند و خيلي جايش خالي است. به خصوص امروز خيلي جايش خالي است. *فارس: كسي وجود دارد كه بتواند جايش را بگيرد؛ اصلاً توانستهايم كسي را پرورش دهيم؟ **طالب زاده: نه من نديدهام، به اين حرف هم ابدا باور ندارم كه بشود آدمي مثل او را با اين دستگاه هاي فشل و شبه فرهنگي پرورش داد. *فارس: شما خودتان هم سعي نميكنيد كه به معيارهاي آويني نزديك شويد؟ **طالب زاده: ببينيد ما سعي ميكنيم در همان مسير باشيم و مسيرمان عوض نشود. نميدانم شايد ما مصالحه كردهايم و كوتاه آمدهايم. شايد بايد داد ميزديم حالا هر چه ميخواهد بشود. من به اندازه كافي گفتهام. بعضي مواقع فكر ميكنم با كرگدن طرفم و دارم با تفنگ بادي به آن شليك ميكنم، هيچي نميشود. همين طور دارد ميرود جلو ولي كرگدن را هم ميشود در دام انداخت. واقعاً بعضي جاها هست كه نميخواهد اصلاح شود حالا از بيسليقگي كه شما اشاره ميكنيد گرفته تا ... كه هميشه هم بوده. ادمه دارد... *گفتگو از محمد ياسر رجبي و حسين جودوي ويژه نامه «سيد شهيدان اهل قلم» در خبرگزاري فارس انتهاي پيام/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 451]
صفحات پیشنهادی
مروری بر زندگى و شهادت شهيد خرازى
حسين شخصاً به شناسايي ميرفت و تدبير فرماندهياش مبني بر اصل غافلگيري و محاصره بود ... حساسيت فوقالعاده و دقت زيادي در مصرف بيتالمال و اجراي دستورات الهي داشت. از سال 1358 تا لحظه آخر حضورش در صحنه مبارزه تنها ايام مرخصي كاملش هنگام زيارت خانه خدا بود. .... چه مي گويم چهره ريز نقش و خنده هاي دلنشينش نشانه ي بهتري است.
حسين شخصاً به شناسايي ميرفت و تدبير فرماندهياش مبني بر اصل غافلگيري و محاصره بود ... حساسيت فوقالعاده و دقت زيادي در مصرف بيتالمال و اجراي دستورات الهي داشت. از سال 1358 تا لحظه آخر حضورش در صحنه مبارزه تنها ايام مرخصي كاملش هنگام زيارت خانه خدا بود. .... چه مي گويم چهره ريز نقش و خنده هاي دلنشينش نشانه ي بهتري است.
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها