تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836352815
حماسه ای در تاریخ معاصر
واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: حماسه ای در تاریخ معاصر
تهران-حیات
حدود یک صد و پنجاه سال قبل میرزا تقی خان امیرکبیر در مذاکرات چهار جانبه روس، انگلیس، عثمانی و ایران بعد از چهار سال گفتگو پیمان دوم ارزنه الروم را امضا کرد و به موجب آن در ازای صرف نظر کردن از دعاوی ایران در مورد سلیمانیه و واگذاری حاکمیت کامل آن به عثمانی، حاکمیت ایران برخرمشهر را تثبیت کرد. هر چند امیر کبیر در این مذاکرات چهره ای برجسته نشان داد، اما در واقع موافقت و رفع اختلافات دول به اصطلاح میانجی یعنی روس و انگلیس، تعیین کننده سرنوشت مذاکرات بود، نه ضعف ها و توانایی های امیر کبیر و یا نماینده ی عثمانی. از این رو، ایران ناچار بود برای پرهیز از خسارت بیشتر، حاکمیت سلیمانیه را واگذار نماید تا حاکمیت بر خرمشهر را ابقا کند.
این در حالی بود که به اعتراف خود سلاطین عثمانی در امر حاکمیت ایران بر خرمشهر، اصلاً خدشه ای وجود نداشت تا توافق مذکور را ایجاب کند. در این باره ماجرای زیر شاهدی گویاست:
ده سال قبل از جریان فوق الذکر، وقتی محمد شاه هرات را محاصره کرد تا آن را به ایران بازگرداند، انگلیس برای در فشار قرار دادن ایران، علیرضا پاشا حاکم بغداد را تحریک و وادار کرد به خرمشهر حمله کند. حاکم بغداد با همکاری شیخ جابر الصباح امیر کویت، به خرمشهرتاختند و سه روز به قتل و غارت پرداختند. در پی آن سلطان محمد دوم پادشاه عثمانی نامه ای به حاکم بغداد نوشت و در آن تاکید کرد که محمره از ایالات فارس است و نبایستی پس از تنبیه قبیله یاغی «بنی لام» قشون شما به محمره حمله می کرد.
اهالی آن جا اجازه منازعه با شما را نداشته اند... فوراً محمره را بازگردانید و سند استرداد آن را به وزرای ما بدهید و ترتیبی دهید که مراتب صلح و مودت بین دو کشور برقرار و جاوید بماند. امیر کبیر این نامه را به عنوان سندی در پیمان ارزنه الروم (سابق الذکر) ارائه کرد.
این تنها باری نبود که ایران برای رهایی خرمشهر و نگهداشتن آن فدیه و قربانی می داد. در عهد نامه پاریس (1857) که بین ایران و انگلستان منعقد شد خروج نیروهای ایران از هرات و خروج نیروهای بریتانیا از خرمشهر، مقرر گردیده است. ماجرا این بود که کمتر از یک سال قبل از انعقاد عهدنامه پاریس، ناصر الدین شاه موفق گردیده بود هرات را پس بگیرد. به دنبال آن انگلیس با استفاده از خاک عثمانی و کمک های آن، خرمشهر را اشغال کرد تا عملاً گروگان هرات باشد. عهدنامه مزبور فی الواقع ماندن بخشی از خاک ایران (خرمشهر) به ازای واگذاری بخش دیگر آن (هرات) نتیجه می داد و ایران نیز به ناچار، بایستی آن را می پذیرفت.
در شهریور 1320 خرمشهر مجدداً توسط نیروهای انگلیسی اشغال شد. این بار نیز عنصر تعیین کننده در آزادی خرمشهر، توافق قدرت های بزرگ و اصطکاک و اشتراک منافع آنان بود نه قدرت داخلی و مستقل ایران.
خرمشهر در جنگ تحمیلی نیز اشغال و آزاد شد، اما این بار خرمشهر یک نقطه عطف است نه تنها در جنگ تحمیلی بلکه در تاریخ ایران. بعد از قرن ها، این اظهار وجود ملی با اتکاء صرف به قدرت خودی آن هم در برابر متجاوزی که تقریباً همه قدرت های مطرح در جهان حامی وی بودند، به معنای پایانی بر یک دوره ی طولانی خالی از حماسه و استقلال در تاریخ ایران است و این تنها و تنها از برکت وقوع انقلاب اسلامی در ایران امکان پذیر گردید.
خرمشهر این بار شاهد تولد نسلی از رزمندگان و مدافعان بود که در دامان انقلاب اسلامی تربیت شده بودند و نه تنها برای دفاع از زاد و بوم در برابر متجاوز بلکه برای اعلام و حفظ اعتبار و اقتدار و حیات مجدد اسلام می جنگیدند. خرمشهر شاهد این تولد بود و خود نیز مظهر و مثال و مصداقی بر تولد مجدد اسلام گردید.
خرمشهر دو حماسه را در خود جای داده است، حماسه «مقاومت خرمشهر» و حماسه «آزادی خرمشهر».
«آزادی خرمشهر» یک حماسه بزرگ است زیرا به ملتی آموخت که می توانند حقارت شکست را فراموش کنند و باز هم عزت استقلال و آزادی تعیین سرنوشت را تجربه کنند.
اما در مقایسه، اولی عظیم تر، مهم تر و تعیین کننده تر است. اصولاً وقوع حماسه دوم مرهون وقوع حماسه اول است. اگر خرمشهر نظیر گذشته تاریخی اش، بدون مقاومت اشغال می شد، سرنوشتی دیگر برای جنگ تحمیلی رقم می خورد و نوبت به عملیات
بیت المقدس و آزادی خرمشهر نمی رسید. اگر بررسی کنیم که چرا جنگ تحمیلی در روندی برخلاف آن چه طراحانش رقم زده بودند، جلو رفت، مقاومت خرمشهر از
مهم ترین عواملی است که از همان وهله اول، این بررسی را شکل می دهد. مقاومت خرمشهر از عواملی اصلی استقرار بی قواره و ناخواسته نیروهای عراقی در خطوط پدافندی آسیب پذیر بوده است که به عنوان یک نقص جدی استرتژیک، تعرض ظاهراً موفق عراق را در موقعیتی قرار داد که هیچ گاه نتوانست حضور در مناطق اشغالی را در یک حضور قطعی قابل دفاع تبدیل کند.
مقاومت خرمشهر اراده ی جنگ را در نظامیان بی محابای عراق متزلزل کرد و به آن ها که ابتدا تصور برخورد با یک وضعیت ساده و مت***** شده را داشتند، فهماند که اشغال آسان نخواهد بود و در هر قدم باید متحمل خسارات عدیده ای بشوند.
مقاومت خرمشهر سنت مبارزه نابرابر، مبارزه با امکاناتی نزدیک صفر و با احتمال پیروزی ای در حد صفر را پایه گذاری کرد و به رزمندگان که بعدها هشت سال جنگ را جلو بردند آموخت که دشمن را در هر وجب از پیشروی باید درگیر کرد و برای هر وجب پیشروی باید جنگید و این تنها راه جنگ با دشمنی است که تقریباً همه قدرت های جهانی به طور گسترده آن را تجهیز و تدارک مالی و روحی و سیاسی و نظامی می کنند.
مقاومت خرمشهر و مسوولان و نخبگان نهادهای نظامی جدید التاسیس جمهوری اسلامی یادآوری کرد که هرگونه تردید و سستی در مقابله با دشمن، با هر بهانه و دلیلی که
می خواهد باشد، پذیرفتنی نیست و به معنای فقدان مشروعیت و پایان حضور آنان در حیطه نخبگی خواهد بود. نخبگان حتی اگر می خواستند، زمینه ای برای تردید و مماشات و سازش و تسلیم نمی دیدند. مقاومت با مقاومت خرمشهر نهادی شد.
مقاومت خرمشهر به رزمندگان اسلام آموخت که حتی اگر فرماندهی به انجام وظایف خود قادر نباشد و حتی اگر خود به شکل نقطه ضعفی بارز درآید، از مسوولیت یک مجاهد فی سبیل الله چیزی کسر نمی شود.
مقاومت خرمشهر دشمن را مجبور کرد زمان و گذشت آن را بپذیرد و به جای پیروزی در یک جنگ زود فرجام به توقفی نه چندان مطلوب در یک جنگ طولانی و تبعات آن تن در دهد و فرصتی که برای اردوی خودی حیاتی بود را در اختیار بگذارد.
مقاومت خرمشهر با قوت و برای همیشه دعاوی «عربستان سازی» عراق در خوزستان را باطل اعلام کرد و نشان داد که قائلان این گونه دعاوی مضحکه ای بیش نیستند. بدیهی است «عربستان سازی» عراق با توجیهی برای مطامع و قدرت طلبی های این کشور و مقدمه ای بر عراقی کردن بخش هایی از خوزستان بوده است. البته از برکت حضور جانانه فرزندان انقلاب اسلامی (اعم از عرب و فارس) در مراحل مختلف جنگ طولانی در خرمشهر از جمله در مقاومت 35 روزه اول جنگ تحمیلی، امروز تمامی سرمایه گذاریهای عراق در زمینه تحرک سیاسی فرقه ای و قومی و نژادی علیه انقلاب اسلامی، بی اثر شده است، اما بررسی هر چند اجمالی میزان سرمایه گذاری عراق و حزب بعث و در این زمینه ضروری است تا هم خطرات و تهدیداتی که از این طریق متوجه ایران و انقلاب اسلامی بوده و هست مورد توجه قرار گیرد و هم اهمیت مقاومت خرمشهر و قبل از آن حضور نیروهای مذهبی ـ انقلابی شهر در عرصه درگیری های قومی خرمشهر، بیشتر درک بشود.
از جمله شعارهای اشغالگران که پس از آزادی مناطق اشغالی ایران، موجب جلب توجه هر ناظری می شد، این شعار بود «امه عربیه واحده، ذات رساله خالده» این از شعارهای کلیدی حزب بعث است: « یک امت عرب با یک رسالت تاریخی جاوید». و نیز «الوحده، الحریه، الاشتراکه» که گویای سه رکن اساسی ایدئولوژی حزب بعث است:
«وحدت، آزادی، سوسیالیزم» منظور از وحدت، وحدت عربی است؛ منظور از آزادی، آزادی اعراب از غیر اعراب است و سومین عنصر در واقع نوعی توتالیتریسم عربی خاص بعثی هاست.
آن چه بعثی ها از ابتدا در پی آن بوده اند توسعه طلبی و کسب و افزایش قدرت این حزب بوده است و عربیت پوشش و محمل و نیز منبع پتانسیل و انرژی لازم بسیج این تحرک محسوب می شود. نظیر غالب ایدئولوژی ها و مشرب های جدید غیر اسلامی مطروحه در سرزمین های عربی، این ایدئولوژی را نیز اعراب غیر مسلمان پایه گذاری کرده اند. میشل عفلق از طراحان و تئوریسین های این عربیت خاص است. عربیتی که اسلام را نیز ذیل قومیت قرار می دهد، چنانچه لازم باشد از آن استفاده می کند و چنانچه ضرورت اقتضا کرد محو می شود.
از نظر میشل عفلق رسالت تاریخی اعراب این است که بار دیگر عصر امویان و عباسیان را تجدید کنند و این تنها زیر پرچم حزب بعث امکان پذیر است. عفلق در جشن میلاد پیامبر اسلام (ص) میلاد حضرت محمد (ص) را میلاد عربیسم می نامد و در این مورد می افزاید:
«محمد تجسم همه عرب هاست. پس باشد که امروز هم هر عرب محمد دیگری شود».
به نظر عفلق ناسیونالیزم عرب چنان وسیع است که اسلام را نیز در بر می گیرد. بنابراین ایدئولوژی حزب بعث مثل انواع ایدئولوژی های غرب جدید براساس جدایی مذهب از سیاست قرار داده شده است و سران این حزب بر آن، به خصوص در مقابله با انقلاب اسلامی تاکید و صراحت دارند.
مثلاً سعدون حمادی وزیر خارجه عراق، مدت کوتاهی بعد از شروع جنگ تحمیلی (10 اکتبر 1980 ـ 18 مهرماه 1359) تاکید کرد: ایدئولوژی ما (حزب بعث) براساس جدایی دین از سیاست است و ما نمی توانیم امور سیاسی را با امور مذهبی یکی کنیم.
از ناحیه شخص صدام نیز مطلب مشابهی اظهار شده است:
«همه پیامبران از ملت عرب برخاسته اند و خداوند اصرار داشته است که نماینده او در روی زمین یک عرب باشد. ملت عرب منبع همه پیامبران و مهد تمدن بشر می باشد».
بعثی ها با اتکاء به این ایدئولوژی، در عمل مطامع عراق در خوزستان را تئوریزه و توجیه می کردند چنان چه صالح مهدی عماش معاون نخست وزیر و وزیر کشور عراق، یک سال پس از شروع حاکمیت بعثی ها در عراق اعلام کرد:
«عراق هرگز به طور جدی در مورد شط العرب با ایران اختلاف نداشته است. شط العرب جزیی از خاک عراق است. اختلاف در مورد عربستان (منظور خوزستان است) بوده که قسمتی از خاک عراق است و در دوره ی قیمومیت خارجی، ضمیمه ایران شده و برخلاف خواست مردم عراق، اهواز نامیده می شود».
هم چنین مقارن سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی (8 فوریه 1980 ـ 19 بهمن 1359) تمایل عراق برای مطرح کردن خود به عنوان رهبر اعراب در منطقه خلیج فارس و اعتقاد بلند پروازانه تر این کشور در مورد این که سرنوشت مقدر کرده است عراق رهبری جهان عرب را در دست گیری، آشکار شد.
این امر به صورت نسبتاً پوشیده ای در یک بیانیه سیاسی بسیار مهم تحت عنوان منشور ملی اعلام گردید. این سند تلویحاً نشان می داد که موضع حزب بعث عراق در برگیرنده دو خط مشی مرتبط به هم است. اول این که اقتصاد و سیاست اعراب و علی الخثوث اعراب منطقه خلیج فارس، باید یک پارچه شود. ثانیاً اتحاد منطقه ای عربی، به معنی رویارویی مشترک با ایران خواهد بود. همان طور که «نوتمن» یک کارشناس امور سیاسی عراق، گفته است اصل سرشت عربی داشتن خلیج، به معنی مخالفت با نفوذ ایران (و هرگونه نفوذ غیر عربی) می باشد.
نحوه تماس های عراق با عربستان سعودی، کویت، عمان و راس الخیمه پس از صدور منشور ملی، نشانگر تلاش این رژیم برای ایجاد یک محور طرفدار عراق که شامل تمام نیروهای ضد ایران باشد، بود. این موضع تهاجمی عراق و هدف کاملاً مشخص ضد ایرانی آن در نیمه اول 1980 (اواخر 1359) نشانه ای بود هشدار دهنده در این مورد که رویارویی میان ایران و عراق شدت خواهد گرفت.
سابقه این گونه موضع گیری بعثی ها، به اولین کنگره این حزب، در چهارم آوریل 1947 باز می گردد. در این کنگره که در دمشق تشکیل شد، علاوه بر نمایندگان سوریه، دانشجویان عراقی، اردنی و لبنانی که در سوریه تحصیل می کردند، شرکت داشتند. در این کنگره میش عفلق به دبیرکلی حزب انتخاب گردید. وی در سخنرانی خود به عدم استقبال عامه از حزب بعث پرداخت و گفت: «در طول سه سالی که حزب تشکیل شده است تعداد اعضای (جدید) ما از ده نفر تجاوز نکرد. در این کنگره اساسنامه حزب تصویب گردید و در قطعنامه کنگره تاکید شد که اعراب نباید با کشورهایی که قسمتی از اراضی اعراب را در اشغال دارند. مانند: انگلستان، فرانسه، اسپانیا (قسمتی از مراکش و ریف) و ترکیه (ناحیه اسکندرون) روابط دوستانه داشته باشند و اضافه شد که «اعراب هم چنین نباید با ایران که بخش احواز (اهواز) را در تصرف دارد، دوستی کنند». در نشریه حاوی متن قطعنامه اولین کنگره حزب و در صفحه 186 آن استان خوزستان صریحاً با عنوان «بخش احواز» جزء سرزمین اعراب نام برده شد.
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی که معادلات سیاسی جدیدی در منطقه مطرح کرد، علی رغم اختلافات دو شاخه سوری و عراقی حزب بعث، حزب بعث سوریه در مورد ایران و خلیج فارس با حزب بعث عراق نظر مشابه داشت. بنا بر این، هنگامی که اتحادیه عرب با پافشاری ناصر کمیته ای برای رسیدگی به وضع شیخ نشین های خلیج فارس تشکیل داد و این کمیته، استان خوزستان را عربستان نامید و آن را متعلق به اعراب دانست و در تنفیذ این رای، کنفرانس حقوقدانان عرب در 11 دسامبر 1964 اعلام داشت که «خوزستان جزء جدا ناپذیر سرزمین اعراب» است، رژیم بعث سوریه نیز در 10 نوامبر 1965 نظر فوق را تایید نمود البته ایران نیز سفیر خود را از دمشق احضار کرد!
قابل توجه است که علی رغم ابراز تمایل ایدئولوژیک شدید حزب بعث در مساله عربیت، آن چه ماهیت این حزب را تشکیل می دهد و رفتار سیاسی آن را بیان می کند، صرفاً قدرت طلبی و تجاوزگری است. به این دلیل حتی جریان ناصریسم که در نقل قول فوق الذکر، همراهی «عربی» یاد شده را ملاحظه کردیم، نتوانست با جریان بعث ادامه هم کاری دهد. ابتدا تصور می شد که محور عربیت می تواند این دو جریان را به هم پیوند بدهد. بنابراین مذاکرات بین طرفین آغاز شد. سرانجام پس از مدت ها بحث و درگیری در 17 آوریل 1963 مذاکرات طرفین به صدور اعلامیه ای انجامید که بیانگر یک توافق تدریجی و عملی بود و این تقریباً همان چیزی بود که بعثی ها آرزوی آن را داشتند. لیکن چند هفته بعد سوریه برخلاف انتظاری که از ظاهر مفاد قطعنامه 17 آوریل حاکی از هم کاری میان بعثی ها و ناصریست ها می رفت، شاهد درگیری شدیدی میان بعثی ها و ناصریست ها بود که بدنبال روش حزب بعث مبنی بر نابود کردن همه مخالفین خود و حتی طرفداران ناصر پیش آمده بود. دستگیری و شکنجه ناصریست ها به تدریج به آن جا انجامید که 19 نفر از کادرهای بالای آنان نیز اعدام شدند و دیگر هیچ زمینه توافقی میان حزب بعث و ناصریست های جهان عرب به جا نماند. به فاصله چند ماه بعد ناصر در سخنرانی 23 ژوئیه 1963 (به مناسبت سالروز انقلاب مصر) لغو اعلامیه 17 آوریل را اعلام داشت و حزب بعث را شدیداً مورد حمله قرار داد و گفت: «وضعی که پیش آمد در اثر بد نهادی فطری حزب بعث بود که هیچ لحظه ای از آشوبگری، فرصت طلبی و توطئه گری دست نکشیده است. اینان عوامل ارتجاعی و بیگانه پرست هستند که هیچ هدفی به جز تفرقه افکنی میان اعراب ندارند و اگر آنان اسم خود را حزب بعث سوسیالیست عربی
گذارده اند، من آنان را بعث ضد عربی انفصالی می نامم».
اما ایزولاسیون و تفرد حزب بعث در میان اعراب، مانع آن نشده است که بعثی ها حربه عربیت را زمین بگذارند. به خصوص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، وسوسه پر کردن خلاء قدرت ناشی از سقوط ژاندارمری منطقه، سران قدرت پرست و تجاوزگر حزب بعث را واداشت تا دعاوی خویش را در مورد عربیت را با اطلاق آن به خوزستان و در خط مقدم آن خرمشهر، بشدت مطرح و ترویج کنند و نیز مقدمات یک جنگ با ایران را فراهم آوردند. در «منشور ملی» سابق الذکر که توسط عراق در بهمن 1358 تهیه شد و سپس با سران کشورهای منطقه درباره پذیرش آن گفتگو شد، قید شده بود که در صورت بروز جنگ بین یک کشور عرب با یک کشور غیر عرب منطقه، سایر کشورهای عربی باید به کشورعربی مذکور، کمک کنند. در وضع سیاسی جدید منطقه گرچه عراق مطمئن بود که حمایت یک پارچه اعراب را نخوهد داشت و به جای آن نسبت به پشتیبانی جدی و قطعی قدرت های امپریالیستی اطمینان کامل داشت، اما پوشش رهبر و حمایت از اعراب را هیچ گاه از تن بیرون نکرد.
در فروردین 1359، صدام در جمع عده ای از شعرای ملی سرای عراقی گفت: «هیچ وقت رسالت خود را از یاد نبرده ایم. هیچ گاه کودکی یتیم یا بیوه زنی که در مصر و سوریه و کرانه غربی یا فلسطین زندگی می کند را فراموش نکرده ایم (کف زدن حضار) ما فریادهای زنان عربی را که در عربستان (خوزستان) به سر می برند از یاد نخواهیم برد.
او در خرداد 1359، طی نطقی بمناسبت سالگرد کودتای حزب بعث گفت: « ما به خلق مبارز عربستان (خوزستان) که در راه آزادی و برابری علیه دار و دسته نژاد پرست را تقدیم می دارد، درود می فرستیم».
صدام، سحرگاه ششم مهرماه 1359 (28 سپتامبر 1980) پس از دریافت تلگرام یکی از فرماندهان ارتش عراق مبنی بر تصرف خرمشهر و در حالی که تصور عدم تصرف سریع خرمشهر را نداشت، پیامی فرستاد و ضمن آن اعلام کرد: «نیروهای مسلح ما هم اکنون محمره (خرمشهر) مروارید شط العرب را به تصرف در آوردند. شهری که امروز لباس عزا را از تن بیرون کرد و لباس عربی، یعنی لباس پیروزی پوشید».
اما مردم خرمشهر، همان ها که توسط بعثی ها مردم عربستان و طرفدار عراق خوانده می شدند، مقاومتی را سازماندهی کردند که 20 روز بعد صدام مجبور شد بدون اعتنا به پیام فوق، اعتراف کند برای تصرف هر سانتی متر در خرمشهر بایستی خسارات فراوانی بپردازد. او پیام زیر را خطاب به نیروهای عراقی ارسال کرد: «شما برادران من که
می رزمید تا محمره (خرمشهر) را آزاد کنید، شما با نثار خود خود در هر سانتی متر بر دشمن پیروزی می آفرینید. شما با نیروهای خود یک صفحه از تاریخ را می نگارید، شما،...».
بعد از سقوط خرمشهر، صدام در یک کنفرانس مطبوعاتی (10 نوامبر 1980 ـ 19/8/1359) اظهار داشت: « حقوق ما روشن است، سرزمین های ما روشن است حاکمیت ما بر سرزمین های عربی غصب شده، روشن است اکنون لازم است (امام) خمینی بگوید که مرزهایش کجاست و نقشه ایران در کجا قرار دارد.
سعدون حمادی وزیر خارجه عراق نیز طی نامه ای به سازمان ملل در فردای سقوط خرمشهر (27 اکتبر 1980 ـ 5 آبان 1359) در مورد اهداف عراق صراحتاً به تصمیم این کشور به تصرف جزیره آبادان، علاوه بر خرمشهر، اشاره می کند و می نویسد: «به منظور تضمین حاکمیت مطلق عراق بر شط العرب که رودخانه ای ملی باشد و برای این که در موضعی باشیم که ما را قادر به اعمال واقعی حاکمیت مطلق بسازد، ناگزیریم که کرانه شرقی این آبراه را حفظ و تامین کنیم.
ولی مقاومت خرمشهر مقاومتی را پایه گذاری کرده بود که بزودی رژیم عراق مجبور شد تمامی دعاویش را پس بگیرد و از موضعی صلح طلبانه نجات خود را از شرق و غرب عالم تقاضا نماید.
نویسنده: هادی نخعی
پایان پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 253]
-
گوناگون
پربازدیدترینها