واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: علائم در جاده اصلی زندگی وقتی برای رسیدن به مقصد در خیابانی نا آشنا گم می شوید به کمک علائم و نشانه ها می توانید راه درست را پیدا کنید ، اما وقتی در پیچ و خم ماجراها و سختی ها حس می کنید مسیر درست زندگی کردن را از دست داده اید چه می کنید ؟ وقتی سر رشته زندگی را گم می کنید چه راه حلی برای باز یافتن آن وجود دارد ؟ آیا ممکن است در زندگی راهی پر از علائم و نشانه های هدایت بخش برای رساندن ما به سر منزل مقصود مهیا نشده باشد ؟ فراموش نکنیم که جاده اصلی زندگی هم هزاران نشانه و علامت دارد و در طول قرنها ، انواع تونل ، زیر گذر ، پل و ... در آن ایجاد شده و آ ن را آسفالت و خط کشی شده ، با انواع چراغهای سبز و قرمز و تابلوهای خطر و ... به ما سپرده اند تا از آن بزرگراه روشن و هموار به مقصد اصلی برسیم ، اما متاسفانه خیلی از ما گرفتا ر بی راهه ها و جاده های فرعی و میان بر های کاذب می شویم و تا آخر عمر از این فرعی به آن فرعی یا از این بی راهه به آن بی راهه تغییر مسیر می دهیم . برای آنکه بفهمیم گم شده ایم یا نه ، کافی است به علائم و نشانه ها دقت کنیم ، چون وقتی جاده ای ، جاده اصلی است ، به آن رسیدگی شده و انواع علامت گذاری ها برای رسیدن به مقصد در آن انجام شده است. چرا به علائم توجه نمی کنیم ؟ اینک به این مطلب می پردازیم که چرا گاهی با وجود صدها علامت و نشانه مقابل چشممان آنها را نمیبینیم و در نتیجه راه را گم میکنیم ؟ ممکن است بگویید ندیدن نشانه ها و علامتها موضوعی عادی وطبیعی است و اکثر ما در بیشتر موارد نمیتوانیم همه چیزهایی را که جلو چشمانمان قرار می گیرند ببینیم ، اما اتفاقا این ندیدن ، اصلا هم طبیعی نیست ، بلکه عواملی دست به دست هم می دهند تا ما نتوانیم یا نخواهیم نشانه های اطرافمان را با وجود تعدد و بزرگی شان ببینیم و همین عوامل هستند که به عنوان موانع کوچک و بزرگ مارا از رسیدن به هدف باز می دارند. خود را محدود نکنیم ! در نظر بگیرید کسی با اتومبیل خود در جاده ای رانندگی می کند . اگر از بالای یک کوه یا بلندی به او نگاه کنیم متوجه می شویم در حال حرکت است چون در هر لحظه مختصات مکانی اش تغییر می کند اما خود او در داخل اتومبیل کمتر متوجه حرکت خود است . او بیشتر در حال حرف زدن ، خوردن، آواز خواندن و کارهایی از این دست است . او به طور مبهمی متوجه میشود که مناظر اطراف عوض می شوند ، نم نم بارانی می بارد یا باد می وزد ، هوا سرد یا کمی گرم می شود اما حواسش بیشتر به درون اتو مبیل است ، به اینکه آیا کولر یا بخاری ، خوب کار می کند یا نه ، آیا تشکها نرم و صندلی ها راحت هستند ؟ آیا فضای داخل اتومبیل بزرگ است یا تنگ؟ آیا بنزین دارد یا نه؟ آیا بهتر نیست همصحبتی برای خود بیابد ؟ چون انرژی و میزان توجه انسان محدود است ، توجه زیادتر به داخل اتومبیل با عث می شود توجه اش نسبت به بیرون کمتر شود و در این صورت بدیهی است که اگر دهها یا صدها تابلوی بزرگ سر راهش باشند نتواند آنها را ببیند و تنها شاید زلزله ای بیاید یا درختی واژگون شود یا سنگی بزرگ برسر راهش بیفتد تا بتواند به بیرون توجه بیشتری نشان دهد! دید کلیشه ای! عامل دیگری که باعث میشود فرد مورد نظر ما ، نشانه ها و علامتها را نبیند ، کلیشه کردن رانندگی و حرکتش است . گاهی افراد حرکت در جاده را تبدیل به یک کلیشه می کنند و دراین کلیشه یا چارچوب فقط چیزهایی را می بینند که با خود قرار گذاشته اند که ببینند! مثلا درجه باک بنزین یا روغن یا کم بادی لاستیک ها را میبینند ، بعضی از تابلو ها ، درجه سرعت اتومبیل یا ظاهر بدنه و ... می بینند اما چیزهای دیگر را نمی بینند . آنها مثل یک روبات کامپیوتری عمل می کنند یعنی چند تا برنامه نرم افزاری مشخص برای خود تعریف کرده اند و همانها را اجرا می کنند و گویی قرار نیست کار دیگری پیش آید . در آسمان جاده این افراد اگر دوتا خورشید بدرخشد آنها متوجه نمی شوند چون در برنامه آنها نرم افزاری برای بررسی تعداد خورشید ها وجود ندارد! اینها هم مانند دسته قبلی اگر اتفاق غیر مترقبه و باز دارنده ای بیفتد به ناچار کلیشه شان را گسترش می دهند یعنی برنامه و کلیشه جدیدی تعریف می کنند تا بتوانند بر طبق آن عمل کنند و رخداد جدید را در آن بگنجانند. به حساب نیاورد ن علا ئم اما دسته دیگری هم هستند که علامتها و نشانه ها را کاملا سطحی و ظاهری می بینند و درباره آنها فکر نمی کنند آنها را تعبیر و تفسیر نمی کنند ، تحلیلی از آنها ندارند و به بررسی یا مفهوم یابی آنها نمی پردازند. در نتیجه اگر هم آنها را ببینند بی تفاوت از کنار آنها می گذرند و دیدن یا ندیدنشان تا ثیر چندانی بر حرکت و رانندگی آنها نمی گذارد .آنها یا گمان می کنند آنچه می دانند کافی است و نشانه هار ا جدی نمی گیرند یا باورشان نمی شود که نشانه های بیرونی برای این گذاشته شده که جاده اصلی را از فرعی و راه را از چاه تشخیص دهند بلکه گمان می کنند این نشانه ها ،تابلو ها و علائم از سالها قبل بوده و همیشه خواهد بود ویا به طور اتفاقی سر راهشان سبز شده است . شرط دیدن نشانه ها چیست؟ نشانه ها شرط لازم هستند ولی کافی نیستند و حتی وقتی بزرگترین و چشمگیر ترین نشانه ها جلو چشممان باشد دیدن آنها چند شرط دارد : اول -اینکه بپذیریم وجود نشانه ها و علائم در جاده زندگی ما بی دلیل نیست و آنها را برای عبرت و راهیابی و استفاده ماگذاشته اند . دوم- اینکه چندان به خود مشغول نشویم تا قادر باشیم در اینجا و اکنون زندگی کنیم و حال را ببینیم و با توجه به شرایط حرکت کنیم یعنی با توجه به جاده و همه آنچه مسیر مارا تعیین می کنند . سوم –اینکه سعی کنیم نشانه ها و علائم را بفهمیم درباره آنها فکر کنیم و معنای آنها را درک کنیم و نهایتا بر طبق آنها عمل کنیم و آخر اینکه انجام همه این شروط و شرطهایی که از انها مشتق می شوند نوعی صداقت می خواهد ، صداقت با خود و وفاداری به خود . صداقتی که مانع می شود وقتی نشانه ها را می بینیم خود را به ندیدن بزنیم . صداقتی که رنگ و ریا را از ما دور می کند و به ما فرصت می دهد حقیقت را در تمام طول مسیر ببینیم، بفهمیم و از آن روی بر نگردانیم . به راستی www.mardomsalari.com
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 395]